All language subtitles for Satyamev_Jayate_1987.VIP.Farsi@bollywood_gallery

ارائه ای از بالیوود گالری
تلگرام: Bollywood_Gallery@

ترجمهٔ شنیداری تخصصی
و زیرنویس از شـــہریـار

" حقیـقـت پیـروز اسـت "

t.me/Bollywood_Gallery

به سفارش: عباس بهرامی / ف. ر

کاری از شـــہـریـار

کرَمچاند

چمن باگّا، تو؟
خوب شناختی-

ولی شنیده بودم به یه کشور خارجی رفتی
کاملاً درست شنیده بودی-

پس چرا برگشتی؟

مگه نمیدونی که کل پلیسای
هند دنبال تو میگردن

اگه گیر بیفتی، طناب دار رو
یه راست میندازن دور گردنت

خب من توی خطرم..تو چرا انقد نگرانی؟

من این برگشتنِ یهویی تورو درک نمیکنم

یاشپال من رو فرستاده

یاشپال!؟ آخه چرا؟
تو بهش کمک میکنی، مگه نه؟-

چه کمکی؟
فروشِ سیمان-

اونا به اسمِ صندوق خیریه، سیمان
میگیرن و دولت رو فریب میدن

بعدش همون سیمان رو بوسیله ی تو به
معمارای شخصی با قیمت بالا میفروشن

حق دلالی تورو هم میدن

...اما برای دو دفعه ی اخیر

تو از اونا اخاذی میکنی که اگه اونا
...مبلغی که میخوای رو بهت ندن

تو خبر کلاهبرداریشون رو به
دولت و مردم میدی

ببین چمن باگا، تو توی این قضیه دخالت نکن

من این همه راه رو اومدم که توی
این قضیه دست داشته باشم

چی شد؟

وای

آهای

الو، یاشپال صحبت میکنه
من باگا هستم-

بله باگّا، بگو

چی شد؟

طبق گفته ی شما من کارِ کارمچاند رو تموم کردم

بسیار خوب

گوش کن، پاسپورت تقلبی و بلیط هنگ کنگِت
توی فرودگاه آماده هستن

ولی....تا فردا صبر کن

اما بازرس رانا، سوالم اینه که اون
نگهبان کجا رفت؟

بازرس اون منطقه، برای تحقیقات اون رو برده

کدوم بازرس؟
همون جلّاد قربان، ببخشید.

میخواستم بگم بازرس آرجون سینگ
بازرس آرجون سینگ-

رانا؟
بله-

همون بازرسیه که با سوءتفاهم تعلیق شده بود؟

آخه چه سوءتفاهمی قربان!؟

کل اداره ی پلیس میدونن که آرجون سینگ
موقعِ بازجویی وحشیانه رفتار میکنه

نمیتونه خودش رو کنترل کنه

میتونم با اطمینان بگم که اون پسر
توی زندون به دست همون کشته شده

و جای تعجب هم نداره اگه آقای آرجون
این نگهبان رو هم موقع بازجویی بکشه

چی میگی!؟
درست میگم قربان-

خودتون ببینین، اون بعد از تعلیقش طی
شیش ماه به سه جای مختلف منتقل شده

رانا، میخوام اون همین الان اینجا باشه

باگّا، یه یارویی اومده میگه پاسپورتت رو اورده

قرار بود توی فرودگاه بهم پاسپورت بدن

چطور اینجا اومد؟!

بفرستش عوضی رو.
باشه-

تو کی هستی؟
بازرس...آرجـون سـیـنگ-

بگو، به دستور چه کسی کرمچاند رو کُشتی؟
یالا بگو

یالا بگو، کی پشت این قتله؟

کی بهت این کار رو داده بود؟
یالا حرف بزن

بگو کی بهت گفته بود؟ بگو
آرجون-

این رو تحویل من بده-
- راه نداره، تا زمانی که به سوالام جواب نده

ولش نمیکنم، زودباش بگو
آرجون سینگ، به خودت بیا-

بذار بره، دیگه نباید بزنیش

این پرونده رو به من تحویل دادن

چی؟
آره، این پرونده ی منه-

ای بابا بیخیال، هروقت دارم میرم بیرون
پرونده ی شکایت هات رو باز میکنی

فقط تو نیستی که استادِ دانشگاهی

زن های دیگه ای هم هستن که همراه
با کارشون، حواسشون به خونه هم هست

...اما من
من دیگه نمیخوام چیزی بشنوم-

ای جان، پسرم چه بزرگ شده

پدربزرگت رو شناختی یا نه؟

چطور میخواد بشناسه؟!

شما سالی فقط یک یا دوبار میای

وقت نمیکنم دخترم

کسب و کارِ پول قرض دادن همینجوریه

همیشه یه مشکلاتی بوجود میاد

باید از شرکت کرمچاند که به قتل رسید
مقدار زیادی پول رو بگیرم

نمیدونم چطوری باید اینهمه
پول رو برگردونم

بخاطر همین اومده بودم با اَمَر صحبت کنم

اون کجاست؟
الان رفت بیرون-

رفت بیرون؟!

من که الان پشت گوشی باهاش
قرار گذاشته بودم

انگار این دعوا های بین شما
هنوز هم تموم نشده

اون نمیذاره که تموم بشن
دخترم، تو عاقلانه رفتار کن-

تو تحصیل کرده ای و به بقیه هم درس میدی

خب دخترم، این موقع ها امَر کجاست؟

گمونم با آقای یاشپال قرار ملاقات داشت

آقای یاشپال، باگّا یه مجرم عادی نیست

اون یه جنایتکار بین المللیه

من هر دلیلی هم که توی دادگاه بیارم
نمیشه براش وثیقه ای گذاشت

خب اگه به قاضی رشوه بدیم چی میشه؟
این رو که کلاً بیخیال بشین-

قاضی آدم درستکاریه، اما یه راهی هست
چی؟-

این پرونده به بازرس راوی وارما واگذار شده

اگه بتونید کاری کنید که گزارشات بازجویی
...و ادارهٔ پلیس رو طبق حرفای من بنویسه

کارمون راه میفته...

بازرس راوی ورما؟! اون که از آدمای خودمه

..پس کارمون حل میشه، میمونه شاهدای پرونده

که خریدشون خیلی سخت نیست..

نگران نباش رفیق، بسپارش به عهدهٔ من

وظیفه ی من اینه و چمن باگّا توی این
پرونده، قاتل شناخته نمیشه

بسیار خوب.

..این برای ما، بیشتر مایه شرمندگیه تا تأسف!

که پلیس نتونست توی این پرونده ی قتل
به مجرمای اصلی برسه

و این بخاطر عدمِ مسئولیت پذیری
سازمان پلیسه

برای بی اعتنایی پلیس، چه مدرکی بالاتر از این
که پلیس ساعتِ وقوع قتل رو هم اشتباه نوشته

شاهدانی که توسط جناب وکیل
...حضور پیدا کردن

جناحشون رو عوض کردن و طرف وکیل
مدافع این پرونده رو میگیرن

حتی طبق گزارش دکتر شرما، گلوله ای
...که از جسد کرمچاند بیرون آوردن

از اسلحه ای که پیدا شده، شلیک نشده بوده

...پس با درنظر گرفتن تمامی این مسائل

دادگاه، چمن باگّا رو تبرئه میکنه..

...اما بخاطر اهمیت این جرم سنگین

دادگاه از اداره ی پلیس میخواد تا اتمام
تحقیقات، چمن باگّا تحت بازداشت باشه

آقای راوی

تو مسئول تمومِ این اتفاقات امروز هستی

کل اداره پلیس رو شرمنده کردی

...آرجون من
چی میخوای بگی؟-

اگه به جای تو یه افسر با لیاقت می بود این
گزارش اولیهٔ پلیس واقعی میبود، نه تقلبی

آرجون، تو داری من رو متهم میکنی؟

آره متهمت میکنم، چون تو این گزارش رو برای
فریب بقیه ساختی، تا اون مجرم آزاد بشه

وگرنه حتی باباش هم نمیتونست از
اون پرونده نجات پیدا کنه

تویِ عوضی دشمنِ کل جامعه هستی.
آرجون-

اتفاقاتی که افتاد واقعاً بد بود

این برای کل سازمان پلیس شرم آوره

شما کاملاً درست میفرمایید قربان
منظور؟-

قربان، دستگیری چنین مجرم خطرناکی
یه مسئله مهم برای پلیس محسوب میشه

اما بعدش بخاطر این آزاد بشه که خودِ
....پلیس پرونده اش رو

آقای آرجون سینگ

ما راجع به پرونده ی قتل حرف نمیزنیم

ما دربارهی رفتارِ ناشایست تو، توی محوطه
دادگاه با همکار پلیست صحبت میکنیم

من داشتم دلیل همون رو میگفتم قربان

من درباره ی گزارش اولیه قتل
با بازرس راوی شرما حرف زدم

...اولین گزارش درج شده یعنی
آرجون سینگ! میدونم گزارش اولیه یعنی چی-

شما این رو بگو که چرا در ملأ عام روی
یه افسر پلیس دست بلند کردی

من نزدمش

پس اونجا چه اتفاقی افتاد، شما دوتا
بالأخره که درگیر شدین

بله، اما من نزدمش

آرجون سینگ، حالا داری دروغ هم میگی

قربان من دروغ نمیگم، شما دروغ میگین
چی زر میزنی؟-

بله قربان، شما دارین دروغ میگین

درست همین اتفاق افتاد قربان

همین که من یقه شمارو گرفتم، بهم سیلی زدین

اون هم با گرفتن یقهٔ من، عزت نفسم
...رو به چالش کشید و من هم

دلایلی که تو برای اثبات بی گناهیت ارائه
میدی، چیزی بیشتر از یه نمایش نیست

بازرس آرجون سینگ، شما تعلیق هستی
اما قربان-

تو شنیدی، حالا میتونی بری

ممنون قربان!

قربان دیدی..دیدی چه آدم بی شعوریه

همچین افسری رو باید یه راست اخراج کرد

قربان، من خیلی وقته که آرجون رو میشناسم

اون قبلاً کله اش انقد داغ نبود

آقای میرزا، نیازی نیست از رفیقت دفاع کنی

من ازش دفاع نمیکنم قربان

فقط میخوام بگم که سازمان ما
باعث تندخویی اون شده

میرزا!

شاید زبونش تلخ باشه اما
چیزی توی دلش نیست

هرچی توی دلشه به زبون میاره

باز هم، خیلی از اتفاقات این اداره توی
قلبش دفن شده که نمیتونه به زبون بیاره

اون مجبوره که سکوت کنه
...اگه اون قضیه هارو

میرزا، نیازی به بازگو کردن قضایا نیست

اما شما باید دوباره به تصمیمتون فکر کنین

این درخواست خالصانه ی منه

میرزا تو نمیدونی که من چه حسی دارم

توی ۶ ماه گذشته، ۳ دفعه منتقل شدم

ولی چرا این اتفاقا برات میفته؟

تا حالا با آرامش بهش فکر کردی؟

آره، انقد بهش فکر کردم که اعصابم بهم ریخته

اگه بهش فکر میکردی، یکم خودت رو
با شرایط وفق میدادی

نباید اینطوری مینشستی و از کنترل
خارج میشدی. من رو ببین

ما باهم به نیروی پلیس ملحق شدیم
با همدیگه تمرین کردیم

و باهمدیگه سر پُستمون رفتیم

تعلیمات و قوانین هردوی ما یکی بود

اما من تاحالا دوبار ترفیع گرفتم

چرا؟ چون با پاگذاشتن به یه دنیای جدید
آدم باید خودش رو با شرایط وِفق بده

نمیتونم با شرایط راه بیام، من هم لج کردم

چیزی که عقل من میگه درسته پس درسته

نمیتونم چیزی که اشتباهه رو درست بدونم

پس قبول نکن و همونطوری که هستی بمون
کی اهمیت میده؟-

اما اگه ایندفعه کسی علیه من اقدام کنه
....به جونِ تو قسم

بر علیه همه اداره تشکیل پرونده میدم
کل سازمان پلیس رو به دادگاه میکشونم

یواشتر بابا

الکی عصبانی میشی

...هیچ اقدامی برعلیه تو صورت نگرفته، فقط
پس تعلیقم چی؟-

نه، تو تعلیق نشدی، فقط منتقل شدی

تو به یه ناحیه خارج از شهر منتقل شدی

گوش که نمیدی و فقط عصبی میشی

اوه

گارسون
بله-

دو تا لیوان بزرگ بیار ، سریع
باشه-

خب بگو
خوبه دیگه-

اگه به نواحی شهرستانی بیای باید
بهم سلام نظامی بدی

بهرحال مافوق تو هستم

بهرحال، من به آدمای خیلی پست تر از تو
هم احترام پلیسی گذاشتم

به همین مناسبت ، بریم بالا
به سلامتی-

بیا
نه، دیگه نمیخوام-

بچه ها توی خونه منتظرن

نگو بچه ها...بگو زن

یه ذره بخور، همسرت چیزی نمیگه

اگه بیشتر بخورم حتماً منُ میزنه
خب تو هم بیا بریم

من چرا بیام؟

من زنی ندارم..که واسه خونه رفتن
عجله داشته باشم

باشه نیا، من که رفتم..خداحافظ

عزیزم، تو میخوای من بعد از گرفتن
فوقِ لیسانس بازم توی خونه بشینم

چرا بشینی، کار کن..از من و خونه مراقبت کن

وقتی میرم بیرون، با یه لبخندِ
شیرین بدرقه ام کن

وقتی برمیگردم، بهم یه استکان چای داغ بده

مامانِ دو یا چهار تا بچه ی شیطون باش

از اونا مراقبت کن

عزیزم

این کارا رو که بعد از تدریس کردن
هم میتونم انجام بدم

چه میتونی یا نمیتونی...اما من
نمیخوام که همسرم بره سر کار!

این روزا دانشجوها واسهٔ درس خوندن
که نمیرن دانشگاه

...اگه بفهمم کسی قصد اذیت کردن تورو داشته

کافیه..میدونم چکار میکنی

تو جوری میگی انگار اولین بارمه که میرم
دانشگاه..مگه توی خونه فوقِ لیسانس گرفتم؟

اون فرق میکرد

اگه برای درس دادن بری، با استادها و
مدرّس های دیگه سروکار داری

مجبوری باهاشون نشست و
برخاست داشته باشی

من نمیتونم بودنت با غریبه هارو تحمل کنم
عزیزم-

کافیه، دیگه بحثی نباشه
عزیزم؟-

میشه یه چیزی بگم؟

....وقتی مثل مردای غیرتی حرف میزنی

شبیه یه طفل معصوم میشی..

..من مثل یه بچه میشم!؟ نشونت میدم

چکار میکنی، اینهمه آدم نشسته
بذار باشن..عوضیا-

بذار از حسادت بسوزن..چون من
از دنیا یه الماس با ارزش دزدیدم

" تو در قلـب منی...تو در چشـمان منی "

" بگو چطور باید عاشق تو باشم؟ "

" تو در قلـب منی...تو در چشـمان منی "

" بگو چطور باید عاشق تو باشم؟ "

" تورو عبـادت کنم یا سجـده؟ "

" هر جور که بخوای تورو طلب میکنم "

" ای جانِ من "

" عزیـزِ جانم "

" ای جـانانِ من "

آدرس کانال تلگرام
@Bollywood_Gallery

" تو یـار و همـراه من شدی "
" بذار قلبم رو قوی و آماده کنم "

" تورو از شر چشم بد توی قلبم پنهان میکنم "

" تو یـار و همـراه من شدی "
" بذار قلبم رو قوی و آماده کنم "

" تورو از شر چشم بد توی قلبم پنهان میکنم "

" گیسوان و پلـکهای من روی تو سایه می افکنند "

" ای جانِ من "

" عزیـزِ جانم "

" ای جـانانِ من "

" چشمهـای دیوونـهٔ من بهم
رؤیاهای زیبـا نشـون میدند "

"بیا و منُ در آغوش بگیر که وقتِ بهم پیوستنـه "

" چشمهـای دیوونـهٔ من بهم
رؤیاهای زیبـا نشـون میدند "

"بیا و منُ در آغوش بگیر که وقتِ بهم پیوستنـه "

"هر لحظه این ترسُ دارم که نکنه از تو جدا بشم "

" تو در قلـب منی...تو در چشـمان منی "

" بگو چطور باید عاشق تو باشم؟ "

" تورو عبـادت کنم یا سجـده؟ "

" هر جور که بخوای بهت عشق میورزم "

" ای جانِ من "

" عزیـزِ جانم "

" ای جـانانِ من "

ترجمهٔ شنیداری و زیرنویس از شـــہریـار

هی چینتو-
چیه دابو؟

این بازرس جدیدی که داره به کلانتری
ما میاد، واقعأ هم جلاد هست یا نه؟

اون واقعاً یه جلّاده، اما برای
آدمای نادرست

پس نیازی نیست که شما نگران باشین

شما اونو میشناسی؟
خیلی هم خوب-

...وقتی توی پالگار نگهبان بودم

مسئولِ کلانتری اونجا بود

همونجا بود که بهش لقب جلاد دادن
چطور؟-

یه پسر توی بازداشتگاهِ اون فوت کرد

توی قضیه ی رشوه هم انقدر سخت گیره؟

حتی حرفشم نزن

نه رشوه میگیره و نمیذاره کسی بگیره

قربان، ایشون از کی میاد؟
از فردا-

امروز به این ناحیه رسیده

محله اش چطوره؟
خوبه، بزرگ هم که هست-

..چه خوب رقصید

دیدین چطوری پارچه رو تکون میداد

این دخترا از کجا میان؟

انگار این دوروبر کلاسهای رقص باشه

بهرحال تو نگران نباش، همین که بفهمن تو
اینجایی، کلاسا خود به خود بسته میشن

خب دیگه من میرم، داره دیرم میشه

باشه برو

اگه به موقع نرسی باید غرغرای
زن داداش رو تحمل کنی

توئه بدبخت از کجا میدونی که غرغرای
همسر، چقدر شیرینه

خداحافظ
خداحافظ-

جناب، سلام جناب
چیه؟-

من از سر صبح منتظر شما بودم
چرا!؟-

من تمومِ کارای خونهٔ پلیس قبلی
...اینجا رو انجام میدادم، اگه بخواین

من نیازی به کسی ندارم
اینجوری نگید، من یه آدم فقیرم-

یه جوری بهتون خدمت کنم که کیف کنی

افسرِ قبلی بهم میگفت میوارام
..اما شما میتونی-

انقد روی اعصابم راه نرو، گفتم که به کسی
نیاز ندارم..حالا بزن بچاک

راجو.. پسرم ، کجا ولم کردی و رفتی

راجو پسرم، برگرد

...راجو
پسرم رو ول کن...اون کاری نکرده

...پسرم رو ول کن..راجوی من

راجو...مادرت رو ول کردی و کجا رفتی پسرم؟

کجا گذاشتی رفتی؟

چرا مادرت رو ول کردی و رفتی؟

راجو! پسرم

کجا رفتی پسرم

این سروصداها چیه؟
یه زنِ دیوونه است قربان-

با جیغ و داد هاش کل محله رو
میذاره روی سرش

اگه یه چاقو گیرش بیاد، میدوئه دنبالت تا بکشدت

پس چرا همچین دیوونه ای رو
توی خونه نگه داشتن؟

چرا نمیبرنش تیمارستان؟!

نکنه یکی رو بکشه
..من که میگم قربان-

پلیس؟

پلیس؟
آهای، کجا فرار میکنی؟-

چی شده آقای بازرس، پسرم چکار کرده؟

مادرجان من حکم دستگیری اون رو دارم

نه آقای بازرس، بذار پسرم بره

لطفاً پسرم رو ول کنین

مادر-
پسرم رو ول کن

آقـای بازرس.....پسرم رو ول کن

پسرم رو ول کن

مادر! مادر

تو؟ واسه ی چی اومدی اینجا؟

دفعه ی قبل که برادرم رو بردی

حالا اومدی یه مادرِ دیوونه از غم پسرش رو ببری

پوجا...چی شده دخترم؟

پدر..خودشه ، این همونیه که راجو
رو از ما گرفت و باخودش برد

حالا خوب میشه اگه این مادر بیچاره هم
بدست این شیطان صفت بمیره

..بیا این رو هم ببر! ولی نه به تیمارستان

ببرش همون جایی که برادرم رو بُردی..

از تموم درد و رنج هاش راحت میشه

پوجا، سکوت کن دخترم، آروم باش

این دور و بر مشروب فروشی هست؟

اگه نباشه هم گیر میاریم

بذارش بعهده میوارام، کار من خدمت به شماست

یه بطری عرق نیشکر برام بگیر
باشه-

راجو...آقای بازرس پسرم رو ول کن
اون کاری نکرده، ولش کن

آقای بازرس، پسرم کاری نکرده
ولش کنین

آقای بازرس، پسرم کاری نکرده
ولش کنین

آقای بازرس، پسرم کاری نکرده
...ولش کنین...آقای بازرس

من رو نزنین-
پس بگو کی باهات بود؟

خیال کردی بعد از کُشتن یه نگهبان پلیس
قسر در میری؟

بگو کی باهات بود؟
من..نمیدونم-

ببین، این دیگه آخرین شانس توئه

بهرحال باید بگی. بهش فکر کن

آرجون تو مشروبات الکلی نمیخوری؟
به هیچ وجه قربان-

راستی، اون پسره رو ولش نکن
تا صبح به همه چی اعتراف میکنه

قربان......اون پسر-
چی شده؟ چی میگه؟

چیزی نمیگه قربان
انگار مُرده!

مُـرده؟

آرجون!

...این....این چه

ولی مردم که میگن به دست پلیس کشته شده

آرجون..هیچکس نباید درباره ی این جنازه بفهمه

این چطور ممکنه قربان؟

همه میدونن اون تحت بازداشت من بوده

حتی اون بی سروپایی که توی
بازداشتگاه همراهش بود هم میدونه

مگه اونا دیدن که تو کُشتیش!؟
کُشتمِـش؟-

...من که انقد نزدمش

الان موقعِ بحث و مجادله نیست

کاری که من میکنم..بخاطر صلاح خودته

گوش کن، جنازه رو بنداز توی صندوق ماشینم
چشم-

نگران نباش آرجون، وظیفه ی منه که
تورو با قید وثیقه آزاد کنم

اون یه قاتله..اون یه قاتله
بمیر قاتل-

ازینجا برید..گم شید

از اینجا برید گم شید

آرجون، ببین تا زمانیکه مردم این اتفاق
رو فراموش نکنن تو رو نمیبخشن

بهتره از اینجا بری یه جای دیگه

تو؟ برای چی اومدی اینجا؟

میخوام ویدیا رو ببینم
نمیتونی ببینیش-

ببینین، من بدون دیدنش از اینجا نمیرم
اصرارت بی فایده است-

من قبلاً هم از پلیس جماعت خوشم نمیومد

ولی بخاطر لجبازی ویدیا مجبور به
قبول کردن تو شده بودم

ولی حالا هیچ خبری از ازدواج شما نیست

کیه پدر؟

اگه ویدیا بخواد..هیچکس نمیتونه جلوی
این ازدواج رو بگیره

من بابای ویدیام، اون هیچ کاری رو برخلاف
میل من انجام نمیده

ویدیا! تو چرا ساکتی؟ چرا چیزی نمیگی؟

چی میخواد بگه؟ اون هیچوقت نمیخواد
با یه جلّاد ستمگر ازدواج کنه

ویدیا
ویدیــا

اگه یه ذره شرم و حیا حالیت میشه
آروم از اینجا بذار برو

" تو در قلـب منی...تو در چشـمان منی "

" بگو چطور باید عاشق تو باشم؟ "

" تورو عبـادت کنم یا سجـده؟ "

" هر جور که تو بخوای بهت عشق میورزم "

" ای جان من "

" جانانِ من "

مگه کوری؟
جناب بازرس-

گمشو باو
مرتیکهٔ پاتیل

جناب بازرس.. گوش بده
همراه من بیا

بیا بریم

کجا؟ میخوای من رو کجا ببری؟
بفرما بشین-

بریم

یکی به دیدنتون اومده

عجب

پس شما اومدی به دیدنم؟

تو اینُ نمیشناسی..یه خانمِ معمولی نیست
دخترِ یه آدم خیلی ثروتمنده

اسمش هم هست..بانو ویدیای فوق لیسانس

تو هم که اینو نمیشناسی

این هیچ چیزی نداره

اما باز هم معرکه است

وقتی آدمای عاشق پیشه ای مثل شما
خواستین با رد کردنم زندگیم رو تباه کنین

این دخترِ غریبه با دادنِ همه چیش ،
دلیلی برای زنده بودنم شد

اسمش سیماست..اما آدمای این دنیا
بهش میگن فاحشه

الو ، کیه؟
باباتم-

میخوام ببینمت
آبجی، کیه؟-

الو..الو
تو تا الان نخوابیدی، برو بخواب-

بله؟ کجا بیام؟
خونه خودم-

نه نه، من اونجا نمیام

خونه ی آقای شاستری اونجاست
خب که چی؟-

میتونی باهام به هُتلای ارزون قیمت بیای

ولی خجالت میکشی بیای خونه ام

اگه همین الان نیای.. دیگه قیافت
رو نمیبینم

...آخه

میخوای تموم شب رو مشروب بخوری
نمیخوای بخوابی؟

واسه این که خوابم نمیبره بهت زنگ زدم

حداقل بذار در رو ببندم
نیازی نیست-

چرا واسه ی اومدن به اینجا انقد ناز میکردی؟

آقای شاستری توی خونه بغلیه

کل اعضای خونواده اش من رو میشناسن

نمیخوام کسی من رو اینجا ببینه

تو که کارِت بی شرمیه..از چی میترسی؟

چطور بهت توضیح بدم
من از یه خونواده خیلی ساده ام

ولی یه زمانی رفت و آمد زیادی
به اینجا داشتیم

خونواده ی خیلی شاد و سرحالی بودن

همه چیزشون تباه شد

مادرش دیوونه شد

آقای شاستری از معلمی بازنشست شد

فقط دخترشون پوجا مونده که شب و روز
به پدر و مادرش خدمت میکنه

...اونا یه پسر جوون هم داشتن
تو میشناسیش؟

حرومزاده، من دارم تلاش میکنم که
اون رو فراموش کنم

و تو داری همش از اون میگی؟

از اینجا برو

بیا پولت رو بگیر و از اینجا گم و گور شو

سر صبح میرم

بذار تا اونموقع بمونم

برو بیرون بخواب
برو بیرون

" تو میتونی با لذت من رو نادیده بگیری "

" اما من عاشـق توام "

" تو میتونی با لذت من رو نادیده بگیری "

" اما من عاشـق توام "

" امروز این رو میگم که تو رو
بیشتر از جونم دوست دارم "

" تو عزیز تر از جان منی "

" تو عزیز تر از جان منی "

میوارام
اومدم آقا-

بله آقا؟
میگم اون رفت؟-

همین که صبح شد حموم کرد و رفت

خلاصه هر چی مردم میگن درسته
چی میگن؟-

که اون هر روز یه مشتری جدید پیدا میکنه

من تورو-
فحش نده آقا، نمیتونم تحمل کنم-

ولی اگه نمیتونی فحش ندی، بده

ولی حداقل سر صبح یا جلوی بقیه فحش ندین

باشه حالا

چطوری رفت؟ براش تاکسی گرفتی؟

نیازی به ریکشاو و تاکسی نیست

همین خونه ی بغلی رفته
خونهٔ آقای شاستری

قبلاً واسه یادگیری رقص میومد اینجا

اون و پوجا دوستای صمیمی بودن

سیما! چطور شد که سر صبح اومدی؟

راستش..رفته بودم معبد، گفتم حال
خاله رو هم بپرسم و برم

پسرم...من رو ول کرد و کجا رفت؟

پوجا، انگار خاله هنوزم بهتر نشده
والا نمیدونیم چکار کنیم-

نمیخواد به بیمارستان بره

اگه بازش کنیم هم چاقو و اینجور چیزا برمیداره

آقای شاستری کجاست؟
رفته پیش وکیل-

این پرونده هنوز تموم نشده؟
نه-

تا وقتی که قاتل برادرم مجازات نشه، این
پرونده هرگز بسته نمیشه

" این خواهرِت برای تو دعای خیر میکنه "

" عُمرت طولانی باشه برادرِ من "

" خواهرِت برای تو دعای خیر میکنه "

" عُمرت طولانی باشه برادرِ من "

" عُمرت طولانی باشه برادرِ من "

" برادر، تو نور چشم منی "

"برادر، تو از همه برام عزیزتری "

" برادر، تو نور چشم منی "

"برادر، تو از همه برام عزیزتری "

" دنیا بدون تو برای ما غریبــه "

" تو مال مایی و ما هم متعلق به تو "

" خواهرِت برای تو دعای خیر میکنه "

" عُمرت طولانی باشه برادرِ من "

" عُمرت طولانی باشه برادرِ من "

" کاش آرزوهای قشنگت رنگ واقعیت بگیره "

" تموم شادی های دنیا نصیبت بشه "

" کاش آرزوهای قشنگت رنگ واقعیت بگیره "

" تموم شادی های دنیا نصیبت بشه "

" دعا میکنم که همیشه خوشبخت باشی "

" امیدوارم خدا همه ی آرزوهات رو برآورده کنه "

" خواهرِت برای تو دعای خیر میکنه "

" عُمرت طولانی باشه برادرِ من "

" عُمرت طولانی باشه برادرِ من "

راجو

راجو، این بازم اومد؟

مگه بهش نگفتی که دیگه نیاد؟

آبجی چرا الکی به این بدبخت گیر میدی

مگه سانجیو چه مشکلی داره؟

من بهت گفتم باهاش رفیق نشو

الان بذار برم آبجی

آخه دم خونه اومده دنبالم
باشه امروز برو-

ولی اگه دفعه بعد باهاش بری، دیگه
باهات حرف هم نمیزنم

فهمیدی؟
ممنون-

یالا پسر
ناموساً تو خیلی دیر میکنی

قضیه چیه پوجا؟

چرا نمیخوای راجو و سانجیو رفیق باشن؟

سانجیو پسر بازیگوشیه

بعضی وقتا توی اعتصابه و بعضی
وقتا توی اعتراضات

پسر یه آدم ثروتمنده

اگه گیر هم بیفته آزادش میکنن

ولی اگه راجو گیر بیفته.. ما چکار کنیم؟

پوجا.. پوجا

این برای تو..این هم برای تو

وای، کی بود؟

هی چینتو
بله دابو؟-

خودش بود؟
بنظرم که آره-

تو چی فکر میکنی؟
گمونم خودش بود-

اون مارو موقع رشوه گرفتن دید
دیگه این جلاد ولمون نمیکنه-

...انگار سر ایست بازرسی بودین

کامیونی چیزی گرفتین؟
آره قربان-

روزای آخر ماهه

شرایط خونه سخت میشه

هنوز یه هفته به حقوق مونده

چقدر گرفتین؟
چقدر گرفتین؟

اشتباه شد قربان

مارو ببخش..آخه زن و بچه داریم

چند تا بچه داری؟
سه تا..سه و نیم تا!-

منظورم اینه که سه تا بچه ان

و چهارمی هنوز توی بازداشتگاهه!

...قربان شما اگه سهمی چیزی
ببینید..الان من مسئول این کلانتری ام-

حتی اگه بشنوم کسی رشوه گرفته
بیچاره اش میکنم، گُم شید

چشم قربان

مراقب بیتو باش
چشم خانم-

قربان، لطفاً یه کاری واسه
پرونده ی ما انجام بدین

اگه به پرونده ات رسیدگی نمیکنن
خب من چکار کنم؟

شما حتی سر وقت هزینه هارو پرداخت
نمیکنی..خب حالا شما برو و به منشی بگو

باشه آقا

گوش کن
چیه؟-

بیتو یه مقدار تب داره

تب داره؟ خب به من چه..مگه من دکترم؟

امشب وقتی از دانشگاه برگشتی
خودت بیتو رو ببر پیش دکتر

راستی..واسه ی اون پولا برای پدرت
درخواست نوشتی؟

اگه دیر بشه اون قطعه زمین از دستمون میپره

واسه این که مال مشتریمه انقد ارزون گیر اومده

بهش بگو هر چه زودتر سه لاک روپیه بفرسته

بقیه اش رو خودم ردیف میکنم

خودت هم میتونی بنویسی و درخواست کنی
چرا!؟-

مگه تو بنویسی اذیت میشی؟

بسیار خب، خودم مینویسم

خودت هم میتونی بنویسی
و ازش بخوای! احمق!

متوجه شدم که شما دنبال من میگشتی؟

آره، لطفاً بشین

میوارام میگفت میخواستی یه حرف
خیلی مهم بگی

آره...یه سوالی هست که مثل خار توی
قلبمه و اذیتم میکنه

اون روز که توی دادگاه دیدمت هم
خواستم ازت بپرسم

اون روز که اینجا دیدمت هم
...خواستم بپرسم اما

بله بفرمایین..میخواستی چی بپرسی؟

پدر، چطور اجازه دادی این آدم وارد
این خونه بشه پوجا-

من دیگه میرم
نرو-

از حرفای این ناراحت نشو

برو... اما میخوای کجا بری!؟

دادگاه چون مدرکی نداشت تورو تبرئه کرد

...ولی یادت باشه

این خواهر از قاتلِ برادرش نمیگذره
هیچوقت

هرگــز

واسه شنیدن طعنه های دخترت
من رو دعوت کردین؟

گوش کنید، لطفاً ببخشید
پدر- پوجا ساکت شو-

بذار دو دقیقه با آرامش حرفم رو بزنم
اگه نمیتونی گوش بدی برو داخل

یه لطفی بهم بکن داداش

میشه با جسد یه مُرده هر کاری کرد

چه دفنش کنیم یا چه بسوزونیمش

فرقی بحالش نمیکنه

ولی اگه یکی از خانواده ی اون مرحوم، تشییع
جنازه اش رو انجام نده، روحش آرامش نمیگیره

لطفاً بذار حداقل براش مراسم
تشییع جنازه بگیرم

وگرنه روحش سرگردون میمونه

...فقط

فقط بگو جنازه اش رو کجا انداختی؟!
نمیدونم-

حداقل بذار با یه ذره ای از خاکستر
اون یه مراسمی داشته باشیم

بهت التماس میکنم، لطفاً به این
پدرِ برهمایی رحم کن

گفتم که نمیدونم
ببین، من تو رو نفرین میکنم-

تو و کل خانواده ات برباد میشین

روح تو مثل من در آزار و اذیت خواهد بود

من نمیدونم جنازه پسرت کجاست

من اون رو نکُشـتم
نکُشـتـم....نکُشـتـم

باگّا ، من تمومِ مقدمات راحتی تورو فراهم
کردم..حالا دیگه خوشحال باش

چطور؟ مگه میخوای کل زندگیم رو
اینجا بگذرونم؟

ببین آقای کاول، من تا حالا فقط از یه
پرونده ی قتل نجات پیدا کردم

و تو خوب میدونی که توی سرتاسر هند
من پرونده های بزرگتر از این هم دارم

پلیس هر ایالتی دنبال منه

من اگه از اینجا فرار نکنم..قطعاً اعدامم میکنن
میدونم!-

نه، تو نمیدونی

...اگه بلایی سر من بیاد

توئه جناب وکیل هم قسر در نمیری..

من مدارک تموم کارای کثیف تورو دارم

برای همین میگم به این خیال نباشین که وقتی
من بمیرم همه اتون نجات پیدا میکنین

نه خیر...حتی قبل از سرد شدن جنازه ام
همه ی مدارک به دست پلیس میرسه

...نه فقط مال سیمان

بلکه مدارک طلا، نقره، مواد و همهٔ این چیزا

هیچ اتفاقی برات نمیفته باگّا
این رو بهت تضمین میکنم

من تضمین نمیخوام

ترتیب بیرون اومدن من از اینجا رو بده
هرچه سریع تر

در واقع من میخوام باگّا به محض آزاد
شدن به یه کشور خارجی دیگه بره

اگه اینجا باشه مثل یه استخون
توی گلومون گیر میکنه

حق با شماست، هر چه زودتر
باید از زندان بیارینش بیرون

...چون اگه یه پرونده دیگه باز بشه

نجات جونمون سخت میشه

نگران نباش، بهرحال آقای یاشپال
اون رو از زندان میاره بیرون

اما بعد از بیرون آوردنش باید کجا
نگهش داریم..این جای نگرانی داره

شما باید بهش فکر کنین

آقای کاول، فکر کردن کار ما نیست..کار شماست

اون هزینه هایی که شما از ما میگیری که
فقط واسه ی کارای دادگاه نیست

به فکر یه جایی باش که حتی به فکر
سگ های پلیس هم نرسه

بیا آقای پاندیت

ساتیا، این کتاب رو بده به من

اگه کتاب رو بدم، جوابارو چطوری بنویسم؟

شما بهم کمک میکنی؟

بی سر و صدا این کتاب رو بده به من
اگه ندم چـی؟-

گزارشت رو میدم
سعی ات رو بکن-

اگه اسید روی این قیافه ات نریختم
دیگه پسرِ واقعی پدرم نیستم

بی نزاکت...بلد نیستی چطور حرف بزنی؟

برو بیرون و برگه رو هم بده به من

نگران نباش..نگران نباش

آقای وزیر رفته به دهلی که آقای
نخست وزیر رو ببینه

به محض این که اومد بهش میگم
باهات تماس بگیره، اصن غمت نباشه

آقای پراکاش-
آقای بازرس، چی شد یاد ما افتادی؟

نوشیدنی چی میخوای؟
هیچی-

منظورت اینه که روزا نمیخوری

آقای وزیر هم وقتی اینجاست
روزا چیزی نمیخوره

بهرحال من اون رو وارد سیاست کردم
شاگرد خودمه

خب بفرما چه کاری داشتی؟
واسه دیدن شما نیومدم- خب؟-

اومدم پسرت رو ببینم

برای چی؟
اول صداش بزنین بعد میگم-

انگار جای نگرانی نیست..ساتیا پسرم
اومدم بابا-

بله بابا، قضیه چیه؟

اسم تو ساتیا پراکاشه؟
آره، که چی؟-

با من به کلانتری بیا

کلانتری واسه چی؟

بخاطر گنده لات بازی توی سالن امتحانات

چه لات بازی؟
همه چیو بهت میگم-

آقای بازرس، گاهی از عقلت هم استفاده کن

به پسرم دست نزن..نمیدونی من کی ام؟

میدونم تو کی هستی..پادشاهِ دنیای سیاست

یه سرمایه دار خرپول هستی

نفوذ خیلی زیادی توی کشور داری

یه دلال سلطنتی هستی که اسباب عیش
و نوش اونا رو فراهم میکنه

تو یه دلالی...دلّـال

دابو، از مسیر بزرگراه به اداره ی پلیس برو

ولی قربان اون مسیر خیلی طولانیه

نفوذ باباش هم خیلی بالاست

تا وقتی اون رو به اداره پلیس برسونیم
مقدمات آزاد کردنش رو فراهم میکنه

واسه ی همین میخوام قبل از رسیدن به
ادارهٔ پلیس، باهاش چند تا حرف ملایم بزنم

شنیدم داشتی توی سالن
امتحانات تقلب میکردی

وقتی موقع تقلب گیر افتادی تیغ
رو دراوردی، درسته یا نه؟

اینکارو کردی یا نه؟

آفرین!

واسه آدم درجهٔ سومی مثل تو، مدرک
درمانِ درجه سوم لازمه

خوب شد..خودت راه من رو هموار کردی

اگه به کسی بگی که من این کار
...رو باهات کردم

با همین تیغ زبونت رو میبُرم

پسرم، چه بلایی سر صورتت افتاده؟
اینا چکار کردن؟

چیزی نیست بابا
پس این زخما چیه؟-

به بابات کل قضیه رو بگو که چطوری
این زخم روی چهره ات افتاد

بگو ، بگو دیگه-
خب بابا راستش..

من با عجله خواستم از ماشین
فرار کنم که افتادم

دروغ نگو

میشه بپرسم ایشون رو کجا برده بودی؟

چرا آوردنش به اینجا انقدر طول کشید؟

شما کی هستی که این رو میپرسی؟
من وکیلشم..وکیل مدافع، ای.ان.کاول-

اگه وکیل هستی توی دادگاه بحث کن

نیازی به بحث با من نیست
اینجا اداره ی پلیسه

بازرس ، گاهی از اون عقلِت هم استفاده کن

من این رو واسه وثیقه گذاشتن
برای پسرم آوردم

ببریدش
بازرس-

بابا

قربان شما یه تماس دارین
از دهلی؟- آره-

اینجور مواقع از پایتخت تماس میگیرن!

بگو من اینجا نیستم
باشه-

چه گستاخانه باهام رفتار کرد

و من خوشم نمیاد اون انقدر به
پرونده ی تو علاقه داشته باشه

کی به پرونده ی من علاقمند شده؟
از کی داری حرف میزنی؟

کسی که از بریده شدن دست تو
انقدر اذیت شده!

بازرس آرجون سینگ
عاشقِ قدیمی تو

چه نیازی به بازگو کردن حرفای قدیمی هست
از همون بپرس-

چرا الکی افتاده دنبال این پرونده

وقتی رک و راست بهش گفتم همسرم حاضره
شکایتش رو پس بگیره، چرا امتناع کرد؟

هر چی باشه من شوهرتم

باشه بعداً به حسابش میرسم

تو روی این برگه اظهاراتت رو برام بنویس

چه اظهاراتی؟

همین که هرچی توی سالن امتحانات
بوده، کاملاً اتفاقی بوده

اتفاقی؟

تو به این میگی اتفاقی؟ اون از عمد
...با تیغ به من

گورِ بابای تیـغ!

بابای اون پسره یه آدم کله گنده است

من نمیتونم باهاشون در بیفتم
تو به این میگی در افتادن؟-

تو داری از آدمِ رذلی که جلوی این همه
آدم با تیغ به زنِت حمله کرد، دفاع میکنی؟

اون از اوباش نیست ویدیا
اون یه بچه است

فقط بچگی کرده

باشه بهش میگم ازت معذرت خواهی کنه

من اون رو نمیبخشم

تو باید اونُ ببخشی چون مسئله حیثیت منه

لطفاً اصـرار نکن
باشه اصرار نمیکنم-

ولی این رو بدون که جدالِ بین
من و آرجون شروع شده

...و تاجایی که به تو مربوطه

اگه میخوای توی این خونه زندگی کنی
پس همون کاری رو میکنی که من میگم

ارباب، یکی به دیدن شما اومده؟

کیه؟
من این یکی رو نمیشناسم-

بنوعی یکی دیگه است

خانمِ ای.إن.کاول

شما.. و اینجا؟

من اومدم بگم که میخوام شکایتم رو پس بگیرم

کارِ خوبی میکنی

این وظیفه ی هر زنِ هندیه که از
شوهرش طرفداری کنه

من معذرت میخوام
واسه ی چی؟! قانونـِش همین جوریه-

کسی که ظلم میکنه و کسی که مظلومه
آخرش هردوتا یکی میشن

فقط واسه کسایی که میخوان دربرابر ظلم
بجنگن، دردسر درست میشه

...بگذریم

چرا واسه همچین مسئلهٔ عادی
زحمت کشیدی و تا اینجا اومدی؟

اگه نمیومدم واسه ی همیشه عذاب وجدان میگرفتم

عجب بابا! بعد از اینکه همسرِ آقای وکیل کاول
شدی، بازم صدای وجدانت رو میشنوی!؟

وقتی که عشق یکی رو رد کردی و بهش
بی وفا بودی، عذاب وجدان نداشتی؟

من به کسی بی وفایی نکردم

...تو داری این رو میگی! تویی که

آره من اینُ میگم
اگه میخوای گوش کنی، گوش بده

بیخیال ، نمیخوام اسکلِت جنازه هارو
بیارم بیرون!

منم نمیخوام اسکلت بیارم بیرون!

فقط میخوام بگم، اگه تو تقصیری نداشتی
پس من هم تقصیری نداشتم

میدونی چرا وقتی به خونه امون اومده
بودی چرا بین حرفای تو و پدرم چیزی نگفتم

تا بتونم بعد از رفتنِ تو اون رو راضی کنم

...و وقتی رضایت نداد

عشقِت رو زیر پا گذاشتی!؟

من رابطه ام با عشق رو قطع نکرده بودم
رابطه ام با پدرم رو قطع کردم!

من خونه ی اون رو ول کردم و خواستم
برای همیشه به خونه ی تو بیام

ولی تو من رو به اون فاحشه معرفی کردی!

اسمِ این سیماست..ولی آدمای دنیا
بهش میگن، فاحـشه

تقصیر تو یا من نیست

تقصیرِ تقدیره

ویدیا! ویدیا

بیا اینجا
بیتو غذات رو بخور-

تو از کارِت استعفا دادی؟
آره- چرا؟-

با چه رویی به دانشگاه برمیگشتم

به اجبارِ شما من تموم اظهاراتی که جلوی
همه دانشجوها داده بودم رو پس گرفتم

الان من در نگاهِ اونا چه حرمتی دارم؟
حرمت؟-

میدونی با ول کردن همچین شغلی
چه اشتباه بزرگی کردی

حتی با دادن چند لاک روپیه چنین
شغلی گیر کسی نمیاد

حالا ۲۴ ساعت بشین توی خونه
میدونستم همین رو میگی-

آخه تو از کجا میدونی زندگی با عزت نفس چیه!؟

آره..فقط اون یارو افسرِ تو میدونه زندگی
با عزت نفس چجوریه

یه پلیس با گرفتن مجرما حداقل
وظیفه اش رو انجام میده

ولی تو بخاطر پول از اون مجرما
محافظت میکنی

ویدیا

تو انقدر آدم پَست فطرتی هستی که حتی
...اگه اون دانشجو بهم تجاوز میکرد

پول میگرفتی و ازش میگذشتی..

چرا دفعه قبل پولایی که بهت دادم
رو همینجا گذاشته بودی؟

نیازی بهش نداشتم

پس چرا اومده بودی اینجا!؟
واسه کار مجانی؟!

یا تو هم فهمیدی پلیسا واسه هیچ
چیزی پول نمیدن

همه لاشخور و مفت خورن

ولی یادت باشه من از اوناش نیستم

من بهای چیزی که میخوام رو میدم

بیا، این همون مبلغیه که همیشه میدم

یعنی تو همیشه بهم پولم رو میدی؟
البته-

پس بهم پول نده..باهاش برام یه ساری بخر

سـاری!؟

چرا؟ مگه تو همسرمی یا میخوای زنم بشی؟

حد خودت رو بدون ابله
سعی نکن ازم سوءاستفاده کنی

...من دیگه تورو

میوارام، چرا همیشه فالگوش وایمیستی؟
اقا-

خجالت بکش دیگه

از این به بعد دیگه اینجا نمیخوابی،برو بیرون
باشه-

چه عادت بدی داره

خب داشتی چی میگفتی؟
اها.. من ساری نمیگیرم

میتونم اجاره ی خونه و هزینه هات رو بدم

ولی یه شرطی دارم..تو باید
معشوقه ی من باشی

قبوله؟

شنیده بودم که رشوه نمیگیری!

این چه ربطی به رشوه داره؟

داره..حقوق شما فقط هزار و پونصد روپیه است

چطور میتونی بدون رشوه گرفتن
خرج دوتا خونه رو بدی؟

مگه اینکه من باعث ترفیق درجه ی تو بشم!

اونموقع نیازی به رفتن به دهلی و
التماس از وزیر و نماینده نیست

لازم نیست کاری بکنی...خودم همه کاراشو میکنم

...هم حقوق تو بیشتر میشه

بزن..بیشتر بزن، چرا دست نگه داشتی؟

واقعاً میگم..اصلاً ناراحت نشدم

حتی با زدن شما حس کردم که تو نسبت
...بهم حق داری..عشق داری

حتی اسم عشق رو هم نگیر

قبل از تو یه دختر دیگه به اسم عشق
زندگیم رو نابود کرده

اگه تو هم همچین اراده ای داری
با لگد میندازمت بیرون

و دیگه حتی قیافه ات رو
هم نمیبینم، فهمیدی؟

شما دچار سوءتفاهم شدی

..دختری که جِسـمِش شکارِ هوس شده باشه

حـقِ عشـق و عاشـقی نداره..

حتی عاشق خودمم نیستم
چه برسه به شما

ببین باگّا، اگه چند روز دیگه اینجا بمونی
...میتونم برات

یقه ام رو ول کن..و گوش بده، عصبانی
شدن از من فایده ای برات نداره

باید یه جایی برای مخفی کردنت هم پیدا کنیم

من یه برنامه ای چیدم

اگه تیرم به هدف بخوره، امیدوارم که توی
یکی دوروز ترتیب کارات داده میشه

شما پوجا هستین درسته؟ آره-
اسم من ویدیاست- میدونم-

لطفاً بشین

خانم پوجا، پرونده ی برادرتون خیلی
...وقته که در جریانه

درسته؟
آره-

اون دانشجوی سالِ آخر بود؟

من رو یادش نندازین

ببخشید

قصد ناراحت کردن شمارو نداشتم
دیگه این ناراحتیا عادی شده-

خب پوجا، تاحالا چقدر برای این
پرونده خرج کردی؟

تموم پس اندازِ پدرم تموم شد

حتی زمینی که داشتیم رو فروختیم

کارای قانونی این چیزارو هم داره

پول مثل آب خرج میشه

و وکیلا هم که همیشه امید واهی میدن

ولی این دفعه یه مدرک محکم پیدا شده

من بخاطر همین اومدم

حتماً این رو هم شوهرم بهتون گفته
بهرحال وکیله

منظورتون چیه؟

ببین، اون که رفتنی بود دیگه رفته

شما چرا پولاتو هدر میدی؟
کافیه-

...اگه کسی که مُرده برادر تو بود

اونموقع میفهمیدی نصیحت کردن
چقدر راحته

ارزش پول از برادرم که بیشتر نیست

اگه نمیخوای شوهرت توی این پرونده باشه
رک و راست بگو

یه وکیل دیگه میگیریم
منظورم این نبود-

من منظورت رو بهش میفهمونم

خانم پوجا، ایشون این حرفا رو بعنوان همدرد
نمیگه، بلکه در مقام یه عاشق پیشه میگه

در واقع بازرس آرجون سینگ عاشق قدیمی اونه

و این میخواد که نجاتش بده

درست میگم دیگه؟

از بختِ بد منه که این مادر پسرم شده

وگرنه خیلی وقت پیش مینداختمش بیرون

حالا میخوام یه حرف مهم به ایشون بگم

میشه از اینجا بری؟

لطفاً!

متاسفم

راستش برای این گفتم بیای خونه که بتونم
همه چی رو واضح بهتون توضیح بدم

وقتی آرجون سینگ سعی میکرد به زور
...از برادرت اعتراف دروغ بگیره

اون موقع پلیس..دوربین و ضبط صوت
رو روشن کرده بود

اما متاسفانه برادرتون نتونست شکنجه های
پلیس رو تحمل کنه و وفات کرد

با مرگ اون، توی زندون آشوب و
هرج و مرج شد

...و یه زندونی با سوءاستفاده از این اوضاع

دوربین و ضبط صوت رو برداشت و فرار کرد..

اگه ما بتونیم یه طوری به اون زندونی
یه مقدار پول بدیم

و اون دوتا مدرک رو بدست بیاریم..

هیچکس توی دنیا نمیتونه مارو
بازنده ی این پرونده کنه

به اون زندونی باید چقدر پول بدم؟

نگران هزینه های اون نباشین خانم پوجا
تموم هزینه هاش رو از جیب خودم میدم

در واقع این پرونده دیگه برام حیثیتی شده

شما فقط باید بهم یه کمک کوچیک بکنین
بفرمایین-

شما باید اون زندونی رو چند روزی توی
خونه اتون مخفی کنین

تا زمانیکه اون مدارک به دست ما نرسه..

نگران هیچ دردسری نباشین، من هستم

شما بهم کمک میکنی؟

برای مجازات قاتل برادرم..حاضرم هر
خطری رو بپذیرم

اون زندونی کیه؟
چمن باگّـا-

ترجمه و زیرنویس: شـــہریـار

شما برای انجام وظیفه اینجا هستین
یا مشروب خوردن با زندونیا؟

من مشروب نخوردم قربان
پس باگّا به زور ریخت توی دهنت؟-

میدونی که طبق گزارش پزشکی توی معده ات
علاوه بر مشروبِ ویسکی، مواد هم پیدا شده!

ما جون خودمون رو به خطر میندازیم
و تبهکارا رو دستگیر میکنیم

و شما زندانبان ها انقد بی توجهی میکنین؟

حرومزاده ها-
آرجون سینگ، تو حق نداری به ما فحش بدی

درست میگی! نباید با فحش دادن به
شما زبونم رو کثیف کنم

خب بهم بگو که چه کسایی واسه
ملاقات باگّا میومدن

فقط آقای وکیل ای.إن.کاول

قربان..این چاقو رو پیدا کردیم...کالیا
این رو بیرون انداخته بود

کالیا، این چاقو رو از کجا گیر آوردی؟
مورلی بهم داده-

مورلی!؟
آره-

و تو هم با چاقو بهش حمله کردی؟

قربان، خودِ مورلی بهم گفت که هرموقعِ شب
سه بار صدای تق تق شنیدم بهش حمله کنم

مورلی بهت گفت و تو هم زدی؟!
آره قربان-

بدون هیچ دلیلی!؟
بدون دلیل نبود قربان-

به هرکدوم از ما پونصد روپیه داده بودن

پول دادن؟ کی بهتون پول داد؟

کی بهتون پول داد؟
جناب سرپرست-

واضحه؟
چند دست باختی جناب سرگرد؟-

تمومش رو باختم، امروز کلاً باختم

خب دیروز که ده هزار برنده شدی
اون که...-

جناب سرگرد، یه موضوع مهم پیش اومده

چی شده؟

قربان این یه تقاضانامه برای بازرسی کله

لطفاً بفرستینش
تقاضانامه..برای چی؟-

من برای بازجویی از سرپرست زندان
درخواست صدور مجوز کردم

چرا؟

چون سرپرست زندان در فرار باگّا دست داره

چه مزخرفی میگی
حقیقت داره قربان-

کالیا اقرار کرده که سرپرست زندان
پونصد روپیه بهش داده

تا با آشوب و شورش، حواس نیروهای
امنیتی زندون رو پرت کنن

به نظرم وکیل کاول هم توی این دست داره

کافیه دیگه

این خیال بافی هات رو تموم کن

این تقاضانامه چه چیز فوری داره
که براش اومدی به اینجا؟

...خب، حالا که اومدی اینجا یه کاری کن

...فردا بازی کریکته

اینا ده تا بلیط هزار روپیه اییه، اینارو بفروش

قربان برام دردسر میشه

آرجون، آخه بلیط فروختن چه دردسری داره؟!

مردم با دیدن یونیفرمم ازم بلیط میخرن
این هیچ ایرادی نداره-

باید در ازاش براشون کارای کوچیک انجام بدم

که من این رو نمیخوام...

باشه...تو میتونی بری
...قربان این درخواست-

بفرستش به دفترم

قربان!-
نشنیدی؟ این تقاضانامه رو بفرست به دفترم

حالا میتونی بری، برو بیرون

این چه وضعشه؟ پلیسارو احمق گیر آوردین؟

یواشکی قمار و شرط بندی راه انداختین
این کارا غیر قانونیه

اینا کی هستن؟
قمار بازن قربان-

پشت بازار داشتن قمار بازی میکردن

ولشون کن-
ولشون کنم؟ مگه قمار دیگه غیرقانونی نیست؟

قمار غیر قانونیه، اما اگه میتونی اون افسرایی
رو بگیر که هزاران روپیه شرط بندی میکنن

دستت به اونا میرسه؟

وقتی نمیتونیم اونارو دستگیر کنیم، هیچ
حقی نداریم که این بدبختارو بگیریم

ولشون کنین

..ولی قربان
گفتم ولشون کنین-

برید

اگه دوباره قماربازی کنین، دستاتون رو میشکنم

برید بیرون

بیرون

من حیوون گیاهخوار نیستم که
علف جلوم میذاری

من گوشت گوسفند و ماهی میخوام

ما برهمایی هستیم

چه خونه اییه که حتی غذای
دلخواهت گیر نمیاد

اینجا از زندان هم بدتره، نمیخوام
اینجا بمونم

نه..اگه شما نمیتونی بدون گوشت اینجا
دووم بیاری، من از بیرون براتون میگیرم

ولی لطفاً عصبانی نشین
باشه-

گوش کن، فردا برو پیش کاول

و ازش بپرس که تلفن چی شد؟

تلفن؟
آره تلفن-

من اینجا تلفن میخوام

و همچنین مشروب. من بدون مشروب
دیوونه میشم

باشه

پوجا

با کی حرف میزدی؟
خب...من-

اون مرد کی بود؟-
خب قضیه اینه که..آخه چطور توضیح بدم

من فهمیدم دخترم، لازم نیست چیزی بگی

اگه تو چیزی هم بگی، بخاطر حفظ
حرمت پدرت دروغ میگی

نیازی به این کار نیست

پدر داری از چی حرف میزنی؟
آره پوجا-

تقصیر تو نیست، تقصیر منه که تاحالا
دست های تو حنای عروسی نخورده

اولش که پسر جوونم فوت کرد و بعدش
هم کارای دادگاهی و قانونی

حتی نفهمیدم من پدر یه دخترم، که
دیگه بزرگ هم شده

منُ ببخش دخترم

شما اشتباه متوجه شدی پدر

این یه زندونی فراریه که توی گرفتن
قاتل راجو بهمون کمک میکنه

چی؟
آره پدرجان-

من برای این بهتون نگفتم چون فکر کردم
هیچوقت راضی نمیشی

ولی من از قاتل راجو نمیگذرم

دخترم، راهی که تو انتخاب کردی
خیلی خطرناکه

که اینطور

کسی که ریسک کرده منم که با فرار از زندان
دارم برای اثبات عمل قاتل پسرت مدرک میارم

اگه کمک من رو نمیخواین، میرم

نه داداش تو همینجا بمون
بخاطر خدا بهمون کمک کن

من میدونم چه کسایی تو فرار باگّا
از زندون دست داشتن

ما باید بر علیه اونا یه اقدامی بکنیم

تو درست میگی آرجون

قربان من واسه حاضر کردن این پرونده
یه مقدار زمان میخوام

قطعاً گیرت میاد

ولی در حال حاضر به بخش ترافیک
منتقلت کردم

حوزه پلیس ترافیک!؟
آره- اما اخه چرا؟-

چون این روزا توی حوزه ترافیک به پلیسای
با لیاقتی مثل تو نیازه

...ولی قربان این پرونده

آرجون، تو چرا نمیخوای درک کنی؟

این فقط تصمیمِ من نیست

خب احمق، خیلیا حاضرن واسه ی انتقال
به بخش ترافیک پول زیادی بدن

و تو ازش فرار میکنی!؟ عجیبه

تو متوجه نیستی
...من بخاطر این منتقل میشم

تا نتونم از قضیه ی چمن باگّا سر دربیارم..

اونا میدونن که من تبهکارای
واقعی رو رسوا میکنم

انتقال من یه توطئه برای پوشش حقیقته

باشه بابا گیریم که توطئه و دسیسه باشه

ولی فقط تو نیستی که میتونه به حقیقت برسه

بعضی افسرای دیگه هم میتونن
پرده از روی حقیقت بردارن

تو چه میدونی که حکمت خدا از این کار چیه؟

بعضی چیزارو هم بذار به عهده ی خودش

همش غرغر و شکایت میکنی

دو لیوان مشروب سفارش بده

امروز بخاطر تو غرغرای زنم رو
هم تحمل میکنم

میوارام..آهای میوارام

وقتی تو توی اون خونه کار میکنی
چرا اینجا میای میخوابی؟

من که میخوام بخوابم، ولی اگه
کسی بذاره

کی نمیذاره بخوابی؟

همونی که وقتی شب میشه میاد

ببین چطوری با ناز و عشوه داره میاد
میوارام- بله؟-

مزخرف نگو و از اینجا برو

روی من که داد میزنی..اگه جرأت داری
اون رو دعواش کن

ولی آخه چطور باهاش دعوا کنی؟
رفیقِ عزیزته

سیمـا

از کجا داری میای؟ از معبد؟
آره-

...سیما

خجالت نمیکشی واسه پنهون کردن
گناهات ، اسم خدارو میاری وسط؟

نه من...-
دیگه به خونه ی من نیا

پوجا-
چه زود اون روزا رو فراموش کردی

که خونهی من رو مثل خونهی خودت میدونستی

برادرم رو مثل برادر خودت میدونستی

...و حالا با دور زدن اون خونه

شب ها رو پیش اون قاتل سپری میکنی؟

پوجا کسی که تو میگی قاتل راجوئه
امکان نداره قاتل باشه

آره آره.. تو بایدم اینُ بگی

چیزای زیادی درباره ات شنیدم

ولی نمیدونستم تا این حد پَست میشی

از جلو چشمام دور شو، بخاطر خدا برو

میرم ولی اول حرفم رو گوش کن

نمیخوام چیزی بشنوم
چرا نمیخوای بشنوی؟-

حتماً یه دلیلی داره که تو پشت سرم
یه چیزایی میشنوی

حداقل یه بار گوش کن که چی به سرم اومده

این راجع به روزاییه که تو رفته
بودی به پالگار

من در به در دنبال کار میگشتم

تا اینکه آقای چاندرا پراکاش رو دیدم

اون بهم قول یه کار رو داد و من رو با
...خودش به شهر برد و

آقای خانا ، شما فرض کن که سیما
یکی از فامیلای منه

اقای چاندرا پراکاش، مگه تاحالا رو حرف
شما حرفی زدیم؟

نه نه، هرگز حرفمُ رد نکردی

پس من دیگه میرم، آقای وزیر به
صرف چای دعوتم کرده

تو باید تا موقع مصاحبه منتظر بمونی
ولی-

آقای خانا مثل خونوادمه، غمت نباشه

نگران نباش دخترم

قربان، این چند تا از مدارک منه

نیازی به این چیزا نیست سیما

این دفتر روابط عمومیه

ما با آدمای بزرگ سر و کار داریم
و باید اونارو راضی نگه داریم

...و صلاحیت هایی که برای این کار لازمه

تو از سر تا پا اونارو داری

چهره و کمالات تو بزرگترین مدرکه

این چه حرفاییه که میزنی؟
ببین سیما-

اگه کاری که من میگم رو انجام بدی
به نفع خودت میشه

چی..اون همچین رفتار پَستی باهات داشت؟
آره-

ولی من ازش نمیگذرم، گزارشش رو به پلیس میدم

پلیس رو بیخیال ، الان میبرمت به خونه ی وزیر

تا شکایت اون بی لیاقت رو بکنی

با من بیا

بیا داخل دخترم..بیا

نه

نه

نه

نه!

نه

نه

ولم کنین

نه..نه

ولم کن

من که از این بهترم

دستت رو بکش

کجا فرار میکنی؟

کجا میری کفترِ من؟
بذارین برم-

چطور بذارم بری!

واسه خریدنت پول دادم، دوهزار روپیه
برات دادم، فهمیدی؟

وقتی اون پول رو از مشتریام دربیارم

اون وقت میتونی بری
نه..نه برو داخل-

یالا برو
بذار برم-

و همون شب بود که پلیس به اونجا حمله کرد

کجا داری فرار میکنی؟
قربان، لطفاً بذارین من برم-

من مثل اینا نیستم

آره فقط تویی که پاک و معصومه

آقا، من به خواست خودم اینجا نیومدم

من به خواست خودم نیومدم اینجا

قربان اگه خانواده ام بفهمن که من اینجا
دستگیر شدن، از شوک میمیرن

من که نابود شدم..به اونا رحم کنین

لطفاً به اونا رحم کنین

کجا زندگی میکنی؟
من اهل اینجا نیستم-

من رو از شهرستان آوردن
بلند شو-

بیا پول کرایهٔ اتوبوس رو بگیر و برو

اگه بازم توی این شهر ببینمت، کچلت میکنم

اگه اون روز دلش به حالم نمیسوخت
اون سگای بازاری، تمام جسمم رو میبلعیدن

من همون روز فهمیدم که هرچند ظاهرش
مثل سنگ سخته، ولی دلش خیلی نرمه

اون مهربونه...یعنی یه با تقواست

من قسم میخورم که اون نمیتونه
قاتل برادر تو باشه

SHAHryaR
@Bollywood_Gallery

اومدی تلفن رو ببری
آره-

منتظر باش ، الان میارمش

رفیق..قبلاً این رو اینجا ندیده بودم

انگار یه تاکسیِ خصوصیه!

جیمز، از کی تا حالا سوار تاکسی
خصوصی میشی

عوضی، اگه زر زیادی بزنی میزنم لهت میکنم
گم شو بزن بچاک

بیا بریم، زود باش

میشه سه هزار
سه هزار!- بله-

من فقط هزار و دویست تا دارم

هزار و دویست؟ نمیشه
..ببین من فقط-

بفرمایین

باور کنین طلای خالصه، ده گرمه
باشه-

خودشه، یه تلفن بی سیم مثل همین میخواستم

میشه یه چیزی بگم؟
بگو-

من رو به یه همچین جاهایی نفرست
بهرحال من یه زنم

ببین، من هم اینجارو بخاطر مدارک
برادرت تحمل میکنم

اگه نیش و کنایه بزنی از اینجا میرم

من هر حرف شمارو قبول کردم

میدونی از وقتی که برات گوشت و ماهی آوردم

پدرم غذا خوردن توی خونه رو ول کرده

من چکار کنم؟ گوشت خوردن رو ول کنم؟!
نه هیچ چیزی رو ول نکن-

فقط هر چه زودتر اون مدارک رو بهم بده
باشه بهت میدم-

تازه امروز تلفن دستم رسیده
یالا اینارو تمیز کن

چیو نگاه میکنی؟
این جا رو تمیز کن

" خواهرت برای تو دعای خیر میکنه "

" برادرم...عُمـرِت طولانی... "

الو

کی بود؟
نمیدونم-

همین که برداشتم قطع شد

بله؟
کاول ، باگّا صحبت میکنه-

باگّـا، از کجا تماس میگیری؟
تو که به پوجا گفته بودی تلفن گیر نیومده-

پس خودم ترتیب گوشی رو دادم

متوجه نشدم
کاول، تو فقط یه وکیل جنایی هستی-

ولی من یه جنایتکارم
میدونم- نه نمیدونی-

من رو احمق فرض نکن...کارای من به کجا رسید؟

همه چیو بهت توضیح میدم
لطفاً یکم صبور باش

..خب امَر داشتم میگفتم که
شما بهم گفتی که زمین بخرم-

برای همین بابتش به توافق رسیدم

حالا اگه بهم پول ندی، آبروم میره

من از کجا میدونستم که کرَمچاند کشته میشه

باید یه پول گنده ازش وصول میکردم

و حالا توی قرارداد پُل هم ضرر کردم

این بحث ها بی فایده است آقای میشرا

رک و راست بهم بگو که پول میدی یا نه؟

در حال حاضر توانایی دادن سه لاک روپیه رو ندارم

پس این پولتم بگیر..زمین هم نمیخوام

فقط با پنجاه هزار روپیه بلند شده اومده

خیال کرده من یه گدام؟

اون همین اشتباه رو کرد که تورو گدا فرض نکرد
منظورت چیه؟-

آره.. اون با همچین پول جهیزیه ای
ترتیب ازدواجم رو داد

ولی تو که دیگه خواسته هات تموم نشدنیه

هر دفعه جلوی اون دست دراز میکنی

خانم ویدیا، اون فقط بخاطر این
...پول جهیزیه زیادی داد

چون شما و اون بازرس باهم رابطه داشتین

و بخاطر این دهنم بسته نمیشه چون
من غرامت میخوام

غرامتِ پذیرفتن یه عروسِ دسته دوم. گرفتی؟

میخوای فرار کنی؟ بیا

بلند شو

چی توی کامیونه؟

بگو چی داخل کامیونه؟
سیمانه-

سیمانارو از کجا آوردی؟
از بمبئی-

به کی باید تحویلشون بدی؟

نمیدونم
نمیدونی؟-

...حرف بزن وگرنه
بهتون میگم..چیزی نمیدونم-

این شماره تلفن رو بهم دادن

و گفتن وقتی رسیدم خبر بدم

خانم کاول

این شماره تلفن شماست؟
بله-

من باید خونه ی شمارو تفتیش بدم
مجوزش رو هم دارم

ولی شوهرم الان خونه نیست

لطفاً بذارین به کارم برسم

تو این طرف رو ببین و تو هم اون طرف رو
باشه قربان-

قربان این مستندات یه طرح غیرقانونی بزرگه

دو کرور سیمان رو با مجوز خیریه
وارد کشور کردن

و بعدش توی بازار سیاه به شرکت های
خصوصی فروخته شده

قربان نه تنها این، بلکه مدارک اثبات دست
داشتن اینا تو قتل کرَمچاند هم وجود داره

اسناد دیگه ای مرتبط با این پرونده داری؟

نه قربان، همش توی همین پرونده است

خب پس بذار این پرونده پیش من باشه

روی جزئیات پرونده تحقیق میکنم
...اگه عجله کنیم

تبهکار قسر در میره..

حق باشماست قربان

آرجون، تو یه کار خیلی ارزشمند انجام دادی

اسمت رو برای ترفیع پیشنهاد میکنم
ممنون قربان-

وقتی یاشپال تماس گرفت که منزل
...کاول داره تفتیش داده میشه

من اتفاقاً توی اداره پلیس بودم

وگرنه فقط خدا میتونست تورو نجات بده

آقای یاشپال، دیگه واجب شده که
آرجون رو تحت کنترل قرار بدیم

اون بدبخت خودش رو آرجون اساطیری
توی مهابهارات در نظر گرفته

خدارو شکر کنین که با دستای خودش
پرونده رو تحویل من داد

حالا آقای یاشپال، این پرونده رو
پیش خودتون محفوظ نگه دارین

دور از این. امروز داشت بدبختمون میکرد

...ببینید آقای
ساکت شو آقای کاول-

چرا نمیتونی بفهمی که من بهمراه این پرونده
تمومِ حرفه کاریم رو به دست شماها میدم

و شما انقدر بی ملاحظه ای که نتونستی
از یه پرونده مهم نگهداری کنی؟

چطور از خونه زندگیت محافظت میکنی!

تو از قصد گذاشتی بیاد داخل

تا من رو قربانی کنی و انتقام بگیری

چکار میتونستم بکنم؟
باید جلوش رو میگرفتی-

اون حکم تفتیش داشت

پس چرا بهم زنگ نزدی؟

خیلی سعی کردم، اما خط وصل نشد

چطور میتونست وصل بشه!؟

توی خونه خط گیرت اومده بود! عشقِ
قدیمیت اومده بود بهت نخ بده

با ادب حرف بزن-
..حرومزاده، بخاطر این تورو توی خونه نگه نداشتم

که به همراه بدنت، فایلای من رو هم
به اون دلبرت بدی

اگه دوباره بیاد..به حرفت گوش میدم
چی؟-

آقای کاول...دیگه جرأت نکن بهم دست بزنی

من معشوقه ی دست و پا بسته ی تو نیستم
که هر وقت بخوای اهانت کنی

اگه تو فکر میکنی من در نبود تو با مردای
دیگه خوش میگذرونم، چرا بیرونم نمیکنی؟

قسمِ ات میدم همین حالا من رو از
خونه ات بندازی بیرون

تو که منو نمیندازی بیرون
چیزی به اسم غیرت نداری

ولی من بی حیا و غیرت نیستم، خودم میرم
تو نمیتونی بذاری بری-

واقعاً؟ میرم..برای همیشه هم میرم

دیگه نمیتونم بردگی تورو تحمل کنم

ویدیا

روپا، روپا
بله خواهر؟-

این تلویزیون و ویدیو رو کی آورده؟
سانجیو آورده-

من به روپا هدیه اشون دادم
برو داخل-

میگم برو داخل، میخوام حرف مهمی
به سانجیو بگم

تو چه رابطه ای با خواهرم داری
که همچین هدیه گرونقیمتی بهش میدی؟

خب ما عاشق همدیگه ایم
عشق؟-

آدمای پولداری مثل شما عاشق نمیشن
عشق رو میخرن

ولی من نمیذارم خواهرم خودش رو بفروشه!

فهمیدی؟
چی میگین؟-

چیزی که تو بهش میگی عشق فقط یه
گرسنگی و هوسه. گرسنگیِ جسم

اگه تو میخوای گرسنگیت رو برطرف کنی
من جلوی روت وایسادم

خودت رو به آرامش برسون

..ولی حواست باشه که طرف آبجیم
خفه شو-

چه مزخرفاتی داری سرهم میکنی!؟

شما میدونی که من میخوام با روپا ازدواج کنم؟
چی؟!-

تو باهاش ازدواج میکنی!؟
آخه چطور؟

پدرت هیچوقت با این ازدواج موافقت نمیکنه

خب راضی نباشه

اون که نمیخواد ازدواج کنه..من میکنم

تو جرأتشو داری بر خلاف میل اون عمل کنی؟

اگه جرإتش رو نداشتم، عاشق نمیشدم

پس یه کاری کن سانجیو

قبل از اینکه سایه ی بدنامی من گریبان گیر
عشق شما بشه، هرچه زودتر با روپا ازدواج کن

شما نگران نباشید خواهر، الان که
..شما اجازه اش رو دادی

هیچ کس نمیتونه مانع من بشه...

t.me/Bollywood_Gallery

زنده باشی

خواهر

خواهر

عقلت رو از دست دادی!؟ میخوای اون
دختره رو عروسِ این خونه کنی!؟ امکان نداره

ببین سانجیو، من نمیذارم اینجا
فاحشه خونه بشه

پدر، روپا دختر محترم و شریفیه
و خواهرش سیما چی؟-

چنین کار احمقانه ای نکن سانجیو
زندگیت رو به باد میدی

من میخوام تو وارد سیاست بشی
و یه رهبر بزرگ بشی

ولی تو با ازدواج با اون دختر، شخصیت
خودت رو لکهدار میکنی

...پدر من هیچ چی از چنین سیاستی نمیخوام

که از لباسای سفید برای پوشوندن
شخصیت واقعیشون استفاده میکنن

سانجیو

چه لکه ای توی هویت من دیدی؟

دهنم رو باز نکن پدر

من همه چیو میدونم..که چه بلایی سر رفیق
من یعنی راجو پسر شاستری آوردی

آره آره اون کارو کردم

و گوش کن، اگه حرف من رو گوش نکنی همون
بلایی رو سر روپا میارم، که سر راجو اومد

اگه من بمیرم که قضیه اش فرق میکنه، اما تا
وقتی زنده ام نمیتونی بلایی سر اون نمیاری

چی؟ کجا؟

قربان، این ماشین با یه موتورسیکلت
تصادف کرده بود؟

آره به اداره ی پلیس گزارش بده

قربان، اوضاع پسره وخیمه

هنوز که نمرده؟
نمیدونم-

بیا بیرون چرا؟-
بیا بیرون بهت میگم چرا

واسه کی گردن کلفتی میکنی؟

پشت ماشین وزیر نشستی و خیال
کردی خودت هم وزیری؟

بیا اینجا

ببخشید قربان

شما رو با ماشین پلیس به پارلمان میرسونم
با این جیپ؟-

شما که قوانین رو بهتر میدونین
باید هردو ماشین رو ببریم پارکینگ

آره.

سلام، بفرمایین

تو چرا اومدی اینجا؟
بابا گاهی هم از مغزت استفاده کن-

..اگه اینجا از روپا عصبانی بشی

نه فقط توی بیمارستان، بلکه توی کل شهر
خبرش میپیچه که پسرت با این ارتباطی داره

بیا بریم

میدونی...خودِ آقای وزیر تماس گرفته

که هیچ اقدامی علیه تو انجام نشه..

تو نمیفهمی

بخاطر این زنگ زده..چون اگه من اخراج
یا تعلیق میشدم

حزب مخالف و رسانه ها غوغا به پا میکردن

آقای وزیر به دردسر میفتاد

آرجون تو داری از بخش ترافیک به
بخش ویژه فرستاده میشی

اما باز هم ساکتی!

خودت گفته بودی که یه سری چیزارو
به امید خدا رها کن

معلوم نیست چه حکمتی توشه

رفیق تو احمق که هستی...ولی نه
انقدرا که من فکر میکنم

قربان
بیا آرجون سینگ، بشین-

قربان اومدم اون پرونده رو بگیرم
کدوم پرونده؟-

همون پرونده ی سیمان
تو چرا انقدر به این پرونده علاقه داری؟-

قربان مطلع شدم که همه افرادی که اسمشون
توی اون پرونده است، هشیار شدن

هرچه سریعتر باید اقدام کنیم

حالا هر اقدامی لازم باشه، سی.بی.آی. انجام میده
سازمان تحقیقات؟-

مگه شک داری؟! من اون پرونده رو
تحویل اداره تحقیقات دادم

چه موقع؟

آقای آرجون سینگ، داری جایگاهت
رو فراموش میکنی

تو وظیفه ات رو بعنوان یه بازرس
پلیس انجام دادی

در آینده هیچ سوالی راجع به این
پرونده نمیپرسی..حالا میتونی بری

آقای شرما

قربان با اینا آشنا بشین، ایشون آقای شرماست
و اینام دستیارانش از اداره تحقیقات

این حُکم تعلیق شماست آقای سینگ

شما اخراج میشین
چی دارین میگین؟

بله..من قبل از دادن اون پرونده به شما ازش
کپی گرفتم و به سازمان تحقیقات داده بودم

متأسفم که شک و شبهه های من
درست از آب دراومد

هی گوش کن..مگه من چکار کردم
چه گناهی کردم؟

غمت نباشه ، غمت نباشه
راستی اون رفیقت کو؟

شاید به خونه اش توی دهلی رفته

تو برو به خونه ی بزرگتر

نگران نباش آقای یاشپال، خیلی زود
اون رو هم میفرستم پیش شما

تو چرا اومدی اینجا؟
نیازی نیست تو خوشحال بشی-

واسه دیدن تو نیومدم

اومدم پسرم رو ببینم
پسرت؟!-

تو چطور اون رو پسر خودت میدونی؟

تو که میگفتی عاشقِ من واسه نخ دادن
بهم میاد خونه امون، حق با تو بود!

من چه قبل و چه بعد از ازدواج پیش اون بودم

درواقع تو پدرِ دست دومِ پسر منی

تو داری دروغ میگی-
نه، من دروغ نمیگم آقای ای.ان.کاول

من فقط دارم حرفای خودت رو تکرار میکنم

تو اینجا هیچ پسری نداری

من خودم پسرم رو بزرگ میکنم و
بهتر از تو اینکارو بلدم

اون نیازی به نام خانوادگی تو نداره

از اینجا برو
میرم ولی یادت باشه-

من با حکم دادگاه برمیگردم و پسرم
رو ازت میگیرم

دخترم..این چه حرفایی بود زدی؟

هر چی شنیدی دروغ بود پدر

اون بعنوان یه شوهر انقدر در حق من
..ظلم و بی انصافی کرده

که فقط با شکستن غرور مردونه اش
میتونستم انتقام اهانت هاش رو بگیرم

به جون بیتو قسم میخورم که تا حالا
از حد و مرز های خودم نگذشتم

وکیل مدافع ، ای.ان.کاول! میدونستم
قراره که اینجا ببینمت

آقای کاول، شما بازداشتی

این چه گستاخیه؟ تو نمیتونی من رو
اینجوری دستگیر کنی

این چیه؟-
حکم بازداشت تو. خودت ببین-

آرجون

اینجا چه خبره؟
دوماد شما دیگه دومادِ دولته-

بزودی از کارای ظالمانه اش خبر دار میشی

شما؟! لطفاً تشریف بیارین

اومدم ببینمت
شما چرا زحمت کشیدی؟-

میتونستی بهم زنگ بزنی

زنگ زدم..فهمیدم که رفتی پیش دکتر

چه اتفاقی برات افتاده؟

همون بارِ دوست داشتنی و گرانبها

که برای خانمای متأهل مایه ی سربلندیه

ولی واسه خانمای مجرد، مایه ی رسوایی
و لکه ی ننگه

تو داری مادر میشی؟

کی بابای بچه اته؟
شما-

چی؟ چی گفتی؟ من پدرِ بچه اتم؟

خجالت نمیکشی که داری دروغ میگی

با هر نوع مردی رابطه داری و اسم
من رو میاری!؟

هرچیزی که میخوای بگو..اگه در
توانم باشه بهت میدم

ولی اینطوری بهم تهمت نزن
چرا عصبانی میشی؟-

من هیچ چیزی از شما نمیخوام

خودم بچه ام رو بزرگ میکنم

اون احتیاجی به اسم باباش نداره

به همچین بچه هایی میگن حرومزاده

و همین حرومزاده ها هستن که وقتی
بزرگ بشن، تبهکار و مجرم میشن

بهتره که این بچه رو سِقط کنی

بهرحال هر کاری دلت خواست انجام بده
ولی از این به بعد نمیخوام قیافه ات رو ببینم

" سایه ی بد نامی روی سرمه "

" ازش راه رهـایی ندارم "

" سایه ی بد نامی روی سرمه "

" ازش راه رهـایی ندارم "

"تو نگـاه های من رو با قلبـت ندیـدی "

" با قلبــِ ـت ندیـدی... "

واقعاً رفیق، بنی آدم آخرش ذات و
شخصیت واقعیش رو نشون میده

چرا؟ مگه چی شده؟
چی میخواست بشه-

اشتباه از من بود که به اون عوضی رو دادم

هرچقدر ظاهرش معصومه، باطنش حیله گره

میدونی امروز واسه ی گیر انداختن
من امروز چی میگفت؟

که من بابای بچه ی توراهی اونم

خب چه چیز اشتباهی گفته؟
یعنی چی؟-

خب حتماً پدر هستی که بهت گفته.

تو میدونی که اون دختره کیه؟

بازم به اون مقام همسر من رو میدی!؟

چطور میتونی با دیدن سکه بگی که
آهنش مال کجاست!؟

کافیه آرجون

تو توی عشقت شکست خوردی و اون بیچاره
رو شکار خودت میکنی؟

هیچ میدونی..واسه این که تو فریب نخوری و
به بیراهه نری من حواسم به اون دختر بوده

..و فهمیدم که از وقتی تو وارد زندگیش شدی

هیچ مرد دیگه ای حتی لمسش نکرده

میرزا، تو داری چی میگی!؟
همین که میشنوی-

در واقع تو دیگه یه انسان نیستی
یه جونور وحشی شدی

که وظایف انسانیت رو فراموش کردی

تو انقدر با تاریکی خو گرفتی، که با
دیدن روشنایی چشمات رو میبندی

...سیما فقط بچه ی مادر تو نیست

بلکه تصویر شکسته شده ای
...از جامعه است

که تو با پذیرفتنش میتونی
زندگیت رو سروسامون بدی

...ولی تو دیگه انقدر خودخواه شدی

که به زندگی بقیه هیچ اهمیتی نمیدی...

حتی به بچه ات اهمیت نمیدی

این چیه؟
یه ساری برای تو-

یادته یه بار بهم گفته بودی؟
آره-

و هر چیز دیگه ای که تا الان بهم
گفتی...همه اشون یادمه

سیما..من متوجه اشتباه خودم شدم

من تا حالا داشتم هم خودم و
هم تورو فریب می دادم

اما واقعیت اینه که من تورو دوست دارم
بی اندازه عاشقتم

سیما ، من میخوام باهات ازدواج کنم

" امروز تو به وفاداری من پی بردی "

با من ازدواج میکنی دیگه؟

"این معجزه ی کوچکی از عشق منه "

" یه معجزه ی کوچیکه "

سانجیو

من میخوام خواهرِ راجو، یعنی پوجا رو ببینم

باید یه چیز مهم بهش بگم
باشه الان بهش میگم-

چی پدرت رفته زندان؟

پس کی کارای رفتنم رو انجام میده؟

غمت نباشه ، قبل از رفتنش همه چیو بهم گفته

ترتیب همه چیو دادم

گوش کن، امروز ساعت چهار
یه آمبولانس میاد سراغت

پاسپورت و بلیط و پولم چی؟
اونام حاضره-

باشه، همه اشون رو برام بیار
من؟ من که نمیتونم اونجا بیام-

اون جلاد همسایه شماست

اگه من رو ببینه قبرم رو آماده میکنه

باشه من پوجا رو میفرستم سراغت

پوجا، سانجیو تصادف کرده

اون میخواد تورو ببینه و
کار واجبی باهات داره

سه سال از فوت برادرم گذشته

الان یاد ما میفته!؟

نمیخوام ببینمش
اینطوری نگو آبجی-

حداقل یه بار ببینش

هرگز..بخاطر دوستی با اون
برادرم جونش رو از دست داده

پوجا الان این چیزا رو فراموش کن

اون توی بیمارستان داره با مرگ
دست و پنجه نرم میکنه

چی وضع سانجیو انقدر وخیمه؟
آره خواهر-

وقت رو هدر نده، باهامون بیا

خواهر....خوب شد که اومدی

میخوام قبل از مرگم همه چی رو بهت بگم

راجو بدست پلیس کشته نشد

چی داری میگی؟
راستشو میگم خواهر-

راجو توسط پدر من کشته شد

آره خواهر..حرفم رو باور کن

اون بازرس هردوی مارو گرفت و توی
یه بازداشتگاه انداخت

بعد از یه مدت..پلیس یه خلافکار دیگه
رو به اون بازداشتگاه آورد

آقای پریتوی سینگ..این هم از
سه لاک روپیه شما

این که بهای نجات دادن پسر شماست

یه چیزی رو بگو..چرا خواستی اون سومی
رو بفرستی پیش اون دو تا؟

کی شاهد عینی جرمِ سانجیو بود؟
رفیقش راجو

...قبل از این که حقیقت رو بگه

نیاز بود که بمیره..

چی داری میگی آقای یاشپال؟
مگه نمیدونی که راجو-

ولی چطوری؟
با یه شکلاتِ ساده-

اون شخص سوم با یه شکلات سمی، راجو رو
از زندگی رها کرد و پسرمُ از دردسر نجات داد

...خواهر...کاری که پدرم با شما کرد

خدا من رو براش مجازات کرد..

اینه چه مصیبتی شد

به قاتل برادرم توی خونه خودم سرپناه دادم

متأسفم، لطفاً من رو ببخشید

من تا به حال شمارو نفرین میکردم

و یه مار رو توی خونه ام پناه دادم

گریه نکن پوجا
انسانه بهرحال اشتباه میکنه

ولی با پناه دادن به چمن باگّا یه دردسر
خیلی بزرگ برای خودت درست کردی

چرا همین الان دستگیرش نمیکنی؟

مسئله اینه که اگه پلیس سعی کنه اون رو
تو خونهی پوجا دستگیر کنه

ممکنه برای نجات خودش
دست به هر کاری بزنه

آقای شاستری و مادرش توی خونه هستن

حتی ممکنه اونا رو بکشه!

حالا باید چکار کنیم؟
همه چی درست میشه

تو فقط کاری رو انجام بده که اون بهت گفته

از جایی که بهت گفته براش پول ببر

بذار طبق برنامه با آمبولانس بره

به محض اینکه از خونه دور بشه، میگیریمش

سیما تو باهاش برو..ولی برو خونه ی من

اگه به هر چیزی مشکوک شدی با
سیما تماس بگیر

اون بهم زنگ میزنه

و یادت باشه

اون حتی یه ذره هم نباید به رفتار تو شک کنه

چرا انقدر طولش دادی؟

کیف رو بده به من

چرا رنگ چهره ات پریده و زرد شدی؟
اینطور نیست-

نقشه ی خیلی خوبیه آرجون

اما این چمن کسیه که تا حالا
سه دفعه از زندان فرار کرده

...برای همین بهتره که

وقتی از خونه بیرون رفت و سوار
امبولانس شد، دستگیرش کنیم

این یه ریسک خیلی بزرگه قربان
....ممکنه زندگی یکی

عزیزم..من مافوق توام

البته که منم یه ذره عقل دارم

بله قربان

الو
سیما، نقشه ی ما عوض شده-

الان میخوایم قبل از سوار شدن چمن باگّا
توی امبولانس ، دستگیرش کنیم

ممکنه که نیاز بشه پلیس تیراندازی کنه

پس به همه اشون بگو توی خونه بمونن
و سعی نکنن بیان بیرون، فهمیدی؟

بله

قضیه چیه؟
ببین-

آرجون

میدونم تو یه جایی همینجا مخفی شدی

اگه تو یا یکی از افرادت سعی کنن
...که من رو دستگیر کنن

همه ی گلوله های اسلحه رو
روی اینا خالی میکنم

بهت ده ثانیه مهلت میدم

به افرادت بگو که از سر راه من برن کنار

آرجون

هشت ثانیه گذشته.. برای اینکه قدر زمان
رو بدونی، یکیشون رو میکشم

پدر
نه-

نه آرجون-
اما قربان

هیچ کس شلیک نمیکنه
همگی برید عقب

پدر

برید عقب

بیا

یالا.. بجنب

پدر
برو داخل-

زود باش برو

پوجا تو خوبی؟

نگران من نباش
سیما رو نجات بده

چرا ماشین رو اینطرف میبری؟
بنزین میزنیم-

گوش کن..من آدمی که کار نصفه و نیمه
انجام بده رو نمیبخشم

آرجون

سیما.. حالت که خوبه؟
اره!-

بیا

ارجون

آرجون

چمَن باگّـا

هر دفعه که تورو دستگیر کردم به کمک
پول از دست زنجیرای زندون فرار کردی

ولی امروز تورو برای بُردن به هیچ
دادگاهی دستگیر نمیکنم

امروز به دادگاه خدایی میفرستمت که بدون
بحث..برای حرومزاده ایی مثل تو تصمیم میگیرن

زیرنویس و ترجمهٔ شنیداری توسط: شـــہـریـار

ارائه ای از بالیوود گالری
تلگرام: Bollywood_Gallery@

" با گذاشتن سیندور ازدواج روی مـوهام "
" سرنوشـت من رو تغییر دادی "

" من از امروز متعـلق به توام و تو مـال منی "

" تو از امـروز مـال منی "

ترجمهٔ شنیداری تخصصی
و زیرنویس از شـــہریـار

" حقیــقــت پیــروز اســت "