All language subtitles for Poslednata Duma - Son Söz (1973)

آزادی_زندگی_زن#

:معرفی و ترجمه این اثر تقدیم میشود به
یاد و خاطره سربداران جاویدنام؛ محمد مهدی کرمی و محمد حسینی

«کلام آخر»

فیلمی از بینکا ژلیازکووا

مترجم: ملیکا بابایی

.یک، دو، سه امتحان میکنیم

یک، دو، سه
دریا هنوز خوابه

یک، دو، سه
دریا هنوز خوابه

راس ساعت پنج، تمامی تحرکات
در سراسر شهر متوقف میشود

به احترام یاد و خاطرهی
.قهرمانانمان پنج دقیقه سکوت میکنیم

قهرمانانی که در راه مبارزه
:با فاشیسم جان سپردند

ساوا استویچف

مارا تاسِوا

:توی کتاب مقدس هم نوشته
شما با درد فرزندتان را خواهید زایید

زاییدن درد داره، اما زندگی کردن هم دردناکه

!مردن هم همینطور

.دکتر رو خبر میکنم

.نمیخوام

!دیگه جیغ نمیزنم
!نه

.صورتی بافتمش
.شاید دختر باشه

اگه پسر بود یه مروارید
.آبیِ کوچولو میدوزیم بهش

.باید بدون مروارید باهاش سر کنه

!عجب زن لجبازی هستی

.بافتنی رو خراب کرد

.دیگه نمیتونم تحمل کنم
...نمیخوام

.دوست داشته باشی یا نه باید تحمل کنی

.زود باش، دراز بکش

.شاید اینا به کارت بیاد

!هفت تا رنگ

برای تخممرغهای
.عید پاک خریدمشون

..همهی دنیا رو براش میکِشم

.تا بتونه تمام دنیا رو شاد و رنگارنگ ببینه

ئه؟

.نوزاد تا چهل روز همه چیز رو وارونه میبینه

!چه بهتر

.درختها رو مثل حباب لامپ آویزون میبینه

.سیبها از درختها میفتن پایین

.پرندهها زیر زمین پرواز میکنن

!ما هم روی کلههامون راه میریم، عین سیرک

!دانشجوئه باید بره پیش رئیس

چیکار داری میکنی؟ -
.نگاه میکنم -

.رئیس میخواد ببینتت

این وقت شب؟ برای چی؟ -
.نمیدونم -

.بجنب

.کشیش اینجاست -
.کشیش نمیخوام -

.دستبندم رو دربیار

.خیلی عجله داری

آخرین خواستهات چیه؟

.میخوام برای بار آخر به دریا نگاه کنم

!مامان

.یِکم سنبلالطیب بهش بدین

پیچ خورده؟

خیلی جالبه! فقط با یه آویزون
.شدن چه بلایی سرت اومده

.آروم

حکایت اون بنده خداییه که میخواست
خودش رو با شاخهی درخت بید دار بزنه

اما به محض اینکه آویزون شد
.شاخه شکست و افتاد تو آب

:بعد با خودش گفت

وای خدای من! به خاطر یه آویزون
.شدن مسخره نزدیک بود غرق بشم

...تو هم کم مونده بود اعدام شی

.به خاطر یک عدد امضا

...اما من

.من میدونم تو کی هستی
.و هیچ ارزشی هم برای من نداری

.میتونی هر فکری دلت میخواد بکنی

میدونم چی میخوای بگی

هر کلمه، هر حالت صورت

.همهاش رو از برم

.جلوی در هر سلول یه دریچه هست

.اینطوری میتونیم همه چیز رو ببینیم و بشنویم

جلوی در سلول تو حتی
.دوتا از این دریچهها هست

...فکر نمیکنی کسانی میون شما هستن که

...بیشتر به فکر خودشون باشن تا به فکر

...خداحافظ، رفقا و

توی بند مردها خیلی خوش نمیگذره

!روشها اونجا خشنتره

کار اگر شبیه بازی نباشه، به دردسرش نمیارزه

بازی مامور اعدام رو بلدی؟

یه نفر یه واژه توی ذهنش انتخاب میکنه، اون
یکی باید حرف به حرف اون واژه رو حدس بزنه

من دوتا واژه انتخاب کردم تا اون معلمی
که توی سلول شماست حدس بزنه

درطول این مدت، هر شب
یکی یکی اعدامتون میکنم

تا زمانی که خودکار رو
بذارید توی دستش تا امضا کنه

!سر بالا

خوشم نمیاد کسایی رو
.اعدام کنم که سرشون پایینه

...آنکه او را خواهم بوسید -
کی؟ -

.یهودای اصخریوطی به نگهبانان گفت

.و مسیح را در باغ جتسیمانی بوسید
باغی که مسیح در آنجا به دلیل خیانت یهودا دستگیر شد و جایی که شام آخر را در آن صرف کرد

...جهان شبیه یک باغ جِتسیمانیه

که توی کوچههاش یهواداها
!میدَون و داد میزنن: مسیح اونه! اونه

،هر کلمهای که میگیم

.میتونه آخرین کلاممون باشه

.میدونم

...چیزی که نمیدونم اینه که

.کدوم یکیشونه

...نباید گریه کنیم

.با اینکه زنیم

:یه چیزی رو نباید فراموش کنیم
.ما محکوم به مرگیم

!بسه

.بیاید بهش فکر نکنیم
.مخصوصا تو

!آب

.سنبلالطیب

چیکار داری میکنی؟

.قابله منم، اولین کسیام که میبینه
.نمیخوام بترسونمش

!ابن شبِ تمومنشدنی

!توی روز همه چیز آسونتره

.بچه به دنیا میاد و شب سختتر میشه

.هیچ تولدی بد یُمن نیست

!داد بزن، طفلکی
.این دردت رو آروم میکنه

!داغه

.چیزی نمونده، یکم دیگه راحت میشی

.لامپ

!نباید خوابت ببره. داد بزن

قیچی، نخ، پارچهی تمیز، آب داغ

.بریم که شروع کنیم

!آماده باش

.نترس

از اونجایی که تو معلمی،میدونی خدا
حضرت آدم رو از چندتا چیز آفرید؟

.هشت تا

آفرین. گوشت تنش رو از چی آفرید؟

.از خاک

خونش رو از چی؟

خونش؟

.از آب دریا

استخوانهاش چی؟ -
.از سنگ -

چشمهاش چی؟ -
.از ابر و ستاره -

روحش رو از چی؟

.از باد و از نَفَس الهی

عقلش چی؟

.از خورشید و شبنم

فکرش چی؟

از شتاب، خنده و اشک فرشتگان

دختر کوچولو
!خوشحال و سلامت باشی

.بیا کل دنیا رو سفر کنیم

.سکان کشتی رو محکم بگیر، ناخدا

.دریا طوفانیه

میتونی صدای شکستن امواج رو بشنوی؟

.نزدیک یه جزیرهایم

.از کشتی پیاده نمیشیم

.این جزیره پر آدمخواره

صداشون رو میشنوی؟

بیا از جاده بنفشه بریم
.و خودمون رو نجات بدیم

.بیا بریم سیرک

!ببین این یکی چقدر خوشحاله

اینا چوبهی دار نیستن
میله و بندِ بندبازیان

تا بندبازای شجاع، تااا بهشت
...روشون تاب بخورن

زود باش، بیا از جاده بنفشه بریم

اون جاده میرسه به اونور دیوارها و حصارها

میتونیم بریم اون طرفِ
...سیمهای خاردار و میلهها

.و برسیم به آسمون و خورشیدِ سبز

.اون بالا، نه دیواری هست نه میلهای

...میتونی با دستت ستارهها رو بگیری

.و لباسی از گل بپوشی

.همهی دنیا مال توئه

.همهمون آخر سر قراره بریم انفرادی

!نگاش کن

!ببین چقدر بامزهس

پسره؟ -
.دختره

!چشم بد ازش دور -
!بیخیال، یانا -

فقط یه جغجغهی عتیقهِ
دیاربکری دارم که بهش کادو بدم
دیاربکر: شهری در ترکیه

...توی زندان مردن یه چیزه

...اما توی زندان به دنیا اومدن
.بچهی خوششانسی نیست

...برای اون نمیدونم

.اما برای ما که مایهی خوشبختیه

زمان تورکهای عثمانی، پدربزرگم به
.ارتش شورشیِ رومانی پیوسته بوده

.چهارسال جنگیده

میگفت وقتی نیروهای شورشی
...احساس میکردن خیلی خون ریختن

بچهای که با خودشون به
...همراه میبردن رو برمیداشتن

...و پیشش به گناهانشون اعتراف میکردن

.تا بخشیده بشن

.بیاید ما هم اعتراف کنیم

مخصوصا که یکی بینمون هست که داره
بال بال میزنه بره پیش بازجو اعتراف کنه

Too many stones were cast in our garden.
.زیادی به باغ ما سنگ اندازی کردن

.منظورت باغ جتسیمانیه

!تو دیوانهای

.ما هممون همفکریم -
.نه، یکیمون یه فکر دیگه میکنه -

که یه فکر دیگه میکنه؟

حالا چی فکر میکنه؟

!انفرادی بیخ گوشتونهها

!ای زن دیوانه

نگاه کن! تازه اینجا رو تمیز کرده
!بودیم. ببین چه گندی زده

.یا امشب اینارو پاک میکنی یا میری انفرادی

چشمتون روشن! پسره یا دختر؟

.دختره

میشه دست از سرش برداری؟ -
.من و تو تصمیم نمیگیریم -

حرف حساب حالیت نمیشه، نه؟

.تو، برو وایسا جلوی دریچه

تا بتونم از بیرون نگات کنم
توی دیدم نیستی

دیگهام نه صدای ورور کردن
!بیاد نه آواز خوندن. جیکتون در نیاد

.دوباره شکنجهش میکنن

از بند مردان خبر دادن که
.امشب چند نفر رو اعدام میکنن

تا شیش ماه بعد از زایمان
.هیچ کاریش نمیتونن بکنن

.این قانونه

آره اگه قبل از زایمان
محکوم شده باشه، که هنوز نشده

...بعلاوه، قانون اینجا

.دیشب یکی رو اعدام کردن

.صدای فریادش رو شنیدم

!دیمو

...دیمو پتروف

...ناسکو بوِئِف

...جورجو دیمیتروف

...مارا تاسِوا

...ژِتکا کارامپیلوف

...یانا لاسکووا

.در راه مبارزه با فاشیسم جان باختند

راس ساعت پنج، تمامی تحرکات
در سراسر شهر متوقف میشود

به احترام یاد و خاطرهی
.قهرمانانمان پنج دقیقه سکوت میکنیم

قهرمانانی که در راه مبارزه
:با فاشیسم جان سپردند

...ایوان استونوف

...ساوا استوچف

...و با پنج دقیقه سکوت

یاد کسانی را که در راه مبارزه با
.فاشیسم جان سپردند گرامی میداریم

...مارا تاسِوا

...سیلکا باریسووا

...ژِتکا کارامپیلووا

...یانا لاسکووا

...کینا پیتکووا

.ماریا ایوانووا -
.حاضر -

.وِرا استویانووا -
.حاضر -

.یانا گورگیووا -
.حاضر -

.آنا پترووا -
.حاضر -

.دورا تونچوا -
.حاضر -

.خب، منم حاضر

.شکنجه کردنش درست نیست

.البته سوال این نیست که کار خوب یا بدیه

موضوع اینه که وقتی
...شکنجهش میکنیم، گریه میکنه

.و آدم دلش براش میسوزه میخواد که تسکینش بده

هیچ انسانی وجود نداره که بدونه دیگری داره
...به جای او، و به خاطر او شکنجه میشه

.و با این حال رنج نکشه

ببین، مثلا من به این
.توپ بیلیارد یه ضربه میزنم

.بیا فرض کنیم این تویی

من تو رو میزنم، و تو این
.ضربه رو به اون منتقل میکنی

:وقتی میزنیش بهش میگی

قراره هر شب من رو به"
"خاطر تو اعدام کنن

درحالی که اونم به خاطر ضربهای که
.خورده به لبهی میز بیلیارد کوبیده میشه

...بعد تو

.تو، تو و تو

کل مسئلهی چشمها
همینه. اینطور نیست، پدر؟

...یه جایی از کتابهای شما خوندم که

میمونها به محض اینکه شروع به
.بازی کردن میکنن، به انسان بدل میشن

.بازی به تکامل ِ تخیل کمک میکنه

بعلاوه، مگه انسان چیزی جز تخیله؟

.انسان همیشه درحال تخیل کردنه

میبینی چقدر باهاتون رُکم؟

.تا فردا وقت دارید

.یِکم بهش فشار بیارید

.شما کمونیستها که تحمیل کردن رو خوب بلدید

مقررات حزبه دیگه، نیست؟

دست کشیدن از باورها تحت زور
جزو مقررات ما نیست، آقای بازجو

وقتی پای مرگ و زندگی وسط
.باشه همه چیز ممکنه عزیزم

و خودت اینو خوب میدونی، چون من
میتونم از همین امشب احکامتون رو اجرا کنم

.یا انقدر بندازمش عقب تا شما پیروز بشید

شاید این روش شما برای حفظ
جانتون باشه، اما برای من نیست

.من الان به حفظ جانم فکر نمیکنم

فقط فکر میکنم چطوری شغلم رو نگه
دارم برای اینکه یه لقمه نون در بیارم

...اگه این داستان مدرسه

.رازهای کاریتون رو فاش نکنید

.شما که قراره این رازها رو به گور ببرید

.من اگر هم میخواستم نمیتونستم نجاتتون بدم

...گرچه باید اقرار کنم

اظهارنامهی اون بیشتر
.از جسد شماها به درد من میخوره

همه توی دبیرستان از
.دستش دیوانه شدن

بچههای کلاس هشتم دیگه
.حتی سر کلاس هم نمیرن

اما من که نمیتونم به همشون
.شلیک کنم یا اعدامشون کنم

...اونم وقتی که دو کلمه از دهن اون

.کلی آدم به خاطر یک تکه کاغذ

وحشتناک نیست؟

به هرحال، گناه این بچهها چیه؟

اونا کلهی اینارو رو پر از خزعبلات
.کردن و این مقلدای بیچاره هم دستگیر شدن

.حالا هم دارن تو پاسگاه کتک میخورن

!به چپ

!سه روز انفرادی

.این خوب نیست، اصلا خوب نیست

این زنها نه به فکر خودشونن
.نه همسلولیهاشون

.به فکر میفتن پدر، به فکر میفتن

...به قول کالیگولا -
به قول کی؟ -

شما جز کتاب مقدس هیچی نمیخونید؟

خب... حالا به قول اون چی؟

میگه باید قربانیت رو ذره ذره بکشی
.تا نزدیک شدن مرگ رو احساس کنه

.این باعث میشه به فکر بیفته

.مسیح هم ذره ذره کشته شد

در ساعت نهم، نتونست
:تحمل کنه و فریاد زد

ای خدای من، چرا مرا ترک کردی؟

.بیا بازیمون رو تموم کنیم -
در ساعت نهم؟ -

.من تا ساعت نهم صبر میکنم

.حداقل یکیشون که فریاد میزنه

دانشآموزان من، من یک مادر هستم"
".و باید به خاطر فرزندم زنده بمونم

امر بفرمایید بنده چیکار کنم؟

!بس کن

.موضوع خیلی جدیتر از اونیه که تو فکر میکنی

تو مسئول زندگی 20 تا بچهای
.که بخاطر تو بازداشت شدن

تو خودت چرا اینجایی؟
.به خاطر چیزی یا کسی

.به خاطر باورهات

این دقیقا همون چیزیه
.که من بهشون یاد دادم

.میخواستم انسان باشن

.و الان دارن توی سرویس تحقیقات کتک میخورن

خیلی دوست دارم بشنوم
.فردا میخوای چی بهشون بگی

"!سلام پسرای فلجشده و کشتهشده"

اما این چجور معلمی بود که شما داشتین؟

.اون حاضر شد شما بمیرید، اما تسلیم نشد

تسلیم شدن یعنی اونها رو تسلیم کردن،چیزی
.که باعث میشه اونها خائن بشن

سی نفر خائن، که سیصد نفر دیگه رو
.تسلیم میکنن و اون سیصد نفر هم دیگران رو

.تو هیچوقت تسلیم نشدی

.اما سکوت کردی

...و از شکست در امان

ما توی سکوت هم نمیتونیم
.از دستشون در امان باشیم

.اونا دارن گوش میدن -
.حتی به چیزهایی که نمیخوایم بگیم -

.هنوزم دارن گوش میدن

.یکی از ما اینجا به حرفا گوش میده
.اونا هم اون بیرون به حرفای اون یه نفر گوش میدن

.طبیعت بازی همینه

.مثلا فرض کن من یه توپ بیلیاردم

اونا منو میزنن
من تو رو میزنم

.و تو کوبیده میشی به دیوار

.این بیلیارده. بازی اینطوری پیش میره

و اونی که شور و حرارت بیشتری نشون میده به احتمال
.بالا همونه که آخر طنابدار میفته دور گردنش

نظر تو چیه؟ برای چی
بازجو ازش میخواد امضا کنه؟

به خاطر این نیست که دلش
.برای اون یا دانشآموزها میسوزه

.اون خائن لازم داره، نه قربانی

من از آدمای خیانتکار نمیترسم
چیزی برای قایم کردن ندارم

!اما من ازشون میترسم

.خیلی میترسم

!پلیس

!فرار کن

به اونی که تازه مادر شده بگو
بره بیمارستان به یه نوزاد شیر بده

.بچه رو بیار سلول ما
.ازش مراقبت میکنیم

.نمیشه. بچهی یه چریکه
.پلیس خودش ازش نگهداری میکنه

!روت به دیوار باشه

از کوه اومده بوده پایین
.که بچه رو به دنیا بیاره

شماها فقط کارتون اینه که تو
.زندان و اینور و اونور بچه بزایید

یکی از شماها راه افتاده بره بچهش
.رو توی روستا به دنیا بیاره

.نتونسته و همونجا تو جنگل زاییده
!صورتا رو به دیوار

...اونی که همراهش بوده میره دنبال بابای بچه

.و با پلیس برمیگرده

.یه واسیل پتروف نامی بوده

!تحت بازجوییه
!نچرخ ببینم

ازش خواستن تسلیم بشه
اما تسلیم نشده

...اونا هم شلیک کردن

گلولهها سوراخ سوراخش کردن، وقتی
پیداش کردن بچه بین سینههاش زنده بوده

.امروز صبح بچه رو آوردن زندان

اون مردی هم که رفته بوده پیش پلیس،
واسیل پتروف اهل گورنی ایزوور بوده
روستایی در بلغارستان

چرا داری اینا رو به من میگی؟

...چون یه نامه از رزا به دستمون رسیده

نمیتونیم درست رو دست
.بذاریم و هیچ کاری نکنیم

توی نامه چی میگه؟

.قلبش درد میکنه. درخواست دارو کرده

.هنوز کلی کار هست که باید انجام بده

.ترتیب همهش داده شده

!سرت رو بچرخون اونور! با تو هم هستم

! جُم بخور

دستور فرارت رو دادن -
چی؟ -

.لباسات رو میذارن تو کلیسا

!حواست باشه
!دلت که نمیخواد دوباره برگردی انفرادی

نمیدونن شدنی نیست؟

حتی اگر من موفق شم فرار
.کنم، دیگرانن که باید هزینهش رو بدن

بعدم با این زنجیر کجا میتونم برم؟

.لباسات رو میذارن پشت شمایل قدیس جورج

!یه مشت کافر و یه بچهی تعمید دادهنشده

!از کلیسا برید بیرون

.پدر، بیاید بچه رو غسل تعمید بدیم

.کافیه

.بیاریدش اینجا

آیا شیطان و تمامی اعمالش و
شکوه بیهودهاش را ترک میگویی؟

.ترک میگویم

آیا شیطان را ترک میگویی؟ -
.ترک میگویم -

آیا شیطان را ترک میگویی؟ -
.ترک میگویم -

آیا شیطان را ترک میگویی؟ -

.ترک میگویم -

ایا به مسیح پیوستهاید؟

پیوستهام -
خوبه. و تو؟ -

ایا به مسیح پیوستهاید؟ -
.پیوستهام -

ایا به مسیح پیوستهاید؟ -
.پیوستهایم -

ایا به مسیح پیوستهاید؟ -
.پیوستهایم -

.در مقابل او خم شوید

رحمت باد بر او که برای
نجات تمامی انسانها آمده بود

...و بر آنان که به حق پیوستند

!اکنون، همیشه و برای ابد
!آمین

.آمین

...ای پروردگار قادر

.بچه رو بده به من

خدمتگزار خداوند، ولادیمیر، به نام
.پدر، پسر و روح القدس تعمید داده میشود

آمین

خدمتگزار خداوند، ویدا، به نام
.پدر، پسر و روح القدس تعمید میشود

آمین

...به نام پدر، پسر و روحالقدس

.با روغنهای مقدس، تدهین و پاک میشوید

مادرخواندهها، شما مادران
.معنوی این بچهها هستید

وظیفهی شماست که روح آنان
.را به روی حقیقت گشوده کنید

!تبریک میگم

!دوک نخریسی! ریسنده میشه

البته یه سال بعد تولدش باید این کارو میکردیم
...ولی خب تا اون موقع

.میگن من به قاشق دست زدم

! اشتهام زیاده

.منم به یه طناب دست زدم

.همه مونده بودن که معنیش چیه

.طناب یعنی بختِ خوش

.البته تا وقتی دور گردنت نباشه

!ای وای بس کن

.یه لحظهام نمیذاری یادمون بره

.نبایدم یادمون بره

.تا امشب بهمون وقت دادن

.این بچه خیلی کوچولوئه
.حیف هممون نمیتونیم پشتش قایم شیم

.سر تا پا خیس شده، طفلکی

منتظر چی هستیم؟

منتظریم دادستان بیاد پوشکش رو عوض کنه؟

!همتون دارید ادای آدمای قوی رو در میارید

تک تکتون دارید به چیزایی
...که من میگم فکر میکنید

.اما تظاهر میکنید که اینطوری نیست

.میخواید یکی دیگه به زبون بیارتش

.هیچکس از تو همچین چیزی نخواسته

...من فکر نمیکنم به خاطر اون باشه

به خاطر چیز دیگهای
.شاید هممون رو اعدام کنن

هرچی اون بیشرف میگه فقط برای
...اینه که که بین ماها تخم نفرت بکاره

بیشرف، آره؟

گفتی بیشرف؟

!چه کلمهی زشتی از دهن یه زن تحصیلکرده

!خوشت نمیاد گوش واینسا

...گوش وایمیسم چون نرفتم مدرسه

و گفتم اگه به حرفای خانوم معلم گوش
.بدم شاید بتونم کلاس اول نمرهی خوب بیارم

به لطف استراق سمعی که این
.مدت کردی میتونی دانشگاهم بری

!خفه

!رو به دیوار! همگی

.وسیلههاتونم جمع کنید وسط سلول

داریم منتقل میشیم؟

آره میخوایم برای تعطیلات
عید پاک خونهتکونی کنیم

.تو برو پیش جناب بازپرس

.خوب بپوشونش وگرنه سرما میخوره

.اینا کثیفن. بعدا تو حیاط میشوریمشون
.بیا شال من رو بگیر

.این بالش رو باز کن ببینم

هیچی توش نیست

.همه چی رو جمع کنید

.بچرخید رو به دیوار

!دستا بالا و دهنا بسته

!بشین

!بشین

!بشین

!بشین

ما توی سالن آرایشیمون، فقط
.از ماشین چمنزنی استفاده میکنیم

!نه! نمیخوام

!خودمو میکشم

!بیا ببینم، جایی نمیتونی بری

!و میذارن مردها بر بر نگاه کنن

!بیا! یه کاری میکنم خوشگلتر بشی

!تو! با من بیا

!اهای تو

چیه؟

چرا ما رو نبردی پناهگاه؟ -
.پر بود -

ببرم که چی؟
.شماها قراره اول آخر بمیرید دیگه

.بگیرید بخوابید صداتونم در نیاد

کجا بودی؟ -
.انفرادی -

با ویدکا؟

حرومزادهها ! چی میخواستن؟

.چیزی که همیشه میخوان

اگه امضا کنی، معنیش این نیست
.که باورهات رو عوض کردی

.من یه معلمم؛ باید حرف و عملم یکی باشه

...اگه یک طرف ترازو ما شیش نفر رو بذاریم -
.پنج نفر -

،و طرف دیگه ایدههای تو
کدومش سنگینتر میشه؟

.شاید اولی

.نمیدونم

تو به خاطر کارهایی که کردی اینجایی
.و میتونی همهشون رو انکار کنی

اما من چی رو میتونم انکار کنم؟

.من چیزی آتیش نزدم

.قطاری منفجر نکردم، کسی رو نکشتم

.حتی شلیک کردن بلد نیستم

.من به بچهها درس دادم، باهاشون حرف زدم

حرفهای بیهودهای نبودن، الانم
.نیستن، مگر اینکه همهشون رو انکار کنم

.پس ازم نخواه بدترین کار ممکن رو انجام بدم -
!که زنده موندنه -

.زنده موندنِ تو و ما

مشکلش چیه؟

مشکل هزینهایه که برای
.زنده موندن ما پرداخت میشه

بعد از چنین چیزی، از زنده
بودنمون شرمنده نمیشیم؟

راجع به این چیزها بعد از زنده
.موندن میشه بحث کرد، نه الان

.نه بعدی وجود داره، نه فردایی

نمیشه الان برای زنده موندن
مثل ادمای بزدل رفتار کنی

.و فردا دوباره پاک و خالص بشی

...کاری که این لحظه میکنی

.حقیقت توئه...

.فقط یه حقیقت وجود داره
.ما باید منعطفتر باشیم

.فقط چند ماه دیگه مونده
.خواهیم دید که حق با کیه

.من به آدمای منعطف اعتماد ندارم

.الان، همهاش داری از آینده حرف میزنی

...شاید اون موقع هم فقط از گذشته حرف بزنی

.چون جسارت پذیرفتن مسئولیت حال رو نداری

اگه الان آزادیِ انجام چنین کاری
.رو نداری پس هرگز هم نخواهی داشت

اگر بمیری اونوقت بازم آزادی؟

مرگ؟

چرا که نه؟

حتی بدون فرمان تو
ای مستبد، برای مرگ آمادهام

به گمان من، مرگی زودرس برایم موهبتی
خواهد بود تا از این درد و رنج هرروزی وارهم

!آنتیگونه

اگر میخواهی مرا ببخشی

از این روست که از من هراس داری

برای تو راحتتر است
.که من زنده اما خاموش بمانم

اما من به صدقههایی که تو در ازای
.تسلیم به من میدهی دل خوش نمیکنم

و اما زنده بودن
تنها به معنای مرده نبودن است

و وقتی من دیگر نباشم، از من چه میماند؟

!ژاندارک

...نگاهش کن"

زنی رهایییافته که همچون زنی در بند زندگی میکند

.که از همه چیز رضایت دارد

...زنی حریص، فرومایه و بزک شده، با کلاهی بر سر

...نگاه کن چگونه دامنش به پایش گیر میکند

چگونه از سگ کوچکش مراقبت میکند
!سرش به زندگیاش گرم است

!ساکت شو

!چه منظرهی نفرتانگیزی

!یک مرد وحشتزده

.من همواره به هرآنچه از آن بیزارم نه میگویم

.من خود به تنهایی خویشتن را قضاوت میکنم

صبر کن ببینم، ما الان
واقعا داریم بازی میکنیم یا چی؟

".من اینجا نیستم تا با تو بگو مگو کنم"

".اینجا هستم تا بگویم نه و بمیرم"

!بسه این همه ژاندارک و آنتیگونه بازی

منم اگه پنج قرن پیش به دنیا اومده
.بودم میتونستم رومیانادارک بشم

!امروز قهرمان باشید

من میخوام بخشی از صحنهی نمایش امروز باشم
!نه گذشته

اگر شکست بخورم، این تنها منم که"
"شکست خوردهام. اما اگر پیروز شوم چه؟

"اگر پیروز شوم، مردم پیروز شدهاند"

این اسون بود. لِوسکی
Vasil Levski
انقلابی اهل بلغارستان که به خاطر مبارزاتش در جنبش رهاییبخشی بلغارستان که تحت سلطهی عثمانی بود امروز قهرمان ملی بلغارستان است

مردم همچون گلهاند، فقط باید"
".عصای چوپان را به آنها نشان داد

...ما انقدر دیوانه نبودیم که بمیریم"

اما به قدر کافی دیوانه
.بودیم که زندگی کنیم

.و این کار را نیز باشکوه انجام دادیم

...با این حال شکوهی نیست

".مگر در دیوانگیِ مردن"

! فیلیپ تویتو -
...لحظاتی در زندگی هست" -
انقلابی بلغارستانی Filip Totyo

.که با تمام وجود میخواهیم زندگی کنیم

.قلبمان برای آینده میتپد

...برای ناشناخته با تمامی رازهایش

،با تمامی طوفانهایش
.و البته، با زندگی

و تکتک سلولهایمان
.سرشار از امید برای زیستن میشود

.ما به بر لبهی جهان ایستادهایم"

.جایی که تمام سایههای امید پایان مییابند

.ما به فراتر از امید گذر کردهایم

چه امیدهای ارزشمندتان
چه امیدهای بیمایه

لحظهای که بر سر راهمان سبز
.شد، بی معطلی به فراسویش گذر کردیم

!من هرگز خودم را انکار نمیکنم. هرگز"

آتش را برپا کن

ارزش آن را ندارید که در
.میان شما به زیستن ادامه دهم

.اینها آخرین کلمات من هستند

!نگاه کن، ای ظالم

مردم حرفهای مرا که
بشنوند، با من همداستان خواهند شد

نگهبانان را خبر کن. منتظر چه هستی؟

اما همانطور که خودت هم میدانی"

در آتش میسوزم، اما تا
ابد در قلب مردم خواهم ماند

.از یاد مبر که من به معجزه قادرم

!معجزات حقیقی

معجزاتی که باعث میشوند
...خداوند از ان بالا لبخند بزند

آنهایی هستند که انسان خود با فهم و
.شجاعتی که در جودش است رقم میزند

:پس من از تو میپرسم

میخواهی من رستاخیز کنم و به زندگی بازگردم؟

چه؟

.پاسخی نمیدهی

این یعنی اگر به زندگی بازگردم
باز هم مرا به جوخهی آتش میسپاری

و آیا هیچکس حاضر نیست مرا بپذیرد؟

!آه خدای من

.تو این زمین پر از شگفتی را آفریدی

اما این زمین چه زمان سزاوار
پذیرش قدیسان تو خواهد شد؟

!تا به کی؟ پروردگارا

آه پروردگار! تا به کِی؟

!زمستان، دور شو! تابستان، نزد ما بیا

!زمستان، دور شو! تابستان، نزد ما بیا

!مارها و مارمولکها دور شوید
!چلّهٔروزه دارد میآید
دوران چهل روزه از چهارشنبهی خاکستر تا عید پاک که ایام روزه و استغفار است

!کافیه! بس کنید

اونا منتظر همین روزن تا همهی ما رو بکشن
شماها عقلتون رو از دست دادین؟

!از سکوت جون به لب شدیم
!میخوایم فریاد بزنیم

چی بود؟

.شاید یکی سعی کرده فرار کنه

...و به خاطر این اقدامش

بسه! ساعت چنده؟

.فقط میخوان ما رو بترسونن -
ساعت چنده؟ -

.دو

.ساعت چوبهی داره

.و ما نمیتونیم هیچ جا پنهان شیم

!زندان لعنتی

...امیدوارم

.بسوزی و خاکستر شی

...امیدوارم ویران شی

...نابود شی -
تموم نشد؟ -

بقیهتون هم انقدر دست و پای
!الکی نزنید تو این دومتر چاردیواری

.دلم میخواد تنها باشم

.دور از همه چیز و همه کس

.من پدرشوهرم رو به خاطر برادرم کشتم

.برادرم رو توی انبار مخفی کرده بودم

.شکمش بدجور زخمی شده بود

.داشت میمرد

.پدرشوهرم بو برد

.میخواست بره گزارشش رو بده

!چقدر التماسش کردم

.نمیخواست گوش بده

...منم یه تیرچه برداشتم

.آدم بدی نبود

.خدایا، منو ببخش

.پسرم رو مجبور کردن امضا کنه

.با چشمای پر از اشک التماسش کردم

گفت مامان، تو منو نمیفهمی

!گفت پس برو یجا قایم شو

.برو خونهی پدرت تو روستا

اگر قراره اتفاق خوبی
.بیفته، با حضور تو نمیشه

:بعد برام نامه نوشت

.مامان افتخار کن. از طرف پسرت

چشه؟

.هیچی. خوابیده

.این برای لیناست

.دوست دختر وسکو
میتونی بدی بهش؟

بهتره اینطوری با تکون تکون نخوابونیش
وگرنه عادت میکنه

ما هم عادت نداریم
ولی قراره همینطوری بخوابیم

.امشب قرار نیست بخوابیم

.چوبههای دار

شنیدین؟

.شاید صدای باد بود

.یا دریا

.صدای کشیده شدنش رو میشنوم

.دارن از زیر زمین میارنش

.رئیس میخواد دانشجوئه رو ببینه

آخرین خواستهات چیه؟

.دیدن دریا

!هوا رو بده تو، بده بیرون

!هوا رو بده تو، بده بیرون

!بده تو، بده بیرون

!شما زندهاید
!هوا رو بدید تو، بدید بیرون

!یه نفس عمیق بکشید

هیچی نمیتونه اندازهی
نفس کشیدن ما عصبانیش کنه

.چه بهتر

.پس بذار عصبانی شه

نفستون رو ندید بیرون
!نذارید روحتون فرار کنه

!نفس بکشید، علی رغم همه چیز، نفس بکشید

!پراکنده بشید

!پراکنده بشید

.بدش به من

تو به کی مشکوکی؟

.یکی هست که اپراتور رادیوئه

کیه؟

.اون خوشگله که اونجا وایساده

.اسمش توی لیست آشوبگرها بود

.امیدوارم زندگیت از من آسونتر باشه، کوچولو

توام که مثل مویرای سوم، بدترین ارزو رو براش کردی
اشاره به سه الههی سرنوشت در اساطیر یونانی
اولی ریسمانی میریسید. دومی ریسمان را تا هرکجا میخواست دراز میکرد و سومی یک جای ریسمان را میبرید

چرا؟

در جهانی که انقدر متلاشیه
هیچی بدتر از داشتن یه زندگی آسون نیست

تو به کی مشکوکی؟

.خیانتکاری در کار نیست، فقط خیانت هست
.این اعتماد ماست که بهش خیانت شده

انگار باید سرم تو لاک خودم باشه
از دوست و دشمن دوری کنم

.دستم رو بلند کنم و تسلیم بشم

اما اگر خیانتکاری این وسط باشه چی؟

حرف نباشه! جلوتون
!رو نگاه کنید! سرا پایین

امشبه دیگه، آره؟

.فرار نمیکنم

.آبراهه مسیر امنیه -
.به خاطر من بقیه رو اعدام میکنن -

دانا میبرتت کلیسا. یه دختر
.و یه پسر اونجا میان دنبالت

.تصمیمم رو گرفتم

میدونی ترتیب این کار رو دادن
چقدر سخت و خطرناک بود؟

!خیال کردی عاشق ریخت و قیافهت شدم؟

به اندازهی کافی مرگ
.دور خودم دیدم. دیگه بسه

!شما دوتا! پراکنده شید

فکر کردید اینجا خونهی خالهس؟

!پراکنده بشید

!پراکنده بشید

.تو از اینور برو، من از اونور
.اگه کنار هم بشیم توجه جلب میکنیم

.این تفنگ رو بگیر
.دست و پا گیره

!حالا برو

بعد از یه بازجویی کوتاه
.پنح نفر رو در طول شب با شلیک گلوله کشتن

.دو نفرشون زن بودن

ما ضد گلولهایم
.همهمون رو پای چوبهی دار میکشن

ژنرال تودف رو کشتن
تمام ترددهای شهر مسدود شده

.ما اول صف اعدامیم

کار تمومه. واقعا دیگه چارهای نمونده -
!مونده -

!این فکر رو از سرت بیرون کن

چاره اینه که زندگیام رو نجات بدم
اما دلیل زندگی کردنم رو از دست بدم؟

!خیلی راحته! فقط دو کلمهس

!توبه میکنی؟ توبه میکنم
!توبه کردی؟ توبه کردم

.توی کلیسا گفتنش اسون بود
یکی دیگه به جای تو توبه میکنه

.فرقی نداره. تو به جای ما -
!گوش کن -

اگر تا روز آزادی این
کار جون تو رو نجات بده

حاضرم ده بار به جای تو توبه کنم

.بعدش اگه خواستی میتونی تف کنی توی صورتم

میبینم که برای روز آزادی
.روبان قرمز آماده کردی

!رایگیری میکنیم

یکی باید دست به کار بشه
!و به جای شماها مرتکب این گناه بشه

.بعدش هم اعدام میشیم هم روسیاه

اظهارنامهی اون بیشتر از جسد
.ماها به دردش میخوره

این همه دانشآموز بازداشتی
همهی مردم شهر رو وحشتزده کرده

بازجو عجله داره

.میخواد سر و ته ماجرا رو زودتر هم بیاره

.تو هم که سکوت کردی

.چیزی برای گفتن ندارم

موضوع فقط تو نیستی
باید یه تصمیمی بگیری

.من وارد این بازی نمیشم -
تو؟ -

!زیتا سِلِتسکا -
!ماریکا روک -
دو بازیگر مجارستانی و آلمانی مشهور در دوران حکومتهای فاشیستی

!لیدا بارووا
بازیگر اهل چک، شریک عاطفی گوبلز( وزیر تبلیغات هیتلر)

!منم -
بامزه بود -

...چلّهروزهس، جشن و شادی، سلام و سلامتی و

و چی؟ -
.کلاهه خیلی برازندهس -

.منم میخوام امتحانش کنم

.تو حاضر بودی ده بار برای اون توبه کنی

.اما یه بارشم کفایت میکنه

تصمیم من نیست. اون بیرون
.تصمیمش رو گرفتن و عوض هم نمیشه

پاییز سال پیش، به خاطر فرار
یک نفر پنج نفر رو اعدام کردن

تقصیر من نیست اگه اینطور بشه -
پس تقصیر کیه؟ -

جز من و تو هیچکس گناهکار نیست

.چیزای خوشگل واسه دخترای خوشگله

و برگشتی؟

.فرار خوبی بود

.اما دیگه هرگز تکرار نمیشه

.میگن پلیس ترتیب فرارم رو داده

چرا؟

. آشوبگر محسوب میشدم

برای چی؟

برای اینکه نپذیرفتم یکی رو مخفی کنم -
میدونی فراری بودن یعنی چی؟ -

...تنها

و بدون اینکه کسی حاضر بشه مخفیت کنه؟

.همون شب دستگیرم کردن

.نمیتونستم بذارم بیای تو

...یکی اونجا بود که

وحشتناکه که بدونی کسی باهاته
فقط به خاطر اینکه جاسوسیت رو بکنه

!نکن، یانا

.تو رو نمیشناختم

باید تنهایی تصمیم میگرفتم
.که چی مهمتره

درحالی که تو یه لحظهام شک نکردی که شاید
.مسئلهای در کار باشه که از تو مهمتره

.و تو اسم من رو توی لیست خائنین نوشتی

پس چرا حرفی نزدی؟

.ثابت کن

.نمیخوام ثابت کنم

.حالا که میدونی بهشون بگو

.حرفت رو باور میکنن

.همونطور که اون موقع حرفت رو باور کردن

.همیشه حرف تو رو باور میکنن

،بعضی ادما مثل ذغال نیمسوزن

شاید نسوزن، ولی بالاخره دود دامنشون رو میگیره

.یه پیراهن بافتم، نوی نوئه

.بدینش به لینا، دوست دختر وسکو

.البته اگر هنوز من رو یادش باشه

اگه میتونستم فردا رو ببینم
.افسوس مردنم رو نمیخوردم

ساعتم رو میدی به برادرم؟

.شوهرم نمیتونه کنار بیاد

.بهش بگین نمیخوام تنها بمونه

.لباسم رو بدین به خواهر کوچیکم

.هیچی نداره بپوشه

.قابلمه کوچیکه برای ویدکاس

این روسری رو بدین به شوهرم
...بعنوان یادگاری

.سلام من رو به بچههام برسونید

.افتخار کن، مامان

پسر تو اولین کسیه که زیر
سن قانونی محکوم به مرگ شده

.فقط چند دقیقه دیگه زمان دارم

.زنده بودن قشنگه
.نفس کشیدن هم همینطور

.برام گریه نکنید

.مامان و بابای عزیزم، خداحافظ برای همیشه

.یه کم دارم میلرزم، چون سردمه

.برات عمر دراز و خوشی رو آرزو میکنم

.سرم رو بالا میگیرم
.امروز روز آخرمه

.تنها آرزوم اینه که زندگی کنم

تنها پشیمونیم اینه که درحالی که هنوز
.توان داشتم از تلاش برای مبارزه دست کشیدم

.بچههای دلبندم. دوستتون دارم
.همیشه به فکرتونم

.امروز روز مادره
روزت مبارک مامان

اگه اونجا بودم، برات گل میاوردم

ببخشید. خداحافظ

!ساشا

!ساشا

!ساشا

کجایی؟

!ساشا

!ساشا

این زنجیرا چیه؟

.از کمپ فرار کردم

.بازم فرار میکنم

.جا نمیزنم -
پس مامان چی، ساشا؟ -

به مامان فکر میکنی؟

کجایی؟

کجایی؟ -
.اینجا -

"دری که روش نوشته "محکوم به مرگ

.یه کم برو عقب تا بتونم کامل ببینمت

.شبیه پسرا شدی

حکمت تایید شده؟ -
.آره -

.برو عقب

.فقط یکم

.بچرخ

!چقدر بزرگ شدی
.دستت رو بده به من -

!خواهر

!خواهر

!شجاعت، خواهر
!شجاعت

کجا میبرتش؟

.انفرادی طبقهی بالا

سلول انفرادی! چند سالشه؟

.شونزده

!درو باز کن! باز کن

!درو باز کن

.همه چی تموم شد

.دختره رو برگردون

ماریا کجاست؟

.روز ملاقاته -
کی اومده دیدنش؟ -

.همهمون اونجا بودیم. ندیدیم

.از تو سوال نکردم
.تو، جواب بده ببینم

.فکر میکردم کار خودته

.گروهبان! زنجیراش رو پیدا کردیم

.گم شده

!خبردار

!ژایلور دانا هم گم شده قربان

!رو به دیوار! دست بالا

به جای نوشتن، میتونی حرف بزنی

!خواهش میکنم

!برو عقب

!عقب

!نردهها رو بکشید

بهترین دانشآموزای منو بازداشت کردید

،خوب بودن به کار ما نمیاد
.ما اطاعت میخوایم

معلمهای مطیع، دانشآموزای مطیع
!مردمِ بردهصفت

!زنیکه روانی

!برش گردونید

.کلاس منحل شده

.این اخرین باریه که احضار میشی

فایدهش چیه؟

تو نیست و نابود میشی
اما بقیه عین سابق ادامه میدن

.حتی بچهت هم تو رو یادش نمیمونه

چون این طوطیهای مقلد فردا هم
هرچی ما بهشون یاد بدیم همونا رو بلغور میکنن

وقتی اراجیف میبافی
یه بار دیگه اونا تک تکشون رو مرور کن

.تو واسه این دنیا دردسری

.آدما فقط دلشون میخواد در آرامش زندگی کنن

اما کسایی مثل تو پیداشون
میشه و آرامششون رو میگیره

همه چیز رو توی ذهنشون بهم میریزین، گیجشون میکنین
!فقط هم میگید به خاطر آینده

چه میشه کرد؟

.آینده از آن شماست، حال از آن ماست

درحالی که شما پشت میلهها
.انتظار میکشید، ما زندگی میکنیم

.همه چیز نسبیه

مثلا چی؟ -
.مثلا این میلهها -

...از دید من

.تویی که پشت میلههایی

.آها، متوجهم

.خیله خب

.داره طلوع میشه

این روز قراره چطوری باشه؟

...مهم نیست قراره چطوری باشه

.ما فقط هوا رو میدیم تو و میدیم بیرون
.نفس میکشیم

آخرین خواستهت چیه؟

.بدون محاکمه، حق این کار رو ندارید

.زیاد وقت نداریم

...طبق قانون -
. قانون ماییم. دیگه قرار نیست ما رو بازی بدی -

.یادمون رفت کشیش رو با خودمون بیاریم -
.لازم نیست -

.بجنبید، عجله کنید

چوبههای دار رو بیاریم؟

.احتیاجی به اونا نیست

.زود باش، آخرین خواستهت رو بگو

.میخوام به بچهم شیر بدم

بچه کجاست؟

کجا میبریدش؟ -
.بیمارستان، پیش مادرش -

آزادی_زندگی_زن#
ارائهای اختصاصی از کانال تلگرامی سینما نگاه