All language subtitles for Sarraounia.(1986).DVDRip.Persian Subtitle

اين داستان برمبنايِ
... رويدادهايي واقعيست

«که در «نيجر
.ميانِ سالهايِ 1898 و 1899 رُخ دادهاند

.من از دخترت مراقبت ميکُنم

.خودم آموزشش ميدم

بهنظرم اون
.آيندهيِ درخشاني در پيش داره

،دخترِ من، همونقدر که دخترِ منه
.دخترِ تو هم هست

،از وقتي مادرش فوت شده
.تو يهجورايي در حقش معجزهها کردي

تو اونو سرشار از
.نيرويِ حيات و سلامتي کردي

.«ميدوني، «داوا

تو برايِ من
.بيش از يه برادر هستي

دخترم تو رو برايِ هميشه
.به من پيوند داده

!بيا اينجا

.تنهامون بذاريد

.پستانهات رو محبوس نکُن

.بذار آزادانه رُشد کُنن

.بذار بدنت نفس بکِشه

!اي باد، باران و آفتاب
... اين بدن را ورز دهيد و ببالانيد

،و استوارش سازيد، و در عينِ حال منعطف
.همچون چوبِ درختِ تمبرِ هندي

... هرگز فراموش نکُن، دخترم

که تو شير از ماديان نوشيدهاي
.نه از زنها

.تو توسطِ زنها بزرگ نشدهاي

پس هرگز اجازه نده که لذاتِ
.بچگانه و شهواني منحرفت کُنند

وقتي بزرگ شدي، هرگز نبايد
.هيچ مردِ متکبري به تو فرمان بده

.چنين شخصي،صرفاً لذتي زودگذر به تو خواهد داد
.و ضمناً هرگز مغرور و خودخواه نباش

چشمانِ خصم، هميشه تو رو
.از حرکتِ بعديِ خودش آگاه ميکُنه

!يالا، از خودت دفاع کُن

پودرِ جوهرِ مازو
.يک ضدِعفونيکُنندهيِ قويه

ريشهيِ درختِ عناب
.از قاعدگي و آبستني جلوگيري ميکُنه

شيرهيِ تمبرِ هندي
.اسهال و کِرمِ روده رو دفع ميکُنه

ترکيبِ عصارهيِ گياه فرفيون و صمغِ اقاقيا
.سَمِ مرگباري بوجود مياره

... پيکانِ آغشتهشده با اين سَم

.يعني مرگ

تنها درمانش، خوردنِ بلافاصلهيِ
... گوشتِ ايگوآنا

و يا ماليدنِ چربيِ ايگوآنا
.بر رويِ اون زخمِ تازهست

اين سَم، توليدِ جراحتي
... درمانناپذير ميکُنه

و باعثِ جنون
.يا فلجشدنِ پاها ميشه

!«فولاني»ها! «فولاني»هايِ اهلِ شهرِ «سوکوتو»
[قومي مسلمان در شمال و غربِ قارهيِ آفريقا]

از دهکده
!دور نگهشون داريد

!عجب زنيه! نگاهش کُنيد

!سريعتر! سريعتر

!کماندارها! آماده

!فرار کُنيد
!اون زن شيطانه

!اون زن، خودِ شيطانه

!شليک کُنيد

... اي «سارائونيا»يِ شيرين

،ميهراسم من از تو
چرا که عظيم ساحرهاي هستي تو؛

،و احترام ميگذارم من به تو
چرا که هستي ملکهيِ من تو؛

،ميپرستم من تو را
چرا که هستي سرور مرا؛

،تکريم ميکُنم من تو را
چرا که قويترين هستي تو در دنيا؛

چشم و افتخار هستي تو
قومِ «آزنا» را؛

،«آه، اي «سارائونيا
... اي تو که با اين آهنين پنجهها

درهمميشکني استادانه
... دشمنانت را

بهسانِ پلنگي که درهمميشکند
.استخوانهايِ صيدش را

،اي «سارائونيا»يِ شيرين
احترام ميگذارم من به تو، چرا که هستي ملکهيِ من تو؛

،ميپرستم من تو را
چرا که هستي سرور مرا؛

!پيکانها در کمان

!شليک

،«باکا»

بهت گفته بودم روزي که تصميم بگيرم ازت جدا بشم
... دليلش اينه که

هيچ غرور و تکبري رو
.از جانبت تحمل نميکُنم

،«به هر حال، تو جنگاورِ بزرگي هستي، «باکا
.و قلمرويِ سلطنتِ من بهت احتياج داره

.اما تصميم با خودته

... در پايانِ قرنِ نوزدهم

قدرتهايِ غربي
... آفريقا را تجزيه و تکهتکه کردند

،از هر سو
... مرداني از فرانسه، ايتاليا، انگلستان

... آلمان، پرتغال، اسپانيا و بلژيک

قارهيِ آفريقا را
.موردِ تهاجم قرار دادند

!زنده بادا فرانسه

!همان سرزمينِ زيبا، فرانسه

هستيم ما
!فرزندانِ فرانسه

و هستيم ما از اين رو
!بسي شادمانه

!فرانسه زيباست بسا

همو که هم پدر است و هم مادر
!ما را

.پدر، من نگران هستم

،ميدونم. من ميتونم مکنوناتِ قلبت رو بخونم
.درست مثلِ کاهني که طلسمِ صدف رو ميخونه

پدر، سفيدپوستانِ تشنهبهخون
،دارن بسويِ ما راهپيمايي ميکُنن

با سپاهي بيشمار
.و تا بُنِ دندان مسلح

.من هم همينطور شنيدم، دخترم
.من هم همينطور شنيدم

اونها همراهشون مرگ و نوميدي رو
.در همه جا پخش ميکُنن

به رمهها و محصولات
... دستبرد ميزنن

و همينطور
.به هر چيزِ باارزش و گرانبها

اونها همه رو تبديل به
.بردههايي تيرهروز و بينوا ميکُنن

کساني که موفق به فرار شدهان
.حسابي وحشتزده هستن

.بذار بيان

ما از سرزمينمون دفاع ميکُنيم
.و حقشون رو کفِ دستشون خواهيم گذاشت

!برپا! برپا

!درود، جناب سروان

خيليها کُشته شدن. بقيه به ارتفاعاتِ جنگل فرار کردن
.و دهکده رو بکُلي متروک باقي گذاشتن

وضعيتِ افرادِ من چطوره؟

.پنج نفر کُشته شدن

،ده نفر بهسختي مجروح شدن
.بوسيلهيِ پيکانهايِ زهرآگين

بدنشون به سفتيِ چوب شده
.و ازشون خونِ تيرهرنگ ميريزه

رئيسِ دهکده رو پيدا کرديد؟

.اون مُرده. ولي دو نفر اسير گرفتيم
.يک زن و يک مرد

مَرده مجروح شده
.ولي ميتونه صحبت کُنه

اين يارو چي داره ميگه؟ -
!اون يه بيشعوره -

ميگه ما هرگز دهکدهيِ «لوگو» رو
.تصرف نخواهيم کرد

بخاطرِ «سارائونيا»يِ مشهور؛
،زني که ساحرهيِ اعظمه

.و قدرتِ عظيمي داره

اين حرومزاده سعي داره
.ما رو بترسونه

.بلند شو، دختر
!بجنب ببينم

.برو کونت رو بشور
!و از نوکرم بخواه بهت «بَهبَه» بده. يالا

!«سوري» -
!بله، قربان -

.به اين دختره کمي خوراکي بده

!چَشم، فرمانده

بالاخره حرف ميزني يا نه؟

!خيلهخُب
.همينقدر کافيه

،«به اين دختره بگو ما رو ببره پيشِ «سارائونيا
.وگرنه سرش رو ميبُرم

اصلاً چرا بايد ملکهيِ
يک قبيلهيِ وحشي رو تعقيب کُنيم؟

مأموريتِ ما اينه که با نيروهامون
... به دو لشگرِ ديگه ملحق بشيم

«و برايِ دستگيريِ «رباح
.به «چاد» بريم

.البته «شانوآن»، همينطوره

ولي اون ساحره داره
.راهمون رو مسدود ميکُنه

راهمون رو مسدود ميکُنه؟ کدوم راه؟
.ما که اصلاً نميدونيم از کدوم راه داريم ميريم

فقط عينهو يک مُشت ابله
!داريم زيگزاگي حرکت ميکُنيم

آخه چرا نبايد دور و برِ
دهکدهيِ اون ساحره بريم؟

بعدش ميتونيم مستقيماً
.رهسپارِ شرق بشيم

ضمناً ما از طرزِ فکرِ کاکاسياهها
.سر در نمياريم

،برايِ اينها، «سارائونيا» يک اسطورهست
.شيطاني با قدرتهايِ جادويي

،غلبهنکردن بر اون زن
پيروزيِ بزرگي برايِ کاکاسياهها خواهد بود؛

و ضايعهاي عظيم برايِ
.وجهه و اعتبارِ ما اروپاييها

اونوقت سلاطينِ قبايلِ کوچکي که تسليم شدهان
.سر به شورش برخواهند داشت

بنابراين لازمه که هرگونه مقاومتي رو
.بر سرِ راهمون در هم بشکنيم

بايد تمامِ دهکدهها رو
.سرکوب کُنيم

هر جايي که رد و اثري از سلطهيِ کاکاسياهها هست
.بايد به فرانسه تسليم بشه

و با توجه به اينکه بريتانياييهايِ نکبتي
... هوسه»ها رو تبعهيِ خودشون ميدونند»

کارِ ما باعث ميشه
.در عقيدهشون تجديدِ نظر کُنند

،ضمناً اون ساحره هيچ مذهبي نداره
.حتي از پذيرفتنِ اسلام طفرهرفته

،بنابراين ضميمهکردنِ سرزمينش به فرانسه
.خدمت به دينِ مبينِ مسيحيت محسوب ميشه

!تا ببينيم

.اين کثافت، 125 گلوله رو حروم کرده

!چقدر رنگپريده هستن

!لابد مريضن
!بيچارهها

اگه بيچاره بودن که اينقدر
.قوي و شيطاني نبودن

عجله کُن. بايد گلهمون رو
.از اينجا دور کُنيم

!اي گُه توش

!نه، من نميتونم
!من نميتونم

!جناب سروان
!جناب سروان

چي شده؟

!اينها بکُلي ديوونه شدهان

چهکسي ديوونه شده؟

.سربازها با زنها

!سروان «تيهموگو» همه رو ميکُشه
!اونو طلسمش کردن

!باز هم سحر و جادو

اينجا چه خبره؟

تيهموگو» مُچِ اين يارو رو»
.با معشوقهيِ خودش گرفته

!ميکُشمش

!اون به من بيحرمتي کرده
!بکُلي نيست و نابودش ميکُنم

بگو ببينم چه اتفاقي افتاده؟

!خودم ديدمش که داشت معشوقهمو ميکرد
!بايد تلافيش رو پس بده

حالا اين زنه کجاست؟

!زنيکهيِ دگوري فرار کرد
!همهاش دارن دردسر درست ميکُنن! مدام مشغولِ گائيدن هستن

.اين مردک هم به بوتهزار فرار کرده بود
.مجبور شدم برم دنبالش تا پيداش کُنم

!شرم بر من
!شرم و ننگها بر من

.حالا ديگه موضوع خاتمه پيدا کرده
.تو اين يارو رو تنبيه کردي و اون زنه هم که رفته

!هنوز خاتمه پيدا نکرده! من بايد زنه رو پيداش کُنم
!بايد کونش رو پاره کُنم

!«کُلي پول به پاش ريختم، و همينطور کُلي مغزِ درختِ «کولا
!و ضمناً اون بردهيِ منه

.من همهاش رو بهت برميگردونم
.ميتوني يه معشوقهيِ ديگه بخري

!حالا ديگه مرخص هستي

دکتر، سعي کُن اين کلهپوک رو
!وصلهپينه کُني

،ظاهراً که ميتونه زنده بمونه
.البته بدونِ گوشهاش

ببين اين کاکاسياهها بخاطرِ يه جفت پستون
!چه کارها که نميکُنن

.بوتِل»! همه چيز رو آماده کُن»

ذخيرهيِ آب و مهمات رو
.بررسي کُن

نميخوام موقعِ حمله
.هيچ آشفتگياي وجود داشته باشه

«شرط ميبندم که «تيهموگو
.در حالِ نقشهکشيدن برايِ انتقامِ مجدده

«بهنظرم به «سودان
.برش گردون

نه، اون شخصِ شجاعيه؛
.يکي از بهترين سربازانِ ماست

ما او رو به رياستِ يکي از دهکدههايِ فتحشده
.منصوب خواهيم کرد

اينطوري از منافعِ فرانسه
.دفاع خواهد کرد

... چيزي شبيه به اين

،تا بحال اتفاق نيفتاده

.هرگز

... مردانِ سفيدپوست

... مسلح تا بُنِ دندان

در حالِ راهپيمايي
.به سويِ شرق هستند

تمامِ شهرها
.ويران و تخريب شدهان

... از زنان استفاده ميشه

برايِ ارضاءِ شهواتِ شرمآورِ
.اين فاتحين

گندمزارهايِ حاصلخيز
... غارت شدهان

.درست تا آخرين دانه

"... اگر ريشِ همسايهات آتش بگيرد"

بر رويِ ريشِ خودت"
".آب بپاش

اما "آنکس که دشمنت را تضعيف ميکُند
".تو را قويتر ميسازد

پس بياييد فوراً ارتشي مهيا کُنيم
.و به کمکِ همسايهمون «سارائونيا» بشتابيم

بياييد اختلافات و
... مرافعاتمون رو دفن کُنيم

... و به قوايِ او ملحق بشيم

تا مهاجمين رو
.از سرزمينمون دور کُنيم

نه، بگذاريد اروپاييها
.غرورِ اون ساحرهيِ شيطاني رو در هم بشکنن

او هميشه قدرت و تواناييهايِ جادوگريش رو
.به رُخِ ما کِشيده

بله، ولي «سارائونيا» هرگز برايِ ما
... بهمثابهيِ يک تهديد نبوده

و صلح و آرامشِ سرزمينمون رو
.به خطر ننداخته

،البته او مذهبِ ما رو انکار ميکُنه

اما هرگز سعي نداشته که خدايانش رو
.بهزور بر ما تحميل کُنه

از طريقِ بههمپيوستنِ نيروها
... ما قويتر خواهيم شد

و قادر خواهيم شد از عهدهيِ اين
.دشمنِ جديدِ سياهپوستان بربياييم

،سِرکين ياکي»، تو همچون يک جنگجو صحبت ميکُني»
.و البته حقا که غير از اين هم نيستي

اما عاقلانهتر اينه که
.محتاط و زيرک باشيم

بياييد از نزاعها و منازعاتِ ديگران
.خودمون رو بيرون نگه داريم

گالاديما»، تو مردِ»
،محترم و شريفي هستي

اما حرفهات
.بويِ ترس و تسليم ميده

در حاليکه اين مهاجمين، حرمتِ هيچچيزي رو
.نگه نميدارن؛ اونها فقط زبانِ اسلحه رو ميفهمن

،اگه در برابرشون سرِ تعظيم فرو بياريد
.اونها دستِآخر، شما رو بردهيِ خودشون خواهند ساخت

اونها برايِ غارت و چپاول ميان؛
.ما چاره و انتخابِ ديگهاي نداريم

پس هرچند درصورتيکه ما
... به «سارائونيا» کمک نکُنيم

مايهيِ تأسفِ عظيمي
... خواهد بود

اما خودمون هم
.کوتاه نخواهيم اومد

به لطفِ الله، ما بدونِ نبرد
.تسليمِ اجنبيها نخواهيم شد

ما به اندازهيِ کافي قوي نيستيم
.که به «سارائونيا» کمک کُنيم

هيچ انساني قادر نيست
.چرخِ تقدير و سرنوشت رو متوقف کُنه

،اگه سفيدپوستها بر «سارائونيا» پيروز بشن
.باشد که الله بر ما ترحم بفرمايد

!اي سفيدپوستها

شما هر قصدي هم
... که داشته باشيد

.ما بهتون خيرِ مقدم ميگيم

بفرماييد همينجا در محدودهيِ چهارديواريِ ما
.اردو بزنيد و بخوريد و بياشاميد

در عوض، اميدواريم دهکدهيِ ما رو
... از ويرانياي که

ديگر آباديها متحمل شدند
.معاف بداريد

،رفتارِ بزرگمنشانه و صلحجويانه
.اما خائنانهاي داره

درست مثلِ «رباح»ها، «فولا»ها و عربها؛
: ولي اين متعصبين تمامشون فقط يک هدف دارند

کُشتنِ سفيدپوستانِ کافر
.و بر پا ساختنِ قلمرويِ عظيمي از مسلمانان

نظرِ تو چيه، «پاليه»؟

بهنظرت ميتونيم باهاشون
واردِ مذاکره بشيم؟

... بسم الله الرحمن الرحيم

،خائنانه و مغرور
اينطور نيست؟

!حمله کُنيد

!سه رأس گاو برايِ تو
!پنج رأس برايِ تو

!سه رأس گوسفند برايِ تو
!دو زن برايِ تو

!پنج کيسه آرد برايِ تو
!دو زن برايِ تو

،استعمار، قبايل را تهديد ميکُند
.قبايلي که به نوبهيِ خود «فولا»ها را تهديد ميکُنند

«آنان فوجفوج به شهرِ مقدسِ «سوکوتو
... روي ميآورند

درست با همان شور و اشتياقي
.که مسلمانان به مکه ميروند

«اينک سلطانِ «سوکوتو
.تبعهيِ علياحضرت ملکهيِ بريتانياست

سلطان مخفيانه در انديشهيِ
... «انتقام از «سارائونيا

و «آزنا»هايِ کافر و وحشيِ اوست
.چرا که زماني وي را شکست دادهاند

صلح بر تو باد
.اي فرمانروايِ مؤمنين

صلح بر فرزندانِ تو باد
.و بر رمههايشان

صلح بر مزارِ نياکانِ تو باد
.که توسطِ کرّوبيان پاسداري ميگردد

صلح بر اين سرزمين باد
.که توسطِ الله و محمد (ص) متبرک گرديده است

همسايگانِ شماليِ ما
.در خطر هستند

،الله اکبر
.پناه بر محمد رسول الله

اون ملکهيِ ملعون
.در خطر قرار داره

.الحمدالله
.هر چه مشيتِ الله باشد

«پس ميگي که «سارائونيا» از قبيلهيِ «آزنا
در خطر قرار داره؟

.تو چشم و گوشِ اين قلمرو هستي
.برام بيشتر بگو

.سفيدپوستها در حالِ نزديکشدن هستند
.سارائونيا» بهزودي خواهد مُرد»

منظورت همون کسانيه که
بر ما غلبه کردند؟

کدوم سفيدپوستها؟

خير، اينها به زبانِ متفاوتي
.صحبت ميکُنند

.اميدوارم که اون مارِ خوشخطوخال رو نابود کُنند
.اون چندين و چند بار ما رو شکست داده

وظيفه و تکليفِ ما
... بهعنوانِ مؤمنين

اينه که به نابوديِ اون کفار
.کمک کُنيم

ما بايد اين خارجيها رو
... راهنمايي کُنيم

تا به غرور و تکبرِ مشرکانهيِ اون زن
.پايان بدند

بياييد مخفيانه دعاهايِ خيرمون رو
... برايِ اين سفيدپوستهايي بفرستيم

که در حالِ عزيمت برايِ
.حمله به «سارائونيا» هستند

ما نميتونيم چنين رويدادِ مهمي رو
.ناديده بگيريم

شرکتکردن در يک ضيافت"
".بهتر است از صرفاً شنيدن دربارهاش

.«سلام، «پُل

.«سلام، «ژولين

!اين ديگه از حدِ تحمل بيرونه

اون صاحبمنصبهايِ حقير به خودشون اجازه دادن
... ما مرداني رو که داريم

شکوه و عظمتِ فرانسه رو
.به آفريقا مياريم توبيخ کُنند

.اين آشغال رو بخون
.ببين چقدر ما رو خوار ميدونند

گويا ما جانورصفتهايِ تشنهبهخوني هستيم
... که همه جا رو ميسوزنيم و همه رو ميکُشيم

!صرفاً محضِ لذت و هيجانِ خونريزي

حالا اين ماييم
!که وحشي هستيم

اون هم در نامهاي رسمي
.که توسطِ پيکِ ويژه ارسال شده

توسطِ کاکاسياه کودني که
!خودش رو سرجوخه مينامه

.اون يک جاسوسه

آخه اينها چهشون شده؟

ما که قبلاً دهکدهها رو
.با خاک يکسان کرديم

و باز هم دهکدههايِ ديگه رو
.با خاک يکسان خواهيم کرد

همين حالا دستور ميدم که اون
.جاسوسِ مسترابي رو تيرباران کُنند

آخه چرا ماها رو
کتک ميزني؟

،چون اگه اين کار رو نکُنم
.سفيدپوستها خودم رو کتک ميزنن

!«کوليبالي»

.اين جاسوس رو تيرباران کُنيد

،دو زن برايِ تو، دو زن برايِ تو
.و همينطور دو گاوِ نر

.حالا مرخصيد

،«آمنوکال»
... «اربابِ قدرِ قدرتِ قومِ «آزاواک

رهبرِ جنگاورِ مغرور
... «آوِليميدن توآرِگز»

.اکنون بينهايت اندوهگين است

... برايِ اولين بار

نقابِ غرورِ او
... ديگر نميتواند

ضعف و جبنِ شديد
... و جگرسوزش را

در ذهنِ متلاطم و آشفتهاش
.پنهان کُند

اين طوفانِ جاري
... بر فرازِ آفريقايِ سياه

... و صحرايِ بزرگِ اين قاره

به معنايِ پايانِ اينگونه
... خداوندگارانِ بيدوام و گذرا

.و نيز افول و زوالِ خدايان است

،انشاءالله و به ياريِ حق
... سارائونيا» نابود ميشه»

و انعکاس و پژواکِ
... سکراتِ مرگش

در اين خيمههايِ ما هم
.شنيده خواهد شد

مرداني که او رو
... نابود ميکُنند

... در اين دشت و بيابانها

نظمي نوين
.برقرار خواهند کرد

و اين به کوچهايِ عظيمِ ما
... در امتدادِ صحرايِ بزرگ

،در جستجويِ غلات و برده
.پايان خواهد داد

باشد که اراده و مشيتِ الهي
.اجرا گردد

الله از ضعفِ بشري
.رو در رو با تقديرِ بيرحم آگاهه

،زمان در گذر است همواره و همچنان
.و متولد ميگردند و ميميرند آدميان

،ليک شهرت و نيکناميِ آدمي
.به چالش ميطلبد زمان را دائمي

،شهرت و آوازه به چالش ميطلبد دستِ طبيعت را
.«و نيز چنين است شهرت و آوازهيِ «سارائونيا

!«سرهنگ «کلوب

بهنظرتون ميتونيم
بهشون برسيم؟

من دستور دارم فرماندهيِ لشگرِ
.ووله» و «شانوآن» رو بدست بگيرم»

.و اين مأموريتِ ماست

آخه چه اتفاقي داره ميفته؟

چرا بيگانگان
زنها و فرزندانِ ما رو ميکُشن؟

موضوع چيه؟
چه اتفاقي داره ميفته؟

اينها رو همينطوري رها کردن
.تا طعمهيِ لاشخورها بشند

!يالا بريم! بريم

به سفيدپوستت بگو که ما او رو
،به سمتِ «لوگو» راهنمايي ميکُنيم

،شهرِ همون ساحره

بهشرطيکه
... از خيرِ شهرِمون

.و اموالمون بگذره

مردِ سفيدپوست
.پاداشتون رو خواهد داد

مردِ سفيدپوست، «سِرکين آرِوا» را
... تحقير کرده است

رهبرِ هزاران قوم
.با اديانِ مختلف

آنان شأن و مقامِ وي را
،بعنوانِ يک پدر و فرمانروا نابود ساختهاند

بعنوانِ مردي محترم
.و موردِ احترام

او اکنون ميانِ خود و زيردستانش
،شکافي ژرف ميبيند

.و ميانِ خود و فرزندانش

پدر، ننگ و خفت
،بر تبارِ ما فرو آمده

و شرم و رسوايي
.بر خانوادهيِ تو

دشمنانِ سفيدپوست
... ما رو خوار و خفيف کردهان

اون هم جلويِ
.زنان و فرزندانمون

ما از اونها و از اموالمون
.محافظت نکرديم

،ما بدونِ هيچ مبارزهاي
... ماتانکاريِ» باشکوه رو به اربابي تسليم کرديم»

که از خاندان و سلالهيِ
.باراگيايي» نيست»

خير، انسان بايد در برابرِ طوفان
.سر خم کُنه

.سفيدپوستها قويتر از ما هستند

... بوسيلهيِ خيرِ مقدم گفتن بهشون

ما خانوادههامون رو
... از وحشتِ جنگ و خونريزي

.معاف کرديم

.اين تصميمي خردمندانه بود

انسان بايد در برابرِ طوفان
،سر خم کُنه، بله درسته

اما شما داريد در برابرِ مرداني از
.گوشت و پوست و خون سر خم ميکُنيد

سارائونيا» بدونِ نبرد»
.تسليم نخواهد شد

او از شأن و مقامِ خودش
،دفاع خواهد کرد

«و همچنين از شأن و مقامِ قومِ «آرِوا
.که بهش تعلق داره

در برابرِ توپهايِ آتشبارِ سفيدپوستان
شهامتِ «سارائونيا» چه فايدهاي ميتونه داشته باشه؟

قطعاً او و پيروانش
.همگي قتلعام خواهند شد

من قصد دارم به او ملحق بشم و از تمامِ آزادمردان ميخوام
.که به ما بپيوندند

«ما همگي در زيرِ پرچمِ «سارائونيا
.خواهيم جنگيد

نه، تو نميتوني
.در کنارِ اون کفار بجنگي

.چرا، ميتونم
.و همين امشب، اينجا رو ترک خواهم کرد

،به الله قسم
!که خودت و فرزندانت رو نفرين ميکُنم

و اونوقت هرگز وارثِ
.تخت و تاجِ من نخواهي شد

چه بهتر! چون هيچکدوم از ماها ديگه هيچوقت
!خواهانِ تخت و تاجِ رسوا و بيآبرويِ تو نيستيم

،گُمشو، پسرهيِ بيلياقت! وگرنه با همين دستهام
!کلهيِ ملعونت رو بيختابيخ ميبُرم

چنين اتفاقي قبلاً
.هرگز رُخ نداده بود

،چطور ممکنه يک شاهزادهيِ نژاده
به پدرش اهانت کُنه؟

پيامي از طرفِ
.«سرفرماندهيِ «نيجر

آقايان، من دارم تمامِ روابط با
.فرماندهيمون رو قطع ميکُنم

چون ديگه حوصلهيِ هيچ گله و شکايتي
.از طرفِ اون ديوانسالارها رو ندارم

کسي مخالفتي نداره؟

ژوآلان»؟»

.امر، امرِ شماست، جناب سروان

اوه خدايا، اينطوري
!توبيخ تويِ شاخمونه

من مسئوليتِ تمامِ عواقبِ اين تصميم رو
.بر عهده ميگيرم

،مطمئناً وقتي «چاد» رو فتح کُنيم
.ديگه گله و شکايتي نخواهند داشت

.آقايان، ازتون سپاسگزارم
.حالا ديگه بريم

.اين به معنيِ سرپيچي از اجرايِ دستوراته
.مقاماتِ مافوق، حسابي عصباني خواهند شد

!ترفيعِ درجه گرفتن، بايباي
!«طفلک «ژوآلان

،فرانسه هست مادرِ ما
... اوست که تغذيه ميکُند بهخوبي ما را

با سيبزمينيهايش
!و با ماکارونيها

،آنگاه که فرا رسد جنگهنگامه
،ما هستيم سربازانش همه

سربازانِ شجاع
.و جان بر کفِ فرانسه

.اخبارِ خيلي بدي دارم

اون ملخهايِ سفيد
!دارن نزديک ميشن

.لزوماً اينطور نيست، دخترم

«چون «سِرکين آرِوا
.بينِ ما و اون لاشخورها قرار داره

امکانش هست که جلويِ
.مهاجمينِ سفيدپوست رو بگيره

،اون يک بزدله
.يک سگِ چاپلوس و رذل

اون بطورِ بيشرمانهاي دروازههاش رو
.به رويِ سفيدپوستها باز کرده

.حتي بهشون غذا هم داده
!چقدر نفرتانگيز

و تازه مدعيه که
!فرمانروايِ مؤمنينه

اون به تمامِ رعايا و دوستان و
.اطرافيانش خيانت کرده

من هرگز به اون پيرمردِ خبيث باج نخواهم داد
!تا چاقوچلهتر و پروارتر بشه

همون پيرمردِ خرفتي که ادعا ميکُنه
... آمدنِ سفيدپوستها رو

از رويِ فلان کتابِ عربي
!غيبگويي کرده

حقيقت اينه که اون سارقين
.دنبالِ ثروتِ ما هستند

آدمها از هر رنگي، قصد دارند
،ما رو به زيرِ سلطه بگيرند

و اونوقت حتي برادرانمون
.بهمون خيانت ميکُنن

،«سِرکين بوکا»
خرمهرهها چي ميگن؟

،هيچ چيزي نميگن
.و اين به معنايِ شرّـه

از سکوتشون
.اصلاً خوشم نمياد

دردسري جدي و وخيم
... پيشِ روئه

.برايِ سرزمينِ «آزنا»ها

برايِ دفعِ مهاجمين
... لازمه که تمامِ

نيرو، توان و طلسمهامون رو
.بکار ببنديم

بايد پيشکشها و قربانيهايِ فراواني
.تقديمِ خدايان کُنيم

بايد خونِ حيواناتِ
... بسياري رو بريزيم

تا از ريختهشدنِ خونِ خودمون
.جلوگيري کُنيم

هر قرباني و پيشکشي که لازمه رو
... تقديم کُنيد

تا بخت و اقبال بهمون رو بياره
.و ارادهمون برايِ جنگيدن تقويت بشه

و همچنين از طريقِ سحر و جادو، تمامِ نيروهايِ اهريمني رو
.برايِ درهمشکستنِ دشمنانمون احضار کُن

نميدونيد چه اشتهايِ
!وحشيانهاي دارم

رفته بودم به يک فاحشهخونه؛
... در اونجا، هم ترياک کِشيدم

و هم يک بانويِ شرقيِ
!ترگُلورگُل گيرم اومد

پسزمينهيِ فرهنگيِ اينها باعث ميشه که
.در حينِ سکس منفعل باشند

خانمه رويِ يک ميز دراز کِشيده بود
!و اون مردکِ سياه مثلِ اسب روش هوار بود

باورنکردنيه! اسبـه دقيقاً
!پنج مرتبه ارضاء شد

ترديدي نيست که بانويِ شرقي
!شيرهيِ کمر رو حسابي ميکِشه

ولي زنهايِ کاکاسياه
.از نظرِ من خيلي زمخت هستند

حالا ديگه بذاريد
!شاممون رو صرف کُنيم

شرابِ «بوردو»تون
!محشره! محشر

،اگر ميخوايد از درست کار کردنِ اين سياهها مطمئن بشيد
.راهش اينه که دستِ يکيشون رو قطع کُنيد

،و بايد کاري کرد که خبرش به گوشِ بقيه برسه
... طوري که تکتکشون بگن

اين سفيدپوسته
!نصفِ آفريقا رو کُشته

!چقدر بامزه

،ولي با گلوله فقط يک سوراخِ ريز ايجاد ميشه
،بدونِ اينکه خوني در کار باشه

و بعد جسدِ اون کاکاسياه به آرامي
.به يک طرف فرو ميافته

خودِ من هم در آستانهيِ
.نقشِ زمين شدن هستم

،با اين رُماتيسمي که دارم
... و اين کبدِ بگاييم

و رودههايي که داخلشون
... کِرم مشغولِ لوليدنه

به زودي شترِ مرگ
!درِ خونهيِ من هم خواهد خوابيد

پس شما ناخوشيد، دکتر؟

تو خانه را ترک گفتي
،برايِ رفتن به جنگ

برايِ دنبالهروي از
،مردِ سفيدپوستِ زرنگ

.و لذتبردن از زنانِ قشنگ

اي سرباز، تو پُشتِ سر گذاردهاي
... راهي دور و دراز را

و هرگز ديگر بار
،بازنخواهي ديد خانهات را

اي سرباز، تو پُشتِ سر گذاردهاي
... راهي دور و دراز را

و هرگز ديگر بار
.بازنخواهي ديد رودخانه را

اين وِردگوييِ سوزناک و غمگين چيه
راه انداختين؟

.برو به بقيه ملحق بشو

.اينها خيلي غمگين هستن

چرا غمگين هستن؟

.اونها ميترسن
.سودان» خيلي دوره»

نه، بهشون بگو که دوباره
.سودان» رو خواهند ديد»

.اونها شنيدن که قراره به «سارائونيا» حمله کُنيم
.و همين موجبِ ترسشون شده

!اي گُه توش
چهکسي بند رو به آب داده؟

چهکسي اين رو بهشون گفته؟
تو گفتي؟

.من نگفتم، قربان
.به الله سوگند ميخورم

.دليلي برايِ ترس وجود نداره
.تعدادِ ما خيلي زياده

ما قوي هستيم
.و مسلح به سلاحهايِ پيشرفته

ما تفنگهايِ پُرقدرت
.و توپهايِ آتشبار داريم

،درحاليکه «سارائونيا» فقط تير و کمان داره
!و ضمناً اون فقط يک زنـه

مگه هيچوقت شده که شماها
از يک زن بترسيد؟

،اينها از اون زن نميترسن
.ترسشون از طلسم و جادوئه

اينها فقط ميخوان همراه با بردهها و اموالِ غارتي
.به وطنشون «سودان» برگردن

،ضمناً از «اِنکومو» هم ميترسن
.«يعني از طلسمِ مخصوصِ «سارائونيا

،ما «اِنکومو» رو هم نابود خواهيم کرد
.بوسيلهيِ تفنگها و توپهايِ آتشبارمون

.ما «ساموري» رو فتح کرديم

ما پادشاهانِ «گورما» و «مُسي» رو
،با اون همه طلسم و جادوشون له کرديم

!درست مثلِ مگس

.حالا آبجوتون رو بنوشيد

رئيسِ بزرگِ سفيدپوست
.به هر کدومتون يک سهمِ اضافي ميده

شما بهزودي
.به «سودان» بازخواهيد گشت

اون وسيله رو
.بندازيد تويِ آتش

!«بهزودي»

.بهزودي که امروز نيست

.فردا هم نيست

.مدتها بعده

و فردا بايد دوباره
.آدم بکُشيم

،من از طرفِ اميرالمؤمنين ميام
... که مدافعِ دين و ايمان

،و يکي از دوستانِ سفيدپوستهاست
... و دوستِ کساني که

به يک خدايِ احد و واحد باور دارند
!«و به پيامبرش «محمد

... بسم الله

... بسم الله الرحمانِ

.الرحيم

اين مردک ديگه کيه؟

،«يکي از اعضايِ «فولاه
.جناب سروان

اهلِ کجاست؟ -
.«سوکوتو» -

.به معجزه ميمونه

چي ميخواد؟

،حالا حرف بزن
!وگرنه خودت ميدوني

ميگه «امير» براتون راهنما فرستاده
... تا شما رو پيشِ «سارائونيا» ببره

و همينطور تعويذهايي که ازتون
.در برابرِ اون ساحره محافظت ميکُنه

انگليسيها برايِ
،فريبدادنِ ما فرستادنش

تا «سارائونيا» بتونه
.همهمون رو سلاخي کُنه

شرط ميبندم انگليسيهايِ نکبت
.تويِ اين تعويذهايِ کيري سَم گذاشتن

دست و پاش رو ببنديد و
.اسبش رو هم ضبط کُنيد

.الله اکبر. الله اکبر

.اين يه دعايِ معموليِ سياهپوستهاست
: اين کاغذ فقط پُره از

.الله اکبر
.يعني : خدا بزرگتر است. خدا بزرگتر است

پس اصلاً هيچ تعويذي
در کار نيست؟

.به هيچ وجه، جناب سروان

.اون آشغال رو بنداز تويِ آتش

... ما سرِ اين شخص رو ميبُريم

.و برايِ «امير» پس ميفرستيم

اونوقت خواهد فهميد که
.فرانسوي با هيچکس شوخي نداره

.قراره که کُشته بشي

.ميگه که هرگز جاسوس نيست

ميگه که بلده از چه راهي ما رو
.پيشِ «سارائونيا» راهنمايي کُنه

امير» از کجا ميتونسته بفهمه که ما»
برنامهيِ حمله به «سارائونيا» رو داريم؟

اين موضوع رو
از کجا فهميده؟

وادارش کُن هر چيزي که دربارهيِ
.اون زن ميدونه رو بهمون بگه

!هي خانوميها
!ميخواين سکس بکُنين؟

!شايد بعداً

!حرومزادهها

«اگه سفيدپوستها و ارتششون به «سارائونيا
.حمله کُنن شکست خواهند خورد

بهتره ديگه برايِ سُس درستکردن
.از فلفل فرنگي استفاده نکُنم

آخه نميدونستم باعثِ
.مزخرفگوييِ زنها ميشه

احمق نباش! سُسِ تو هيچ ربطي
.به چيزي که دارم ميگم نداره

نميتونم تحقيرها و اهانتهايي که
.بهمون تحميل ميکُنن رو تحمل کُنم

مُردن رو ترجيح ميدم
.به موندن پيشِ اينها

مردِ سفيدپوستِ من
.گوشتِ سگ ميخوره

و ازم ميخواد
.آلتِ ختنهنشدهاش رو مک بزنم

ميگه زنهايِ فرانسوي
!انجامدادنِ اين کار رو دوست دارن

،اگه اين وضع ادامه پيدا کُنه
.مردِ سفيدپوستِ من آخرش قصدِ کُشتنم رو ميکُنه

قرار نيست اين وضع
.ادامه پيدا کُنه

گفتنش آسونه، ولي از زنهايِ ضعيفي مثلِ ما
چه کاري ساختهست؟

حالا برنامهشون اينه که فردا
.به «سارائونيا» حمله کُنن

پس بياييد امشب هر کدوم از ما
.مردِ سفيدپوستش رو بکُشه

!اين ديوونگيه
آخه با چي؟

ما که نه تير و کمون داريم
.و نه تفنگ

،ميتونيم وقتي خواب هستن
.با کاردِ آشپزخونه گلوشون رو ببُريم

ولي قبلش بايد رُسِ هر کدوم از مردهامون رو
!تويِ رختخواب بکِشيم

،برعکس، بايد وقتي مشغولِ شخمزدنمون هستن
!دستهبيلشون رو ببُريم

،نه، من نميتونم همچين کاري بکُنم
!اونهم وقتي دستهبيل تويِ دلم فرو رفته

من ضعيفتر از اون هستم که تويِ همچون لحظهاي
!به چيزِ ديگهاي فکر کُنم

آره، نميشه گندم رو همزمان
.هم آرد کرد و هم پوست گرفت

... يکي از ما
... يکي از ما

بايد بره «سارائونيا» رو
.باخبر کُنه

چي؟ يه زن، تنهايي بزنه به دشت و بيابون؟
اون هم موقعِ شب؟

،اتفاقاً يکي از پيکها پسرعمويِ منه
.و قصد داره فرار کُنه

از هر مردي که جلويِ زنها
... ژستِ شجاعت ميگيره

.برحذر باشيد

بهتره که هم يه مرد و هم يه زن رو
.انتخاب کُنيم

اونها بايد برن پيشِ «سارائونيا» و بهش خبر بدن
... که 8 سفيدپوست و ارتششون

برنامهريزي کردن که قبل از فردا شب
.بهش حمله کُنن

سفيدپوستها هميشه تويِ خنکايِ غروب
.دست به حمله ميزنن

،اونها از خورشيد ميترسن
.چون باعث ميشه خون به سرشون هجوم ببره

!زود باشيد
!توپِ آتشبار

،اين «اِنکومو»ئه
!«طلسمِ مخصوصِ «سارائونيا

چي؟ «اِنکومو»؟

!کُسخُلها

!گُه توش
!بيلها رو برداريد

!بيلها و مهمات رو برداريد
!زود باشيد

!اون صندوقها رو هم برداريد
!عجله کُنيد

،از تويِ اون آلونکهايِ حصيري درشون بياريد
!وگرنه مهمات منفجر ميشن

بياييد تويِ جابجا کردنِ صندوقها
!کمکم کُنيد

!اي گُه بگيرت، خنگِ کودن
!برو بيلها رو بيار

!«تيهموگو»

اون پخمهها ميخوان
!از هلفدوني فرار کُنن

!صندوقها رو برداريد
!وگرنه کلهتون رو با گلوله منفجر ميکُنم

!گُه توش
!تجهيزاتِ پزشکيِ من رو نجات بديد

!عجب فاجعهاي
!بخشکي شانس

!عجله کُنيد
!الانه که منفجر بشن

!نقشهها
!نقشههايِ نظامي

!کوليبالي»! مراقبِ زنها باش»

پس بيلها کجا هستن؟

!بيلها رو برام بياريد

!سوارهنظامِ سبک
!جمع بشيد! صف بکِشيد

!عجله کُنيد

!«بوتِل»
!حاضر غايب کُن

!اي گُه توش
!فقط همين رو کم داشتيم

آدم فکر ميکُنه که جديجدي
!سارائونيا» جادو جنبل کرده»

اين کاکاسياهها از قبل
.با حمله به اون ساحره مخالف بودند

و حالا احتمالش زياده که
.ترکِ خدمت کُنند

اصلاً بياييد دست از سرِ اون ملکهيِ ملعون برداريم
!و بريم پيِ کارِ خودمون

،چرا با توجه به اينکه ازش قويتر هستيم
مذاکره نکُنيم؟

سعي کُن اين رو تويِ
.کلهيِ «ووله» فرو کُني

آخه اون فکر ميکُنه بايد حتماً «سارائونيا» رو نابود کُنه؛
.محضِ شرافت هم که شده

.و در اين تصميم، قاطعه

!اميدوارم اين تبديل به «واترلو»ش نشه -
!زبونت رو گاز بگير -
[واترلو : آخرين نبردِ ناپلئون بناپارت که با شکست و تبعيدِ وي همراه گشت]

.من ديگه داره حالم بههم ميخوره
.اونها هيچوقت به نظراتِ ما گوش نميدن

طرزِ رفتارشون با ما
.غيرِ قابلِ قبوله

،از حالا به بعد
.من نظرم رو بيان ميکُنم

اون اجنبيهايِ بيمروت
.در شُرفِ حمله به «سارائونيا» هستن

و سياهپوستهايي رو هم همراه دارن
.که بهشون کمک ميکُنن

حتي بعضيهاشون شبيه به
.فولاني»ها سلام ميکُنن»

اونها اينقدر بيرحم هستن که حتي
.سالخوردهها رو هم قتلِعام ميکُنن

اونها شکمِ زنها رو با کارد پاره ميکُنن
.و بچهها رو سر ميبُرن

سياهپوستهايي مثلِ ما؟
آخه چطور همچين چيزي ممکنه؟

اميدوارم بهموقع برسيم و بتونيم
.با اون جنايتکارها بجنگيم

!بزنيد

!محکمتر
!حالا عوض کُنيد

!بزنيد

اين براتون درسِ عبرتي ميشه
!تا ديگه اقدام به فرار نکُنيد

!کولهها به پُشت
!اسلحهها حمايل

!در يک خط به پيش

!در جا قدم رو
!سريعتر

!دوش فنگ

!يهکم انرژيِ بيشتري نشون بديد
!يالا ديگه، سرود بخونيد

بهتره بهشون کمي
... آبجويِ بيشتر بديد

تا وقتي اون ساحره رو ميبينند
!فرار نکُنند

!يالا سرود بخونيد
!بلندتر

کاکاسياههامون
!بکُلي خودشون رو باختن

حالا ترسشون
!از «اِنکومو» هم هست

از اون توفان به بعد، بهنظرشون اينطور مياد
!که «اِنکومو» رو همه جا ميبينند

اونوقت شما ميخوايد از اينها
!فرانسويهايِ متمدن و شايسته بسازيد

اگه راست ميگيد، اول اين «اِنکومو» رو
!از کلهشون بيرون کُنيد

لازمه که طلسمهايِ «سارائونيا» رو
... جلويِ چشمِ تمامِ اينها

!نابود کُنيم

«اونها دارن تويِ درهيِ «توگانا
.اردو ميزنن

فقط دو روستايِ کوچک بينِ ما
.و اون سگهايِ هار فاصلهست

لابد حالا دارن اسلحههاشون رو تميز ميکُنن
.و غذايِ مخصوصِ منطقهيِ «آرهوا» ميخورن

من تختِ پادشاهيم رو
.با پوستشون تزئين خواهم کرد

ما اين جنگ رو هم درست مثلِ
.نبردهايِ قبلي فتح خواهيم کرد

.نيرويِ طلسمِ «دوگوآ» ازمون حمايت خواهد کرد
.ما اون راهزنها رو شکست خواهيم داد

.حالا دروازههايِ شهر رو ببنديد

بهترين کماندارها رو
.بر فرازِ بُرجها مستقر کُنيد

باروتها و سنگِ چخماقها رو
.برايِ تفنگها آماده کُنيد

ما تا آخرين نفس
.از کرامتمون دفاع خواهيم کرد

کاري خواهيم کرد که بعدها هرگز کسي نگه
.آزنا»ها بدونِ هيچ مبارزهاي تسليم شدند»

.اين جنگِ سياهپوست عليه سياهپوسته

بدترين دشمنِ ما
.سياهپوستها و همزبانهايِ ما هستند

«ما بخاطرِ شرافت و حيثيتِ قومِ «آزنا
.خواهيم جنگيد

من به شما
.غرورِ «آزنا» بودن بخشيدم

،من برايِ شما فرزندي نياوردم
.اما چيزي بيش از زندگي براتون برجا خواهم گذاشت

من برايِ «آزنا»ها نيکنامي برجا خواهم گذاشت؛
.و فقط نيکناميست که باقي خواهد ماند

فولاني»ها ميميرن»
،تا به بهشت برن

ولي ما ميميريم تا از خودمون
.نيکنامي برجا بذاريم

،کسي که بدونِ نيکنامي ميميره
.برايِ ابد ميميره

،وقتي جسمِ ما تبديل به خاک ميشه
.فقط نيکناميِ ما باقي خواهد ماند

و اونوقت خنياگرها و نوههايِ ما در آوازهاشون
.از نيکناميِ ما خواهند سرود

امروز ما ميجنگيم تا از شرافت و حيثيتمون پاسداري کُنيم
.و از خودمون نامي نيک برجا بذاريم

ما با اون کساني که قصد دارند ما رو تحتِ سلطه بکِشند
.و تحقيرمون کُنند، ميجنگيم

!باکا»! پس برگشتي»

!«سارائونيا»
برايِ شرکت در ضيافت که دير نکردم؟

ضيافت؟
.ولي تو در زمانِ خيلي نامساعدي اومدي

.اتفاقاً در زمانِ مساعدي اومدم

من اينجا هستم تا
.در ميانِ افرادِ تو قرار بگيرم

.بهت خيرِ مقدم ميگم
.حضورِ تو برايِ من مايهيِ آرامش و آسودگيه

ما به تجربه و مهارتت
.نياز داريم

باز هم بهت
.خيرِ مقدم ميگم

باشد که رشادتِ شما
.برايِ ما افتخار به همراه آورد

باشد که خدايان
.دعاهايِ ما را اجابت نمايند

باشد که خدايان
.ما را ياري فرمايند

باشد که خدايان از ما
.در برابرِ نيروهايِ شر دفاع نمايند

!حمله

!کمانداران! آماده
!هدفگيري

!تير بندازيد

!پناه بگيريد

!آتش! به پيش

!برايِ فاصلهيِ دور تنظيمش کُنيد
!ببريدش عقبتر

!ببريدش عقبتر
!ببريدش عقبتر

!آماده! هدفگيري
!آتش

!عقبنشيني کُنيد

!قصر رو ترک کُنيد

!عجله کُنيد

!از قصر بيرون بريد

!خشابگذاري کُنيد

!سريعتر

!حمله

!آماده! هدفگيري

!آتش

!آماده! هدفگيري
!آتش

!به پيش

!نيزههاتون رو پرتاب کُنيد
!و بعد عقب بکِشيد

!عقب بکِشيد

!کمانداران! آماده
!هدفگيري

!شليک کُنيد
!و بعد عقب بکِشيد

!به جنگل عقبنشيني کُنيد

!عقبنشيني

!تعدادِ 7 هزار گلوله حروم شد
!چه گندکارياي

نميتوني اين کساني که با پيکان
زخمي شدن رو راستوريس کُني؟

چطور ميتونم؟ من که نميدونم پيکانها رو
!به چه گُهي آغشته کردن

اين به سايرِ زهرهايي که کاکاسياهها بکار ميبرن
.هيچ شباهتي نداره

.چاقويِ جراحي رو بده

.حرکت نکُن

ايکاش فقط يه دارويِ قيآور داشتم
.تا کاري ميکردم بالا بيارن

اين کساني که از شکم مجروح شدن
.خون جلويِ تنفسشون رو مسدود کرده

.انبرک رو بده
!انبرک رو بده، خدا لعنتش کُنه

اين ياروها ديگه دارن
!ريقِ رحمت رو سر ميکِشن

آخه چطور به همچين
!خفتوخوارياي افتادم؟

!اي گُه بگيره همهتون رو

يک آشيانهيِ عشقِ
!درستحسابي

!ابريشم با نخِ طلايي

!پُل»، اينجا رو»

،نسبت به جواهراتِ بدليِ کمارزشي که معمولاً پيدا ميکُنيم
!تغييرِ بزرگ و قشنگيه

!باورنکردنيه

ولي من ترجيح ميدم اون زنک رو دستگير کُنم
.تا ببينم قيافهاش چه شکليه

!مثلِ گنجِ «علي بابا»ست

هرگز تصورش رو نميکردم که يک ساحره
!همچين جواهراتي داشته باشه

آخه اينها رو
از کجا آورده؟

اصلاً خودش ميدونه که اينها
چه ارزشي دارند؟

،لابد مثلِ اکثرِ کاکاسياهها
.طلا براش چندان معنايي نداره

ولي اگه اينها رو برايِ
... مبادله يا تجارت بکار ميبره

پس بايد بدونه
.مخزنِ اصليشون کجاست

!چه ساحرهيِ عجيبغريبي

.بهتره مراقب باشيم

شرط ميبندم که اون ساحره
.در کمينگاه منتظره

لابد داره کشيک ميکِشه
.تا در فرصتِ مناسب بهمون يورش بياره

منتظره که ما
... اينجا رو ترک کُنيم

تا بتونه به آلونکش برگرده
!و فريادِ پيروزي سر بده

اگه يکي از واحدها رو
... باقي بذاريم

اون زنک از اينجا دور ميمونه
.و بعد ما ميتونيم به راهمون ادامه بديم

در حالِ حاضر، سازماندهيِ ارتشمون
.نصفهنيمهست

.پس به تماميِ افرادمون احتياج داريم
.ضمناً لازمه که اعتمادِ اونها رو دوباره بدست بياريم

اي بزدلها! ديگه هرگز جرأت نخواهند کرد
.به اينجا برگردن

به شيطان قسم که ما
!از اينجا جُم نخواهيم خورد

اين جنگل تبديل به
!گورستانشون خواهد شد

بگذار اين مهاجمينِ ملعون
... در منازلِ ويرانمون باقي بمونن

ولي ما شب و روز
!دست از سرشون برنخواهيم داشت

ما ميتونيم برايِ ماههايِ طولاني
.در اينجا دوام بياريم

ما ميتونيم عليرغمِ گرسنگي
.همچنان پايداري کُنيم

،ما از ريشهيِ درختان خواهيم خورد
.اما تا ابد استقامت خواهيم کرد

کمکم داره باورم ميشه که
.سارائونيا» جداً طلسم و جادو داره»

،در جاييکه من ازش ميام
.ساحرهها رو ميسوزانند

روستاييهايِ ما در «برِتاني» هم
.درست همچين اعتقادي دارند

ما بايد اون زنک رو بگيريم
.و مثلِ کلاغ به درخت ميخش کُنيم

وگرنه نفرينش
.ولمون نخواهد کرد

ظاهراً کمکم داري
!عقلت رو هم از دست ميدي

!اي بزدلها
اين چيزيه که ازش ميترسيد؟

سرِ بتِ اعظم
!به کلهيِ اين زال چسبيده

!بسم الله الرحمن الرحيم

،اي بابا چرا همچين گندي زدي
!مردکِ مستراب؟

آخه مگه مجبور بودي جلويِ اينها
!دلقکبازي دربياري؟

،اون هم تو
!يک سفيدپوستِ عضوِ ارتشِ فرانسه

مگه متوجه نيستي که
... اينها فکر ميکُنند

ما خدايانِ شکستناپذيري هستيم که از آسمان فرستاده شديم
تا بر سياهان فرمانروايي کُنيم؟

متوجهي يا نه؟

،اگه اينها بفهمند که ما هم آدمهايي مثلِ خودشون هستيم
.اونوقت ديگه نظم و انضباطي در کار نخواهد بود

و ديگه بهمون
.هيچ احترامي نخواهند گذاشت

واقعاً که زمانِ مناسبي رو
!انتخاب کردي

.چيزِ خاصي نيست
.فقط مورچهها جذبِ خون شده بودن

.خوش آمديد

،«سارائونيا»
.ما بهت افتخار ميکُنيم

.بله، واقعاً بهت افتخار ميکُنيم

.دنبالم بياييد

،من دو زن، يک برده
!و سه الاغ از دست دادم

و همينطور دو بُز و دو ماديان؛
!لامصبها همهشون بکُلي از دست رفتن

و من هم يه دختر کوچولويِ
... خوشگلِ دوازده ساله

دو الاغ، دو بُز، و کُلي لباسهايِ نفيس؛
.همهشون از دست رفتن

موضوع چيه؟
مگه ديوونه شديد؟

!ساکت باشيد ببينم، حرومزادهها

!اي کاکاسياههايِ نکبت
!حيفِ کُسخُل که بهتون بگن

!جناب سروان
!جناب سروان

!سربازها طغيان کردهان

منظورت از طغيان چيه؟
!بنال ببينم

!اونها شورش کردهان! عصباني هستن
!«ميخوان برگردن به «سودان

!اونها از «اِنکومو» وحشت دارن
!شما بايد با جملاتِ خشن باهاشون صحبت کُنيد

!اونها بکُلي ديوونه شدهان

برو جواهراتِ
.اون ساحره رو برام بيار

!آروم باشيد
!آروم باشيد

.سفيدپوستها بهمون خيانت کردن

.اونها دارن ما رو بسويِ مرگ هدايت ميکُنن
!اونها ديوونهان

اونها ميخوان دهکدههايِ سياهها رو
.ويران کُنن

اونها پريدهان تويِ جهنم
.و ما رو هم همراه خودشون بُردهان

ما ازشون اطاعت کرديم
.و به «ساموري» خيانت کرديم

ولي از امروز
.ديگه جلوتر نخواهيم رفت

به مادربزرگم قسم ميخورم
!که ديگه جلوتر نميرم

،درِ گالهتون رو ببنديد
!احمقهايِ لعنتي

.همگي به خط شيد

وگرنه ميدم
.همهتون رو تيرباران کُنند

«مگه نميبينيد که «سارائونيا
برايِ هميشه شکست خورده؟

اون پا به فرار گذاشته
.و ديگه هرگز برنميگرده

.اون بکُلي در هم شکسته شده

ما «اِنکومو»ش رو
.نابود کرديم

پس ديگه وحشتتون از چيه؟
.ما که پيروزِ نبرد شديم

و قصرش رو هم
.تصرف کرديم

ما جواهراتش رو به چنگ آورديم
.و قراره که شما هم ازش سهم ببريد

از لباسهايِ خوشگلش هم
... برايِ زنهاتون سهم ميبريد

و همينطور از ابريشمها و
.مخملهايِ فاخر و زيباش

اون کاکاسياهها نتونستند
.هيچ غلطي بکُنند

فقط برامون کمي
.دلقکبازي درآوردند

!«سرجوخه «ترائوره

!خبردار

.من فرماندهت هستم

مگه ديوونه شدي؟ وقتي دارم باهات صحبت ميکُنم
.نگاهت به من باشه

.من رئيست هستم و دوستت دارم
.تو هم من رو دوست داري و بهم احترام ميذاري

.تو بهترين دوستِ من بودي
.تو همهجا من رو همراهي کردي

و از طريقِ من
.فتوحاتِ عظيمي بدست آوردي

ما با همديگه، قبايلِ بسياري رو
.از شرق تا غرب در هم شکستيم

تو در همهجا دلاوري و اقتدارِ
.«فراواني نشون دادي، «ترائوره

!طلسم، جناب سروان
!طلسم يه چيزِ اهريمنيه

طلسم؟ طلسم؟

تو چطور «ممدو سيبيده»؟
لااقل تو که به همچين مزخرفاتي باور نداري؟

!اون يه جنـه، جناب سروان
!اون خيلي طلسم داره

!گُه توش
!طلسم بره به کونِ من

!«تينگا»
!تينگا»يِ شجاع»

تو سوگند ياد کردي
.که برايِ فرانسه جونت رو هم بدي

«يک عضوِ قبيلهيِ «مُسي
.هرگز قَسمش رو نميشکنه

،شماها همراه من
.پيروزي و ثروت کسب کردهايد

پس دنبالم بياييد
.تا باز هم ثروتمندتر بشيد

.شماها مدال خواهيد گرفت
!از بالا تا پايينِ سينهتون مدال خواهد شد

.تينگا»، باهاشون حرف بزن»
.تو شاهزادهشون هستي

!«حرف بزن، «تينگا

فرانسه بهت تاج و تختِ
.وايوگويا» رو خواهد بخشيد»

سفيدپوستها هميشه به خدمتگذارانِ وفادارشون
.بهخوبي پاداش ميدن

پس در کنارِ من بمونيد
.تا وقتي کارِمون تمام بشه

فرانسه به همگيتون
.پاداش خواهد داد

!طلسم، جناب سروان
!طلسم يه چيزِ اهريمنيه

طلسم، قلبمون رو
.در سينههامون ميخوره

حتي به همين زودي، بعضي از ما رو
!عنين کرده، جناب سروان

.ما به خونه ميريم، جناب سروان
!جنگ ديگه تمومه

پس نظرتون همينه؟

کوليبالي»! به اين ابلهها بگو»
.که «اِنکومو» مُرده و از بين رفته

،بهشون بگو که «سارائونيا» برايِ ابد فرار کرده
.و ما تقريباً پيروزِ نبرد شدهايم

بهشون بگو که زيباترين زنانِ آفريقا
.نصيبشون خواهد شد

... هوسا»ها، «فولاني»ها»

و «توآرِگ»ها که به سفيديِ
!زنانِ اروپايي هستند

.و همينطور کُلي طلا در انتظارشونه
.شهرهايي پُر از طلا و نقره

جواهراتي که تا حالا
!حتي به خواب هم نديديد

.جواهراتي از سرتاسرِ دنيا
ميفهمي، «کوليبالي»؟

!اين رو براشون توضيح بده

.همينها رو بهشون گفتم

!پس آخه اينها چي ميخوان؟

.اونها ميخوان از اينجا برن

،و ضمناً از «اِنکومو» هم ميترسن
.جناب سروان

بسيار خُب، ما دهکده رو
.ترک خواهيم کرد

ولي شما نامردهايي هستيد که داريد
!فقط از يک زن فرار ميکُنيد

!يک مُشت ترسويِ بزدل
!حالا مرخصيد

!يالا! بريد ديگه
!مرخصيد

.نگران نباش، طوري نيست -
!آخه ما فرانسوي هستيم -

!يالا ديگه! بجنبيد

!عجله کُنيد

ما اينجا رو
!ترک ميکُنيم

!زخميها رو بکُشيد

!به پيش

!يالا به پيش

.زخميها رو جا بذاريد

!سقوط تا به کجا؟

،اين ديگه يک ارتشِ منضبط نيست
.بلکه ارتشي متشکل از مُشتي کوليـه

شايد من در برقراريِ انضباط
.بيش از اندازه سختگيري کردم

من آرمانهايِ خودم رو به اين فلکزدههايِ حقير
.که فاقدِ بلندپروازي هستند تحميل کردم

تصورم اين بود که در حالِ مجبور کردنِ غولهايي
... برايِ فتحِ آفريقا هستم

ولي اينها بهشکلِ مضحکي همچنان
.پَست و کوتهفکر باقي موندند

البته از کارِ اين کاکاسياهها
.شگفتزده نميشم

چون اينها رو آموزش دادهاند
،که سگهايي فرمانبردار باشند

،تا کارهايِ کثيف بکُنند
.و نسبت به برادرانشون بغض و کينه بورزند

،ولي ما نخبگان
... ما فرانسويانِ اصيلزاده و پاکنژاد

مشتاقِ پيشرفت هستيم
.و در رؤيايِ فتوحاتِ عظيم

!چه فاجعهاي
آخه اين چطور ممکنه؟

!سريعتر باشيد

!اينجا نه
!اون بالا

!بريد اونطرف

اون اشخاص کي هستند؟

برو ازشون بپرس
.چي ميخوان

فوراً گروهي از افرادِ
.قابلِ اعتماد رو آماده کُن

«بايد صبر کُنيد تا سرهنگ «کلوب
.به اينجا برسن

.از طرفِ سرهنگ «کلوب»ه
.اون ميخواد فرماندهيِ لشگر رو به عهده بگيره

!ميتونه بره به جهنم

.قبلاً هم بهش هشدار داده بودم
!اون اينجا هيچ کاري نداره

من به هيچ سرهنگ يا ژنرالي اجازه نميدم
!پيروزي رو ازم بدزده

!اون حتي ژنرال هم نيست

اصلاً گورِ پدرِ فرانسه
!و اون کودنهايِ در مسندِ قدرت

به افراد بگيد
.برايِ رزم آماده بشند

.توپِ آتشبار رو آماده کُنيد

!به نظرم اوضاع خيلي بد مياد. ديوونهکُنندهست
.ما هرگز از اينجا زنده بيرون نخواهيم اومد

آخه من تويِ اين کشورِ تُخمي
!دارم چکار ميکُنم؟

!خدا بهمون رحم کُنه

چه اتفاقي داره ميفته؟

!همينها هستن، قربان

!بيرق رو بالاتر بگيريد

.ما سربازانِ فرانسوي هستيم

من سرهنگِ شما هستم
.که از «تيمبوکتو» ميام

!«سرهنگ «کلوب

!سرهنگِ شما

!«سروان «ووله

.تو سربازِ معرکهاي هستي

تو سرزمينهايِ وسيعي رو
.برايِ فرانسه فتح کردهاي

تو مستحقِ دريافتِ تماميِ افتخارات
.متناسب با درجهات هستي

اين پياميست که من رو فرستادهان
.تا ازش مطلعت کُنم

... من همچنين دستور دارم

تا مسئوليتِ لشگرِ آفريقايِ مرکزي رو
.بر عهده بگيرم

ما با همديگه، کاري که آغاز کردي رو
.ادامه خواهيم داد

ولي حالا بايد به قوايِ ديگه
،ملحق بشيم

به لشگرهايِ متشکل از
... الجزايريها و کنگوييها

تا جلويِ پيشرويِ
... سلطانِ سياه «رباح» رو مسدود کُنيم

يعني همون شخصي که داره
.امپراتوريِ ما رو تهديد ميکُنه

!«سروان «ووله

!اگه يهکمِ ديگه جلوتر بياي، ميکُشمت
!پيرمردِ گوزو

سروان «ووله»! از حالا به بعد، هر اتفاقي که بيفته
.من شما رو مسئولش ميدونم

.«شمشيرت رو غلاف کُن، «مهينيه

.سربازان! شليک نکُنيد

.اونها فرانسوي هستند

!جلو بياييد

!آتش

!لعنت برش
!بهتون دستورِ شليک ميدم

به سمتِ اين سفيدپوستها
!هدفگيري کُنيد

!زندهباد فرانسه

من به چهچيزي متهم هستم؟
سرهنگ؟

متهم به چهچيزي؟

.سرت رو بيار بالا

،آيا اون ژنرالها
... «آرشينار»، «گاليهني»، «گورو»

و تمامِ اون کُسکِشهايِ پُرافتخار
!تا بحال رنجي کِشيدند؟

کِشيدند؟

آيا اونها هم جايي رو سوزوندهان و يا کسي رو سلاخي کردهان؟
!جوابم رو بده

!خرفتِ سوراخگُه

.اين رو بذارش رويِ زين

.من خستهام شده

.شيپور جمع بزنيد
.ميخوام با افراد صحبت کُنم

.شيپور جمع بزنيد

،اگه سفيدپوستها شروع به کُشتنِ سفيدپوستها بکُنن
.يعني رنج و عذابِ وخيمي در انتظارِ ماست

يک سرهنگ قصد داشت
.فرماندهيِ افرادِ من رو بر عهده بگيره

اون بردههايِ شما و هر چيزي که
.بدست آوردهاين رو ميخواست

.پس من کُشتمش

،من ديگه يک سربازِ فرانسوي نيستم
!شماها هم ديگه نيستيد

ما با همديگه
.امپراتوريِ گستردهاي رو فتح خواهيم کرد

البته تقريباً
.همين کار رو هم کردهايم

در عرضِ چند روزِ آينده
.عازمِ «چاد» خواهيم شد

شماها همگي
،جواهراتِ هنگفتي بدست خواهيد آورد

و همينطور شهرهايي
،پُر از طلا و نقره

و زنهايي که
!آرزوشون رو داريد

اما اگه اقدام به
... ترکِ خدمت کُنيد

.ميکُشمتون

... و اما شما، آقايون

شما آزاديد که همراهم بياييد
.يا به «سودان» برگرديد

.من با تو هستم

.اين قضيه به ما هيچ ربطي نداره
.اين موضوع، بينِ سفيدپوستهاست

تمامِ کاري که ما داريم ميکُنيم
.تخريبِ دهکدهها و کُشتنِ مردمِ سياهپوسته

ما بايد برگرديم پيشِ
.زن و بچههامون

.ما بايد به «سودان» برگرديم

.اونها دارن شورش ميکُنند
.ما همگي قتلعام خواهيم شد

!کارِمون زاره

!بياييد هيچ دردسري درست نکُنيد

!گُه توش! گُه توش

!حالا ما سفيدپوستها تحتِ امرِ شما هستيم
!حالا رئيس شماييد

!اي کاکاسياههايِ کثيف

گُه توش! بهشون بگو که ما
.به «سودان» برميگرديم

آروم باش، دکتر. کمي از خودت
.خويشتنداري نشون بده

ما اينجا هستيم
.تا «چاد» رو فتح کُنيم

!برادران و خواهرانِ سرزمينهايِ ديگه
.ما به شما خوشآمد ميگيم

،ما عقايدِ متفاوتي داريم
،و همينطور باورهايِ متفاوت

ولي همگيمون دارايِ
.ميل و آرزويِ مشترکِ رهايي هستيم

شما با درد و رنجِ تحتِ سلطهيِ يک ارباب بودن
،بهخوبي آشنا هستيد

و درد و رنجِ بردهيِ يک شخصِ
،ظالم و ستمگر بودن

کسي که کرامتِ انسانيِ شما
.که اونقدر گرامي ميداريدش رو جريحهدار ميکُنه

گريختن از پيشِ ستمگران
... مايهيِ سرافرازيِ شما

و مايهيِ سرافرازيِ
.تماميِ مردمانِ سياهپوسته

!برادران و خواهرانِ سرزمينهايِ ديگه

.اجتماعِ ما، مداراآميزه
... در اينجا هرکسي

مطابق با رسوم، سنن
.و اصولِ خودش زندگي ميکُنه

هر خدايي رو که خوش داريد پرستش کُنيد؛
... ميتونيد آسمان، زمين و يا آتش رو بپرستيد

.و يا صاعقه و تمساح رو

.هر طور که دوست داريد عبادت کُنيد
.مسئوليتِ روحِ شما، با خودِ شماست

هيچکس عادات و رسومِ شما رو
،خوار نخواهد شمرد

و يا به طرزِ استفادهيِ شما از مايملکتون و يا جسمتون
.کاري نخواهد داشت

به الههها و بُتهايِ ما احترام بگذاريد
.و ما هم به الههها و بُتهايِ شما احترام خواهيم گذاشت

... شما در سرزمينِ «آزنا»ها

.از کرامتِ انساني و عشقِ برادرانه و خواهرانه بهرهمند خواهيد شد
... ما همگي در روزگارِ بهروزي

با همديگه قوم و خويش
.خواهيم بود

... برادران و خواهرانِ

!سرزمينهايِ ديگه
.ما به شما خوشآمد ميگيم

و ضمناً لازمه ياد بگيريم
... که برايِ آزاد ماندن

.بايد بيرحمانه نبرد کُنيم

«حالا بياييد به «لوگو
.شهرِ محبوبمون برگرديم

چه باقي ميماند از کردارها
... و شاهکارهايِ عظيم آيا

اگر نداشتيم
خنياگرانمان را ما؟

همانها که بوسيلهيِ آن حافظهيِ غني
... و جانآفرين ترانهها

تا ابد زنده نگاه ميدارند
.گذشته را

کدامين کردارِ عظيم زنده باقي ميماند
بدونِ آن ترانههايشان آيا؟

چهکس اصلاً
... بهخاطر ميآورد آيا

دلاوريِ فوقالعادهيِ
... سونجاتا کئيتا» را»

... «اگر نميبود «جِلي جاکوما

همان خنياگرِ خوشقريحه
و همراه وفادارِ او آيا؟

چهکس اصلاً بهخاطر ميآورد
... ايثار و فداکاريِ عظيمِ «بابِمبا»يِ کبير را

در ويرانههايِ
غرقه به خونِ «سيکاسو» آيا؟

چه باقي ميمانَد
... از اعمالِ آدميان آيا

آن هنگام که محو ميگردند
... از صفحهيِ دنيا

و به خاک تبديل ميگردد
جسمِ ماديِ آنها؟

... هيچ مگر نسياني ظلماني

... نسياني همچون خاکستر

... خاکستري مُرده و سرد

پس از سوختنِ جنگلي در آتشها؛

چرا که حافظهيِ آدمي
... هست زودگذر و کوتاه

آنچنانکه نه حتي
... باشکوهترين شاهکارها

جان به در ميبرد
... از چنگِ غارتگرِ زمانِ گذرا

... بدونِ فداکاري و پاکبازيِ آن

.لايزال آوازهخوانها و خنياگرها

آنانند که جاويدان و ناميرا
... ميسازند وقايع را

و زندهشان نگاه ميدارند
.در درازنايِ قرنها

: ترجمه زيرنويس
hamlethamletian