All language subtitles for private.sales.s01e02.720p.web.h264-ascendance

اره

کارت و بکن

محکمتر

خیلی خب

زودباش

باشه

اره

پس یه چیزی دارم که میخوام در موردش باهات صحبت کنم

اوه واقعا؟

من این مکان شگفت انگیز و تو اورگون خریدم
اون روی یک صخره ۲۰۰ فوتی مشرف به اقیانوس قرار گرفته

ساحل خصوصی دو مایلِ،
دوست دارم آخر هفته رو با تو بگذرونم

یا یه هفته دیگه میتونیم حلش کنیم

دوست دارم که برم. میشه با "مگان" حرف بزنی
و ببینی چیکار می تونیم بکنیم؟

اگه بین من و تو یه معامله انجام بدیم چی؟

منظورم اینه که تو واقعا باید به "مگان" نفوذ کنی

بیشتر از این پول در نمیاری؟

آره، ولی بهتره که تو باهاش بری

باشه

باید برم

باید همین الان بری؟

اره، متاسفم

باشه

جمعه آینده برمیگردم شهر

میخوای منو ببینی؟

تو تنها کسی هستی که میخوام ببینم

سلام

هی، "مگان" میخواد بدونه تو یه نفر جدید با
"مارتی" تو "لاکس" ملاقات میکنی یا نه؟

کی؟

ساعت یک

فردا مدرسه دارم

تو مدرسه داری

خیلی خب

خونه؟

لطفا

من بیشتر دخترای کارل و دارم
زوئی "دوست نداره تو رو ببینه"

اون گفت که تو داری باهاش حرف میزنی
اون این کار و دوست نداره

فروش خصوصی

میدونی چرا "کندی" رو برات نفرستادم؟

اون امشب کار نمیکنه. ولی من مشکل "بکا" رو هم دارم

میتونه تبدیل به یه مورد جدید بشه

درک میکنم. باشه، به زودی باهات صحبت میکنم
باشه، خداحافظ

خب، اگه دوست داری براش کتاب بخونی، فرم رو پر کن

و من به یک شماره تلفنی که مسدود نشده باشه نیاز دارم
و من اون و تنظیم میکنم

اره، ممنونم

خب، امروز سه شنبه چند ساعت دیوونه بازی کردن

اره

حس خوبی میده

فروش خصوصی

فروش خصوصی

حتما بذار ببینم. فقط یه لحظه بهم وقت بده

بیدار نشو

باید زود بیدار شی

کار چطور بود؟

خوب بود یه عالمه آدم مست

میشه مشکلات مادرزادی رو متوقف کنیم؟

آره، حتما

ممنون

ممنون برای متوقف کردنش

گوش کن. میخوای یکم پول اضافه کنی؟

تو نمیتونی از پس من بر بیای

ها؟ نه، منظورم این نبود

واقعا؟

فراموشش کن

میتونم یه سوال ازت بپرسم؟

میتونی بپرسی

تو از من خوشت نمیاد؟

چی باعث شده همچین فکری بکنی؟

چون سه ماهِ که راننده منی و تو
حتی یک سوال هم از من نپرسیدی

وظیفه من اینه که مطمئن بشم که تو جات امنه
و مطمئن بشم که پولت و میگیری

من وظیفه ات و میدونم، اما اگه بتونیم
یکمی حرف بزنیم ضرری نداره

منظورم اینه که ما وقت زیادی رو با هم گذروندیم
آرنی همه چیزو درباره من میدونه

فکر کنم اون واقعا شروع کرده به گول زدن من

خب به همین دلیله که آرنی دیگه برای تو رانندگی نمیکنه

میتونی بکشی کنار؟

آره، حتما

خیلی خب ببین، اگه قراره این کار رو انجام بدیم
ما باید بتونیم با هم حرف بزنیم

ازم میخوای چیکار کنم؟

فقط باهام حرف بزن. چند تا سوال ازم بپرس

باشه

وقتی اومدی لسآنجلس این همون کاری بود آرزوش و داشتی؟

پس اگه نمیخوای با من بخوابی،
به کمک من چه احتیاجی داری؟

من واقعا به کسی احتیاج دارم که بتونم بهش اعتماد کنم

چی شده؟

تو ماه مه پدر و مادرم هر دوشون به قتل رسیدن

روزی که اونا این فرد و دستگیر کردن من سعی کردم
بفهمم چه اتفاقی افتاده

اما پلیس، بازپرس و وکیل ها تنها
کسانی که میتونن پرونده رو ببینن

من باید بدونم وکیل این یارو کیه
من باید بدونم کجا زندگی میکنه

باشه، این چه ربطی به من داره؟

من به تو احتیاج دارم تا وقتی که من وارد خونه اش
میشم و پرونده رو میدزدم حواست بهش باشه

جیکوب نمی تونم.. نمیتونم دستگیر بشم اگه من …
تو دردسر بیافتم همه برنامه هام خراب میشه

متاسفم، نباید میپرسیدم

متاسفم

عیبی نداره

من باید چیکار کنم؟

سلام، میتونم کمکتون کنم؟

متاسفم که توی مهمونی مجردی
خودم توی خیابون بودم و من

احساس کردم که دارم میرم
... واسه همین رفتم بیرون تا یکم

هوای تازه و تازه شروع به راه رفتن کردم
داشتم به حلقه نامزدی خودم نگاه میکردم

و درش آوردم و بعدش لیز خوردم
افتاد زیر ماشینت و من سعی کردم نگاه کنم

چون خیلی تاریکه و نمیتونم پیداش کنم

چیزی نیست. بذار یک چراغ قوه بردارم و پیداش کنیم. باشه؟

ممنونم

پس فکر میکنی کجا رفته؟

همین الان دیدم که زیر کامیونه. ببین، من میتونم نگاه کنم

خوبه، بذار برم اون پایین

حلقه چه رنگیِ؟

نقره ایه

چراغ تایر جلویی و روشن کن

پیداش کردم! اوه خدای من، پیداش کردم! باورم نمیشه

ممنونم، ممنونم، ممنونم!

وای

اره. لعنتی

امیدوارم این کار بهت کمک کنه
چیزی رو که دنبالشی و پیدا کنی

منم همینطور

میخوای بیای تو و حرف بزنیم؟

اره. اره باشه

اما امشب نمیتونم.. باید برم و خواهرم رو ببینم

من ده ساله که اونو ندیدم

وای

اره

پس دفعه دیگه

اره

درباره چیزی که دیشب در موردش صحبت کردیم فکر کردی؟

منظورت چیزیه که در موردش حرف میزدی؟

خب؟

شبت و خراب نکن، بیل

به هر حال، تو خیلی خوشگلی

اینکار و نکن

میخوام هر روز کنار اون چهره بیدار بشم
و من نمی دونم مشکل چیه

تو از این چهره خسته میشی

نه، فکر نمیکنم

کار من براساس افرادی مثل توئه که با
چهره هایی مثل من خسته میشن

و اگه من دستگیر بشم چی؟

دوست دخترم یه کارآگاهِ، یه سرویس اسکورت
کامل رو اداره میکنه

از تیتر خوشت میاد؟

پس بس کن

می دونی که می تونی، بس کن

اما این یه جورایی میتونه نقشه رو خراب کنه
این طور نیست؟

دبیرستان میشیگان

نمیدونم. من تو رو خوشحال نمیکنم؟

تو منو خوشحال میکنی. فقط نمیخوام ازش مراقبت کنم

من هر روز صبح بیدار میشوم و
میدونم که به هیچکس احتیاج ندارم

من اینو میخرم

نمیخوام در موردش دعوا بکنم،
فقط میخوام بدونی که من چه احساسی دارم

خب، میدونم چه احساسی داری

از طرفی تو که از اونا نداری

نه، نه، من نگهش میدارم تا وقتی که نظرت عوض بشه

اوه، من نمیرم

وای

همه تون بزرگ شدین

می خوای منو دعوت کنی بیام تو؟

حتما

من اصلا پول ندارم، دنبال چی میگردی

مطمئن نیستم که چجوری راجع به این موضوع باهات حرف بزنم
ولی میخوام چیزی رو که میخوام بهت بگم

که بگی و اگه بخوای من میرم و اینکار و برات میکنم

چیزی که مامان و بابا درباره من در مورد داشتن مشکل مواد
مخدر گفتن یا رفتن به مرکز ترک اعتیاد حقیقت نداشت

من از دانشگاه حقوق فارغ التحصیل شدم،

من ازدواج کردم و یه دختر دو ساله دارم

جیکوب، منظورم اینه که تو واقعا فکر میکنی که
معتاد مواد می تونه از پسش بر بیاد؟

جیکوب

مامان و بابا داشتن یه کار خیلی مشکوک رو انجام میدادن

مشتریایی که نماینده اونا بودن افراد خوبی نبودن

وقتی شروع به کشف اون کردم به طرف من
برگشتن و به من گفتن که از اینجا دور بمونم

از اونا دور بمونم از تو دور بمونم
ولی من بهشون گفتم که من گوش از این حرفا پره

من یه طرف دیگه رو دیدم و اون واقعا منو ترسوند
و منم کاری رو کردم که اونا خواستن

واقعا دلم برات تنگ شده بود جیکوب

وقتی شنیدم چه اتفاقی افتاده، سوار اولین
هواپیما شدم، تنها دلیل اومدن این بود که

بیا بیرون و بهت بگم که دوستت دارم
و دلم برات تنگ شده و میخوام بخشی از زندگی تو باشم

باید بری

جیکوب

من اینو قبول نمیکنم

تو جیکوب باهوشی هستی

پرسیدی ببینی که من دارم حقیقت و میگم با نه

اولین باری که منو آوردی اینجا یادت میاد؟

این اولین قرار ملاقات ما بود

دو سال پیش بود

آره، اولین قرارمون بود

خیلی خب

میدونی اون روز چه روزی بود؟

نمیدونم چه روز بود
ولی من یادمه که ماه اکتبر بود

بیست و دوم اکتبر سال ۲۰۱۳ بود

دقیقا دو سال پیش

خب، فکر کنم اونطوری که فکر میکردم تو رو نمیشناسه

یادته پارسال که ازت خواستم
با من ازدواج کنی؟

و منم گفتم نه

تو گفتی نه و کلی دلیل برام آوردی که من
اصلا ازشون سردر نیاوردم به من گفتی

ولی فکر میکردم تو واقعا سال خوبی داشتی

ما واقعا درست انجامش دادیم؟

خب، اگه دوباره ازت بپرسم، منم همین جواب رو میدم؟

تو باید درخواست کنی که بفهمی

اوه، واقعا؟ خب، حالا دیگه نمیخوام این کار و بکنم

ولی من یه وقت مناسبی رو پیدا میکنم

میخوای برام حلقه بخری؟

من این رو دو ماه بعد از اولین قرارمون خریدم

اون موقع بود که فهمیدم. من فقط خوشحالم
که تو هم الان اینو میدونی

میدونی، تو باید منو به عنوان یه بار حمل کنی

الکس، من دو سال تو رو میشناسم
فکر کنم بتونم از پسش بر بیام

سلام

چطوری جیکوب؟

خوبم

خوبی

دیشب، وکلیل مدافع تو دادگاه پرونده قتل
پدر و مادرت رو دزدیده بودن

دیشب کجا بودی؟

دیشب با دوست دخترم بودم

چیه، فکر میکنی من دزدیدمش؟

من فقط میگم تو لیست کوتاه و درست کردی

خب، پس بذار یه جوری بگم که تو پرونده رو تموم کردی
تو یه چیز مهم رو میبینی.میخوای همین و بهم بگی؟

ولی من اینکار و نکردم.من اون و ندزدیدم

من نمیگم که این کارو کردی … ولی یه جوری میگی
که انگار به طور جادویی ظاهر شدن

تو چیزی میبینی که ممکنه به من علاقه داشته باشه

تو مگه باهام تماس نگرفتی؟

اره

خوبه، ما توی یه تیم هستیم، درسته؟

حتما

باشه تو شماره منو داری

بهم زنگ بزن. باشه؟

بهم زنگ بزن جیکوب

پس چت شده؟

من خوبم

من تا حالا متهم نشده بودم که خیلی مهربون باشم

تو فکر میکنی؟

چیزی که اون شب گفتم

به این معنی بود که فقط منظورم این بود که

من فقط باید نقش خودم رو ایفا کنم
و حتی با دخترا حرف نزنم

قانون احمقانه ایه

ما نمیتونیم دوستانه باشیم. اگه ما با هم دوست باشیم،

حواسم پرت میشه

من و تو از نتیجه خوشمون نمیاد

احمقانه است

اصلا چرا میخوای با من حرف بزنی؟

تو نمیفهمی تو تنها کسی هستی که
من مجبور نیستم بهش دروغ بگم

من هرگز چنین چیزی ندیده بودم

روزت چطور بود؟

ممنون که پرسیدی

من نامزد کردم

چطور اون حقه جادویی رو از "هودینی" کشیدی بیرون؟

نمیدونم

این شغل لعنتی

ممنون که بهم نشون دادی

درواقع. من و خانوادهام برای رفتن استفاده میکنیم
من مدت زیادی نبودم، پس خوش گذشت

میخوای بیای تو نوشیدنی بخوریم؟ یا حرف بزنیم؟

اره حتما

مگان؟

باید برم "هدر" رو بردارم

باشه

بهت قول میدم که ولت نمیکنم

واقعا متاسفم

عیبی نداره

خیلی خوشحالم که با جیکوب آشنا شدم. من همچنین
آدمای زیادی تو زندگیم ندارم که بتونم بهشون اعتماد کنم

فردا میبینمت

تو حق نداری اینجا باشی

تو نمیتونی پول منو بگیری

این برای بچه است