All language subtitles for Prophecy.of.Love.E08.ThaiMedia.ir

=تیم ترجمه تای مدیا با افتخار تقدیم میکند=
مترجم:مهتاب
"پیشگویی عشق ، قسمت ۸"

تیر نیازی نیست که دیگه ران رو تو پراچوپ پیدا کنی

می دونی رانن کجاست ، آره؟

ران ! ران! صبر کن ، بیا باهام صحبت کنیم

ران،هی

!ران

من واقعا متوجه نمیشم تو چرا همش داری از مشکلات فرار می کنی

نمیخوام کسی رو اذیت کنم

مخصوصا تو رو-
ران-

مامان تو ، تایلندی؟

چی شده؟-
همیشه پرخاشگری-

تو گفتی اگه تو،تاریکی بمونم در امانم

کجا میری؟

وقتی تو استخر افتادم ، دستم خیلی اتفاقی این حلقه رو لمس کرد

اگه ران بدونه کسی انقدر دوسش داره ودلتنگشه

خیلی خوشحال میشه

تو بی تجربه ای
مراقب باش تو دردسر نیوفتی

من فکر میکنم یه چیز مشکوک تو این مراسم هست

من به این مراسم میرم

من میخوام ببینم که انگشتر تاناپون با

انگشتر تیروث یکیه

چطوری رز؟-
خوبم-

تو چطوری؟-
منم خوبم-

کراتای دیوانه اس
به جای اینکه یه موقعیت نزدیک تر بهم بده

منو گذاشته برا کنترل ترافیک

شاید منو دست انداخته-
کراتای حتما یه چیزی میدونه-

اگه خیلی به اونا نزدیک بشیم ، بهمون شک می کنن

اونجا چیز مشکوکی نیست؟

...به نظر می رسه که تاناپون منتظر کسیه

که نمیخواد پات بدونه

باشه ، منم مراقب اینجام

من باید برم ،رز
کمک نیاز داشتی باهام تماس بگیر

حتما،پل

خانم رین-
میشه باهاتون مصاحبه کنم-

چی شد که تواین مراسم حضور پیدا کردین؟

خب ،منم میخوام کمک کنم ،همین

خیلی زیبا هستین، لطفا اینطرف-
خیلی خب-

!اوه رین! خیلی خوشحالم که اینجای

سلام،پات-
سلام-

ما از زمان مراسم رز پارک باهم دیگه ملاقات نکردیم

شنیدم که تو
تو هتل من مشغول فیلمبرداری بودی درسته

ولی من وقت نکردم باهات احوال پرسی کنم

خوشحالم که امروز امدی
ما لایق نیکو کاریم

حتما-
بفرماین داخل-

بله-
مراسم داره شروع میشه-

لطفا-
ممنونم-

سلام،آقای تاناپون-
سلام-

چی شده؟

یه نگهبان رو دیدم که دقیقاً شبیه پل بود

ولی چرا باید پل با لباس نگهبان اینجا باشه؟

اون الان تو فرانسه اس کنار رز داره لذت میبره

احتمالا اشتباه کردم

ران ، من اینجام، هیچ کس نمی تونه بهت آسیب برسونه

میدونم هیچ کس نمیتونه به من آسیب برسونه

اگه خودم نخوام

من خیلی راحت به بقیه اعتماد میکنم

بخاطر همین این اتفاقا میوفته

گذشته ها گذشته

اینجا امنه
من مراقبتم

بریم داخل

ببین تو این پنج سال چیزی تغییر کرده یا نه؟

دیگه لازم نیست بترسی

تو گفتی رزیتا و مادرش اینجان مگه نه؟

آره،احتمالاً تو باغ ان

خاله،ما داشتیم درمورد شما صحبت میکردیم

رزیتا کجاست؟

اون حلقه
مال تاناپون نیست؟

شاید یکی دیگه داشته باشه

میخوای چیکار کنی؟

چرا عصبانی میشی؟

من فقط اومدم ببینمت

تو خیلی خوب میدونستی پات میاد اینجا

آره میدونستم
بخاطر همین اومدم

داری منو تهدید میکنی؟
فکر میکنی ازت میترسم؟

فکر میکنی من ازت میترسم؟

نگران نباش
رازمونو برا همسرت فاش نمیکنم

...ولی میخوام یادآوری کنم بهت

من از اون زنا نیستم که بتونی منو همیشه تو سایه نگه داری

من هیچ وقت معشوقه ی کسی نمیشم

منو تهدید میکنی؟

اگه اونو طلاق ندی

...فقط تو رو تهدید نمیکنم

متاسفم ، رین. داشتم دنبال پون میگشتم ، برای همین تو رو ندیدم

باشه

گردنبند چقدر شبیه مال منه

فکر میکنم سلیقه مون مثل همه

پات، چی شده؟

دنبال تو بودم
آقای ووتیکورن تازه اومده

پس بیا بریم استقبالش
نزاریم زیاد منتظر بمونه

آره

بعدا میبینمت،رین

سلام ،آقا-
سلام ،آقا-

سلام.حالتون چطوره؟

ممنونم
شما مشغول پروژه های زیادی هستین،ولی با این حال اومدین اینجا

خیلی ممنونم

نیازی به تشکر نیست،شما یکی از ماین

اگه بتونم کمک میکنم

علاوه براین،پون خیلی به من کمک کرده

به هر حال ، من ممنونم که شما به عنوان مهمان افتخاری ما اینجا هستین

...معمولا،پون حامی اصلی این موسسه اس

و من بهش کمک می کنم تا مراسم سالانه رو ترتیب بده

امیدوارم که کم و بیش تحت تاثیر این مراسم قرار بگیرین

امیدوارم تحت تاثیر قرار بگیرم

بیاین برین داخل آقا-
لطفا آقا-

ما جلو برای شما صندلی آماده کردیم

کراتای

در حال عوض کردم آموزش موسسه ای-
آره-

میخوای بیای خونه،درسته؟

یادمه که ، زمانی که جوون بودی ،تو بعضی از موسسه ها ی یتیما شرکت میکردی

!کراتای

من معمولاً با همه مودبم، اما تو لیاقتش رو نداری

گرچه رئیس تو برای انجام نیکوکاری دنبال میکنی

ولی اینا گناهای که مرتکب شدی رو پاک نمیکنه

تو همیشه ادعا میکنی من مرتکب گناه شدم

ولی خیلی عجیبه،من تو زندگیم خیلی خوشبختم

باید بهت بگم اینکارا دیگه خسته کننداس

اون فالگیر به فرانسه فرار کرده

براهمین احتمال اینکه اون منو به زندان بندازه خیلی کمه

خوشحالم و افتخار میکنم که امروز تو این مراسم شرکت کردم چون

من خودم بارها به این موسسه کمک کردم

بخشی از اون به این دلیله که من با آقای تاناپون خیلی نزدیکم

و اون حامی اصلی اینجاست

یه چیز دیگه... من می خوام به دیدن
یتیمانی که در اینجا به خوبی مراقبت میشن برم

اونا در آینده بعنوان یه آدم شایسته بزرگ میشن

و به پیشرفت کشورمون کمک میکنن

ممنونم

از طرف بچه های اینجا و معلم سمپونگ

میخوام تشکر کنم

من فکر می کنم همه شما این رو شنیدین
معلم سمپونگ ، مدیر اصلی ما

مدیر موسسه ناپدید شده

این موضوع الان یه ماهه که مارو غمگین کرده

معلم سمپونگ اینجا رو با جانو دل دوست داره

اون زندگیشو وقف بچه های اینجا کرده

...براهمین ما دوست داریم جای که از اون باقی مونده رو حفظ کنیم یعنی

با موفقیت این مراسم سالانه رو برگزار کنیم

...بنابراین ، آقای تاناپون مایله پول اهدا کنه

برای کمک و حمایت از خانواده ی معلم سمپونگ

میدونم همه غمگینو ناراحتیم بخاطر این خبرها درمورد معلم سمپونگ

خیلی از مردم میپرسن که موسسه بدون اون چی میشه؟

من میخوام همه امیدوار باشن

منتظر تایید و شواهد پلیس باشیم

من معتقدم آدم خوبی مثل اون در امانه اون پیش ما برمیگرده

معلم سمپونگ
قبلاً اسم اونو یه جایی شنیدم

حالتون خوبه؟

ممنون خوبم

معلم سمپونگ کجاست؟
دوس دارم باهاشون ملاقات کنم

اینجا نیست
اون دیروز رفت به شهرش

لطفاً از فعالیت ها و عملکردهای بچه های ما دیدن کنین

رز،منم

ترسوندیم

میترسم بقیه مارو ببینن

رو صحنه پون رو دیدی خیلی جدی بنظر میرسید

بنظرت یه چیزی نیست

فکر میکنم تاناپون در ماجرای با ناپدید
شدن معلم سمپونگ دخیل داشته باشه

منظورت معلم سمپونگه ، مدیر موسسه اس؟

آره

من یه دیدگاهای دارم، بعد بهت میگم

معلم سمپونگ مرد خوبیه

هیچ منفعتی برای خودش نداشته

تا جای که پون میخواد اون بمیره

مگر اینکه اتفاقی راز پون رو بدونه

برای همین ، پون می خواد درست مثل کاری که با تو کرد رو بکنه از شر اون خلاص شه

این کار باتیکه(طراحی رو پارچه)

ما معلم ها رو برای آموزش بچه ها
استخدام کردیم اونا سریع یاد می گیرن

اینا خیلی زیبان، ما تیکه
های زیادی رو قبلاً فروختیم

این یکی-
خوبه-

لطفاً از اینطرف می خوام کار پاپیه ماش
رو بتون نشون بدم(اسم یه صنایع دستیه)

بچه ها از نقاشی ، اختلاط رنگ
و قالب گیری شروع می کنن

اینجا ،ما تیکه های زیادی رو فروختیم

ایناها

خیلی متاسفم ، حالتون خوبه؟

چیزی نیست

پون

پون ، آقای ووتیكورن صدات میزنه، بیا

یه پروانه کوچیک تو جنگل در حال پروازِ

درحالی که از گلها لذت
میبره، بالا پایین میره

نور آفتاب سحر به رودخانه می تابه

پرتوی طلایی اون در آسمان می درخشه
، سرزمینی شاد برای پروانه ها

آسمان طلایی نهایت خوشبختی برای اوناست

نیازی به اعتماد گلها نداره، زیرا
در زیر نور خورشید رشد می کنه

من می خوام پروانه کوچک باشم و پرواز کنم
آزاد پرواز کنم

مثل جواهر های رنگارنگ
چقدر خوشحالم که یه پروانه ام

چقدر خوشحالم که یه پروانه ام

چقدر خوشحالم که یه پروانه ام

طبق آخرین اطلاعات

آقای ووتیکورن هر بار مبلغ زیادی
به موسسه ی اوبچان کمک میکنه

آره،چرا مگه چیز عجیبیه؟

بعد از اینکه دقیق بررسی کردم
،به اطلاعات عجیبی رسیدم

این حساب موسسه اس

آقای ووتیکورن ۳ بار به موسسه کمک مالی کرده

و یه روز بعد از انتقال پول

یکی از بچه ها به فرزندی پذیرفته شده

این آخرین اطلاعاتمونه

چند روز قبل از ناپدید شدن معلم سمپونگ

کسی اونو در ملاقات با یه دختر کوچک دیده

بهم نگو که مربوط به زناء هست

این همون دختره-
بله قربان-

دختری که تو تصویره همون آخرین عضو موسسه اس

اون تازه ۲ ماه پیش به فرزندی پذیرفته شده

خلاصه اش اینکه، بعد از انتقال پول ووتیکورن به موسسه

یه دختر به فرزندی پذیرفته شده

بعدش، دختری که آخرین بار به فرزندی گرفته شده
با معلم سمپونگ ملاقات کرده

بعدش معلم سمپونگ ناپدید شده

حالا این دختر کجاست؟

ما داریم سعی میکنم با خانواده ای که اونو به فرزند خوندگی قبول کردن تماس بگیریم

اما هنوز نمیتونیم اونو کنترل کنیم

هی-
چیه؟-

لطفا آویچای رو از من دور کن
من اون دو تارو دنبال میکنم

باشه-
باشه-

هی حواست کجاست؟

منو دست انداختی

اگه زن نبودی
میدونستم چیکارت کنم

صبر کن کجا میری؟
بهم کمک کن جمش کنم

من از این کار نمیکنم ،من آدم گناهکاریم

آقا ببخشید ، شما صاحب ماشین با شماره کی آر ۴۹۲۹ هستین؟

اتفاقی افتاده؟

لطفاً ماشینتونو بردارین چون راه کامیون حمل و نقل مسدود کردین

چرا قبل از پارک کردن به من نگفتی؟-
نه اینکه خیلی گوش میکنی-

صبر کن، زود میام -
آقا ببخشید-

کامیون تحویل عجله داره
برای بچه ها یه سری چیزا آورده

!چیه مگه
خیلی خب ، میرم برش دارم

آقا امروز چطور بود؟

همونطور که همسرتون می خواست کاملاً چشمگیره بود

ممنونم از اینکه دعوتم کردی تا اونا رو با چشمای خودم ببینم

چه دسری میخواین براتون بیارم؟

این روزا ناخوشم دسر نمیخوام

دوست دارم یه چیز ترش بخورم

تو ذائقه تو از دسر به میوه تغییر دادی؟

ولی میوه ی که دوست داری هنوز کاملا نرسیده

اون چیزیه که من دوسش دارم
نمیدونی؟

کی می تونی اونو به من تحویل بدی؟

خب

کی اونجاست؟

هی ،وایسا

هی ،وایسا

وایسا

آویچای کجاست؟

آروم باش

آقای پون

آقای تیر الان اومدن
می خوان به ما کمک مالی کنن

لطفا از این طرف آقا

تیروث، چطوری اومدی اینجا؟

اومدم دیگه
حالا چطوری تو رو بیرون ببرم

چیکار می خوای کنی؟

آقای تیر کجا رفتن؟
اون همین الان اینجا بود

من اینجام

آقای،تیر

تیروث-
خیلی از همکارای بازیگر به اینجا اومدن-

رین تازه اومد و رفته ، مگه نه؟

این روزها کاملاً بدشانس بودم

خیلی اتفاق های بد برام افتاده

برای همین ،می خوام کار نیک انجام بدم ، چون ممکنه زندگیمو بهبود بده

خیلی ممنونم

به نظر نمی رسه از اینکه من اینجام خوشحال باشی

چرا نباشم؟
تو اینجای که کار خیر کنی

خب پس ، اگه بازم وقت داشتم دوباره میام

لطفا منو دنبال کنین، می خوام از اهدای شما عکس بگیرم

حتما

همینطور آقای پون

لطفاً از این طرف
لطفاً همون جا بیستین

خونه ی من زندان نیست
نیازی به فرار نیست

اگه می خوای جایی بری ، فقط به من اطلاع بده،
نمی تونی این کار رو انجام بدی؟

متاسفم

تو با خانوادت مشغول بودی ، برای همین نمی خواستم تو رو اذیت کنم

نمی خواستی منو اذیت کنی یا فقط می خواستی با فولاتات تنها باشی؟

من اینجام تا در مورد مقصر اطلاعاتی کسب کنم

وقتی از پل خبر گرفتم
قبلا از اینکه دیر بشه ، سریع اومدم اینجا

اگه می خواستی بیایی ، چرا وقتی که من به کمک احتیاج داشتم با من نیومدی؟

من کمکت نکردم؟
اگه من یه کم دیرتر می اومد

الان به دست اونا کشته شده بودی

بیا بریم-
کجا؟-

بعدا میفهمی

رز،چرا اینطوری لباس پوشیدی؟

با تیر مشغول فیلمبرداری سریالی؟

امروز کار ندارم
ما یه جشن خوشامدگویی برای ران برگزار می کنیم

آره

الان به جای گل فروشی ، نظافتچی شدی؟

...من-
اون داوطلب شد تا خونه ی مارو تمیز کنه-

ولی اون مهمون ماست ،نه؟

اون دوست نداره راحت باشه
اون مبارزه کردنو دوست داره

چرا به همه ی سوالای من جواب میدی؟

.بیا بریم خونه ، راوی
تا ران رو ببینی

باشه

تیرحتما باید منو سرزنش کنه که در این مورد به اون نگفتم

و من حتی به شما بچه ها کمک کردم

اما کی دوست داره برا خرد کردن اونا به زن دیگه ی کمک کنه؟

تو نگران رز ی؟

تو با اون کاری نمیکنی ، شاید عصبانی بشه

من از این بابت نگران نیستم

من نگران اینم که به دست پون گرفتار شم

نمی دونم اونا فهمیدن که رز تو فرانسه نیست

من حدس میزنم که خدمتکارِ رزیتاست ، بااینکه چهره اونو واضح ندیدم

کاملا مطمئنم که اونه

اما دوست من تأیید کرد که اون با فولاتات به فرانسه رفته

اما پات هم به من گفت که اون نگهبانی رو دیده که شبیه به پولاتات بوده

به این فکر کن. تیروث یهو ظاهر شد

تو کاملاً مطمئنی که رزیتا به فرانسه رفته؟

یه بار دیگه بررسی کن که اون دقیقاً کجاست

بله ،آقا

شما دو نفر آشتی نکردین؟

ما که از هم عصبانی نیستیم-
اما من هستم-

من از کسی عصبانیم که دیگرانو نگران می کنه

بیا بریم داخل

تو رانی؟

می خوام بهت یه هدیه بدم

تو مدرسه برات کارت درست کردم

ران

راوی ، راوی گریه نکن
لطفا گریه نکن دختر خوب

اشکالی نداره گریه نکن

اون از من متنفره؟

فکر نمی کنم
اون الان اومده خیلی خسته اس

بزار یه کم استراحت کنه

...فردا
میتونی این کارتو بهش بدی

گریه نکن،گریه نکن

ران ،ران

با من صحبت کن ، ران-
نه ، من چیزی برای گفت ندارم-

من موافقت کردم برگردم
اما این به معنی نیست که من اون دختر رو قبول کنم

الان نیازی نیست که اونو قبول کنی

ولی لطفا به احساسات اون صدمه نزن
کاری با اون نداره

من نمی خوام اون دختر رو ببینم
نزار دوباره اون منو اذیت کنه

همونطور که تو خواستی به خونه اومدم

نمیتونی اون چیزی که من میخوامو انجام بدی

ران ، راوی یه دختر دوست داشتیه-
ولی، باعث میشه من یاد اون حادثه بیوفتم-

نمی خوام دوباره به اون فکر کنم
می خوام اونو فراموش کنم

می خوام زندگی جدیدی رو شروع کنم
نمی فهمی؟

هی

من...متاسفم

که فرار کردی؟

من فرار نکردم
ولی باشه... بابتش متاسفم

اما چیزی که می خوام ازش عذرخواهی کنم اینکه قبلاً تورو خودخواه میدونستم

و اینکه تو به احساسات دیگران اهمیت نمی دی

ولی با این چیزی که امروز اتفاق افتاد
احساس می کنم ... باید ازت حمایت روحی کنم

...تازه فهمیدم که تو مشکلات زیادی داری

...و البته
منم یکی از اون مشکلاتم

اما سعی می کنم هرچه زودتر به همه چیز پایان بدم

برای همین دیگه مجبور نیشم تو رو اذیت کنم

و درباره ی خانواده ات
امیدوارم که بتونی مشکلاتتو حل کنی

پدر ، مادر و بچه یه بار دیگه در کنار هم باشین

صبر کن

فکر میکنم سوء تفاهم شده

چه سوء تفاهمی؟

خب ممکنه من علت سوء تفاهم تو باشم

خب ،ران

ران خواهر کوچکتر منه

نه همسرم. اون خواهر منه

خواهرت؟

آره

نگاه کن،عکسامو

اینو ،نگاه

این منم،تیروث
این تیرانه

تیروث،تیران
!متوجه شدی

از کجا بدونم خب؟
تو همیشه اونو ران صدا میکنی

از کجا بدونم اون خواهرته؟

از همون بچگی خیلی زیبا بودم

اره، از همون بچه گی بد اخلاق بودی

این برای یه پسر طبیعیه
نمی بینی این یه مراسم مدرسه اس

این دختر رو دوست داشتی؟

تو ازاون پسرای هستی که دوست داری بقیه رو خرد کنه
درسته؟

من کسی رو خرد نکردم
هر کی باشه از کسی که متنفره مسخرش میکنه

در واقع ، من انقدرم از اون متنفر نبودم

اما وقتی دوگونگ عصبانی شد ، نتونست مقابله کنه باهام سرگرم کننده بود

بیمار روانی
اونو دوگونگ صدا کردی؟

این اسمشه-
... کی گفته-

کی گفته وقتی جووونی محبوب نیستی؟

توجه داشته باش ، من ستاره ی نقش اول فیلمام

نمیخوام لاف بزنم

اما من خوش تیپ ترین پسر بودم
و توهر کلاس دوست دختر داشتم

من خیلی محبوب بودم

من قبلاً خیلی در مورد خودم صحبت کردم
بیا درباره ی تو صحبت کنیم

چطوری تو و فولاتات باهم دوست شدین؟

مدت طولانی که با هم دوستین؟

پل دوست پسر من نیست

اما اون نزدیکترین دوستمه

برای بقیه همیشه سوءتفاهم میشه
من از این بابت ناراحت میشم

اما من فکر نمیکنم اون تو رو بعنوان یه دوست ببینه

این به خودش بستگی داره
من نمی تونم احساسات اونو کنترول کنم

اما من این موضوع رو با اون روشن کردم

راوی میگو برات بزارم
باشه

!اوه،افتاد

متاسفم ،تو می تونی اونو بخوری
یکی دیگه برات میزارم

وانمود نکن
اگه میخوای اونو به من بده

بیا،من اول به راوی میدم

ممنون

خب ، این یکیم برای تو. بیا

ممنونم

شما باهم آشتی کردین؟

باید از برادرت بپرسی چون اون کسیه که عصبانی شده

من دیگه عصبانی نیستم

ما الان همدیگرو دوس داریم

تو شلخته تر از راوی غذا میخوری

تقصیره توعه

خب راوی ازم پرسید منم حیقیتو بهش گفتم

هی ،ران بیا پیش ما

بیا با ما غذا بخور، ران

نه گرسنه نیستم

راوی ، غذاتو خوب بخور تا بریم تو باغ بگردیم

بده ، میگو رو برات پوست بکنم

هی، فکر می کنم من خیلی کوتاه شدم

می خوای به اندازه ی برج ایفل قد بلندی داشته باشی؟

اون وقت فتوشاپ بنظر نمیرسه

این نماد فرانسه اس

تو برای مدتی اونجا بودی عکس بهتری نداری؟

این زیاد خوب نیست
سعی می کنم یکی دیگه پیدا کنم

شاید عکسهای بیشتری با رز داشته باشم-
باشه-

پس من تا اینو تموم میکنم ، اون یکی رو بفرست

عکسا تو هارد تو خونه اس

ولی من هنوز نمیتونم به اون خونه برم

نمیخوام نا امیدت کنم،ولی فکر میکنی این کار جواب میده؟

ببین، چانگ
ازهمون نگاه اول کاملا واقعی به نظر میرسه

هیچ کس اینقدر بهش خیره نمی شه

خیلی خب
فقط دعا کن اونا اینو باور کنن

من کار دارم-
خدافظ-

می تونی یه کم اینجا رو درس کنی؟-
حتما-

به نظر واقعی میاد ، درسته؟-
قطعاً همینطوره-

بله قربان

بله ، الان دارم بررسی می کنم

بله ،قربان

قبل از اینکه درباره ی چیزای که اتفاق افتاده توضیح بدم

یه چیزی هست که باید روشن بشه

چی؟

تاناپون اون انگشترو می پوشه
دقیقاً شبیه همون چیزیه که تو پیدا کردی

ممکنه اون دو تا حلقه داشته باشه؟

من کاملا مطمئنم که اون مقصره

کی دو تا حلقه ازدواج داره؟

شاید وقتی فهمید که گمش کرده،از اونا خواسته یه جدیدشو براش درس کنن

اون روز

قربان تموم شد

اون ترسیده که پات بفهمه که گمش کرده

برای همین یکی دیگه سفارش داده

اگه با جواهر فروشی صحبت کنیم

اونا حتما تایید میکنن که حلقه ی تو استخر برای اون بوده

و اون کسیه که قصد کشتن تو رو داشته

بعلاوه اون چیزی که من حدس میزنم

اینکه اون تو ناپدید شدن معلم سمپونگ نقش داره

معلم سمپونگ؟-
آره-

از دید من،تاناپون به خانواده معلم سمپونگ پول میداده

...قبلا ، من به موسسه رفتم بود

و به طور تصادفی گلای رز معلم سمپونگ لمس کردم

بعد دیدم کسی داره به سمت جنگ میدوعه

فکر میکنم اون شخص باید معلم سمپونگ باشه

گل رز ها دوباره بهت گفتن؟

باور نمیکنی

خب...نه

در حقیقت
شاید من از همون اول به تو اعتماد داشتم ، اما خودمو گول زدم

شاید بخاطر دقتت ترسیده باشم

اره ، برای همین داری اعتراف می کنی که من دقیقم

...اگه به من بگی کاملاً باور میکنم

درباره ی دیدگاه من درمورد تو

چی دیدی؟

...خب

اون چیزی که دیدی خجالت آوره؟

نه...اینه

اگه چیز شرم آوری نیست ، پس چیه؟

آخ،آخ

راوی-
راوی-

راوی-

ساکت باش! بلندشو، زخمتو میبندم
گفتم بلند شو

راوی چه اتفاقی افتاده
راوی؟ چی شده؟

ران ، باهاش چیکار کردی؟

خوردم زمین-
اره اینطوری شد-

راوی زیاد گریه نمیکنه
وقتی زمین می خوره به این سختی گریه نمی کنه

بهم بگو ، ران
باهاش چیکار کردی؟

اون داشت منو اذیت میکرد
برای همین من از خودم دورش کردم

برای همین هلش دادی؟

دیگه نمیتونم تحمل کنم
دیروز هم بهش صدمه زدی

می دونی راوی از ملاقات با تو چقدر خوشحال بود

چقدر از حضورت درخانواده هیجان زده بود؟

راوی گفت مهمونی خوشامدی گوی برای تو بگیریم

اون حتی برای تو کارت درست کرد

این به اندازه کافی بی رحمیه که قدر اونو ندونی

چطوری میتونی اونو اذیت کنی؟
تو چه مادر هستی؟

من مادرش نیستم

بسه،راوی رو ببر زخمشو ببند

بیا بریم

...من درکت میکنم

میدونم صدمه دیدی
ما می خوایم از کسای که تو رو آزار دادن انتقام بگیریم

اما نباید با کسای که هیچ ارتباطی با اون ندارن ، برخورد کنی

یا فکر می کنی صدمه زدن به اون اشکالی نداره چون اون ضعیف تر از توعه

...اگه اینطوری رفتار کنی ، پس هیچ فرقی نداری

با اون کسای که به تو آسیب زدن

مهمتر از همه
راوی غریبه نیست

اون از گوشت و خون توعه ، ران

اما من از همون اولم نمیخواستم اون بدنیا بیاد

عشق راوی رو به خودت دیدی؟

دیدی راوی ازت محافظت کرد؟

با این حال تو تقصیر رو گردن اون میندازی

اون بی گناهه

اون هنوزم احساس میکنه دخترته

تو چطور؟

چطور میتونی انقدر ظالم باشی؟
اصلاً غریزه ی مادری داری؟

همش راوی

اگه اینجا جایی ندارم
چرا از من خواستی که برگردم؟

!ران

مشکلی نیست
من در دسترسم، کاررو زیرنظر میگیرم

ممنونم

ران

متاسفم که بازم تو رو اذیت کردم

شاید کارتی رو که برات درست کردمو دوست نداری

ولی من واقعاً می خوام برات کارت درست کنم

ولی این بار می تونی انتخاب کنی کدوم تصویر رو دوست داری

من چن تا نقاشی برات کشیدم
تو کدومو دوس داری؟

این یکیو می خوای؟
نه، نمی خوام

اما من برای همه ی اینا نمره ی اِی گرفتم
به این نگاه کن

این یکی چطور؟

این یکیو دوست نداری
این چطور؟

یا این یکی؟

یا این؟

اینو میخوای؟

"خانواده ی من"

این یکیو دوس داری درسته؟

باشه ،من یه نقاشی بزرگترو بهتر میکشم
این چطوره؟

گفتم نمی خوام-
اول یه نگاهی به این بنداز-

!اوخ،اوخ

درد می کنه

ساکت! بلند شو
من زخمتو میبندم

درد میکنه

ران

لطفا،آوی باهام کاری نداشته باش

التماس می کنم

این کاریه که عاشقا انجام می دن

کمک

هیشکی نمی تونه صدای فریاد تو بشنوه

پس بیا خوش بگذرونیم

کم پیدایی

شنیدم که تو به خارج از کشور رفته ی

به تو ربطی نداره

بهم نگو که برگشتی چون دلتنگ من شدی

ازم دورشو

ولم کن-
چرا جیغ می زنی؟-

من هنوز کاری نکردم-
! کمک! کمک-

کمک

!ساکت باش

تادادا
دیگه درد نمیکنه، نه؟

آره

دخترخوب، اذیت نمیشی،
فقط یه کم کرم می زنم

ران مدتی که رفته
فکر می کنم باید بریم پیداش کنیم

من میرم لطفا مراقب راوی باش

بر می گردم

چرا ران از من متنفره؟

ران از تو متنفر نیست

فکر می کنم اون کاملاً استرس داره، برای همین حالش بدِ

فعلا اذیتش نکنیم

صبر کن تا حالش خوب شه، بعد میاد باهات بازی میکنه

باشه

ببینم دختر خوب

من فقط می خوام ازت یه چیزی بپرسم
برای چی جیغ می زدی؟

تو میدونی که من هیچ وقت احساسی بهت نداشتم

این تو بودی که به من فکر میکردی

بسه-
چرا؟-

نمی تونی حقیقتو تحمل کنی؟

...اگه خواهر تیر نبودی

میدونی که من علاقه ی به یه دختر ساده مثل تو نداشتم

بیا بریم

در واقع ، تو خیلی شیرینی

چن تا شوهر داشتی؟

می خوای یاد همسر اولت بیوفتی؟

عوضی

چانگ-
تیر-

این ماشین آویه

تو با آدمای که نمیتونن از خودشون دفاع کنن ،برخورد میکنی

ولی نمی تونی با برادرم کاری کنی

برادرم از هر نظر از تو بهتره

تو نمی دونی که من الان کیم

ثروتمندم و هرچی برادر معروفت داره دارم

اما تو هیچ محاسنی نداری

تو 10 سال دیگه یا تو طول زندگیت اصلا برنده نمیشی

تو یه آدم ولگرد،که حسود و ناسپاسه

حتی یه سگ از هرکسی که بهش غذا میده
قدردانی میکنه

اما تو یه عوضیی ...تو پست تر از یه سگی

ببند دهنتو

ران-
ران-

ران؟

ران؟-
آوی-

آوی؟

ران-
ران-

ران-
ران-

ران-
تیر-

ران

ران ،حالت خوبه؟ران

جایت آسیب ندیده؟

خیلی درد میکنه؟

اون آویچای ، نه؟
اون تورو آزار داده، درسته؟

بهتره که الان ببریش خونه

بیا بریم

میتونی بیای؟

رزیتا

رزیتا

!بله

متاسفم
فکر کردم شما اون کسی هستی که میشناسم

یه لحظه صبر کنین ، آقا

آویچای

اون چی میخواست؟

فکر کنم اومد بود زر رو ببینه
اما اون قبل از گفتن هر چیزی رفت

اونو میشناسی؟

آره

ران

مامان-
چی شده؟-

خواهرت چی شد؟

بعدا بهت میگم

آویچای-
اون اینجا بود؟-

اومده بوده دنبال رز

اونجا

آویچای یا افرادش باید رز رو تو موسسه ی اوبچان دیده باشن

ممکنه باور نکنن که رز تو فرانسه اس، برای همین دوباره میان

فکر می کنم اونا مطمئن نیستن

اگه اونا مطمئن بودن مثل دفعه قبل میومدن و به من حمله می کردن

آره ، اون احتمالاً فقط اومده اطرافو نگاه کنه

اما تو راه با ران برخورد کرده

حالش چطوره ،مامان؟

مرتب میگه میخواد از اینجا بره

...من و ماریسا
تمام تلاشمونو کردیم تا متقاعدش کنیم

یه قرص مسکن خورده،برای همین الان خوابه

آوی-
تیر-

کجا میری؟
میرم بندازمش زندان-

فقط متهم به تعرض میشه

و بعد رئیسش براش وثیقه میزاره

اون چن بار باید به ران صدمه بزنه ...ما کی میتونیم اونو به زندان بندازیم؟

یکی میتونه برام توضیح بده که آویچای با ران چیکار کرده؟

امیدوارم اون چیزی که فکر می کنم نباشه

خب ، من و رز میریم پیش راوی

اگه بیدار شه ببینه کسی نیست شاید بترسه، بیا رز

نیازی نیست

...حالا که به اینجا رسیده

آره

اون حیوونه عوضی ، به ران تجاوز کرده

من این کار رو کردم چون دوست دارم

تو هم منو دوست داری ، مگه نه؟

اما ما نباید این کارو انجام میدادیم

من هنوز دانشجوم
مادرم و تیر وقتی بفهمن چی میگن؟

می ترسم

نیازی به ترسیدن نیست
اگه تو به کسی نگی هیچ کس نمی فهمه

بدنت اصلاً تغییر نمی کنه

ساکت باشو طبیعی رفتار کن

وقتی یه فرصت پیدا کردم
به مادرت میگم که از قرارمون می گذره

من باید برم

من به خاطر همه کارهایی که برای خانواده اتفاق افتاده عذرخواهی می کنم

تو پدر راوی نیستی
من سعی کردم این موقعیتو بهت تحمیل کنم

اینا همه به خاطر تعصب من نسبت به توعه

تو همیشه حقیقتو میگی ، نه؟

من با یه زن باردار گرفتار شدم ، راوی از نظر خونی با من مربوطه

درسته

اما اگه حقیقت همه چیزو بدتر کنه

پس اونو برای خودمون نگه داریم

حالا فهمیدم که چرا اینقدر از من متنفری

...کاری که با من کردی

در مقایسه با مشکلاتی که برای تو درس کردم ،چیزی نیست

خاله روجی سزاواره اینکه منو سرزنش کنه

اما در عوض اون با من خیلی خوبه

مادرم می دونه که تو مقصر نیستی

تو فقط به وظیفه ات عمل کردی

تقصیر منه که همه ی این اتفاق افتاده

...من احمق بودم که فکر می کردم آوی دوستمه

من از اون متنفر بود فقط می خواستم منو برنده کنه

اون می دونست که ران نقطه ضعف منه
برای همین از اون برای نابودی من استفاده کرد

من خواهرتو باردار کردم
نمی تونم کمکی به اون کنم

خودش خواست

دارم بهت هشدار میدم

چه اتهامی داری بهم میزنی

تجاوز؟

از خواهرت بپرس خودش راضی بود که همسر من بشه،اون منو به خونه آورد

آوی

تویه نامردی-
بسه دیگه ،تیر-

بسه

تو ،توجهنم می پوسی

ران بارداره، چطوری مسئولیتشو به عهده می گیری؟

اگه بخوای می تونی اسم منو تو شناسنامه ش بزنی

اما اگه می خوای من با اون ازدواج کنم

تو خیلی خوب می دونی که وضعیت خانوادام چطوره

من هیچ پولی ندارم و آماده پدر شدنم نیستم

اگه بخوای برای سقط جنین یه کاری کنی ، خوبه

همه چیز تموم میشه

خیلی نامردی

از اینجا برو و دیگه به اینجا برنگرد

..برنمیگردم مگر اینکه
دخترت بخواد منو ببینه

آوی ۵۰۰۰۰۰ تا میخواد وگرنه به مطبوعات میگه

منو ببر سقطش کنم

بچه بی گناهه،فهمیدی ؟
اون نوه ی منه

من به آویچای پول میدم

رز در مورد تیروث بهت چی گفته؟

آقای تیروث با یه زن باردار گرفتار شده

ران-
ران-

ران-
ران-

اون درست مثل توعه، تیر

اون خیلی نازه، مامان

میخوای بغلش کنی؟

اونو از اینجا ببرین

نمی خوام اونو ببینم

ران،گوش کن-
نه-

ازمن دورش کن
متنفرم ازش

!ران !ران

!ران ! ران

ران ،من اینجام-
تیر-

اون میدونه که من اینجام

دیگه نمی خوام اینجا باشم

اون دوباره به اینجا برمی گرده

دیگه اجازه نمی دم اذیتت کنه

متاسفم که مراقبت نبودم

.من دیگه نمی ترسم که اون بهم آسیب برسونه
من بی عفت شدم

اون نمیتونه بیش تر از این بهم آسیب برسونه

اما اون از من استفاده کرده تا تو و مادرو ناراحت کنه

ما نباید فرار کنیم

اگه ببینه که ما ضعیفیم مرتب از ما سوءاستفاده میکنه

ببین

تو با ارزشی

مهم نیست چه اتفاقی افتاده
ارزش تو در درونته

ران ،ارزش یه زن تو ظاهرش نیست

به زیرکی و ثروتش نیست

این درس نیست که تو بی عفتی

ارزش ما تو خوبی هامونه که انجام میدیم

...ما باید ارزش خودمون بدونیم

قبل از اینکه انتظار داشته باشیم دیگران اونو ببینن

مامان

ما باید دست به دست هم بدیمو بجنگیم

اجازه ندیم که اون ببینه ما ضعیفیم

من قول میدم که اون آدمای لعنتی جزای خودشونو میبینن

همین الان،
من می خواهم شما از من حمایت کنین

مامان اول از تو میخوام باشه؟

چی شده مامان؟

باید باهم صحبت کنیم

آویچای به ران تجاوز کرد و حالا اون میخواد تو رو بکشه

من درست متوجه شدم؟-
آره ، مامان-

این یه مسئله مهمیه اما تو جوری جواب میدی که انگار چیزی نیست

من فکر کردم همه چیزی میدونی

اگه ترسیدی
من از پل خواهش می کنم یه جای امن برات پیدا کنه

اما من نباید فرار کنم

من نمی تونم ببینم که ران یا کسه دیگه ی بخاطر من قربانی بشه

به هر حال، من باید به تیروث و کاپیتان چانگ کمک کنم تا ...آویچای رو دستگیر کنن

...و همه ی اون مجرما رو

تا زمانی که موفق نشم ،صبر نمیکنم

منم جایی نمیرم
نمی تونی منو از خودت دور کنی

من هر جا که تو بمونی می مونم

اگه بجنگی ، منم باهات می جنگم

...ما به راحتی نمی میریم

چون ما زیبایم

ما زیبایم-
آره،مامان-

!دختران زیبا می جنگن-
آره،مامان-

من نمی فهمم
از وقتی که از خارج از کشور برگشتی، به خونه نرفتی

هیچ کس نمی تونه باهات تماس بگیره چون تو
همش آدرستو تغییر میدی

وقتی اونا تو رو پیدا کردن
دوباره فرار کردی

چرا اینجوری میکنی؟

نمی خوام اونجا بمونم

چطوری میتونم اینجا زندگی کنم که پر از چنین خاطراتیه؟

نمیتونم تحمل کنم

قبلا... گفتی که نمی خوای با کسی ملاقات کنی

نمی خوای با کی ملاقات کنی؟

اونجا اتفاقی افتاده،نه؟

آره

اون حیوون عوضی به ران تجاوز کرده

چی شده چانگ؟

حالت خوبه؟

خوبم فقط ،یه کم حالم بده

اون دیگه برگشته چرا به عکسش نگا میکنی؟

کی اومدی تو؟
چرا در نزدی؟

نگرانت بودم برای همین یهو اومدم

اگه یهو سرت گیج بره ، سکته ی قلبی کنی ، یا خونریزی کنی چی ؟

مسخره بازی درنیار

قبلا ازاینکه به زور بیرونت کنم خودت برو بیرون

من خواهرتم
غریبه نیستم که

باشه باوو

نمیتونی یه صدای از خودت دراری

هی ، بهش در مورد حلقه گفتی؟

نه هنوز چند کلمه نگفتم که منو بیرون کرد

امروز حال خوبی نداره
خیلی خطرناکه شده

!اوه

آقای فولاتات ، آویچای برای پیدا کردن رز تا خونه باغ رفته

خوشبختانه،اونو ندیده

... باید عکس های جدیدی دانلود کنیم

یا هر کاری انجام بدی تا اونا باور کنن تو و رز تو فرانسه هستین

در غیر این صورت ، رز تو معرض خطر قرار میگیره

من چیزی برای گفتن بهتون دارم

از خواهرم در مورد حلقه ازدواج پرسیدم

اینجا، مغازه جواهرات و شماره تلفن صاحبش

خیلی ممنونم

راوی خوابه؟

اره،خوابه
من بجای تو بهش بوس شب بخیر دادم

ممنونم که بجای من از راوی مراقب کردی

امروز خیلی مشغول بودم

بهش فکر نکن
میدونم

فکرشو کن... آویچای بهشون اطلاع بده که من تو تایلندم

بعد میتونی از من به عنوان یه طعمه برای قرار دادن آویچای تو زندان استفاده کنی

این درست نیست من بهت اجازه نمیدم این کار رو انجام بدی

ولی تو به من کمک کردی چون توهم میخواستی آویچایی رو دستگیر کنی، مگه نه؟

شاید قبلاً میخواستم

ولی الان نظرم عوض شده

نمی تونم اجازه بدم اتفاقی برای تو بیوفته

اما با این روش، آویچای قطعاً تو دامون میوفته

نه ، نه. دیگه در این مورد صحبت نکن

چرا؟

...خب

خب ، اگه به من بگی که چی دیدی در مورد من

اون وقت منم بهت میگم

فکر می کنم خوابم میاد
من میرم بخوابم

صبر کن

چیز مهمی باید بهت بگم

چی؟

امروز بعدازظهر گفتی که من ازتو متنفرم

در واقع ، من هیچ وقت از تو متنفر نبودم

اگه حتی عصبانی بشی ،عصبانی نمیشم

من فقط خواستم بگم که من از تو متنفر نیستم ، مخصوصاً تو این لحظه

ممنون

صبرکن

حسی که بهت دارم خیلی دور از نفرته

من واقعاً باید برم بخوابم ، دوباره نمیگی ، صبر کن

صبر کن

صبر کن

منتظر چی هستی؟

امروز با این اتفاق های که افتاد حتما خیلی شوکه شدی

نه ، من با چیزای غیر منتظره زیاد رو به رو شدم

صادقانه بگم
چیزی که تو اینجا اتفاق افتاده یه موضوع پیش پا افتاده بود

هرچی یه خانواده کامل تر باشه، مشکلاتشم بیشتر میشه

همیشه داستانهای دردناکی هم وجود داره که قابل گفتن نیست

راه اصلی برای حل یه مسئله اینکه قبول کنی این یه مشکل نیست

و این یه چیز شرم آوری نیست

ما باید شجاع باشیم که درموردش به کسی بگیم

درست مثل کاری که تیروث انجام داد

چرا روانشناسی خوندی؟

شنیدم که تو یه نویسندهم هستی

من یه مشکلی داشتم

بعد از اینکه تو ازدواجم شکست خوردم، مدت زیادی خودمو گم کردم

خوشبختانه
رز به من دلگرمی خوبی داد

تو اون زمان
من به دارما ها و روانشناسها مراجعه می کردم

بعد ازاینکه زندگیم به حالت عادی برگشت
تو رشته ی روانشناسی تحصیل کردم

تا بتونم به مردم کمک کنم
مثل من بر غم و اندوه شون غلبه نکنن

خوشحالم که اینجا با ما هستی

لطفاً مراقب ران هم باش

مشکلی نیست

...من باور دارم که ران میتونه به غم و اندوهش غلبه کنه

و به حالت عادیش و خوشبختی برمیگرده

در واقع ، ران آدم ضعیفی نیست

اون خیلی مقاومه
اما فعلا بهش نرسیده

بهش فکر کن
اگه اون ضعیف بود و مقاوم نبود

جرات نمیکرد خونه شو ترک کنه و یه زندگی جدیدی رو شروع کنه

یا راهی جدید برای زندگیش انتخاب کنه

از همه مهمتر ، اون
خودشو فدا می کنه

و اجازه نمیده که اون بعنوان یه ابزار برا از بین بردن برادرش استفاده کنه

در واقع ، اون خیلی قویتر از اون چیزیه که فکر میکنی

خیلی ممنونم

تو هم باید قوی باشی

ران آدم ضعیفی نیست
اون قویه

اما هنوز بهش نرسیده

بهش فکر کن
اگه اون ضعیف بود و مقاوم نبود

جرات نمیکرد خونه شو ترک کنه و یه زندگی جدیدی رو شروع کنه

یا راهی جدید برای زندگیش انتخاب کنه

از همه مهمتر ، اون
خودشو فدا می کنه

و اجازه نمیده که اون بعنوان یه ابزار برا از بین بردن برادرش استفاده کنه

در واقع ، اون خیلی قویتر از اون چیزیه که فکر میکنی

آقا؟

تموم روز کجا بودی؟

در مورد رزیتا ، چیزی بدست آوردی؟

خب..من

اون دختره داره جیغ میزنه؟

خوبه که اومدی
این دختررو از من دور کن

فقط یه دختر کوچکه
ولی خیلی مشکل تر از بقیه اس

تو مراسم موسسه اتفاق افتاد
شما نباید عجله میکردین

آقا ، اون خیلی جوونه

فکر نمی کنم حتی هفده ساله اش هم باشه

برش گردونین به همونجای که بوده ،بجای اینکه وایسی نگاش کنی

باشه

بله ،قربان

بلند شو

ساکت باش

اگه ساکت شی ، میبرمت خونه

در غیر این صورت ، اینجا میمونی
متوجه شدی؟ ساکت باش

اینجا رو تمیز کنین-
بله قربان-

آروم باش

ساکت باش

را بیوفت

برو بالا

هی نیازی نیست

من خودم می تونم از پس این دختر بربیام

شما دو نفر اتاقو تمیز کنین ...من مراقبشم

بله،رئیس

محکمتر بکشش
به سمت چپ

خوبه

یه کم بیشتر. بالا تر، آره ، خوبه

همینطوری خوبه

وای ، همه چیز هست

فکر کردم مثل دفعه قبل از فتوشاپ استفاده میکنیم

ما صحبت کردیم اینطوری بهتر باور میکنن

با صبحونه خوردن انجام میشه؟
اره از اینجا؟

باشه-
می تونی تو درس کردن چای بهم کمک کنی؟-

حتما-
خوبه-

هی،چرا بازم شله؟
بکشش بالا

پولاتات خودشو وقف تو کرده

احساس نمیکنی خیلی زیاده دیگه؟

خب ، شاید

هرچی بیشتر منو تشویق کنی ، بیشتر احتمال داره که تسلیم اون بشم

من اول اینو به ران میدم
بعدا باهات صحبت می کنم

هوم

...کاپیتان چانگ می دونست که

مادرم پیشنهاد کرده که با ران عادی رفتار کنیم؟

ما می تونیم از اون مراقبت کنیم ، اما نه انقدر که ناراحتش کنه

من قبلا بهش گفتم

اون می دونه مادر راوی کیه؟

نه

اون نمی دونست که ران بارداره

فکر میکنه که من راوی رو به فرزند خوندگی قبول کردم

احتمالا ،اونم مثل بقیه تعجب کرده که راوی بچه ی منه

اما کی راوی باید بفهمه مادر واقعی ش کیه؟

اون باید صبر کنه تا ران بتونه یه مادر خوبی بشه

داری برا امتحان میخونی؟-
آره-

در واقع ، من باید مدت ها پیش فارغ التحصیل میشدم

اما موقعی تحصیل کار می کردم
برای همین بیشتر طول کشید

قبلاً خوش شانس بودم که
... رئیس سابقم منو استخدام کرد

حتی اگه من فقط از درجه ۱۲ فارغ التحصیل شده باشم

اما الان فکر می کنم بهتره به خودم اعتماد کنم

تو یه دختر باهوشی و نگرش خوبی داری

تو منو یاد یکی از افراد مشهور میندازی

من یه بار باهاش ملاقات کردم و امضاشو دارم

اون کیه؟

اپراه وینفری
اونو می شناسی؟

آره،اون یه مجری معروفه

درسته. اما قبل از اون
شهرت و پول زیادی به دست آورد

تو زندگیش خیلی سختی کشیده
که اون خیلی باور نکردنیه

وقتی زندگی نامه شو خوندم ،چشمام پر از اشک بود

من یکی از گفته های اونو دوست دارم
اون گفته

"از شکستت درس بگیر"

همه ما باید موفقیتمونو تو زندگی پیدا کنیم

حالا هر شکستی که باشه

کسای که موفق میشن با چیزهای بد درگیر نمیشن

بلکه اونا از اشتباهاتشون درس میگیرن
و به زندگیشون ادامه میدن

سلام

مهمون داری

ببخشید

یه وقت دیگه باهم صحبت میکنیم

من کیک کرپِ، مورد علاقه تو برات خریدم

ممنونم

بهم خبر بده چه زمانی امتحان داری ، من میبرمت

و اینکه نزدیکه تولدته

اگه میخوای کار نیک انجام بدی
من میتونم همراهیت کنم

چرا با من اینقدر خوب رفتار می کنی؟

اگه از روی ترحم این کار رو میکنی، لطفاً این کار رو نکن

من گذشتمو جبران میکنم ...و زندگیمو ادامه میدم

نیازی به دلسوزی برای من نیست-
ران-

من از روی ترحم با تو خوب نیستم

...اما این به این دلیله که من

اگه به من نگاه کنی،میبینیی که من اصلا تغییر نکردم

من همیشه این کار رو میکردم

نمیدونم تو اصلا بهم توجه میکردی یانه

ولی باشه

توجه میکردی

یا اینکه از من خسته میشدی

اما من این کار رو برای همیشه ادامه میدم

مدتهاست که دارم آموزش میبینم امروز باید از استعدادم استفاده کنم

اگه آموزشمو قبول نکنن، چیکار کنم

وای ، این مثل یه کافه تو پاریس بنظر میرسه

آره، تو اینجا بشین

منم اینجا میشینم

برج ایفل هم هست؟

بیا تیر
اونا تو پاریس ان ، برج ایفل لازمه

بذار ببینم-
بیا-

هی،هی،اینجا

هی

آره،تو

من؟-
آره،با توام-

میشه از ما فیلم بگیری؟

می خوام به نظر برسه که ما داریم صبحونه میخوریم تو این منظره

شروع کنیم-
باشه-

صبر کن،صبرکن

فکر می کنم خوبه که تو یه فنجون تو دستت بگیری

با یه دسته دیگتم خوبه یه تکه نون تو دهنت بزاری

!نون-
آره،انگار داری غذا میخوری-

رزیتا، تو هم کمی برو عقب
یه کم بیشتر، خوبه

اینجوری جلوی برج ایفلو نمیگیری
الان خوبه

عالیه
خیلی خوبه ، همه چیز عالیه

تیر-
اونا باید بهم نگا کنن-

فراموش نکن ما باید اونا رو زن و شوهر نشون بدیم

مجرما این روزا خیلی باهوش شدن

اگه اونا مثل عاشقا رفتار کنن ،واقعی بنظر نمیرسه

اونا می تونن جعلی یا واقعی بودنشو تشخیص بدن
این خوبه

بزار اینو انجام بدیم

حرکت

به خوردنت ادامه بدین
نیازی نیست به چشماش نگاه کنی

اره ،این خوبه

رزیتا تو همش جرعه جرعه بخور

اره،همینه

میتونی بخندی
اما نیازی نیست بهش نگاه کنی

درسته،همینه،خوبه،خوبه

خوبه،کات

اوکیه

فکر می کنم خیلی واقعی به نظر می رسه

بخاطر اینکه من تجربه زاویه سازی دوربینو دارم

به همین دلیل خیلی واقعی به نظر می رسه

دلیلش هم این میتونه باشه چون من تو میز آرایی استعداد دارم

وظیفه ی منم ویرایش کلیپه

تضمین می کنم عالی میشه

درسته ، امیدوارم این بار بتونیم مجرمارو گول بزنیم

اره

بیا

با صاحب مغازه جواهرات تماس گرفتم

تاناپون یه دونه انگشتر سفارش داده و دوتا گردنبند شبیح به هم

انگشتری که سفارش داده کپی حلقه ازدواج شه

این به این معنی که وقتی فهمیده انگشترش گم شده

حلقه ی جدیدی سفارش داده....چون ترسیده همسرش متوجه بشه

و اینکه اون مظنون به قتل میشه

دلیل اینکه اون می خواد رزیتا رو بکشه باید بخاطر فسادش باشه

اما من احساس می کنم که این شامل موسسه اوبچانم هست

من مکالمه ی اونا رو شنیدم ، اما کاملاً متوجه نشدم

باید یه جور کد مخفی باشه

ممکنه در مورد مواد مخدر باشه؟

معلم سومپونگ شاید به طور اتفاقی فهمیده اونا درگیر مواد مخدرن

اگه هم قاچاق مواد مخدر نباشه
ممکنه قاچاق انسان باشه

چون چن تا دختر بعد از فرزندخوندگی گم شدن

و آخرین دخترهم سعی کرد با معلم سمپونگ تماس بگیره

بعدش هر دوتاشون یهو ناپدید شدن

کد مخفی می تونه در مورد اون دخترا باشه؟

بر اساس اون چیزی که به ما گفتی ، ممکنه دسر یه دختر باشه

اما میوه به چه معناست ، مخصوصاً میوه ی نارس؟

سلام ، من کاپیتان کاچام
در حال رسیدگی به پرونده معلم سمپونگم

اره

تازگیا دختری به فرزند خوندگی گرفته شده؟

چی؟

خیلی ممنونم
بعدا با شما تماس می گیرم

دیروز دختری به فرزندی پذیرفته شد، به اسم لیمو ،۱۳ ساله

لیمو ،میوه

نارس یعنی اون سنش پایینه

با خانواده ای که دختری به نام لیمو رو به فرزندی پذیرفتن تماس بگیرین

از موسسه ی اُبچان بلافاصله بازجوی کنین

صبر کن،اونا زیادن

حکم جستجو ی خونه آقای ووتیکورن رو صادر کنین

من میرم اونجا،باشه

خوبه،میبینمت

من خونه ووتیکورن رو بررسی میکنم-
باشه-

امروز بعد از ظهر رین رو تو مراسم می بینم
سعی می کنم ازش بپرسم

شاید ، من اطلاعات بیشتری در مورد تاناپون بدست بیارم

باشه

امیدوارم که لیمو تو وضعیت خوبی باشه

لعنت بهت،گفتم وایسا،هی

کار شما فرستادن میوه و
دسر به آقای ووتیکورن،درسته؟

اینو از کجا شنیدی؟

!خانم رین

تست بارداری داده بود دو خط بود

اون قطعاً بارداره

رزیتا حتما تو خونه اس

ممنونم ، رین. تو خیلی به من کمک کردی

می دونی رزیتا الان کجاست
برنامه ی بعدیت چیه؟

خب ، میخوام از کسی که این راز رو میدونه خلاص شم