All language subtitles for Maniac.2018.S01E08.The.Lake.of.the.Clouds.720p.

ترجمه و زیرنویس از مرتضی ریواز و محمد ریواز

برام مهم نیست
،اگه تو عقلت رو از دست دادی

این هنوز وظیفهی توئه که
من رو به دریاچه ببری

،من عقلم رو از دست ندادم
.ما در عقل من هستیم

.فکر کنم

.این قرص «سی»ـه

.رویاروییـه

...آنیا، من نگرانم این دیوانگی -
.من دیوانه نیستم -

.ما در یه خوشهی کروی هستیم

خیلیخب؟

خب پس، تو داری به من میگی

عقیده داری که این
.دنیای واقعی نیست

،که یک دنیای دیگه، دنیای تو

،دنیای حقیقیـه
و من درمورد هویتم گیجم

،مثل هر اِلف، انسان
،اورک، کوتوله

...هاب گابلين، وریثلینگ دیگهای -
.وای، خدای لعنتی من. فهرستشون نکن -

.کل دنیا دیوانهست، ولی تو نیستی

همین فکر رو میکنی؟

.آره

،برعکسش احتمالش بیشتره
مگهنه، آنیا؟

.اینجا جاییـه که واقعیه

.یه نفر یه طلسم روی تو گذاشته

.و بهزودی اثرش از بین میره

،و اگه نره

پس شاید «دریاچهی ابرها» بتونه
.تو رو هم شفا بده

!باهمدیگه -
!هیس! هیس -

.دوباره اونه -
.اوه -

آه! درست وقتی میخواستم
تکخوانیام رو بکنم

.تکون نخورید. اون ما رو نمیبینه -
.عجب -

.من باید از اینجا برم بیرون -
.من نمیخوام خورده بشم، بچهها -

!برو به یهنفر دیگه نگاه کن -
.بیدار شو -

!نمیتونی پروتئینهای خوشمزهي ما رو داشته باشی -
.بجنبین. بیدارم کنین، بیدارم کنین -

!بجنب، بیدار شو

!بیدار شو

چی؟

.یه لحظه توی افکارت غرق شده بودی

درمورد چی فکر میکردی؟

.من یههفتهست که نخوابیدم

این آزمایش کی هست؟

تو باید شبزندهداری رو تمومش کنی، اُون

تا حالا درمورد گنوستیک شنیده بودی؟

این برای زمانیـه که مطمئن نیستی اگه
خدا وجود داره، مثلاً کامل منکر خدا نیستی؟

.نه

،مریدان مسیح
اونها انجیلها رو نوشتن، درسته؟

ولی اسم همهشون توی انجیل نیومده

کلیسا تنها اونهایی رو میخواست

که داستانی رو تعریف کردن
که خودشون سعی داشتن تعریف کنن

.من این رو نمیدونستم

.خب، همین برای کل تاریخ صدق میکنه

.همین برای مغز تو صدق میکنه

منظور تو چیه؟

...مغزهای ما فقط

رایانههایی هستن که داستانهای
.زندگی ما رو منطقی میکنن

...میدونی چیه، اُون؟ تو

یه مثال بینقص از این هستی که هیچوقت
کتابی رو از روی جلدش قضاوت نکنی

چرا اونوقت؟

.میدونی، خالکوبیها

.تو شبیه گردنکلفتها هستی

.ولی تو درمورد دنیا فکر میکنی

چی، گردنکلفتها فکر نمیکنن؟

.معمولاً نه

...آخرین دوستپسر من، اون

...توی، میدونی

.کار خلاف بود

.یهجورایی دیوانهاش کرد

اون عقلش رو از دست داد
و کمکم کلاً بدگمان شد

،که من دارم برای افبیآی کار میکنم

و خبرچینی اون رو میکنم
.و مکالمههامون رو ظبط میکنم

.من هیچکدوم اینکارها رو نمیکردم

بهنظر میرسه
.اون تحت فشار زیادی بوده

و بعد اون بدجوری عصبانیتش
.رو روی من خاِلی کرد

،کمکم تو روم داد میزد
...چيز پرت میکرد

...کیفم رو خالی میکرد، کارهای

.خیلی بدی با من میکرد، وحشتناک بود

اصلاً معذرت خواهی کرد؟

.نه

درواقع، اون آخرین باری
.بود من چیزی ازش شنیدم

...شاید میخواست تا معذرتخواهی کنه ولی

.خیلی احساس شرم میکرد تا انجامش بده

...شاید براش آسونتر بود تا فقط

.وانمود کنه انگار اصلاً اتفاق نیوفتاده

مردم میتونن کل زندگیشون رو
وانمود کنن اتفاقات نمیافتن

در غیراین صورت، باید قبول کنن
که اونها مقصر

.هر چیز اشتباهی در زندگیشون هستن

فکر کنم بعضیوقتها گناه بزرگتر
از اونی باشی که یه نفر تحملش کنه

چرا تو دانشگاه میری؟

تو الانشم درمورد
گنوستیک و ماژلان میدونی

.چون من یهچیز متفاوت میخوام

.در این تفاهم داریم

خب تو چی میخوای، پس؟

بقيه همیشه ازم میخوان
مُدل بشم، خب؟

.پس، همینکار رو بکن

،با هیپوترمی مزمن من
.خانوادهام میگن نباید اینکار رو بکنم

،بیشتر توی خونه بهدردشون میخورم

.خصوصاً توی زمستان

برای آدمهايي که باید
...بیقید و شرط دوست داشته باشن

.خانوادهها بهنظر شروط زیادی دارن

یک روز من میخوام یهخانواده
.با هیچ شرطی تشکیل بدم

.شاید این چیزیه که واقعاً میخوام

.حرف زدن با تو خیلی آسونه، اُلیویا

.تو هم همینطور، اُون

.میبینی، اون داشت حقیقت رو میگفت

،اگه دریاچهای وجود نداشت
چرا ما باید درخت رو پیدا میکردیم؟

نه، این فقط بخشی از کلاهبرداریـه

یهنفر حتماً به بانوی خزپوش
گفته من چطور انجامش میدم

،من میارمشون اینجا

،با درخت سوزان تحتتأثیر قرارشون میدم

و بهشون میگم تا دنبال
...ماه نامرئی بگردن، ولی

اونها نمیتونن ببیننش
...چون ماهی وجود نداره و پس

!جادو

.من میتونم ببینمش

.یهنگاه بنداز

...مشخصاً

.ماه وجود نداره

تو هم میتونی ببینیـش؟

.آره

من معمولاً اصلاً مردم
.رو از اون راه نمیبرم

.بیا

.خدا

هی، ران، مطمئن شو
اون کفشهای تنیس رو توی کوره میذاری

.بیا اون سرآستین ارغوانی رو دربیاریم

.آرامش خاصی داره -
اون قرصهای جدید کارشون چطوره؟ -

بهتر میخوابی؟ -
.نه -

نه؟ دفعه بعد قرمز رنگها رو امتحان کن

اگه چیز دیگهای
لازم داشتی به خودم بگو

.خب، من خائن رو پیدا کردم

.برادر خودت

باورت میشه؟

.آه، من دارم افت میکنم

.عمراً ریک خائن بوده باشه

داشتی چه غلطی میکردی؟

اوه، راستی، این سیستم جدید رو گرفتم

خیلیخب؟

،وقتی کارت تموم شد
،مستقیماً میزنیش به شارژکننده

،و بعد وقتی یه جدیدش رو لازم داشتی
.میاریش بیرون، میذاریش توی مته

...اینطوری، هیچوقت

تو روحت هم خبر نداره چه خبره، مگهنه؟

تو هیچوقت یه ابرقدرت
حس ششم لعنتی نداشتی

،تا حالا فکر کردی که
...برخلاف تمام مشکلاتت در اینجا

احتمالش هست که تو درحال حاضر

درون یک شبیهسازی خراب

،و بهشدت خطرناک گیر افتادی

که، به خودی خود، توسط

یک ضمیر از جان گذشتهی
افسرده هدایت میشه؟

چرا؟

این یه متهی لعنتی نیست
این یک آزمایش نیست

...خب پس

درمورد محافظت از خانوادهات چیکار میکنی؟

،من دیوانه نیستم
.و نمیگم که هستم

.تو داری توی امتحان بزرگ رد میشی

.من یه خواهر داشتم

چجوری بود؟

...وقتی کوچک بودم

از تميز شدن متنفر بودم

...یه روزی بود

.توی رودخانه

.ما یه آببند با تولهگرگها ساختیم

،برادران درگلاسیان

.از مزرعه دو مایلی بالای جاده

...و تا آخرش، ما

...پر لجن و

...و گلی، و

.و موی سگ بوديم

.و مادر اونجا بود

...و فقط به هر دوی ما نگاه کرد

...و گفت

...من مادر دوتا سوسک»

.کثیف هستم

...من

...هر دوتون رو غرق میکنم

«قبل از اینکه پا در این خونه بذارین

سارافانش رو پوشیده بود

.روزش رو میگذروند

.بعد تو فرار کردی

تا حالا بهت حرفی که
بعدش به من زد رو گفتم؟

.نه

از من پرسید
چرا من هم فرار نکردم؟

.و من گفتم از روی احترام بود

با اینحال، واقعاً، بهخاطر این بود
.که من بیشتر از تو میترسیدم

اون انگشتش رو روی پیشانی من کشید

و پرسید چیکار کرده

.که شایسته دختری مثل منه

.و من ازش پرسیدم منظورش چی بود

...و اون گفت، «کاملاً و بهطور قابل پیشبینی

«عادی

.خب، این بهتر از کتک خوردنه

،اگه حالا حرکت کنیم
میتونی قول یه جسد دیگه رو به من بدی؟
«بلوار رویارویی»

یه پیشبند با خون چهار مادرجنده
متفاوت روش چطوره؟

.قتل کافی نیست

.خواهد بود

.تو دیگه نمیتونی به اون فشار بیاری

.روزولت، 088

کلمه عبور؟ -
.وندی -

.چراغ سبز -
.«یوتانگاتا» -

هی. چی... اون یعنی چی؟
اون کلمه چیه؟

.به توی لعنتی ربطی نداره -
...فکر میکنی، آه -

بابای تو چیزی میدونست؟

چی؟ -
.منظورم برادرت، ریکـه -

اون کسیـه که پدرت فکر میکرد هست، درسته؟

.من خائن هستم -
.آره، ولی ممکنه كساي دیگهاي هم باشن -

تو هیچوقت درمورد
.پلیس بینالملل خبر نداشتی

شما نباید بدونین؟
چرا شما لعنتیها نمیدونین؟

آروم باش، اُون. تو فقط یه مربع
کوچک توی این پازل هستی

،هی، قطعههای پازل مربع نیستن
.مادرجندهی احمق

.تند نرو، پسر سفیدپوست -
.خیلیخب. اُون، یه نفس بکش -

.همهچی روبراه میشه

.همهچی روبراه میشه -
.نوازشش نکن -

.سرویس اتاق -
.خیلیخب، اون خودشه -

.خیلیخب، بیا کار رو تموم کنیم

.سلام -
.سلام -

...عزیزم، تو اینجا چیکار میکنی؟ این -
.متأسفم -

چه وضعشه؟

.سلام -
.سلام -

.برو روی تخت

انتظار این رو نداشتی، مگهنه؟

.من برادرتم

!سلام! جِد

!گریمسون

.پنجمین پسر میلگریم

،پسر نادیده گرفته شده، ترک شده
.مایهی ننگ، ولخرج

.چشمهای دروغگوی لعنتی. هه

.بابا هیچوقت به تو نگفت

اون گفت که شرت رو کم کرده
چون تو یه بچهی بیوفا بودی

.بهخاطر همین بابا یه نابغهست

.بهخاطر اون نبود

...بهخاطر اینه که اون
اون یه پلیس توی دودمانش میخواست

میخوای بدونی چرا، اُون؟

.چون هیچی از خون پیشی نمیگیره

...حداقل
...آره، حداقل، من اینطور فکر میکردم

.من درتمام زندگیام تو رو تماشا کردم

.من میخوام تو باشم

.دوستت دارم

.اُون، شاهزاده

.من بودن انقدر هم عاِلی نیست، رفیق

چی؟ تو...بابت اون ناراحتی؟

.آره، چون جذابـه

.قرار بود باهاش ازدواج کنم

لعنتي چرا بهش شلیک کردی، پس؟

خون از کیر پیشی میگیره، درسته؟

.اوه! لعنتی

...باید بیشتر کش

!تو اینجا چیکار میکنی... لعنتی

زیرکانه بازی کردی، اُون

.بابت خردهنانها ممنونم

اون مرده؟

.آره -
.حیف شد -

.چندتا پیرهن اضافه تو ماشین هست

تمام این مدت، تو فقط یه
پلیس مادرجنده بودی، رفیق

الان 36 ساله كه
پلیس مخفی هستم

شوخیت گرفته لعنتی؟

!ابله لعنتی

.پس ما به تو نیاز داریم تا شهادت بدی

تو رو توی برنامه جابهجایی
. شاهد قرار میدیم

میخوام با خودم یه نفر رو بیارم
وقتی وارد برنامه جابهجایی شاهد میشم

لوئیجی، قرار نبود روی اون بیکن باشه

همچنین، یه مو توی این هست
این مال میز شماره 9ـه؟

.سلام -
.اُُون -

.من دارم میرم -
میری؟ من نمیدونستم تو اینجایی -

چرا روی صورتت خون هست؟

تو میخوای یه کار متفاوت بکنی، درسته؟

.آره

تو میخوای دنیا رو ببینی، کاری بکنی، درسته؟

.آره

.پس، با من بیا

کجا؟

.اونها به هر دوی ما هویت جدید میدن

کی؟ کی میده؟

.افبیآی

.نه، نمیتونم...من نمیتونم با تو بیام -
این خودشـه؟ -

.هنوز کارم تموم نشده -
تو میای، عزیزم، یا چی؟ -

این یارو کیه؟ -
من فرانک هستم. تو کدوم خری هستی؟ -

هی، لعنتی با اون اینطوری حرف نزن
فهمیدی؟

.دلایل خیلی زیادی وجود داره تا بگی نه

.تو ازم پرسیدی من چی میخوام

.و من گفتم يه چیز متفاوت

.با من ازدواج کن

.هی، ازت میخوام باهام ازدواج کنی، اُلیویا

.خيلي دوسِت دارم

بی هیچ شرطی؟

.هیچ شرطی

.خیلیخب

خیلیخب؟ -
آره، خیلیخب -

!هی، اون بله لعنتی رو گفت -
!مبارکه -

!ابرقدرت مادرجندهی من عشقه

!آسیا، بس کن

.آنتارکتیکا، فقط این رو بگیر
[ قطب جنوب ]

!آفریقا، دهن چسب رو ببند
.ما مجبور نیستیم اینطوری داد بزنیم

.استراِلیا. استراِلیا، بس کن، خواهش میکنم
.بس کن

.این مزخرفه -
...من پرسیدم اگه -

نکن، آفریقا. من میبینمت، خب؟

!بس کن

!استراِلیا، کافیه. طبل زدن کافیه

!یوتانگاتا

.زندگی خیلی خوبی داشتیم، میدونی

...ولی دیشب متوجه شدم

.هیچکدومش اهمیت نداره

.من نباید اینجا با شما باشم

من نمیتونم آدمی بشم
که باید اینجا باشم

.خداحافظ، همگی

چی؟

.متأسفم

...منظورش چیه از -
...اُون. چی -

!بابا؟ بابا، نه

مراقب همدیگه باشیم...
یادته؟

.تو یه قولی به من دادی

.و یه قولی به خودت دادی

،ما قول دادیم تا مراقب همدیگه باشیم
یادته؟

.تو یه قولی به من دادی

.و یه قولی به خودت دادی

،ما قول دادیم تا مراقب همدیگه باشیم
یادته؟

فکر نمیکنی
داری یهخرده زیادهروی میکنی؟

.تو یه قولی به من دادی

واقعاً من رو با هفت تا
بچه اینجا تنها میذاری؟

،ما قول دادیم تا مراقب همدیگه باشیم
یادته؟

.حالا میدونم باید کجا باشم

.تو یه قولی به من دادی

.و یه قولی به خودت دادی

،ما قول دادیم تا مراقب همدیگه باشیم
یادته؟

!اَنی، من دارم میام دنبالت

!اینجا تاابد ادامه داره

اَنی، تو کجایی؟

!اَنی، من یه شاهین هستم

.این خودشه

.اینجا همونجاست

.جایی که من مُردم

.نمیخوام ببینم

.باید نگاه کنی

.اینطوری فراموش میکنی

.و وقتشـه تا خداحافظی کنیم

.من نمیتونم با تو خداحافظی کنم -
.مجبوری -

.نمیتونم -
.مجبوری -

.مهم نیست اونها چی میخوان

،من حالا با تو هستم، و در حال حاضر
.فقط چیزی که تو میخوای مهمه

.که باید گفت، چیزی که من میخوام

.چیزی که من واقعاً نیاز دارم یه دوستـه

.و فکر کنم تو هم یکی بهدردت بخوره

...من

.عاشق شدم

...و... و بعد من

...رابرت رو از دست دادم، و

...و من نمی

...نمیدونم چطور، نمیدونم چطور میتونم
...چطور میتونم

!اوه

.اوه! چقدر احساسات جدید

،یک دقیقه، حس میکنم میخوام گریه کنم

و دقیقهی بعد
،حس میکنم میخوام به همه کمک کنم

و بعد دقیقه بعد، میخوام تا
.جای ممکن آسیب بزنم

،خب، این یهخرده زیادهرویـه
فکر نمیکنی، در کل؟

اینها همهاش بهخاطر هیستری توئه، گرتا

همهاش بهخاطر توئه

...پس

...پس، چی، ای... ای
این زن با پاهاش

فکر میکنه میتونه یهسری احساسات
کودکانه رو وارد دستگاه کنه

و یه ذهن بسازه، ذهن من؟

تو احساسات خودت رو بهعنوان
احساسات کودکانه توصیف میکنی؟

.تو یه دستگاه هستی، یه رایانه

چقدر از من میتونه واقعاً اون تو باشه؟

من دارم مقدار زیادی خشم رو از
طرف تو تشخیص میدم، گرتا

جیمز؟ جیمز

!جیمز، بذار من بیام بیرون

!جیمی

!جیمز. جیمز. جیمز، جیمز، جیمز

!جیمز، جیمز
!اوه! اوه! اوه

مکمورفی چیه؟

...آه

اینجا کجاست؟

!زیباست

!اَنی، من دارم میام

.ملکه

.خودشه

.باید همینحالا خداحافظی کنی -
.نه -

.مجبوری -
!نه -

.تو هیچوقت نباید مجبور به خداحافظی بشی

،من یه معامله برات دارم، اَنی
.اگه علاقه داشته باشی

اگه میگفتم هیچوقت مجبور نيستي به
زندگی یکنواخت، خاکستریات برگردی چي؟

تمام اون وسواس به شناخت
...هویتت، شناخت خودت

خوشی حقیقی شناخت هویتت نیست

.خوشی حقیقی اینجا ماندنـه

.من همین رو برای پیشنهاد دارم

!اَنی، منم، اُون، بهعنوان یه شاهین

،من فراموش نکردم
...ما محافظت میکنیم از

...اون داره دروغ میگه. معامله نکن با

فقط اون رو به خوشهی
کروی پس میفرستیم

اگه میگفتم میتونی
اینجا با ما بمونی چی؟

.برای همیشه و ابد

.با خواهرت بمون

.دوباره اینکار رو نکن
.میخوای فراموش کنی. فقط خداحافظی کن

.نه. نه

صبر کن. صبر کن، اِلی چی؟

!اِلی

!نه! نه

!صبر کن! صبر کن

!اِلی

!نه، خواهش میکنم صبر کن

!نه! اِلی! اِلی

!اِلی! اِلی

.متأسفم، تو اشتباه متوجه شدی

.این یه معامله انحصاریـه

.ما برای همیشه باهم خواهیم بود

ترجمه و زیرنویس از مرتضی ریواز و محمد ریواز