All language subtitles for Paris, Texas (1984) RM4K (1080p BluRay x265 10bit Tigole)

اين زيرنويس به فارسي زبانان
.و سَم شِپِرد (=نمايشنامهنويس، فيلمنامهنويس و بازيگر) تقديم ميشود

ترجمه از هوشنگ گلمکاني (=منتقد، روزنامهنگار و مترجم سينما)

تنظيم، تايپ و اصلاح برخي جملهها از صالح حسيني

پاريس، تگزاس

چه مرگت شده...؟

.هي

ميدوني مال کدوم طرف مرزي؟

اسمي هم داري، پسر؟

...انگار

.يکي زبونتو بريده

...يا اينکه ميخواي

.چيزي رو قايم کني

.هيچوقت نميتونم تشخيص بدم

.مطمئنم صداي منو خوب ميشنوي

.والتر ا. هندرسن

.حالا ميخوام آخرين سوالمو بکنم

اين کارترو ميبيني؟

اين کارت خودته؟

يا مال يکي از قوم و خويشاته؟

...خب، من با اين شماره تماس ميگيرم

.و ببينم اونا ميتونن بگن تو کي هستي

من تخت اضافي ندارم که
.در اختيار آدماي لال بذارم

.تلفنچي، من يک خط آزاد ميخوام، بيزحمت

.لُس آنجلس، کاليفرنيا

کد منطقه ـ

آه، چي؟

خب ميتونين... ميتونين محل دقيق
بيمارستانتونو به من بگين؟

اونجا کدوم جهنم درهايه؟

.اوه، باشه. خيلي خب
آره، آم ـ

.باشه، من ميام اونجا
.تا جايي که بشه مثل برق ميام

فقط... بهش بگين که من
.توي راهم، باشه؟ باشه

.استيون، فکر ميکنم بايد اونو عوض کنيم

اين قسمت پايينو؟

.آره، براي اينکه ناقصه

آن، عزيزم؟

.عجيبترين تلفني بود که بهم شده-
کي بود؟-

.يکي از بيمارستان در جنوب تگزاس
.جايي به اسم ترلينگوآ

.گفتن که تراويس رو پيدا کردن

!اوه، نه

حالا ميخواي چکار کني؟

.خب، ميرم عقبش و ميارمش-
!...اوه، والت-

چهکار کنم؟
!من که نميتونم اونجا تنهاش بذارم

هانتر چي؟

تو فکرم که به اون چي بگم؟

خب، فقط بهش بگو من ميبايست
.واسهي کارم به يک سفر برم

منظورم درباره تراويسه؟

.خب

.فکر ميکنم بهتره حقيقتو بهش بگي

... ،ده مايل تا وانهورن

... ،نود مايل تا الپاين

... ،صد و هجدهتا به جنوب

.اينم ترلينگوآ

.تو بايد برادر اون بيزبون باشي

بيزبون!؟-
.آره-

.تموم روز نتونستيم چيزي ازش دربياريم

بايد گيري توي کارش باشه، نه؟

.نميدونم
.من بيشتر از چهار ساله که اونو نديدم

واقعا؟

خب، توي چهار سال اتفاقهاي
.زيادي ميتونه براي آدم بيفته

.همه نوع دردسر، دردسرهاي بزرگ

منظورتون چيه؟

...خب، بعضي وقتها کسي که

... ،دچار دردسري شده، خودشو ميرسونه اينجا

...و يهخرده خرج داره تا خارجش کنن

.متوجه منظورم که ميشين

.نميفهمم منظورتون چيه

دلم ميخواد برين سر اصل
.موضوع، چون مايلم زودتر برادرمو ببينم

.بسيار خب، آقا

... :اما اول دلم ميخواد چيزي از شما بپرسم

آيا برادر شما تا به حال
دچار تصادف اتومبيل شده؟

.تصادف اتومبيل
.نه، تا اونجايي که من ميدونم

.پس بايد با يه رفيق ناجور قاطي شده باشه

حالا ميخوام برادرمو ببينم، اگه
.براتون اشکالي نداره

.اون ناغافل رفت-
منظورتون اينه که الان اون اينجا نيست؟-

اونم بعد از اينکه من اين همه راه اومدم؟

.امروز صبح زود رفت

.پيش ما وسايلش رو جاگذاشته

.نگهشون داشتم

... خوشحال ميشيم اونا رو در اختيار شما بذاريم؛

.اگه شما هم هزينههاي ناچيز ما رو بدين

تراويس؟

.تراويس. هي

منو نميشناسي؟
.منم والت

.برادرت... والت

آخه چه بلايي سرت اومده؟
.خيلي داغون شدي

بيا. بيا سوار ماشين بشيم. تراو؟

.بيا

.آره

.بيا

.بگير، تراو. چيزاتو بگير

.اينا رو توي اون درمانگاه جاگذاشته بودي

.مطمئنم که وضع بدي رو تا اينجا گذروندي
.من تو رو به خاطر فرار ازش سرزنش نميکنم

... ،ببين، تراو

.ما فقط يهخرده از راهو اومديم

تو که نميخواي تموم راهو
ساکت بموني، ميخواي؟

.منظورم اينه که، نذار من تنها بمونم

تراو؟

ميشه بهم بگي اين چهار سال کجا غيبت زد؟

توي اين مدت جين رو ديدي
يا باهاش صحبت کردي؟

.آن و من، تقريبا از تو نااميد شده بوديم

...ما درواقع
.ما فکر ميکرديم که تو مُردي، پسر

... ،خوبه

.حله

...خب

.آره

...خب، تراو، شايد دلت ميخواد نظافتي بکني

ميدوني، دوشي، چيزي بگيري؟

فکر ميکنم بهتره من برگردم شهر
.و چندتا لباس نو برات بخرم

ميتوني يکدست لباس نو بپوشي، مگه نه؟

اندازهي کفشت چنده؟

.بذار ببينم

فکر ميکنم يک نمره بزرگتر از کفش منه، ها؟

خب، اين ريشها رو کجا پيدا کردي؟

.خيلي جذابه

باشه. من سريع ميرم
.شهر و زود برميگردم

.زياد طول نميکشه

تو که حالت خوبه تراو، نه؟

.باشه، زود برميگردم

.لعنت

تراو، آخه بگو کجا داري ميري؟

اونجا چه خبره؟

.اونجا هيچي نيست

به من اطمينان نداري يا همچين چيزي؟ ها؟

.من فقط ميخوام بهت کمک کنم، تراو
.فقط همين

.حالا بيا بريم. مشکلي نيست

با من بيا توي ماشين. ها؟

فکر ميکنم لباس نو کيف داره، نه؟

.سلام-
.سلام. هانتر؟ باباييام-

.من فکر ميکردم تو حالا بايد خواب باشي-
.دارم تلويزيون تماشا ميکنم-

.حدسبزن اينجا توي تگزاس چه کسي رو ديدم

کي؟-
.پدرت-

پدرتو به خاطر ميياري؟

.نه-
اصلا؟-

.يادم ميياد يهجوري لاغر بود

لاغر بود؟-
.فکر ميکنم همينطور بود-

.خب، حدسبزن ميخوام چهکار کنم-
.نميدونم-

.دارم اونو ميارمش خونه تا ببينيش

.تراويس

.پسر کوچولوت رو بهخاطر ميياري؟ هانتر

.خب، اون حالا با ماست

اون با آن و من زندگي
.ميکنه، از وقتي که تو غيبت زد

ما نميدونستيم چهکار ديگهاي از دستمون
.برمياد، اين بود که نگهش داشتيم

.يک روز ديديم که دَم در ايستاده

تنها چيزي که تونست بگه اين بود که
.يک نفر با ماشين اونو آورده اونجا

اون نميدونست که چه اتفاقي
.براي تو و جين افتاده

ما هر کاري که فکرشو ميکرديم انجام
.داديم تا تو و جين رو پيدا کنيم

سعي کرديم بفهميم جين کجا
.رفته، اما اونم ناپديد شده بود

.ديگه نميدونستيم چيکار کنيم

...تراويس

.نميدونم توي چه دردسري افتادي

.نميدونم چي شده

.اما، لعنتي، من برادرتم، مَرد

.ميتوني با من حرف بزني

.خسته شدم از تنها حرف زدن

.پُرش کنين، بنزين سوپر لطفا

ميدوني، از دست اين سکوت تو
.داره حالم گرفته ميشه

.يه حرفي بزن

.منم ميتونم لال بشم، ميدوني

ميگم چطوره هر دوتامون
.براي بقيه سفر خفه بشيم

.پاريس-
ميدوني... چي؟-

.پاريس

پاريس؟

تا حالا به پاريس رفتي؟

.نه-
ميتونيم الان بريم اونجا؟-

.آخه سر راهمون نيست

.نه، من هرگز به اروپا نرفتهام

.آن، هنوز دلش ميخواد اونجا بره

چون اون فرانسويه، يادت مياد؟

ولي فکر نميکنم هيچوقت فرصتي براي سفر
.پيدا کنيم، چون من توي شرکت خيلي گرفتارم

.بريم، تراو

چي شده؟-
کجا داريم ميريم؟-

.داريم ميريم لُسآنجلس

تو که از پرواز نميترسي، هان؟

ما... ميخوايم از زمين بپريم؟

.آره-
چرا؟-

.چون با ماشين خيلي راهه

.با ماشين بيشتر از دو روز طول ميکشه
.من وقت ندارم، تراو

چرا؟-
...آخه-

.ببين، با هواپيما آسونتره، تراو

.زودتر ميرسيم. بيا

من فقط ميخوام ببرمت خونه، باشه؟

ميخوام ببرمت خونه، به اونجا که رسيديم، بعد
.ميتوني هر جا که خواستي بري

.اگه اونا نذارن پياده بشم، ميپرم پايين

آقا، ما که نميتونيم هر وقت
.يه نفر ترسيد هواپيمارو نگه داريم

اينکه نميشه سوار هواپيما
.بشي و بعد نخواي پرواز کني

.نميتوني اين کارو بکني
.اينجا که بيابون نيست

تو حالا داري با مردم زندگي ميکني. باشه؟

.بايد هواپيماي خصوصي ميگرفتين

ميدونين چند نفرو معطل خودتون کردين؟

.متاسفم . معذرت ميخوام

متاسفم. متاسفم. حله؟

.الان حالم خوبه-
.بدرود-

.کار داره يه کمي مضحک ميشه، تراويس

تو ميخواي منو ترک کني؟

.نه، نميخوام ترکت کنم

.اشکالي نداره اگه ترکم کني

.نميدونم، عزيزم، نه

.اون فقط... اون فقط مضطرب و وحشتزده است

خب، نميشه يکبار ديگه
.هم سوار هواپيما بشيم

.مشکل از هواپيما نيست
.اون بازم پياده ميشه

.خب، چارهاي نيست جز اينکه با ماشين بيايم

.پيغام براي جو استاکول. جو استاکول-
.آره، دو روز طول ميکشه-

.آستين، هر دقيقه ممکن است از راه برسد

من نميفهمم که چرا شما دقيقا همون
.ماشيني رو ميخواين که قبلا گرفته بودين

.اينا همهشون مثل همن

Chevis, Olds, birds همهي ماشينهايي که ما داريم، مارک
.و از اينجور چيزها هستن

من حتي مطمئن نيستم که بتونم
.ماشين قبلي رو مشخص کنم

ميدونم، ميدونم. برادرم
.چيزي توي اون ماشين جاگذاشته

اميدواريم بتونيم توي ماشين
.رو بگرديم و اونو پيداش کنيم

آهان، خب، در اين صورت من با
.بخش اشيا گمشدهي آژانس تماس ميگيرم

نه، نه. ما بايد درست
.همون ماشينو پيدا کنيم

.خب، من نميتونم اين کارو انجام بدم
.راه ديگهاي نيست که من بتونم رد اون ماشين رو براي شما پيدا کنم

چرا نه؟ شما که شمارهي ماشين رو-
.روي فرمهاتون دارين
...خب، بله، اما-

شما فقط شمارهي ماشين رو به
.ما بدين، خودمون اونو پيدا ميکنيم

.ولي من نميتونم چنين اجازهاي به شما بدم، آقا

.چرا نه؟ ما که سوارش بوديم

به همين دليل بايد ازتون
.خواهش کنم با من برگردين به دفتر

!تراويس

چيه؟

.فکر نميکنم بتونيم همون ماشين رو پيدا کنيم

ولي ميتونم يک ماشين عين همون
.ماشين قبلي بهتون اجاره بدم، آقا

.ما همون ماشين رو ميخوايم، والت
.چهطور ميتونيم ماشين ديگهاي بگيريم

شماره رو به ما ميدين، ميشه، لطفا؟

.بيخيال
.خواهش ميکنم

667DJPباشه. شماره اينه

شيش - يادت ميمونه؟

- 667DJP.
.درسته-

.يک... يک برآمدگي هم روي کاپوتش داره-
.بله، همينطوره-

اون چيه؟-
چي؟-

.هموني که دستت گرفتي

.يه عکسه-
عکس چي؟-

...عکسي

.از پاريس

پاريس؟ واقعا؟

.بله. عکس يه قسمتي از پاريس

عکس پاريس رو کجا پيدا کردي؟

ميتونم ببينمش؟-
.بله-

اينه؟ اين پاريسه؟

.به نظرم شبيه تگزاس ميياد

.درسته

پاريس، تگزاس؟

.روي نقشه، درست اينجاست-
واقعا اونجا محلي به اسم پاريس، تگزاس هست؟-

.درست اينجاست

خب، چهطوري عکس يه تيکه زمين
خالي از پاريس، تگزاس رو گرفتي؟

.مال خودمه

ميدونم، اما چهجوري پيداش کردي؟

...به وسيلهي پُست خريدمش

.خيلي وقت پيش

تو عکس يه تيکه زمين خالي رو
به وسيلهي پُست خريدي؟

.نه. من زمين رو خريدم

.اوه، تو اونو خريدي-
.بله-

.بذار يهبار ديگه اون عکس رو ببينم

.توي اين زمين که چيزي نيست

.خاليه

محض رضاي خدا واسهي چي ميخواي يه تيکه
زمين خالي رو در پاريس، تگزاس بخري؟

Um...

.يادم رفته

.بگيرش، تراو

يادت مياد اسم کوچک مامان چي بود؟

.مري-
.نه، اينو که ميدونم-

منظورم، مامان... قبل از اون
.که بابا رو پيدا کنه

يعني وقتي که دختر بود؟-
.آره-

اسم زمان دختريشو يادت نميياد؟

.نه

.سکينه

.سکينه. آره، اسپانيايي بود

.پدرش اسپانيايي بود-
جدي؟-

.من که باورم نميشه

.آخرش تصميم گرفتي غذا بخوري

.بخوري و حرف بزني

پيش از اينکه خودت بفهمي، داري
.به ميون زندهها برميگردي، تراو

ميخواي من رانندگي کنم؟

البته. يادت مونده چهطور رانندگي کني؟

.بدنم يادشه

.وقتي من رانندگي ميکنم، تو ميتوني بخوابي

.باشه

...خب، تراو

...آمادگي داري به من بگي

توي اين چهار سال چه بلايي سرت اومده؟

.نه، هنوز نه

تراويس؟

چيه؟

ما کجا هستيم، تراويس؟
چه اتفاقي افتاده؟

چرا از بزرگراه خارج شديم؟

.يا عيسي مسيح

حتي پنچ دقيقه هم بدون
.دردسر نميتونم بخوابم

کجا از مسير خارج شدي؟

.نميدونم کجا بود
.من اسمي نديدم

.شاهکاره. معرکه است

ما اينجا وسط صحراي ماهاوي، در
.جايي هستيم که اسم نداره

.من دوباره ميتونم بزرگراه رو پيدا کنم

تراو، لازمه يهخرده دربارهي
.هانتر باهات صحبت کنم

الان چند سالشه؟

.ژانويه هشت سالش ميشه

.پس حالا هفت سالشه-
.آره-

ببين، اونچه که من ميخوام
... ،دربارهاش باهات حرف بزنم

خب، اينه که اون... اون حالا
.يک عضو خانوادهي ماست

.آن و من مثل پدر و مادرش هستيم

.آن، همسرت-
آره. يادت مياد، نه؟-

نه. هانتر فکر ميکنه تو پدرشي؟

.خب... آن بهش گفته که تو داري مياي

خب، اون فکر ميکنه من کي هستم؟

.من... من بهش گفتم که تو پدرشي

...اما، ببين

.خب، تو خيلي وقته که رفتي، تراو

چند وقته که من رفتم؟
ميدوني؟

.چهار سال

چهار سال مدت زياديه؟

.خب، واسهي يه پسر کوچک زياده

.به اندازهي نصف زندگيشه

.نصف زندگي يک پسر

.حالا يادم اومد-
چي رو؟-

.اينکه چرا اون زمينو خريدم-
هان. چرا؟-

... ،خب، مامان يهبار به من گفت که اونجا

جايي بود که اون و بابا براي
.اولينبار... با هم عشقبازي کردن

اوه. توي پاريس، تگزاس؟-
.آره-

اينو خودش به تو گفت؟-
.آره-

...پس

گمونم اونجا جائيه که من
.درش شکل گرفتم... و آغاز شدم

.منظورم من، تراويس کِلِي هِندرسن

.اونها اين اسمو روم گذاشتن

.من اونجا شروع شدم

پاريس، تگزاس، هوم؟-
.آره-

خب، پس فکر ميکني نطفهي
تو اونجا بسته شده؟

.آره-
.خب، ممکنه اينطور باشه، تراويس-

.بابا هميشه يک جوک دراينباره ميگفت

اون جوک چي بود؟

اون،... اون مامان رو به عنوان دختري معرفي
.ميکرد که در پاريس باهاش آشنا شده

و بعدش، قبل از اينکه
...بگه تگزاس، مکث ميکرد

...تا همه فکر ميکردن که

قبل از گفتن تگزاس صبر
...ميکرد تا همه فکر کنند که

خلاصه همه فکر کنند که اون
.دربارهي پاريس، فرانسه حرف ميزنه

اون هميشه وقتي اين قضيه
.رو ميگفت، حسابي ميخنديد

پس شما در لُس آنجلس زندگي ميکنين، آره؟

خب، خونهمون توي حومهست، اما
.محل کارم توي شهره

جدا؟ شغلت چيه؟

.تابلوهاي بزرگ تبليغاتي ميسازم

اوه، که اينطور. پس تو يکي از
کساني هستي که اونا رو ميسازن، ها؟

.ازشون خوشم مياد
.بعضيهاشون خيلي قشنگن

من تنها کسي نيستم که توي
.دنيا از اين چيزا ميسازه، تراو

.تراو؟ از اين طرف

.خوبه، نه؟ فقط سه ماهه که اومديم اينجا

واقعا اين خونه رو دوست دارم، اما اينم
.بگم که يکخرده خرج رو دستم گذاشت

.فکر ميکنم مثل بقيهي آدماي لُس آنجلس

.سلام، عزيزم
همه چيز روبراهه؟

.البته. فقط شما رو کم داشتيم

.آره، منم تو رو کم داشتم

.بيا تو-
.تراويس-

.خداي من

ما ديگه باور نميکرديم که
.روزي تو رو دوباره ببينيم

.خيلي طول کشيد

سفر خوبي داشتين؟

.آره، سفر خوبي بود

هانتر؟

.هانتر، اين تراويسه

.سلام

شرط ميبندم که وقتي از صحراي
.ماهاوي مياومدين، هوا واقعا گرم بود

.بله

.بد شد که ناچار شدين رانندگي کنين

چي شده بود؟

.خب، تراويس زياد از پرواز خوشش نمياومد

.آخ، من تو رو سرزنش نميکنم

.منم ديگه نميتونم هواپيماها رو تحمل کنم
.به خصوص از وقتي به اين خونه اومديم

هر چي ميشنويم فقط صداي
.هواپيماهاست؛ شب و روز

.من ازشون خوشم مياد

ولي تو که هواپيما سوار
ميشدي، مگه نه، تراويس؟

.نه

...عجب، يادمه يکبار جين بهم ميگفت

.تو به دالاس يا يه جاي ديگه پرواز کردي

Um...

.شايدم من اشتباه ميکنم

عزيزم، از وقتي که ما به طرف اينجا براه
.افتاديم، اون روي تخت نخوابيده. به خدا قسم

.فکر نميکنم اين کارها لزومي داشته باشه

پس اون کجا ميخوابيد؟

.خب، اون نميخوابيد

.ولي اون بايد يه جايي بخوابه

باشه، ولي من واقعا فکر نميکنم
.اون حتي از اين کاناپه استفاده کنه

.بالاخره خسته ميشه

.اوه. يک حوله برات گذاشتم اينجا، تراويس

همينطور چندتا از لباسهاي زير
.و جورابهاي والت، که بپوشي

.اوه-
.شببهخير-

.شببهخير

.ممنون

.خيلي خب

.حالا برو يهخرده اون چشماتو رو هم بذار

.باشه

.خوابهاي خوب ببيني-
.باشه-

[ترانهي محلي مکزيکي، به زبان اسپانيايي]
.روزي که متولد شدي. تولد همهي گلها بود

،و چشمهي مقدس را
.آواز بلبلها پُر کرد

روز از راه ميرسد
...آري، سپيدهدم

و نور خورشيد
.نگاه کن، از راه ميرسد

.تو اونا رو واکس زدي

.خيلي لطف کردي، تراويس

ميخواي بريم تو، صبحونه بخوريم؟

گرسنه نيستي؟

.شيريني توتفرنگي داريم

دوست داري؟

مقداري ميخواي؟

.اگه خواستي، قهوهي داغ روي اجاق هست

.اون کاميون رو ببين

.سلام

تصميم گرفتي اينو خرابش کني، ها؟-
.آره-

چهکار ميکني... با تف اينا رو برق مياندازي؟

ميتونم برات جور کنم توي
.فرودگاه، بساط واکسي راهبندازي

هي، ميخواي اين پوتينهاي نو رو
با اون پوتينهاي کهنه عوض کنيم؟

.آره، ميتوني اونا رو بپوشي

.ممنون

تراويس؟

من بايد عجله کنم که هانتر رو
.به موقع به مدرسه برسونم

.ما بعدازظهر برميگرديم خونه

.شماره تلفن دفتر والت، روي ميز ناهارخوريه

.ميبينمت

.باشه-
.بدرود-

آن؟-
بله؟-

من داشتم فکر ميکردم... ممکنه، ميتونم
... ،بعد از مدرسه برم دنبال هانتر

و بعد قدمزنان با هم برگرديم
.خونه... اگه اون بخواد

.اوه، فکر خوبيه، تراويس

پياده برگرديم خونه؟
.من نميخوام پياده بيام، مامان

چرا؟-
.هيچکس پياده نميياد. همه با ماشين ميان-

.بيا، هانتر-
.نه-

يهدفعه توي زندگيت پياده
.بيايي خونه، طوريت نميشه

.نه، نه. پس منم نميخوام-
...من نميخوام پياده بيام، مامان. همه-

تراويس، من اصرار دارم. اون جلوي-
.مدرسه منتظرت ميمونه
.همه منو ميبينن که دارم پياده ميام-

والت بهت ميگه از کدوم راه
.ميتونين بياين خونه. زياد دور نيست

.و حالا سوارشو، هانتر
.داره دير ميشه

.خيلي بدجنسي

!ايول

I flunked kindergarten.

ميتونم با تو بيام؟-
.البته-

.من از اين بابت واقعا متاسفم، تراويس

.اين براش آسون نيست، آن

.آن، اوضاع روبراهه
.اون اينجاست

داري چيکار ميکني؟

.رانندگي

به کجا؟-
.فقط رانندگي ميکنم-

تو که اينجا قايم نشدي، نه؟

.نه

.هانتر، تراويس پدر واقعي توست
ميدوني، مگه نه؟

بابا، آيا همونجوري که ماشينا رو
ميسازن، سفينههاي فضايي رو هم ميسازن؟

.هانتر، من يه سوال ازت کردم
ميتوني به من جواب بدي؟

چي؟

خب، تراويس اومد دَم مدرسهات، ميخواست
.قدمزنان باهات بياد خونه

.هيچکس پياده نميياد

.موضوع اين نيست

تراويس پدر واقعي توست، و
.ميخواد باهات حرف بزنه

چرا؟ دربارهي چي؟

.خيليخب، بيا
.بريم شام بخوريم. راهبيفت

...هي تراو، يادت ميياد

پنج سال پيش که من و آن
اومديم تو و جين رو ببينيم؟

.نه

.تو و جين تگزاس بودين، کنار ساحل

.هانتر حدود سه سالش بود
يادت ميياد؟

.نه-
.من يادم ميياد. ما رفتيم ماهيگيري-

.آره. من از اون سفر چندتا فيلم سوپر هشت گرفتم
.و همشون رو سر هم کردم

.فکر کردم ممکنه دلت بخواد اونا رو ببيني

چي هست؟

.فيلم. ميدوني، فيلم سوپر هشت

.اوه

...والت، شايد تراويس نخواد

چي؟

خب، شايد اون عجلهاي براي
.ديدن فيلمها نداشته باشه

.خب، ميل خودشه

من فقط فکر کردم شايد اون
.دلش بخواد فيلمها رو ببينه

.فيلم؟ حتما

.عاليه. چيزاي خوبي توش هست

.چندتا صحنهي معرکه از هانتر هم هست

.من قبلا اونو ديدم

.خب، بايد بازم ببيني

.بيا. کمکم کن تا پروژکتورو راهبندازيم-
.باشه-

.اون منم که دارم رانندگي ميکنم-
.ميدونم. رانندگيت خيلي خوب بود-

.حالا ديگه وقت خوابه، هانتر

.نه، مامان

.غرغر نکن. ساعت از ده گذشته

.شببهخير، بابا-
.شببهخير، عزيزم-

Mmm.

.شببهخير، بابا

فکر ميکني هنوز دوستش داره؟

من از کجا بدونم، هانتر؟

.من فکر ميکنم دوستش داره

از کجا ميدوني؟-
.خب، از اونجايي که اونطوري نگاهش ميکرد-

منظورت وقتيه که توي فيلم ديدش؟

.آره، ولي اون که خودش نبود

منظورت چيه؟

...اون فقط تصويرش بود در يک فيلم

...مدتها پيش

.در کهکشاني دور، خيلي دور

داري دنبال چي ميگردي؟-
...من دنبال-

.پدر ميگردم

پدر خودت؟-
.نه، نه. فقط يک پدر. هر پدري-

يک پدر چه شکليه؟

.پدرهاي مختلفي وجود داره، آقاي تراويس

.خب، من فقط... من فقط يکيشونو ميخوام

فکر ميکني ميتوني توي اونا پيداش کني؟-
.خب، من نميدونم ديگه کجا رو بگردم-

.اوه، فهميدم. تو ميخواي شبيه يه پدر بشي

.آره-
- Mmm.

.حالا بگو ببينم

ميخواي يه پدر پولدار باشي؟

.اوه، نه

يه پدر فقير؟-
.نه-

پس چي؟

.خب، ميانه-
نه، نه. ميانهاي در کار نيست، ها؟-

شما يا بايد يه پدر پولدار
.باشي يا يه پدر فقير

.پولدار-
.خوبه-

.خب، يه لحظه. ببين

.آره. اين خوبه

ببين. ها؟

حالا چطوره، ها؟
.خوبه-

،خيلي خب. يه چيزي که بايد يادت باشه
... :اينه که

...واسهي اينکه يه پدر پولدار باشي، آقاي تراويس

هميشه بايد آسمونو نگاه کني
و اصلا زمينو نگاه نکن، خب؟

.ببين

.يکم بالاتر

Eso. Mm-hmm.

.حالا راه برو

...نه. حضرت آقا

.بايد صاف راه بري، آقاي تراويس

بااطمينان، منظورمو ميفهمي؟

.بااحترام

.اوه، منظورت اينه که باوقار باشم-
.خودشه-

.باوقار

.حالا

Mm-hmm.

.موفق شدي

اون مرد کيه؟
ميشناسيش؟

.آره. برادر پدرمه

.نه. اونا هر دوتاشون با هم برادرن

...نه. هر دوتاشون
.هر دوتاشون پدرن

.نه. آخ، ولش کن

هر دو پدر کي هستن؟-
.پدر من-

چطوري... چطوري ميتوني
دوتا پدر داشته باشي؟

.حدس ميزنم فقط از شانسمه

.خب، خداحافظ-
.خداحافظ-

.اون لباس بابامه

.منظورم اينه که مال والته

.اشکالي نداره که اونو بابا صدا کني

.آره، من لباسو ازش قرض گرفتم
.گفت اشکالي نداره

اون عکسا چيه؟

...اون پدرمه

.و پدربزرگ تو

اسمش چي بود؟-
.تراويس-

.عين تو-
.آره-

اون حالا کجاست؟

.اون مُرد... يکي دو سال پس از گرفتن اين عکس

.توي همين ماشين

.اوه. پس اون مُرده-
.آره-

اما ميتوني احساس کني که اون مُرده؟

منظورت چيه؟

وقتي اون زنده بود و راه ميرفت و
حرف ميزد، تو ميشناختيش، درسته؟

.آره-
پس ميتوني حالا احساس کني که اون رفته؟-

.آره، بعضي وقتا

.ميدونم که اون مُرده

.من هيچوقت احساس نکردم که تو مُردي

همهاش فکر ميکردم که تو يه
.جايي داري ميگردي و حرف ميزني

واقعا؟-
.همين احساس رو در مورد مامان هم دارم-

جدا؟-
تو نداري؟-

.چرا

.اين منم، وقتي که در نيروي دريايي بودم

تو ژنرال بودي؟

...نه. اين عکس مال وقتيه که

.توي يک دستهي موسيقي بودم

.عجب-
.دستهي موسيقي دبيرستان-

.اين هم تو هستي
.از اين عکس خوشم مياد

.اونو... اونو نگاش کن
.واقعا قشنگه

.خيلي عجيبه وقتي آب اونجاست

.و بعد تبديل ميشه به هيچ
.ميره... پيششش

.آره. عکس قشنگيه

.و اينم مادر منه

.مادربزرگ تو

.نميدونم

... ،فقط بهنظر مياد از وقتي تراويس اومده

.همه چيز بين ما عوض شده

چي عوض شده؟

.من فقط ميترسم

از تراويس ميترسي؟-
.نه-

پس چي؟

.از اينکه هانترو از دست بديم

.قرار نيست ما هانترو از دست بديم

پس چرا همش اونا رو
به طرف هم هل ميدي؟

.انگار که دلت ميخواد اون از پيش ما بره

کي؟-
.هانتر-

.خوب ميدوني چي دارم ميگم

تو داري نقش پدر-پسري
.رو بين اونا شکل ميدي

.اين نقش نيست

.تراويس پدر اونه، و هانتر هم پسرشه

.اين يک واقعيته. ما هم اينو خوب ميدونيم

.تراويس هم از قضا برادر منه-
.ميدونم که اون برادرته-

خب، اين مزخرفات رو از کجا آوردي؟

تو ميخواي وانمود کنم که ما
پدر و مادر پسر برادرم هستيم؟

تو انتظار داري هانتر تا کي اينو بپذيره؟

.من هيچوقت وانمود نميکردم

من اونو دوست دارم، انگار
.که از گوشت و خون خودمه

.خب، منم همينطور

.سلام، آن-
.سلام، تراويس-

تو زياد نميخوابي، نه؟

.تراويس

.چيزي هست که بايد بهت بگم

اولش چنين قصدي نداشتم، چون فکر ميکردم يه
.جوري اوضاع بهتر ميشه که هيچکس نميفهمه

.حتي به والت و هانتر هم نگفتم

خب، موضوع چيه؟

... ،پس از اينکه هانتر اومد با ما زندگي کنه

.جين مرتب تلفن ميزد که حالشو بپرسه

اون از من قول گرفت به هيچکس
.نگم که اون تلفن ميزنه

در مورد من هم چيزي ميپرسيد؟

.بله، اون اوايل

از کجا تلفن ميزد؟

.يه جايي در تگزاس

چه جايي؟

.بذار تمومش کنم، تراويس

پس از اون اتفاقهايي
... ،که بين تو و جين افتاد

.اون تصميم گرفت که هانتر پيش ما بمونه

.اون گفت که ديگه نميتونه مادر هانتر باشه

،جين خيلي قبلتر از اون
.ديگه مادر هانتر نبود

تراويس، من فقط خواستم که تو
.بدوني چيزي رو از تو مخفي نميکنم

.اون جوون بود

اون چيزي ميخواست که
...من نميتونستم بفهمم چيه

.من درست نفهميدم که چهقدر شور و شوق داشتم

.بيشتر از يک سال پيش، ديگه تلفن نزد

.از اون پس ديگه خبري ازش ندارم

هيچي؟

.حتي يک کلمه

... ،اما در آخرين تلفن

از من خواست که يک حساب
.بانکي واسهي هانتر باز کنم

حساب بانکي؟

...تنها چيزي که الان از جين ميدونم اينه که

...روز پنجم هر ماه به بانک ميره

.و پول به حساب هانتر واريز ميکنه

پس هنوز براش پول ميفرسته؟

.گاهي صد دلار

.بعضي وقتها پنجاهتا يا پنج دلار

.براي آيندهي هانتر

.من رد اين حوالهي بانکي رو گرفتم

.از يه بانکي در هيوستن ميياد

کدوم بانک؟

.من اسمشو نوشتم، اگر ميخواي بدوني

امروز چندمه؟-
.اول نوامبر-

.فکر نميکنم ديگه بايد اين کارو بکنيم
.راست ميگي

.منظورم اون يکي چيز بود

!همهي شما دچار خفقان ميشيد

!اينو بهتون قول ميدم

!اين قول رو بالاي سر مادرم ميدم

اصلا همينجا، همين الان، اينجا
... ،که درست بالاي سر مادرم ايستاديم

... ،مادر خوبمان، خاک سبز

آخه هر کسي که توي يک
... ،گنداب لجن بهدنيا نيومده

!بايد تا مغز استخوناش اينو بدونه و بفهمه

!اونا توي رختخواباتون به شما حمله ميکنن

!از توي وان داغ حمام ميدزدنتون

اونا شما رو درست از توي ماشيناي
!اسپورت فانتزيتون بيرون ميکشن

... ،اونجا جايي نيست

قطعا هيچ جايي توي اين
-درهي خراب شده نيست

... ،صداي من از اينجا به شما ميرسه

اينجايي که من وايستادم تا
-از صحراي کوفتي ماهاوي

...بزنم بيرون

.و از توي جوي اشک، به طرف آريزونا

يک فوت مربع منطقهي
!امن هم ديگه وجود نداره

!ديگه منطقهي امني در کار نيست

بهتون قول ميدم که منطقهي
!امن، محو و نابود ميشه

!از بين ميره

!همهتونو راهي اين سرزمين بيبازگشت ميکنن

همهتونو ناغافل به جايي که
!از اون بيخبريد پرواز ميدن

... ،و اگه فکر ميکنين اونچه که ميگم شوخيه

.بازم فکر کنين

... ،شايد من به نظرتون يه کُپه کثافت باشم

...اما باور کنيد که

!خوب ميدونم چي دارم ميگم

!من خُل نيستم

!و نگيد که بهتون نگفتم

!من بهتون هشدار دادم
!به همهتون هشدار دادم

.فکر ميکردم که تو از بلندي ميترسي

.نه، از بلندي نميترسم
.از افتادن ميترسم

.اوه، جدا؟ خب، پس به پايين نگاه نکن-
.نه-

خيلي بده که از اينجا، چيزها همونجوري
.که روي زمين ميبينيم، نيستن

منظورت چيه؟

.خب، اينجا همه چيز واضحتره

.واضحترين شکل ممکن

.آره، ديشب با آن بحث داشتم

.آره، اون حسابي ناراحت شده

.آره، ميدونم

.من تصميم گرفتم برم

چي؟-
.تصميم گرفتم برم-

.من اينو نگفتم که تو بري

فکر نکني که ميخوام از-
.دست تو خلاص بشم، تراويس
.ميدونم-

اين کاري که ميخواي بکني، چه فايدهاي داره؟
.اينکه چيزي رو حل نميکنه

.من ميخوام جين رو پيدا کنم

چه جوري؟

.الان چهار ساله
.اون کاملا ناپديد شده

.من سعي کردم پيداش کنم
.هر کاري کردم، نتونستم

.آره، خب، من که هنوز سعي نکردم
.من ميتونم پيداش کنم

از کجا اينقدر مطمئني؟-
.خب ميدونم ديگه-

حالا ميتونيم بريم پايين؟-
!نه-

!لعنتي
!به من بگو چي شده، تراويس

.من که ديگه از اين راز لعنتي متنفرم

از وقتي که توي اون بيابون پيدات کردم، تا حالا
.مثل يک بچهي بدقلق باهات راه اومدم

اما حالا به من بگو بين
!تو و جين چه اتفاقي افتاده

!لعنت

.ميدونم. اينا ربطي به من نداره

...من به پول و

.کارت اعتباري احتياج دارم

.خيلي خب، البته. بهت ميدم

.ميدوني، بهت پسشون ميدم-
.فراموشش کن. ميتوني داشته باشيش-

.ميخوام پيداش کنم، والت

!هانتر

اون ماشين توئه؟

.آره. بيا

!معرکه است

.چيز بدي نيست

.آن هميشه از اينا توي ناهارم ميذاره

*La vache qui ritاسمش هست
.چسبانه
*.مارک يک پنير معروف فرانسوي: گاوي که ميخندد*

چي؟ La vache

.ررريت. ررريت

.خوشم اومد

بابا؟-
بله؟-

اون همه وقت کجا بودي؟

.مکزيک

چرا اونجا؟

.نميدونستم ديگه کجا برم

مامان کجا رفت؟

.نميدونم

.ولي همين الان، يه جايي تو هيوستونه

.همون شهري که مرکز فضايي توشه

.آره

ميخواستم راجعبه همين
.موضوع باهات صحبت کنم

.من ديگه بايد برم-
چرا؟-

.چون ميخوام اونو پيدا کنم

پس من چي؟
.تو تازه منو پيدا کردي

منم ميتونم باهات بيام؟

پس والت و آن چي ميشن؟

منظورت اينه که ما هيچوقت برنميگرديم اينجا؟

...البته که برميگرديم، اما

.نميدونم کي

.ميخوام باهات بيام

.منم ميخوام پيداش کنم
کي ميريم؟

.همين الان

.پس بزن بريم

.اول بايد بريم مقداري وسايل سفر تهيه کنيم

.باشه

ميريم که ژاکت، تيشرت، مسواک، و از
.اينجور چيزها بخريم

.حتي شايد واکيتاکي* هم بخريم
نوعي بيسيم ساده که بيشتر بهعنوان وسيلهي*
*بازي و تفريح مورد استفاده قرار ميگيرد

واکيتاکي؟
واسهي چي؟

.فقط محض احتياط

ميدوني چيه؟-
چيه؟-

... ،تمام کهکشان

...تمام عالم

در يک نقطهي کوچيک به اين
.اندازه فشرده ميشد

و... و ميدوني چه اتفاقي افتاد؟-
چي شد؟-

.پش ش ش ش شد و ترکيد

جرقهها و اينجور چيزها همه جا
.به پرواز دراومد. و فضا شکل گرفت

.اول فقط گاز همه جا شناور بود-
کره زمين رو ميگي؟-

.آره. زمين اولش گاز بود

و... و بعد خورشيد شکل گرفت، و
...اونقدر داغ شد که

...زمين به شکل يک توپ سفت و بزرگ دراومد

آره؟-
.يه توپ اقيانوس... فقط اقيانوس-

آره؟-
.اونجا جانورهاي دريايي وجود داشتن-

...بعد زير آب، آتشفشان شد

و مواد مذاب به آب برخورد کرد و صخره
.به وجود اومد که همون زمين رو ساخت

ميدوني که چهجوري تلفن بزني؟

...شمارهي تلفنچي رو ميگيري و بهش ميگي که-
.خودم بلدم-

.خوبه. پس حالا با والت و آن تماس بگير

چرا؟

،واسهي اينکه اونا نگرانت نشن
.واسهي اينکه بدونن تو کجايي

چي بهشون بگم؟-
.خب راستشو بهشون بگو-

.بگو پيش مني و ما داريم ميريم تگزاس

.اونا جا ميخورن

.ميدونم. اما تو از پسش برمياي

باشه؟-
چرا خودت اين کارو نميکني؟-

.من نميتونم

چرا؟

.چون اين کار توست

.واي خدا جون

چرا خودش نميتونه اين کارو بکنه؟
...منظورم اينه که

الو؟-
.سلام، بابا-

هانتر. تو کجايي؟

ميدوني ساعت چنده؟
.من با همهجا براي پيدا کردنت تماس گرفتم

.تراويس يک کاميون خريده
-اون داشت در مورد

.ببين، ببين هانتر، فقط به من گوش بده

تو دقيقا کجا هستي؟

.تو سنبرناردينو

سنبرناردينو؟

،هانتر، منظورت چيه
تو در سنبرناردينو هستي؟

.بذار من باهاش صحبت کنم-
-صبر کن، عزيزم. چطور-

.بذار من باهاش صحبت کنم-
.خيلي خب، خيلي خب-

هانتر؟

حالت خوبه؟

.آره

چهکار ميکني؟-
.داريم ميريم سفر، مامان-

با تراويس؟-
.آره-

...ما واکيتاکي خريديم، و من

کجا دارين ميرين؟-
.ما داريم به تگزاس ميريم-

.به من بگو کجايي، هانتر

.دقيقا بگو کجايي

.توي يک پمپ بنزين

اسمش چيه؟

.تگزاکو-
.اوه، خداي من-

...هانتر، به تراويس بگو همين الان دور بزنه

.و برگردين اينجا

فهميدي چي گفتم؟

.گوشي رو بده تا من با اون صحبت کنم

من بايد چهکار کنم؟

.فقط... گوشي رو بذار

.خداحافظ، مامان. حالا ديگه بايد بريم

.هانتر

!هانتر

اونا جا خوردن؟

.آره، آن جا خورد

از اينکه با من اومدي پشيمون شدي؟-
.نه-

.هر وقت خواستي ميتوني برگردي پيششون

فقط کافيه به من بگي، باشه؟-
.من نميخوام برگردم-

خب، ميدونم، اما فقط براي اين
.گفتم که شايد تصميمت عوض شد

.عادت کردم که مامان صداش کنم

آن رو؟

.آره

.پشت تلفن خيلي ناراحت بهنظر مياومد

.ميدونم

فکر ميکني الان مامان چه شکلي شده؟

.نميدونم

بهخاطر مياريش؟

.راستش يادم نميآد

.فقط از همون فيلمي که ديدم ميشناسمش

.انگار خوشحال بوديم

.آره

.نگهشدار

.شببهخير

...بابا، اگه مردي يک بچه رو بذاره

-و يک ساعت با سرعت نور سفر کنه

...اگه با سرعت نور حرکت کنه

... ،و يک ساعت ديگه برگرده

خودش فقط يک ساعت پيرتر شده، اما
.بچه تبديل به يک پيرمرد ميشه

اوه، جدا؟

خب، پس چهقدر طول ميکشه
با اين سرعت تا هيوستن بره؟

... ،اگه با همچين سرعتي سفر کنن

.سه ثانيه طول ميکشه

.از نو
.قسمت آخرو متوجه نشدم

سه ثانيه طول ميکشه که
...با سرعت نور از کاليفرنيا

.به هيوستن برسن

اينجا هيوستنه؟-
.آره-

توي شهر به اين بزرگي چهجوري
ميخوايم پيداش کنيم؟

.ميدونم کجاست-
کجا؟-

يک بانک. اون امروز به يک بانک
.ميره که مقداري پول واريز کنه

اينجا بانکه؟

اين چهجور بانکيه؟

.مثل يک درايوين ميمونه

.تا حالا همچين بانکي نديدم

.منم همينطور

اينجا اونقدر ماشين زياده که
.اصلا نميتونيم پيداش کنيم

.اوه، پيداش ميکنيم. بيخيال

از هم جدا ميشيم تا
مراقب همه جا باشيم. باشه؟

.آره. ميتونيم از واکيتاکي هم استفده کنيم

.خب، حالا برو

.تو اينجا پياده شو-
.باشه-

.صداي منو ميشنوي، بابا؟ تمام

.بلند و واضح

.خوبه

.هانتر در موقعيت يک. تمام

.تراويس در موقعيت دو
.ما منطقه رو پوشش داديم

.بهت گفتم که اينا اسباببازي نيست
.تمام

.ده - چهار تمام و خلاص

!بابا! اون همين الان از بانک رفت

!بيا اين طرف

بابا، صدامو ميشنوي؟
صداي منو ميشنوي؟

!اون داره از بانک ميره
!زود بيا اين طرف

!بابا

!بيا! بابا

!بيدار شو! بيدار شو
!اون داره ميره

!اون داره از بانک ميره

!بابا! بيدار شو

- کجا-او کجاست

!من-من دارم ميام

!اوه، نه

!از اون طرف رفت

کدوم طرفي رفت؟-
!از اون طرفي-

مطمئني که خودش بود؟
!بيا، زودباش، زودتر

!بزن بريم

هانتر، واقعا خوب نگاش کردي يا نه؟

،اون بايد خودش باشه
!ميدونم که خودشه

.اوه، خداي من. اميدوارم گمش نکنيم

اين ماشين لکنتي نميتونه تندتر بره؟

.اينجا دههزارتا ماشينه، هانتر
چهجوري ميخوايم پيداش کنيم؟

کدوم يکي از ايناست؟-
!تندتر برو، بابا! تندتر برو-

چه رن - چه رنگي بود؟
قرمز بود، درسته؟

.آره. يک شورولت کوچيک قرمز

...خب

تو چيزي ميبيني؟
.من که اصلا نميدونم چه شکلي هست، هانتر

.تو بايد کمکم کني
نگاه کن. ميبينيش؟

.نه، هنوز نه

!ديدمش! ديدمش-
کو؟ کجاست؟-

!اونجا، توي اون خط، توي اون خط

کدوم خط؟-
!خط سمت راست-

.خيلي خب، خيلي خب
.آروم باش. دارم ميبينمش

.حله

- خودشه؟ ببين
ببين خودشه يا نه. ببين همون ماشينه؟

.مطمئن نيستم-
.يه لحظه صبر کن-

.حالا دوتا ماشين قرمز شدن
کدومشون اونه؟

ها؟-
!سمت راست... سمت چپيه-

مطمئني؟-
.آره. سمت چپيه-

.باشه

حالا مطمئني که اين يکي خودشه؟-
.آره-

.اميدوارم درست تشخيص داده باشي، هانتر

اگه اشتباه کرده باشيم، بايد
.يک ماه ديگه صبر کنيم

.اون موقع من هشت سالم ميشه-
چي ميشه؟-

!هشت سالم ميشه

.بريم نزديکتر
!ميتونيم براش دست تکون بديم

.نه، نه، نه. نميخوام بريم نزديکتر

ممکنه بترسونيمش، و فکر ميکنم اون يک
.مشکلي تو کارش باشه يا همچين چيزي

خب؟-
.باشه-

.منم همينو حدس ميزنم

...خب

.تعجبم که اون کجا داره ميره

شايد ميره سر کار. نظرت چيه؟

.آره. ممکنه

.به نظر مياد که ماشين يه خانوم باشه

يعني مال اونه؟

ممکنه. برو توي ماشين تا بهت
.بگم ميخوام چيکار کنم

.باشه

.شيشهها رو بالا بکش، درها رو قفل کن

و اگه کسي باهات حرف زد، بهش بگو
.بابام رفته اون تو، زود برميگرده

باشه؟-
.باشه-

تو حالت خوبه؟-
.آره-

ميشه يهخرده يخ قاطيش کني؟
.من هنوز دارم تمرين ميکنم

.گروهبان جوجو، غرفهي بيست و دو

.گروهبان جوجو، غرفهي بيست و دو

.باشه، يهذره جديد، يهذره جديد
.شماها عاشقش ميشين

اينجا دخترا وقت زيادي رو با مردهايي
.ميگذرونن که بيشترشون تنها زندگي ميکنن

.اما تنها زندگي کردن توي همچين شهري سخته

.اتفاقهاي ناگوار زيادي اينجا ميافته

،چيزايي مثل تجاوز، مثل جنايت
.حتي بهوسيلهي نيروي پليس

.دستههاي دزدهاي مسلح، همه چيزهاي خشن

... ،و اگه شما تنها زندگي ميکنين

.به يهجور حمايت احتياج دارين

و اگه دختر هستين، دوتا انتخاب دارين: يا بايد
.با يک مَرد زندگي کنين، يا با يک سگ

.حالا اين تصميم سختيه، بذارين بهتون بگم

...اما آخه کدوم آدم حسابي حاضر ميشه با چيزي-
.پرستار بيبز، در غرفهي هفت بهت نياز دارن-

...زندگي کنه که از حمومکردن بيزاره-
.پرستار بيبز، غرفهي هفت-

و روي قالي بالا مياره، يا
.لباس آدمو ميجوه

.البته اينم راسته که سگها خيلي مهربونن

.اونا دماغ کوچيک ناز و دُم کوچولوي قشنگي دارن

دوباره؟-
.آدماي مريض زيادي اون بيرون هستن-

.به نظر مياد مثل سگ با من رفتار ميکنه-
.آره، درسته-

.خب حالا يهخرده راک اندرول گوش کنيم
آهاي، چطوري؟

.بزنين تا گوش کنيم
.يه چيز خوب باشه

!تو هميشه بهتر ميشي

آقا؟

.آقا، شما عوضي اومدين

.هنوز خيلي زوده

.همهي دخترا طبقهي پايين هستن

ميشه يک دفعه ديگه درست بزنين؟
.دارين ديوونهام ميکنين

.ننه دانا، غرفهي نوزده تو رو صدا ميکنن

.ننه دانا، غرفهي نوزده

بله. چه کسي رو ميخواين؟

ميخوام دختر مو بوري رو ببينم، که موي کوتاه
.و صاف داره و حدود بيست و پنج سالشه

.باشه. داره مياد پايين
.روي خط بمونين

.سلام، عزيزم

.اوه، ببخشيد

ميدوني، بيست و سه... من از بيست و چهارتا غرفههاي
.اينجا، توي بيست و سهتاشون کار کرده بودم

با غرفهي کنار استخر (=نام همين غرفه) ميشه
.بيست و چهارميش

خب، چيکار ميتونم برات بکنم، ها؟

.من يه نظري دارم

با واترپلو چطوري؟

.خوش بگذره. خيلي حال ميده

.نه؟ خب، بذار بهت بگم

چرا به پرستار بيبز نميگي کجات درد ميکنه؟

شايد من بتونم کمکت کنم، ها؟-
چرا به من نگاه نميکني؟-

.دارم به تو نگاه ميکنم

.نه، ولي من اين طرف هستم
نميتوني منو ببيني؟

گوش کن عزيزم، اگه من ميتونستم شماها رو
.ببينم، ديگه نميتونستم اينجا کار کنم

خب، تو چي داري ميبيني؟

.من همون چيزي رو ميبينم که تو ميبيني

.پرستار بيبز
.پرستار بيبز و اسب پلاستيکياش

.آهان، فهميدم

.ممنونم، پرستار بيبز

.ممنون

.سلام

شما اونجا هستين؟

،خب، ميبينم که چراغ شما هنوز روشنه
.حدس ميزنم که بايد اونجا باشين

ها؟

.اگر نميخواين حرف بزنين مسئلهاي نيست

.منم گاهي وقتها دلم نميخواد حرف بزنم

.فقط دوست دارم ساکت بمونم

عيبي نداره بشينم؟

.نه

.ممنون

.خيلي ايستادم، پاهام يهکمي خسته شده

اولينباره مياين اينجا؟

.بله-
!اوه-

پس همهي اين چيزها بايد يهجوري
براتون عجيب باشه، نه؟

ميدونين، با اينکه شما ميتونين منو
ببينين، من نميتونم شما رو ببينم؟

.خب، کمکم عادت ميکنين

.اوه

.من دارم... آيا من دارم به صورت شما نگاه ميکنم

.اوه، خداي من. مسئلهاي نيست

.اوه

...اگه

اگه چيزي هست که ميخواي در
.موردش صحبت کني، من گوش ميکنم

باشه؟

.من شنوندهي خوبي هستم

...کاري هست که

.نميدونم
کاري هست که بتونم براتون انجام بدم؟

اشکالي نداره پُليورم رو دربيارم؟

.فقط پُليورم رو دربيارم

.نه، نه. نه. اينکارو نکن

.خواهش ميکنم. خواهش ميکنم بذار تنت باشه

.متاسفم

.من واقعا نميدونم شما چي ميخواين

.من چيزي نميخوام

خب، پس واسهي چي اومدين اينجا؟

.من... من ميخوام با شما صحبت کنم

چيزي هست که ميخواين به من بگين؟

.نه

.ميتونين به من بگين
.من ميتونم رازتون رو نگهدارم

اين... اين همهي کاريه که شما
ميکنين، فقط حرف زدن؟

.خب، بله

.آره، بيشتر وقتها

.و گوش کردن

ديگه چيکار ميکني؟

چرا ميخندي؟-
.معذرت ميخوام-

.معذرت ميخوام

پرسيدم ديگه چيکار ميکني؟

.واقعا هيچي

اوه، خب، ما اجازه نداريم
.مشتريها رو بيرون از اينجا ببينيم

پس اونا رو کجا ميبينين؟

ميرين خونهشون؟

.نه، آقا، نميريم

ما اجازه نداريم خارج از اينجا
.با مشتريها رابطه داشته باشيم

آره، ولي اگه واقعا بخواي
اونا رو ببيني، نميتوني؟

منظورم اينه که اگه بخواي ميتوني بري
.خونهشون. همه توي اينجور جاها، همينو ميگن

...چهقدر بيشتر گيرت مياد؟ چهقدر
در اين مورد چهقدر پول ميگيريد؟

متاسفم، آقا. ولي من فکر ميکنم که شايد
.شما دلتون ميخواد با يکي ديگه از دخترا حرف بزنين

ميرم ببينم ميتونم يکيشونو
.واسهي شما پيدا کنم

!نه. نه، نه، نه

.خواهش ميکنم. خواهش ميکنم

.خواهش ميکنم نرو

آخه فکر نميکنم من هموني باشم که
.شما ميخواين باهاش حرف بزنين

.خواهش ميکنم

.خواهش ميکنم نرو
.معذرت ميخوام

.خيلي خب

.من... متاسفم. معذرت ميخوام

.اشکالي نداره

...ميدوني، من

ميدونم که بعضي وقتها چهقدر
.سخته که آدم با يه غريبه حرف بزنه

.حالا راحت باش

.راحت باش و به من بگو چي توي ذهنت ميگذره

...من گوش ميدم

.به حرفات

.گوش کردن واسهي من مسئلهاي نيست

.اينکار هميشهي منه

اون (=جين) اونجا بود، نه؟

اين چيه؟

.يک زمين خالي

اين زمينو وقتي همهمون با
.مامانت دور هم بوديم خريدم

فکر ميکردم ممکنه يه
.روز بريم اونجا زندگي کنيم

کجا؟

.پاريس، تگزاس

اونجا کجاست؟

.نزديک رود سرخ

خوشت مياد؟

منظورت اينه که ميخوايم توي
اون جاي آشغال زندگي کنيم؟

اين چيزا چيه ميخوري؟
.بوي بدي ميده

يک دقيقه صبر کن. کجا داري ميري؟-
.ميرم توي ماشين-

لطفا يکي ديگه؟

.بيا، بابا

اينجا به درد اين نميخوره که
.آدم خانم خوشگلي رو بياره

نه؟ اگه يه خانم خوشگل داشتي، اونو
به يه همچين جايي ميآوردي؟

خانم خوشگل چيه؟

.اوه! خداي من

...مادر من

...نه مادر تو

...آخه مادر من

.خانم خوشگل نبود

...اون (=مادرم)

.اون(=مادرم) هرگز نميخواست يه خانم خوشگل باشه
.اون (=مادرم) حتي وانمود هم نميکرد که يک خانم خوشگله

پس اون چهجوري بود؟

.اون ساده بود

.ساده و خوب

.مادرم خيلي خوب بود

...اما بابام

... ،ببين، پدرم

...پدرم اين تصورو داشت

...تصوري داشت که به نوعي

.يه جور مريضي بود

چه تصوري؟

...پدرم اين تصورو در مورد مادرم داشت

...و

...اون به مادرم نگاه ميکرد

.اما اون مادرمو نميديد

.پدرم... پدرم اين تصورو داشت

.و اون به مردم ميگفت که مادرم اهل پاريسه

...اين يه شوخي بزرگ بود

...اما اون هميشه به همه اينو ميگفت

و کار به جايي رسيد که اين
.ديگه از يه شوخي ميگذشت

.پدرم واقعا به اين قضيه اعتقاد پيدا کرده بود

.و پدرم واقعا اينو باور کرد

...و مادرم

.آه، خداي من

.مادرم واقعا کلافه شده بود

...مادرم

...مادرم خيلي

.خيلي خجالتي بود

.به پيش، پسر

.به طرف چپ، بابا

.هانتر، اين صداي منه

...من ميترسيدم که هرگز نتونم

.شخصا توضيح بدم

به همين دليل حالا سعي
.ميکنم اينجوري اينکارو بکنم

...وقتي اين دفعه، اولش توي

... ،خونهي والت تو رو ديدم

.به خيلي چيزها اميدوار بودم

اميدوار بودم بهت نشون
.بدم که من پدرت هستم

.تو به من نشون دادي که پدرت هستم

... ،اما بزرگترين اميدي که داشتم

.واقعيت پيدا نکرد

.الان ديگه ميدونم

.تو و مادرت متعلق به هم هستين

.تو و مادرت متعلق به هم هستين

...اين من بودم که شما رو از هم جدا کردم

و من به تو قول ميدم که
.شما رو به هم برگردونم

.ولي من نميتونم با شما بمونم

من هرگز نميتونستم اونچه رو
.که اتفاق افتاده بود بهتر کنم

.داستان همينه

من حتي بهسختي ميتونم
.بهخاطر بيارم چه اتفاقي افتاد

.اين مثل يک شکافه

...اما اين قضيه طوري منو تنها گذاشت که

.نتونستم ازش خلاص بشم

.و همين الان، من ميترسم

.ميترسم از اينکه دوباره برم

.ميترسم از اونچه که ممکنه پيدا کنم

...اما حتي بيشتر از اين ميترسم که

.با اين وحشت روبرو نشم

.دوستت دارم، هانتر

من تو رو از زندگي خودم
.هم بيشتر دوست دارم

.سلام

ميتونم چيزي بهت بگم؟

.البته. هر چي دلت بخواد

.اين يه قضيهي طولانيه

.من حسابي وقت دارم

.من کساني رو ميشناختم

چه کسايي؟

.دو نفر

.اونا همديگه رو دوست داشتن

.دختر خيلي... جوون بود

.حدود، گمونم، هفده يا هجده سال داشت

.و مرد... حسابي پيرتر از اون بود

.مَرد يه جوري زمخت و خشن بود

و دختر خيلي خوشگل بود، ميفهمي؟

.آره

هر دوي اونا همه چيز رو
...تبديل به حادثه ميکردن

.و دختر اينجوري دوست داشت

... ،يک خريد معمولي از خواربارفروشي

.براشون پُر از حادثه بود

.اونا هميشه به چيزاي احمقانه ميخنديدن

.مَرد دوست داشت دختر رو به خنده بندازه

...و

... ،اونا به هيچ چيز ديگهاي زياد توجه نداشتن

،چون تنها چيزي که ميخواستن
.اين بود که با هم باشن

.اونا هميشه با هم بودن

.به نظر مياد که خيلي خوشبخت بودن

.بله، خيلي

.اونا واقعا شاد بودن

... ،و مَرد... خيلي زنش رو دوست داشت

.جوري که بيشتر از اون ممکن نبود

وقتي روزها ميرفت سر کار، ميديد
...که نميتونه از زنش دور بمونه

... ،بنابراين کارشو ول کرد

.فقط به اين خاطر که پيش اون باشه

،وقتي پولشون تموم شد
،يه کار ديگه گرفت

.و بازم کارشو ول کرد

.اما خيلي زود، زن نشون داد که نگرانه

واسهي چي؟-
.حدس ميزنم واسهي پول-

.پول کافي نداشتن-
- Mmm.

.نميدونستن چک بعديشون کي برميگرده

.آره، منم اين احساسو ميشناسم

بعدش مَرد شروع کرد يه جوري
.به دور خودش چرخيدن

منظورت چيه؟

خب، اون ميدونست که ميبايست کار کنه
... ،تا بتونه زنش رو از نظر مالي تامين کنه

.اما از طرفي هم نميخواست که ازش دور باشه

.آهان

و هر چه بيشتر از اون دور
...ميموند، ديوونهتر ميشد

.راستي که داشت ديوونه ميشد

.شروع کرد به خيالبافيهاي مختلف

مثلا چي؟

.فکر ميکرد که زن، مخفيانه مَردي رو ميبينه

يه روز مَرد از سر کار اومد
...خونه و زنشو متهم کرد که

.روزها رو با کس ديگهاي ميگذرونه

بعد سرش داد کشيد و شروع کرد به
.شکستن و به هم ريختن چيزاي توي واگن

.واگن

.آره

آخه اونا توي يک خونهي
.واگني زندگي ميکردن

ببخشين، آقا، اما شما يه دفعهي
ديگه اينجا نيومده بودين؟

.جدي ميگم

.نه

.اوه

آخه، يه لحظه فکر کردم
.صداي شما رو شناختم

.نه. من که نبودم

Mm-hmm.

.لطفا ادامه بدين

بههرحال، مَرد بدجوري شروع
...کرد به مشروب خوردن

و تا ديروقت بيرون ميموند
.که اونو امتحان کنه

منظورتون چيه که اونو امتحان کنه؟

.که ببينه اون حسادت ميکنه يا نه

Mm-hmm.

مَرد ميخواست حسادت اونو
.جلب کنه، اما زن حسادت نميکرد

... ،اون فقط نگران مَرد بود

.اما همين هم مَرد رو ديوونهتر ميکرد

چرا؟

...چون

،فکر ميکرد که اگه زن نسبت به اون حسادت نميکنه
.معنياش اينه که واقعا به اون توجهي نداره

.براي مرد، حسادت نشونهي عشق زن بود

...و بعد يک شب

.يک شب زن بهش گفت که حامله است

... ،اون سه چهار ماهه حامله بود

.و مَرد اينو نميدونست

.و بعد، يکدفعه همهچيز عوض شد

مَرد مشروب خوردن رو ترک کرد
.و يک شغل ثابت گرفت

اون داشت متقاعد ميشد که حالا زن، اونو
.دوست داره، چون بچهي اونو توي شکمش داره

مَرد داشت تصميم ميگرفت که
.يک خونه براي زن روبراه کنه

.اما اتفاق مضحکي شروع شد

چه اتفاقي؟

.اولش مَرد توجهي به اين قضيه نداشت

.زن داشت عوض ميشد

از همون روزي که بچه بهدنيا اومد، زن از هر
.چيزي که دوروبرش بود، عصباني ميشد

.از همه چيز ديوونه ميشد

حتي بهنظرش مياومد که وجود بچه
.هم يهجور بيانصافي در حق اونه

...مَرد سعي کرد همه چيز واسهي اون فراهم کنه

همه چيز براش بخره، هفتهاي يکدفعه
.اونو واسهي شام ببره بيرون

.اما بهنظر مياومد که هيچ چيز اونو راضي نميکنه

مَرد دو سال تلاش کرد که
... ،باز به هم نزديک بشم

... ،مثل اولينباري که همديگه رو ديده بودن

اما بالاخره فهميد که هرگز
.چنين اتفاقي نميافته

.اونم دوباره زد به بدمستي

...اما اين دفعه، ميخوام بگم

اين دفعه وقتي که اون شبها
... ،ديروقت مياومد خونه

.زن نگرانش نبود يا حسادت هم نميکرد

.زن حسابي عصباني بود

زن اونو متهم ميکرد که با درست کردن
.بچه، توي خونه اسيرش کرده

.زن گفت که خواب فرار ديده

همهي خوابهايي که زن
.ميديد، دربارهي فرار بود

خودشو خواب ميديد که لخت و
... ،عور داره توي يک بزرگراه ميدوه

... ،توي مزرعهها ميدوه

... ،توي مسير رودخونهها ميدوه

.هميشه ميدوه

و هميشه، درست در همون لحظهاي
.که اون قصد فرار داشت، مَرد سرميرسيد

.اون به نحوي جلوي زن رو ميگرفت

.مَرد سرميرسيد و جلوشو ميگرفت

وقتي اون خوابهاشو براي مَرد تعريف
.ميکرد، مَرد باورش ميشد

مَرد ميدونست که يا بايد بتونه مانع فرار زنش
.بشه و يا زن براي هميشه از پيش اون ميره

بنابراين اون يک زنگولهي گاو
...به قوزک پاي زن بست

که هر وقت شب خواست از تخت
.بياد پايين، صداشو بشنوه

اما زن ياد گرفت که با چپاندن يک
...لنگه جوراب توي زنگوله، صداشو بگيره

... ،و از توي رختخواب بياد بيرون

.و به دل شب بزنه

يک شب وقتي که جوراب از توي
...زنگوله افتاد بيرون، مَرد بيدار شد

و ديد که اون داره سعي ميکنه
.بهطرف بزرگراه بدوه، و اونو گرفت

...گرفتش و کشيدش توي واگن

.و با کمربندش اونو بست به اجاق

زن رو همونجا ول کرد و خودش
... ،برگشت توي رختخواب

و دراز کشيد و به صداي
.جيغهاي اون گوش ميداد

.و به صداي جيغهاي پسرش گوش ميداد

...از خودش هم تعجب ميکرد، چون

.ديگه هيچي احساس نميکرد

.تنها دلش ميخواست که بخوابد

...و براي اولينبار

آرزو کرد که اي کاش
...ميتونست بره، خيلي دور

دلش ميخواست در دل يک سرزمين پهناور
...گم بشه، جايي که هيچکس اونو نشناسه

... ،جايي بدون زبان

.بدون خيابون

،اون خواب چنين جايي رو ديد
.بدون اينکه اسمشو بدونه

.و موقعي که بيدار شد، توي آتيش بود

.شعلههاي آبي، ملافهي رختخوابشو ميسوزوند

...از توي شعلهها

به طرف اون دو نفري که
...دوستشون داشت پريد

.اما اونا رفته بودن

،بازوهاش داشت آتيش ميگرفت
...خودشو انداخت بيرون و

.و روي زمين خيس غلت زد

.بعدش دويد

.اصلا هم برنگشت تا به آتش نگاه کنه

.فقط دويد

...اونقدر دويد تا خورشيد بالا اومد

.و اون ديگه نتونست بيشتر بدوه

... ،موقعي که خورشيد غروب کرد

.اون دوباره شروع کرد به دويدن

...پنج روز همينجوري دويد

...تا اينکه هر نشونهاي از آدميزاد

.ناپديد شد

.تراويس

،اگه چراغ اتاقو خاموش کني
ميتوني منو ببيني؟

.نميدونم

.تا حالا سعي نکردم

ميتوني منو ببيني؟

.بله

منو بجا مياري؟

.اوه، تراويس

.من هانترو با خودم آوردم

ميخواي ببينيش؟

.آره

اونقدر دلم ميخواست ببينمش که حتي
.ديگه جرات نميکردم به اون فکر کنم

... ،آن مرتب عکسهاشو برام ميفرستاد

.تا اينکه خودم خواستم ديگه نفرسته

...نميتونستم تحمل
...نميتونستم درد اينو تحمل کنم که

.از نزديک شاهد بزرگشدنش نباشم

چرا اونو پيش خودت نگه نداشتي، جين؟

.نميتونستم، تراويس

اون چيزايي رو که ميدونستم
.بهشون محتاجه، نداشتم

از طرف ديگه نميخواستم از اون براي پُر
.کردن زندگي خالي خودم استفاده کنم

...خب، اون حالا به تو احتياج داره، جين

.و اون دلش ميخواد تو رو ببينه

واقعا؟

.بله

.اون... اون منتظر توست

کجا؟

... ،توي شهر

.توي يک هتل

.هتل مريدين

اتاق 1520

1520

تو که نميخواي بري، هان؟

.نميتونم ببينمت، جين

.حالا نرو

...من

من عادت کردم وقتي که تو از
.خونه رفتي، با تو حرف بزنم

...عادت کردم که مدام با تو حرف بزنم

.هرچند که تنها بودم

ماهها اينطرف و اونطرف
.ميرفتم و باهات حرف ميزدم

.اما حالا نميدونم چي بگم

،وقتي که تو رو توي خيال ميديدم
.کار برام راحتتر بود

.حتي توي نظرم تو رو ميديدم که جوابمو ميدي

...اينجوري بارها گفتگوهاي طولاني

.با هم داشتيم

.انگار تو خودت اونجا بودي

.من ميتونستم صداتو بشنوم

.ميتونستم ببينمت، بوت کنم

.ميتونستم صداتو بشنوم

.گاهي صداي تو بيدارم ميکرد

... ،نصفشب صدات بيدارم ميکرد

.درست مثل اينکه توي اتاق، پيش من باشي

...بعدش

.همه چيز محو شد

.ديگه نميتونستم تصورت کنم

سعي ميکردم مثل گذشته
... ،با صداي بلند باهات حرف بزنم

.اما ديگه چيزي اونجا وجود نداشت

.نميتونستم صداتو بشنوم

...بعدش

.ديگه ولش کردم

.همه چيز متوقف شد

...تو به کلي

.ناپديد شدي

.و حالا دارم اينجا کار ميکنم

.من هميشه صداي تو رو ميشنوم

...همهي مَردا

.صداي تو رو دارن

.به هانتر ميگم که تو ميري سراغش

تراويس؟-
بله؟-

.ميرم پيشش

.خوبه

.هتل مريدين

.آره

اتاق 1520

!آره

...چرا، تو فسقلي

!آره

.بله

.موهات، خيس شده

!اوه

.براي لوته. هـ. آيسنر (=زن آلماني-فرانسوي که نويسنده و منتقد فيلم بود
(او سال 1896 در برلين به دنيا آمد و سال 1983 در پاريس درگذشت

ترجمه از هوشنگ گلمکاني (=منتقد، روزنامهنگار و مترجم سينما)

تنظيم، تايپ و اصلاح برخي جملهها از صالح حسيني

اين زيرنويس به فارسي زبانان
.و سَم شِپِرد (=نمايشنامهنويس، فيلمنامهنويس و بازيگر) تقديم ميشود