All language subtitles for www.1TamilMV.nexus - Lokkhi Chhele (2022) WEB-DL - 1080p - AVC - (AAC 2.0) [Tam + Tel + Hin + Mal + Kan] - 2.9GB - ESub

کانال تلگرامی فیلم سینمایی
@Moviezindian

[مترجم:Rose.nri]
@Moviezindian

(براساس یک داستان واقعی)

(دنیا باید از خرافات پوچ رها بشه)

بگیرش

بیا

بزنینش

ولم کنین-
ببرینش داخل-

...بزنینش. بزنینش

بدو، بدو

بگیرش

رفت اونجا-
نزدیک اون درخت-

بله، اون جا

#بوسه یک فرشته#
@Moviezindian

"مثل یه مشت از تاریکی، ماه کامل امشب"

"قلبم در حال سوختنه. شب چطور بگذره؟"

"یک شب خیلی تاریک، و فریادهای جغد سفید"

"دنیا در آتیش سرده یه توده هیزم مرده* می سوزه"
(*هیزمی که باهاش مرده ها رو می سوزونن)

"چطور ازش جون سالم به در ببرم دوست عزیزم؟"

"قلبم با ترس زیر آسمون رستاخیز می کوبه"

"یه مصیبت بر فراز سرزمین لاکشمی پدیدار میشه"

"سرما تو این شب شوم، مهره های پشتم رو تا آخرین نفس دنبال می کنه"

"نورهای صاعقه سیاهرگ های قلبم رو می شکافه"

"حتی کرم های شب تاب با ترس مخفی میشن"

"قلبم با ترس زیر آسمون رستاخیز می کوبه"

"قلبم با ترس زیر آسمون رستاخیز می کوبه"

آقا، اتاق میخوایم-
چند تا؟-

دو تا

باشه

اسم و کارت شناسایی لطفا

باشه

شیبناث دوتا. گایاتری چترجی-
و سومی؟-

...امیر-
لقبت نه-

امارناث دوتاست. شیبناث و امارناث دوتا

پسرعموییم-
باشه-

تو راه برگشتمون به کلکته، ماشین خراب شد

اگه تعمیر بشه، فردا میریم

از خیلی وقت پیش شروع کردیم. از دونگریپوتا

رفته بودیم عروسی خواهر دوستمون

اتاق شماره دوازده-
بله-

خیلی ور میزنه

وای نه-
چیه؟-

تو مغازه سیگار رو جا گذاشتم

برو بیارش-
آره-

همونطور که داشتم می گفتم، تو عروسی خواب نداشتیم

"اینطوری بود که اولین بار دیدمش. امارناث دوتا اکا امیر"

"تو موهانپور"

بریم اتاق

من جوی میترام-
سلام-

سنگبد کلکته رو می شناسین؟ من اونجا یه کاراموز روزنامه نگاریم

قراردادی، نه حقوقی

براشون داستان می برم. اگه خوششون اومد می گیرنش

ولی علاقه اصلی ام به داستان نویسیه

رمان، داستان کوتاه، همه نوعی

ولی داستانی که هدف داره

"آره"

"با یه هدف"

"اونجا تو ماموریت بودم، وقتی که به یه طرح کوچیک برخوردم"

و همین که شروع به نوشتنش کردم"
"با گذر زمان دیدم که رشد کرد و تبدیل به داستان بزرگی شد

اینجا فقط چند تا دونه هتل هست. همش پره

مردم روستاهای اطراف دارن میان

تا فقط یه نگاه بندازن. بعد برمیگردن

اینجوری که تو شبکه محلی تبلیغ می کنن

اینجا به زودی یکی از بزرگترین مکان های زیارتی میشه

خب...اون واقعیه؟ الهه ثروت، تجسم لاکشمی؟

آره-
خدایی چهارتا دست داره؟-

و سر؟-
فقط یه سر. مثل ما-

بیخیال. یه خرافات ساده ست

چند سال پیش، مجسمه ارباب گانشا شیر می خورد! بین مردم معروف شد

...حتی تو کلکته هم مردم راحت باورش کردن

جلوی خونه ها آب آبی آویزون می کنن تا سگ ها ن*رینن

همینه. حالا همه همین کار رو می می کنن

...ولی جلوی کسی رو نمی گیره که-
بیا ببین-

ببین

هی...نشونم بده

نشونم بده

بدش من-
صبر کن-

نشونم بده، باشه؟

ببین

خدای من

چنده؟-
ده روپیه؟-

لطفا بذار من پولش رو بدم. ازت بزرگترم

واقعا شرمنده-
ده روپیه؟ بیا-

من پولش رو میدم. چند؟

"امیرحسین فقط به یه کاراکتر داستان محدود نموند"

"مثل حروف کوچیکی که منتظر درخشیدن میمونن"

"امیرحسین منتظر بود که یه رمان بشه"

چیز تند سفارش نده

بیا تو-
فقط یه خوراک آبپز-

باشه

اوه لطفا بشین-
میتونستی بهم زنگ بزنی-

مشکلی نیست. الان ماشین سالم و سلامته

خوبه. کله سحر میریم

باید استراحت کنیم. سفر درازی داریم

نمیشه فردا یه کم دیرتر بریم؟ بیاین بریم یه بار ببینیمش

چی رو ببینی؟-
...الهه لاکشمی. حالا که اینجاییم-

راست میگه

مکانیک ها هم درباره چهاردست حرف میزنن

گفته باشم، بیاین زود بریم

چرا ماشین باید تو هیجال گنج خراب میشد؟

آره-
همه چی یه هدفی داره-

چه جور هدفی؟-
شاید الهه می خواد ببینیمش-

برای همین ماشین اونجا وایساد-
گایاتری، مثل مامانت حرف نزن-

مامان حتما میرفت دعا کنه

دیگه این فرصت گیرمون نمیاد. بریم

اوضاع مامانم خوب نیست. براش دعا می کنم

باشه

میشه بیام تو؟-
جوی دا، لطفا بیا-

چرا پا میشی؟ بشین

چهارپایه رو برمیدارم-
لطفا بشین-

بشین

شماها برین. دو روزه خواب درست حسابی نداشتم

بعد بیاین از هتل ببرینم

سپیده دم میریم. شلوغ نیست. بعدش واسه صبحونه به لوچی میریم

بفرما-
نمیتونی از شلوغی فرار کنی-

مردم از 4 صبح صف می کشن

لطفا بیا

یه مسئله مذهبیه. مناسب نیست بیام

...از کی تا حالا-
شاید خوششون نیاد-

به عنوان امارناث بیا. چرا می ترسی؟

اون جا کسی وقت نداره از مذهبت بپرسه

مردم محلی سرشون گرم پول درآوردن به عنوان راهنماست

اگه استخدامشون کنیم، لازم نیست تو صف منتظر بمونیم

صاف میریم تو تا الهه رو ببینیم

نمی تونی تصور کنی چقدر شلوغ میشه

چرا؟-
...مثل یه کارناواله. مثل-

مثل دورگا پوجا تو کلکته ست

بریم

می تونم یه چیزی رو تضمین کنم

تا حالا همچین منظره ای ندیدین

دو تا دست داره که از اینجا میاد بیرون. تصور کنین

زنده و بیدار؟-
گهگاهی-

وگرنه مثل هر بچه دیگه ایه. گاهی بیداره

گاهی خوابه. وقتی گرسنه میشه گریه میکنه

واو-
نشونتون میدم. بیاین اینجا-

من؟

بچرخ

حالا دست هات رو ببر بالا

اینطوری

یه الهه چهاردست

چایتون-
بذارش اینجا-

وای چه کیف خوشگلی

چقدر پولش رو دادی؟-
حدس بزن-

حتما...حدود 1200 روپیه؟

فقط 250 روپیه

ارزونه-
مگه نه؟-

آره. و خیلی خوشگله

کی میری؟-
طلوع صبح-

باشه-
دو تا بیسکویت بهم بده-

حتما

"الان چند ساله که تو همچین تاریخی تو کلکته نبودم"

"هرکاری داشته باشم فرقی نداره"

بله خانوم. منتظر تماستون بودم

پنج صبح؟ بعدش تو گیت عوارض راهداری منتظر باشم؟

دوازدهم آگوست. این تاریخ فقط واسه من مهم نیست

یه تاریخچه مختصر از خاندان سلطنتی هیجال گنج

باید این رو بدونی

تو زمان های فئودال، طبقات پایین نجس حساب میشدن

ولی جامعه نتونست بدون اون ها پیش بره

پس روستای هیجال گنج دومجوری برای خدمت به خاندان سلطنتی ساخته شد

قبلا مردم بعد تاریکی اینجا نمیومدن

و مردم طبقات بالاتر حتی نزدیک نمیشدن

این روستا منزوی باقی موند

روستایی های بیچاره، به تنهایی روزهاشون رو در آرامش می گذروندن

کشمکش همیشگیشون اربابِ اربابان مهادو رو راضی کرد

به برهمای توانا گفت "این آدما دارن زجر میکشن

وسط این پریشونی دنیا، با ناسازگاری و جنگ

"فقط این دومجوری بیچاره در آرامش ساکن بودن

واو. داستان خوبیه

"بنابراین لاکشمی باید اینجا مجسم شه"

راهروها با تزئینات سنتی مزین میشن

دیوارها با تصاویر هنری از زندگی انسان و حیوانات تزئین شدن

همونطور که گفت

هروقت درستکاری رو به انحطاط بره، اوه هند"

و از بدکاری تجلیل بشه

برای حفاظت از نیکی و نابودی بدکارها

"برای برپایی دوباره درستکاری، در هر دوره ای متولد میشم

پونزده روپیه-
این واسه چیه؟-

ده روپیه

پیرمرد، هارن، یه شغل دنجر داره

دنجر؟-
تمیزکار-

اون ها سه نسله این شغل رو داشتن

...زن پسر کوچیک پسر دوم هارن

نه قربونت-
باشه-

زن پسر کوچیک پسر دومش یه دختربچه به دنیا آورد

دو ماه گذشته. اولش خیلی می ترسیدن که به مردم بگن

ولی این چیزها مخفی نمی مونه. اون لطف برهماست، یه دختر عادی نیست

یه الهه ست. خودتون ببینین

کی این شایعات رو پخش کرده؟

ملت علاف

هیچکی حرف نمی زنه. اون چیه؟ کاهن؟

چه مزخرفاتی به خورد پدرم میدی؟

صداش کن مزخرف. ولی یه مومن یه داستان متفاوت میگه

چه داستانی؟-
ساکت-

خواهیم دید که کتاب های مقدس تاییدش می کنن یا نه
خودت رو کنترل کن

باشه باورم نکنین. بابا میاد

نظر اون حرف آخره. بیاین ببینیم چه حرفی داره

بابا ساکور این جاست-
آره. بیارینش داخل-

آره

این فقط شایعه ست؟ کسی واقعا دیدتش؟

بیاین، اون ها دیدن-
نه. من ندیدمش-

شگفت انگیزه-
معمولا به اون روستا سر نمی زنیم-

ولی عکس ها رو دیدم. یه سر و دو پا

هریناث خودش عکس ها رو گرفته

همه مون یه سر و دو تا پا داریم

ولی چهار تا دست داره. دوتاشون به حالت عادی ان

و دوتای دیگه بالای شکمن

بیاین. تو گوشی ام دارمش

ببینین

این عکس ها رو میشه تو کامپیوتر ساخت

فیسبوک رو چک کنین. یه زن یازده تا بچه زاییده

ممکنه؟ یازده پسر تو یه حرکت

ممکنه. گنداری صد تا پسر داشت

چهار تا دست چی؟-
اون هم ممکنه-

ارباب ویشنو بهش چرخ مقدس رو داد. ارباب ایندرا بهش صاعقه داد

ارباب پابان بهش تیر و کمون داد. و مهادو نیزه سه شاخه رو بهش داد

چهار سلاح برای هرکدوم از چهار دستش

هیچ چیزی که خدا خلق کرده بی معنی نیست پسرم

بهم گوش کن. با چشمای خودت دیدیش؟

نه...ولی عکس ها رو دیدم

همه فقط عکس دیدن. عالیه

...تا برگردم

هیچکس برنمیگرده خونه. بشینین اینجا صبحونه بخورین

مدهب

بله آقا-
برای همه صبحونه بیار-

باشه

برمی گردم. هیچکس نباید بره

میری؟

وارد اون منطقه میشی؟

اگه یه الهه ست، چطور ممکنه یه نظر انداختن بهش گناه باشه؟

گوش کنین. می تونین با 500 روپیه وارد مسیر پشتی شین

برای مهمون های ویژه ست. نفری پونصد تا

سه تاتون 1500 بدین-
لازم نیست. باهات میایم-

خب داداش

تو کلکته چی کاره ای؟

دانشجوی پزشکی هستیم. دکتر

خانوم هم همینطور؟-
آره. سه تامون-

و تو؟-
من از انجمن خبریام-

چقد خوب موندی

بیاین

رسیدیم به خونه لاکشمی. بیاین

اگ من نبودم،باید یه ساعت تو صف وایمیستادین

یادتون نره با گوشیتون عکس بگیرین

ولی لاکشمی کوچیکه. سلفی گرفتن باهاش بی فایده ست

بهتر. عکس میگیرم و میذارم فیسبوک. وایرال میشه

...داداش گوش کن

راهنما دا...لطفا گوش کن

پسر بزرگ زمین دار وقتی دیدش چه واکنشی نشون داد؟

خیلی بداخلاقه. خیلی بی ادبه

...ولی...وقتی الهه رو دید

شنیدم ترسیده. بیاین

رو پیشونی اش یه تیلاک بذار

بیاین

لطفا برین کنار. کنار برین

سمت راست. لطفا بیاین

لطفا راه رو باز کنین

بیاین

ببینین

عکس بگیر داداش

عکس بگیر

عکس بگیر خانوم-
این رو نگه دار-

قبلا، برهمن ها و طبقات بالا، اون ها رو کثیف می دونستن

...و حالا

تو خونه شون اشعار مقدس می خونن

...خونواده های برهمن زیادی هستن

فقط از شانس خوب پیرمرد هارنه

چرا این قدر حرف میزنین؟ برو تو

بیاین بریم

اتفاقی که افتاده رو نمی تونی تغییر بدی

کاهن اعظم یه چیزی بگو. نشین مثل یه کبوتر چرت بزنی

چرت نمی زنم. فکر میکنم-
بهمون یه راه حل بده، بعد فکر کن-

راه حل می خوای؟

نیلوفر آبی همیشه تو لجن به دنیا میاد

نیلوفر آبی مقدس

میتونیم بدون یه نیلوفر آبی، مراسم مقدسی برگزار کنیم؟

ولی فکرش رو که می کنم، تو لجن به دنیا اومده

تو هم باور داری که کار خداست؟

مذهب، معبد رو زنده نگه می داره. معبدها کاهن ها رو زنده نگه می دارن

کاهن کسیه که خیرش به همه روستایی ها رسیده

چه خیری؟-
هیجال گنج از لحاظ کشاورزی باروره؟-

نه. و صنعت چی؟ چه بلایی سر اون کارخونه اومد؟

قُپی میاد

صنعت به چوخ رفت-
مواد معدنی؟-

چرا شوخی میکنی؟-
پس بهم بگو-

خانواده رای تا کی خزانه داری قدیمی رو ادامه میدن؟

حتی همسایه های موهانپور درباره هیجال گنج یا دومجوری نشنیدن

پس پیشنهاد می کنم به شانسی که بهتون رو کرده لگد نزنین

منظورت اینه که

لاکشمی؟

الهه لاکشمی چهار دست داره؟-
ماها راکشمی داره-

...فهمیدم. راجات

پس باید این مسئولیت رو به گردنت بگیری

تو روستاهای اطراف این رو پخش کن که

دومجوری با تجسم یافتن الهه لاکشمی مورد موهبت قرار گرفته

همگی گوش کنین. الهه چهاردست لاکشمی تو هیجال گنج تجسم یافته

از همه برای دیدن الهه دعوت میشه

شماره ام رو سیو کردی

وقتی تو یا فامیل هات از کلکته اومدین بهم زنگ بزن

ترتیب یه دیدار کامل رو میدم. فقط دنبال من، خوکون سردار بگرد

راهنما دا لطفا بخور-
راه نداره. دیرم میشه-

مشتری ها رو از دست میدم. الان همه این جوون ها راهنما شدن

به خاطر پول از افسانه های قلابی حرف میزنن، با اون دانش محدودشون

آرومتر. ملچ ملوچ می کنی

واقعا گرسنمه

چرا روزه گرفتی؟ فکر کردی همه این فدایی ها روزه ان؟

باورنکردنی هستی-
آره. برو ازشون بپرس-

معلومه. همشون روزه ان

اول دعا میکنن بعد میخورن

خدانگهدار. می بینمت خانوم، خدافظ

نمی خورم-
خودت بخور-

گرسنه نیستم

میرم دنبال شامبودا بگردم. شماها بخورین

اینجا خیلی شلوغه

خب چطور بود؟-
باورنکردنی-

خانوم راهنما میخوای؟-
نه، کارمون تمومه-

اوه فهمیدم

باشه

دنبال کسی میگردی؟-
راننده مون. شامبودا-

حتما همین دور و بره

یادم رفت یه چیزی رو بهت بگم-
چی؟-

خیلی خب. ولی مردم چطور پا توی این روستا میذارن؟

بیخیال بابا. فقط از خونواده هارن، پاکی و تعهد بگیر

حرفای سومی ویوکناندا رو یادت باشه
"طبقات پایین جامعه رشد می کنن"

داره اتفاق می افته. ولش کن

همه این پرچما رو می بینی؟

هرجا که این ها گذاشته بشن، اون منطقه تصفیه میشه

هارن دیگه در دسترس نیست

حالا دیگه خانواده الهه لاکشمیه. مستقیم به خدا پیوند میخوره

مثل اینکه خدا با این اشعار مقدس پاکشون می کنه

بذار خودم رو با فضیلتش پاک کنم

دزدی، ستم زن ها، قتل انسان

گناه های بزرگی که

با فضیلت "سوکتای پابامنی" بخشیده بشه، امیدوارم مقاومت کنم

جهل منترس من رو ببخش

من رو از گناهانی که در شسترا گفته شده آزاد کن

برین کنار

راه رو باز کنین

بیاین

این جایین-
هی کجا بودی؟-

باورت نمیشه کی رو دیدم. خود الهه لاکشمی رو

قایمکی رفتم تو که یه نظر بهش بندازم

امیر رفت دنبالت بگرده. دست هات رو بشور و زود بخور

خیلی دیرمون شده

تا 2 ظهر به کلکته نمی رسیم

کی می دونست انقد طول می کشه؟ خدای من

چقد؟ 500، نه؟-
بیا. 500. آره-

می خوام برم جلو-
می خوای پاش رو لمس کنی؟ بیا-

لطفا بیا

مادر لاکشمی

که اینطور-
چطوری؟-

یه دکتره. از کلکته اومده که الهه رو ببینه

هنوز نه. هنوز دارم درس می خونم که دکتر شم

این قدرها حالیش نمیشه. بیا

بیا

بیا. بهت گفتم که خیلی جذابه

این بار دوممه-
تو این روزها حسابش از دستم در رفته-

فکر کردم فقط شایعه ست-
معلومه-

ولی می تونی ببینی چطوریه-
بیا دکتر0

بیا-
چرا دکتر صدام می کنه؟-

چرا بهش اسم واقعی بگیم؟ بریم

بیا-
بله-

چطوری پیرمرد؟

از این طرف

بیاین. از این طرف

بیاین

خدای من

اسم؟

چی شده؟ اسم لطفا

امارناث دوتا

شاندیلا برهمن

که اینطور. پاش رو لمس کنین-
دعای خیر بخواین-

کاهن میدونی کیه؟ دکتره

از کلکته اومده. یه آدم خیلی مذهبیه

دومین باره میاد-
محشره-

دکتر...این رو نگه دار

...امارناث-
نگهش دار-

...امارناث

این نخ رو به دست راستت ببند

از لباس الهه ست

بیا

بریم

امارناث؟ بیا

باشه

می بینمت

بیا

بریم

پیرمرد خدافظ-
باشه-

بیا

این هارنه. میگن 108 سالشه

ولی باورت نمیشه. هنوز خیلی فعاله

کدخدای روستاست

کاهن اعظم اومد خونه ات

پدرم هم اینجاست

من هم اینجام

می فهمی چرا؟

خونه مون رو تصفیه می کنیم

راهروی خونه تون، چمنتون...همه رو تصفیه می کنیم

از حالا هر طبقه جامعه بدون مانعی می تونن وارد خونه ات بشن

الهه لاکشمی تو خونه ات به دنیا اومده هارن

حالا همه گناه ها و بدبختی هات شستهشد و رفت

تو رئیس دومجوری هستی

رئیس این جایی که اقامتگاه الهه ست

مردم به خونه ات سر میزنن. طبقه بالا، زائرها، همه میان

مراقب همه باش

نباید به الهه بی احترامی شه

مردممون این جا باهاتن. هیچ مشکلی برات پیش نمیاد

فهمیدی؟-
هی فهمیدی؟-

[مترجم:Rose.nri]
@Moviezindian

آره

پدر لاکشمی کیه؟

خیلی جوونه. با دیدن کلی آدم دستپاچه میشه

صبر کن. میارمش-
بهم گوش کن-

بهش بگو یه خبرنگار از کلکته اومده. شاید نخواد یه دکتر رو ببینه

باشه. بهش زنگ می زنم

پس بهم بگو

تا حالا همچین چیزی تجربه کردی؟

تو کل این، باحال ترین چیز چیه؟

الهه لاکشمی تب داره

حدود 102 درجه فارنهایت-
چی؟-

از کجا می دونی؟-
به پاش دست زدم تا دعای خیر بگیرم-

بدنش داره تو تب می سوزه

چطور ممکنه یه الهه تب کنه؟

آره. بهم بگو-
کجایی؟-

شامبودا اومده

دوباره رفتی داخل؟

گوش کن

الو؟

الو؟

این پدر لاکشمیه

میخوان حرف بزنن

پس پدر لاکشمی هستی؟-
بله آقا-

من از کلکته هستم. روزنامه نویسم

حالا چند روزه اومدم اینجا. می خوام باهات حرف بزنم

تنها دخترته؟-
بله آقا-

میشه یه عکس ازتون بگیرم؟

کسی که مورد لطف الهه قرار گرفته تو خونه ات زاده شده. چه حسی داری؟

از خدا ممنونم-
من برادرشم-

بعد از به دنیا اومدنش پیش دکتر رفتین؟

نه آقا-
اصلا؟-

نه آقا. چطور یه دکتر فانی میتونه یه الهه رو درمان کنه؟

...چه کوفتی-
لطفا دیگه حرف نزن-

لطفا بهش بگو بچه تب دارن. باید هرچه زودتر برن پیش دکتر

چی میگه؟

میگه این دومین بارشه که الهه رو می بینه

می خواد دوباره برگرده-
اوه حتما-

لطفا بیا-
گوش کن-

بهرحال یه بچه ست. باید با این حال برین پیش دکتر

چرا ریسک کنیم؟-
...فقط اگه پیرمرد هارن اجازه بده-

تب داره. بدنش داره می سوزه

سه روزه این طوریه-
بهش دارو بده-

پیرمردت رو قانع کن-
آقا بریم-

پسر ارشد خانواده رای داره میاد. حالا شلوغش میکنه. بیا

داره میاد

بیا بریم

پیرمرد هارن تصور می کرد که زنده باشه و همچین روزی رو ببینه؟

همه چی خوبه؟

صندلی رو بذار اینجا-
برو کنار-

برو کنار

به گوپال بابو زنگ بزن

باشه

باهام بیا-
آره. بیا بریم-

کل دنیا این جاست

امیدوارم مشکلی نباشه. اگه چیزی بود خبرم کن

مراقب باش اون فدایی ها روزی دو بار غذا پیشکش کنن

امروز ماه کامله. بابا یه خدمات دعای ویژه می خواد

یه غذای مخصوص هم درست می کنیم

ترتیبش رو بده که غذا بین همه خونه های این منطقه پخش بشه

همین الان تو میکروفون اعلامش کن

حتما آقا

چند تا آدم بیشتر اونجا بذار. خیلی شلوغه

باشه

برو

سلام آقا-
سلام-

با پول پیشکش نرو خونه

اول بیا خونه رای، پول رو امانت بذار و برو خونه

باشه

ولی اگه چیزی کم شد باید جبران کنی

مجموعه چطوره؟-
مجموعه؟-

داره با سرعت رشد می کنه

خوبه! هیجال گنج بزرگترین مکان زیارتی هند میشه

با اون پول، اینجا یه معبد مرمر می سازم

برو تو. برو سر کار

باشه

چشه؟ رنگ پریده به نظر میاد

کاملا خوب پیش میره

به نظرم لاکشمی تب داره

سه روزه

بدنش خیلی گرمه

تو این گرما چه انتظار دیگه ای داری؟ برف؟

از وقتی به دنیا اومده اصلا پیش دکتر نبردیمش

...اگه اجازه بدی

...ارباب خوب

چی؟ دکترها وقتی تو دردسر میفتن به خدا متوسل میشن. تو برعکسش رو انجام میدی

چی؟ دکترها وقتی تو دردسر میفتن به خدا متوسل میشن. تو برعکسش رو انجام میدی

خدا از یه دکتر کمک بگیره؟

اینطوری هیچوقت معبد ساخته نمیشه

یه فانی عادی، دکتر بولا، لاکشمی ما رو درمان کنه؟

عجب داستانی میشه

دیوونه شدی؟ برو تو

با دقت بهم گوش کنین. شما با شامبودا برین

من دو روز این جا می مونم

بعد با قطار برمیگردم

میمونی؟

جا بذاریمت؟-
...نمی تونی تصور کنی-

ببخشید. میشه این کار رو تو هتل انجام ب دیم؟

آره بریم. و عکس ها رو برام بفرست

یه پیشکش پوجای مخصوص داره ترتیب داده میشه

لطفا بیاین شرکت کنین

همه فدایی ها فردا غذای ویژه پیشکش می کنن

بریم-
آره-

لطفا کوپن ها رو از اداره جمع کن

یه دقیقه بهم وقت بده-
باشه-

این رو نگه دار

خدای من

اگه حوصله ات سر رفت بهم زنگ بزن-
جدی؟ ممنون-

توقف بعدی، غذاخوری خاصمونه؟

جک و هیلمون چی؟-
خوابه. رو صندلی عقب-

بهشون زنگ بزنم؟-
نه بذار بخوابن-

پس تو غذاخوری نگه میداریم؟-
آره بریم-

بیا

سلام-
...سلام خانوم-

بله-
الو؟ صدام رو داری؟-

آره

امیدوارم عکس هایی که برات فرستادم دیده باشی

حالا باید چی کار کنیم؟-
دوقلوهای انگلی ناتموم-

...وقتی درست رشد نمی کنن، یه بخش از

بدون اسکن نمی تونم درباره اندام های داخلی اش اظهار نظر کنم

البته-
مطمئنی فقط دو تا پا داره؟-

آره. هرچند همه اش با لباس پوشیده شده بود

فقط پاها قابل دیدن بود، واسه گرفتن دعای خیر

خدا

"به جای "الهه

نه معجزه ای در کار نیست. همچین مواردی قبلا رخ داده

در واقع اگه فورا آزمایش داده نشه و به اتاق عمل نره، نجات پیدا نمی کنه

همچین عملی رو تو سال 2008 انجام دادیم. اون عمل 36 ساعت طول کشید

سی و شش ساعت-
سی و شش ساعت؟ چی؟-

بچه از جالپایگوری بود. با والدینش حرف بزن

دکترای بیمارستان محلی می تونن کمکت کنن

نمی تونی تصورش کنی خانم. این بچه الهه لاکشمیه

یه غوغا تو راهه. هزاران فدایی دارن میان

و سه روزه تب داره

تا حالا پیش دکتر نرفته

خانوم باید چی کار کنم؟-
باهاشون حرف بزن. پس میخوای چی کار کنی؟-

بهشون بگو، این مسئله ربطی به مذهب نداره. اگه مریضه می تونه درمان شه

باشه خانوم، ممنون. خدافظ-
اوممم الو؟-

گوش کن، الو؟-
بله خانوم-

...ببین این

این تمایلات مذهبی رو درگیر می کنه. و اون جا غریبه ای

پس...توش افراط نکن

اگه گوش نکردن؟-
پس خدا رو بسپار دست خدا-

دیگه چی؟

همگی گوش کنین

فردا ماه کامله، پس یه پوجای ویژه و تقسیم غذا ترتیب داده میشه

اگه کسی می خواد مشارکت کنه

لطف کنه تو اقامتگاه الهه پرداخت کنه. همه گوش کنین

... فردا ماه کامله، پس یه پوجای ویژه و تقسیم غذا ترتیب داده میشه

خانوم برام یه پیام فرستاد. خواست به بچه پاراستامول بدیم

به شامبودا بگو ماشین رو ببره بیرون

خیلی خوردم. دیگه ناهار نمی خوام

تو ماشینم-
پس بریم-

آره-
یکم خوشبو کننده دهن بخور-

سوار ماشین شو. میام

دارم سوار میشم

گرفتمش. بشین

خانوم می بینمت-
باشه-

بیا

"هیچوقت نمیشه پرسروصدا به مشارکت یه معلم اشاره کرد"

"رفتار، شخصیت و ایدئولوژی هاشون"

"این ها ناخوداگاه به افکار دانش آموزها شکل میدن"

"دکتر میتالی سن همچین معلمیه"

به چی فکر می کنی جوی دا؟

زیادی خوردی؟

به این صحنه از فیلم هیراک راجار دشه فکر میکنم

کدوم؟-
...اونجا که اودایان پندیت از گوپی باغا می پرسه-

"طرف کی هستی؟"
گوپی باغا چی جواب داد؟

"گفت "طرف توییم. خوبی تو رو می خوایم

اودایان پندیت در جوابش گفت

"من رو فراموش کن. به کشور، به مردم خوبی کن"

زنی که سمت چپت ساری زرد پوشیده مادر لاکشمیه

فقط سعی کن ارتباط برقرار کنی

امیر

برنامه داری کل فیلم رو نشونشون بدی؟

بذار فعلا جا بیفته براشون

بعدش

داره دیرم میشه. انجامش بده

صبر کن

برو

انجامش بده

صبر کن

یه قل انگلی، یه قل همسانه که در طول بارداری

رشدش متوقف شده

ولی از لحاظ فیزیکی به قلی که کاملا رشد کرده می چسبه

معمولا اندام های داخلی مشترکی با قل قوی تر ندارن

نمی تونن به خودی خود نجات پیدا کنن

برای برداشتن این بار از قلی که سالمه

جراحی حذف قل انگلی لازمه

قل های انگلی می تونن نوع متقاوتی باشن

دست و پاهای اصافی یا بقیه بخش های بدن ممکنه از پشت سر در بیان

جمجمه، بالای شکم، بالای معده

برای همین، تو فرهنگ های زیادی، تشابهاتی با خدایان

و الهه ها دارن

از اون جایی که دست و پاهایی با تعداد متفاوت از یه بخش بدن میزنه بیرون

هر مورد، شرایط خاص خودش رو داره

براساس جزئیات خاص

پیچیدگی های بالقوه جراحی ها متفاوته

فکر نکنم بفهمن

... و به دنبال خط علمی، از جایی که اومدن میان

شکی نیست. یه تصمیم تاریخیه

...احتمالا، باور علمی به

بخش های دورافتاده روستاها رسیده

برو کنار

دخترایی مثل لاکشمی قبلا به دنیا اومدن

حتی یه ارباب گانشا به دنیا اومده

اون ها سالم نیستن

سخته زندگی همچین بچه ای رو بدون درمان نجات داد

معنی دوقلوها رو می فهمین؟

دوقلوها. آره

نتونستن به عنوان دوقلو به دنیا بیان

پس این بچه با دست های اون یکی قلش به دنیا اومده

برای این که بفهمیم دیگه چی تو بدنشون جابجا شده، باید بریم پیش دکتر

خدایان و الهه ها،مذهب، همه این ها ربطی بهش ندارن

منظورت چیه؟

چهار تا دست داری؟ کسی تو خونواده ات داره؟

چیزی جز خواست خدا نیست

فقط چون دکتر انگلیسی حرف میزنه، یعنی درست میگه؟

همه این مردم، فدایی ها...احمقن؟

فقط خرافاته. چرا نمی فهمین؟

ببین...ما هم دکترای تازه کاریم

باورمون کن. اگه درمان نشه، حتی خدا هم بچه ات رو نجات نمیده

هی

دیگه به اندازه کافی حرف زدی

اون تلویزون رو جمع کن و برو خونه

شیبناث-
بله-

هارن بابو التماست می کنم. قصد بدی ندارم

امارناث دهنت رو ببند

به اندازه کافی ازتون شنیدیم

حالا برین خونه

هی دکتر

خونواده ات چه اعضایی داره؟

مادرت؟

آره هست

پدرت؟

آره

خواهر و برادر؟

آه

پس تک فرزندی

برو خونه

می دونی چند سالمه؟

بالای صد سال

...صد سال شده

ما طبقه پایین، تحقیر، خوار و نکوهش شدیم

به اندازه کافی تحمل کردم

ولی یه شبه، الهه لاکشمی با لطفش همه چی رو شست و برد

...کس هایی که ازمون بیزار بودن، حتی سایه هامون

حالا روزی دو بار میان خونمون و ادای احترام می کنن

همش به خاطر الهه لاکشمیه

اگه تا این حد به سمت الهه انگشت اتهام بگیری

...دست هام هنوز به قدری قوی هست که

حتی با یه سیلی ام یه درخت بامبو بشکنه

برو خونه

دعای خیر الهه باهاته

برو خونه

بریم

ساعتت کو؟

وقتی می رفتیم دستت بود

...هی

ساعتت؟

تب بالایی داره

دکترهای تازه کاریم

هر سه مون. درس می خونیم تا دکتر بشیم

هر هشت ساعت، بهش شش قطره از این بده

اینجا ساعت ندارم

بلدی چطوری زمان رو چک کنی؟ بهم بگو الان ساعت چنده؟

هشت و ده دقیقه-
خوبه-

این رو نگه دار

به هیچکس نگو. نمیذارن بهش دارو بدی

خوب میشه؟-
ممکنه تب پایین بره-

...ولی اگه پیش یه دکتر درست حسابی نری

دخترت نجات پیدا نمی کنه

هیچکس نمی تونه نجاتش بده. تو تلویزیون دیدی، نه؟

از این پرونده ها زیاده

یه بیماریه

یه مادری

تویی که باید از دست دادن بچه ات رو تحمل کنی

چرا باید بخوایم به بچه صدمه ای بزنیم؟

وقتی رفتم، ساری ات رو تو آب خنک خیس کن و باهاش سرش رو پاک کن

بدش من

تا این قضیه به گوش خونواده رای نرسیده، بهتره شماها برگردین کلکته

من برنمی گردم. تا جایی که بتونم سعی ام رو می کنم

ما رو می شناسن-
ولی من رو نه. میرم-

احمق نباش

هارنِ پیر به سختی می تونه ببینه. فقط مادرش من رو می شناسه

دقیقا. جوی دا، ما از هتل میریم و وسایل رو میذاریم تو اتاق تو

فردا همراه گایاتری به خونه لاکشمی برو

و تو؟-
فقط من و اون؟ توام بیا-

فیلم که نیست. اینطور نیست که اگه به عنوان یکی دیگه برم داخل من رو نشناسن

فردا به خونه رای میرم-
چی؟-

نقشه محشریه-
قبل مسخره کردنم گوش کن چی میگم-

باید قبل هارن برسیم پیششون

چی میگی؟ خیلی ریسکیه

دیوونه ای؟

گوش هات رو باز کن و اول گوش کن چی میگم آقای دوتا

مستقیم با پسر بزرگ خونواده رای حرف میزنیم

و با آغوش باز بهمون خوشامد میگه

چرت نگو-
چرا دعوا داری؟-

اونه که داد می زنه-
ساکت-

انقد داد نکشین. میشه لطف کنین گوش کنین؟

باید جلوی راجات رای رو بگیریم. این برامون زمان می خره

پیچیده ست-
می دونم پیچیده ست-

...کاری که میگم بکنین. بعدش بیاین ببینیم-
من که نیستم-

این کار رو نمی کنم. کافیه دیگه. محاله

پس بهم اعتماد نداری؟

بهم اعتماد داری؟ آره یا نه؟

آره

تو چی؟ بهم اعتماد داری؟

به نیت هات ایمان دارم

حرفش رو گوش کن، بعد تصمیم بگیر

کاملا بهش فکر کردم. فقط انجامش بدین. بهم اعتماد کنین

لطفا بهم اعتماد کنین-
جوی بابو، خطرناک نیست؟-

می دونم ترسناکه. ولی اشتباهه؟

جوی دا، یه بچه داره جلومون می میره

چرا پزشکی می خونیم؟ برای نجات دادن

"این امیر رو خیلی خوب می شناسم"

"واقعا"

"و احتمالا بهتر از هرکسی استقامتش رو میشناسم"

"اگه همه ما اون استقامت رو داشتیم، دنیا خیلی قشنگتر میشد"

دیگه دست از دعوا بردارین

نهایی شد. من و گایاتری میریم پیش لاکشمی. شما دو تا میرین پیش رای ها

والسلام

پاش رو لمس کنین، دعای خیر بگیرین

خوبه

مادر لاکشمی؟

خانم

تبش قطع شده-
بهش دارو میدی؟-

آره. هر هشت ساعت

برات میوه آوردم. بذارش داخل

باید حرف بزنیم. یکم دیگه بیا پشت گاودونی

باشه

ما از کلکته اومدیم-
لطفا باهاش حرف بزن-

کی رو می خواین؟-
راجات بابو-

داخله. برین

خدا لطف کنه

اونجا؟-
آره-

هی انقد عکس نگیر

داداش از کجایی؟

از کلکته اومدیم

موندیم ببینیم این جا چه خبره

خودمون هم خیلی غافلگیر شدیم

اصلا تصورش رو نمی کردم شانس دیدن خدا رو داشته باشم

از دور الهه رو دیدیم

خیلی شلوغه

ولی چرا؟ از پشت یه در وی آی پی هست

هرچند نرخش یکم گرونه-
فقط دانشجویی ام. از پس هزینه اش برنمیایم-

چی می خونین؟-
علوم پزشکی-

بله

اه پس دکترین؟

هنوز نه-
دکتر میشیم-

دکتر تازه کاریم

عه

پس میشه لطفا این خبر رو تو کلکته پخش کنین؟ تو فیسبوک بنویسین

دانشجوی علوم هستین. مردم حرفتون رو باور می کنن

معلومه. وقتی رسیدیم کلکته

همه چی رو به همه میگیم

خیلی خوبه. کجای کلکته زندگی می کنین؟

بوشوکپاد. دوتامون از اون جاییم

کجاست؟-
...بوشوکپاد-

از داخل هوره میگذره

ببینین. مردم بوشوکپاد رو نمی شناسن، واسه همین میگیم کلکته

فهمیدم

خب بهم بگین، چه کمکی ازم برمیاد؟

...ببین راجات بابو

دیروز یه اشتباهی کردیم

اگه درباره ات می دونستیم، مستقیم می اومدیم اینجا

من در خدمتم. بگین-
ببین-

شب رفتم دیدن لاکشمی

شب؟-
آره بهشون گفتم-

بچه باید درمان شه

خیلی ها لمسش می کنن. به عنوان دکتر، واقعا ترسیدیم

اگه عفونت بگیره، هیچکس نمی تونه بچه رو نجات بده

خدای من! ولی چرا معذرت می خوای؟

کمک کردین

هارن پیر گفت خونواده رای تصمیم گیرنده ست
درباره مون اشتباه برداشت کرد

شاید چون شب رفتیم تو عصبانی شد. میدونی که، داشت استراحت می کرد

...بهشون لب تاب رو نشون دادیم. گفتیم یه عفونت کوچیک باعث میشه

هیچکس نتونه لاکشمی رو نجات بده

کافیه

لطفا این حرف های کفرآمیز رو به زبون نیار، لطفا

ببخشید

هرچی نباشه، بهرحال واسه من الهه ثروته

درسته-
خب برادر...حالا چی کار کنیم؟-

فقط نذارین لمسش کنن. بدون دعای خیر

مردم فقط می تونن از دور ببیننش

راجات بابو، کسی شبونه به خونه لاکشمی میاد؟

نه-
باشه-

تو اون منطقه یوزپلنگ وحشی هست. منظورم پلنگ گربه ست

خودم هیچوقت ندیدم. بومی ها میگن

...درضمن

خدای من

سمی ان

تا پنج، همه جمع کنن برن خنوه

خوبه-
واقعا ممنونتونم-

...بیاین. میذارم از نزدیک یه نظر به الهه بکنین. هی

چرا؟ وقتی با خونواده هامون برگشتیم، ما رو ببرین

بازم میایم-
بله آقا-

ماشین رو ببر بیرون

و بهشون بگو، هیچکس جز خونواده و والدین الهه

اجازه نداره لمسش کن-
راجات بابو، فقط والدینش-

فقط والدینش؟-
بله-

فقط والدینش. باشه؟

کاهن چی؟

نه

حتی اون؟

همه دور بمونن، باشه؟ حالا برین. ماشین رو ببرین بیرون

آره-
...خب همونطور که می گفتم-

...کلانتر منطقه فردا میاد دیدنش

باشه، از دور

فهمیدم. به کسی اجازه نمیدم

هیچکس

برادرها واقعا کمک بزرگی کردین

ممنون

خیلی ممنون

اصلا من رو نمی شناسین، ولی بازم اومدین

شب این جایین؟-

...نه-
...دو لیوان نوشیدنی-

باید بریم. بوشوکپاد خیلی از کلکته دوره

دیرمون میشه

حتما دوباره همدیگه رو می بینیم

باید بریم

بیا-
آره بریم-

"راجات رای عجب مرد سرزنده ایه"

"تو اولین ملاقاتمون خیلی ازش خوشم اومد"

"بعدش شنیدم تو انتخابات پیش رو نامزد شده"

"با دعای خیر الهه لاکشمی، دیگه کی میتونه جلوش وایسته؟"

"راجات بابو واقعا امیر رو دوست داشت"

" به من زیاد توجه نکرد، برای همین عکاس آماتور شدم"

بریم

باشه؟-
آهنگ رو پلی کن-

پرنده بی کران در آب موّاج تاریک غرق میشه

امروز، نه فردا باید ردی ازش ظاهر شه

دختر کشاورز عزیز، چرا منتظری؟

صدا رو بالا بردم. این آهنگ هیچوقت قدیمی نمیشه

آهنگ خاک. موسیقی مردمی. خیلی کامله

رودخانه باریک شونده زمان، از طریق فصل ها جریان پیدا می کنه

نگاه کنین، یه طاووس-
هیش-

یه آینه، یه شونه، از بازارهای میدناپور

برو

با دقت موهات رو می بندی دختر عزیزم، ولی بازم عیب داره

شاهدخت تاریکی عزیز، ماه رو دور گردنت می بندی

هرروز، زیبایی طره گیسوهات ذره ذره بیشتر میشه

بیا

پیرمرد اشتباه فهمیدی. پسر خوبیه. دوستیم

لطفا برو کنار

...هارن پیر

بیا، هزار روپیه بگیر. لطفا اهمیت نده

برای درمان لاکشمی

شیب

تو ماشین منتظرن. بریم

مراقب پول بسته بندی نشده باش-
حالا باید بریم-

اوه

برو. بعد این کار رو می کنیم

خب میرین. باشه

خیلی مفید بودی داداش. نمی تونم به اندازه کافی تشکر کنم

خواهش می کنم-
لطف کن تو شهر برامون تبلیغ کن-

حتما

یادت باشه اسمم رو به عنوان "شری راجات نارایان رای" ببری

فقط راجات رای ننویس. بیا، همراهت میام

اوه نه...یادم رفت اسمت رو بپرسم

امیرحسین

کانال تلگرامی فیلم سینمایی
@Moviezindian

ساعت چنده؟

هشت و 25 دقیقه شب-
باشه-

فقط من و گایاتری پیاده میشیم

پرنده بی کران در آب موّاج تاریک غرق میشه

امروز، نه فردا باید ردی ازش ظاهر شه

دختر کشاورز عزیز، چرا منتظری؟

...از ماشین پیاده میشین

...گفت اون جا پلنگه-
اگه بهمون حمله کرد فیلم بگیر-

خفه شو بابا

لاکشمی با خانواده فقیر و نیازمندی زندگی می کنه

یکی دو پنی برای نیم نگاه مقدسش بدین

ساکت

...شیب

شیب

چیه؟-
ضبطش کن-

این رو ضبط کن. جدی ام

شامبودا، یه بار نور سوسو بزنه، بعد خاموشش کن

...گایاتری

بی سروصدا پیاده شین

بیاین

سوار ماشین شو

آفرین. مادر شجاعی بودی

ما دکتریم

نترس

قول میدیم. از هیچ تلاشی برای نجاتش فروگذار نکنیم

اون بزرگ میشه تا ازت باجربزه تر شه

سوار ماشین شو

گایاتری، بگیرش

سوار ماشین شو

یالا. چی شده؟

وقت رو هدر ندین. برین

الان چی میشه؟

...مادر لاکشمی

اون بچه ته. باید نجاتش بدی

...اون الهه نیست. اگه می خوای لاکشمی نجات پیدا کنه

باهامون بیا. بهم اعتماد کن، درمان ازش مراقبت می کنه

اگه ترسیدی، پس آماده باش که به زودی خاکش کنی

همه شب تو حیاط پیرمرد گرم نوشیدنن

اون موقع بیا

هشت و نیم؟

لطفا بهم بگو می تونیم نجاتش بدیم؟

سوار شو

...امیر-
سوار ماشین شو-

شیبو راه بیفت

شامبودا زود باش

دنیا تو آتیش سرد یه توده هیزم می سوزه

چه طور می تونم ازش نجات پیدا کنم دوست عزیزم

قلبم با ترس زیر آسمون رستاخیز می کوبه

[مترجم:Rose.nri]
@Moviezindian

آره

یکم بیشتر زمان می خوایم

آره صبر کن

باز زنگ زده

اه بدش من

"زندگی هزاران بار غافلگیرت می کنه، و دوباره"

"بزرگ، کوچیک، متوسط، هنگفت...زندگی پر از غافلگیریه"

"از نقطه ای که یاد میگیری این غافلگیری ها رو بپذیری"

"و شگفتی های کوچیک متوقف میشن تا حسابی گیجت کنن"

"ولی امیر و دار و دسته اش"

"نسل جسوری ان"

"فقط اون ها می تونستن من رو تو همچین موقعیت عجیبی بذارن"

"...تو یه لحظه، جایی که می تونستم اسمم رو اشتباه هجی کنم"

چیه؟

چه خبره؟

خانم

بچه رو دزدیدیم

لطفا کمک کن

ممنون شامبودا

تلفن کی زنگ می خوره؟-
گوشی من شارژ نداره-

اوه مال منه

جواب تماس رو بده

بله مرد

"مردی که گایاتری تلفنی باهاش حرف میزنه امیرحسین"

"یه بزرگسال دیگه که با بچه ها همراه شده، مثل من"

"قبلا به زور می شناختمش. فقط پنج سال پیش درست حسابی هم رو دیدیم"

"نمیدونستم آدما می تونن تو شرایط عجیبتری هم همدیگه رو ببینن یا نه"

"خورشید هنوز بالا نیومده"

...من-
انور بای. لطفا بیا-

بله-
ببخشید که تو این ساعت بهت زنگ زدم-

کجان؟-
داخلن. بیا-

لاکشمی

...پدر لاکشمی-
چی شده؟-

داخل نیست-
چی؟ کجا بودی؟-

رفتم دستشویی. وقتی برگشتم تخت خالی بود

وای نه

گریه نکن عزیزم

من اینجام

حالا چی میشه؟

دختر عزیزم گریه نکن

همگی بیاین اینجا. لاکشمی گم شده

پیرمرد کجایی؟

هی

کی داد میزنه؟-
چی شده؟-

بریم ببینیم چی شده

به پسرت گفتم. در واقع به هر سه شون گفتم

باید قبل از گرفتن همچین تصمیم جسورانه ای زنگ میزدی

سعی کردیم-
قبلا بهم زنگ زدی-

نه، اون ها با باورشون کور شده بودن خانوم

می تونستیم بریم اون جا باهاشون حرف بزنیم

بهم اعتماد کن

دنبالش بگردین. باید پیداش کنیم

همه باهام بیاین

دنبالم بیاین-
بریم-

باهام بیاین-
دنبالش بگردین-

اگه یه حیوون وحشی برش داشته باشه چی؟

خدایا! دنبالش بگردین

مذهب، تجارت، سیاست، همه اش قاطی شده. باورم نمی کنی؟

یه احمق نباش-
عکس ها رو نشونشون بده-

مثل یه احمق حرف نزن

می تونن هرکاری می خوان با بچه شون بکنن. نمی تونیم بیاریمش اینا

غیرقانونیه

تو اخبار دیدم که والدین چه طور بچه شون رو ول می کنن

تو جوب ها، سطل آشغال ها

تو قطار، دستشویی...بچه های تازه به دنیا اومده

خانوم فکر می کنی همه اون بچه ها می میرن؟

نجات پیدا می کنن، نه؟ پس چرا لاکشمی ما نجات پیدا نکنه؟

بوته های اونجا رو ببینین

مراقب باشین. گربه های وحشی و شغال ها همه جا هستن

...اینجا چیزی نمی بینم

انقد جیغ نزن

خفه شو

کی شماها بزرگ میشین؟

چرا نمی فهمین؟ یه بچه رو بدون رضایت والدینش برداشتین

خود مادرش اون رو بهمون داد

مدرک دارین؟-
آره، گایاتری...فیلم-

بچه کجا رفت؟-
اونجا رو ببینین-

پشت شاخه ها رو ببینین

مستقیم برین

مادر لاکشمی تحت فشار بوده. حاضر نشده حرف بزنه

اگه حرفی بر ضدت بزنه چی؟

اخبار محلی، اخبار کلکته...چه طور حلش می کنی؟

توضیح بده

سمت راست رو ببینین

دخترم کجا می تونه باشه؟-
بادقت بررسی کنین-

خانوم به امید تو آوردمش اینجا

منظورت چیه؟-
...فقط تو می تونی-

احمق، اون از قانونو بالاتره؟

ابو، پیش تو نیاوردیمش. چون منطق و رعایت قانون نمی تونه نجاتش بده

نیاز به جراحی فوری داره خانوم. هرچه رودتر

...لطفا بهمون بگو چی کار-
هی بهم گوش کنین-

چی؟

همش از عبارت "منطق و رعایت قانون" استفاده می کنی

هی من رو ببین

بهم بی احترامی کن. ولی سال ها به عنوان منشی تو دادگاه کار کردم

خیلی بهتر از تو قانون رو بلدم

نمی خوام به عنوان پدر امیر تو رسانه معروف شم

گوش کن، فقط یه دقیقه. ببین...بچه نیاز به درمان داره

باید اول این رو حل کنیم

...فکر می کنم اگه بتونیم فوری

نمی دونم چطوری شروع کنم

اون یه بچه رهاشده نیست

چهاردستش نشون میده که یه بچه خاصه

بعد عمل برش می گردونیم-
و عمل چطور انجام شه؟-

بیمارستان، بدون رضایت والدین، حتی راهش نمیده

هی-
هیچی نمیدونم-

نمیدونم

بهم بگو هرزه

اون ساعت رو از کجا گرفتی؟

حقیقت رو بهشون می گیم

لطفا بهشون بگو-
اول باید به پلیس خبر بدیم-

دقیقا، صددرصد. باید به پلیس خبر بدی

چون در غیر اینصورت نمی تونی روند رو شروع کنی

بهم بگو. ساعت رو از کجا آوردی؟

نمیدونی؟ نه؟

کی زیر تخت قایمش کرده؟ من؟

بهمون بگو، اون کجاست؟

خانوم، هرکاری می کنی بچه رو نجات بده

چطوری نجاتش بدم؟

بهمون بگو. کی بهت پول داده؟

حرف بزن هرزه

از زیر زبونش بکش. همه چی رو می دونه

می دونه

"جعبه اهدا"

ببینین. همه چی رو قانون ننوشته

اگه پلیس یا دولت شلوغش کنه

دوباره فرار می کنیم-
اوه خفه شو-

صبر کن. صبر کن. دوباره بگو

هیچی-
اوه فقط بگو-

چطوری باز فرار کنیم؟

میتونیم بریم یه استان دیگه. جایی که خبرها بهش نرسیده

جایی که کسی ما رو نشناسه

آره...آره دقیقا

ببینین، هرکاری می کنیم...دیگه ن باید تعلل کنیم

حالا باید عجله کنیم. وگرنه کل تلاشمون هدر میره

"...چرا انقد از بچه هایی مثل امیر محافظت می کنم"

"برای درکش، باید یکم بیشتر ازم بدونین"

"هفت ساله طلاق گرفتم. تو مارچ میشه هشت سال"

"...تنها دخترم، روکمینی سن"

"اون یه قهرمان شنای سطح استانی بنگال بود"

"و جوون ترین کوهنورد بنگال"

"بیستم می 2014. همه میدونن چاندا گایان تو کانچن جونگا گم شد"

"سه سال قبلش"

"تو 2011. تو کمپ آموزشی کوهنوردی"

"یه حمله قلبی ناگهانی، روکمینی رو برد"

"...ریتوبروتو کاملا مخالف رویا و اشتیاق دخترش برای"

"بالارفتن از اورست بود"

"می خواست اون مثل خودش یه مدیر شه. من هیچوقت جلوش رو نگرفتم"

"بعد از مرگش دعوامون شروع شد"

"بالاخره تصمیم گرفتیم توافقی طلاق بگیریم"

"بچهمون...رویاها و اشتیاقش یه نقطه اوج داشت"

"فراتر از هر منطق، سود و ضرری"

"همشون می خوان به اون قله برسن"

"درست مثل امیر و دوستاش"

"به عنوان دکترای تازه کار، می خوان انسانیت رو به درجه جدیدی برسونن"

"دخترم نتونست"

"حداقل این بچه ها باید بتونن"

بیا

بگیرش

ممنون

برو خونه بخواب

چای داغه

داری یه جورایی...توبه می کنی؟

توبه؟

اصلا

تو کشورهای دیگه، مردم پا پیش میذارن تا حتی سگ های ولگرد رو نجات بدن

برای نجاتشون آمبولانس و هلیکوپتر می فرستن؟

برای چی؟

مهم نیست کی رو نجات میدی
تو...داری یه زندگی رو نجات میدی

این ارزش یه زندگیه

و ما رو باش

داریم سعی می کنیم یه بچه رو نجات بدیم. مثل دزدها در حال فراریم

این بده

خوب نیست

حالا فقط باید طبق قوانین پیش بریم. همین

چه قوانینی، گایاتری؟

شکی تو مریض بودن لاکشمی هست؟

اگه عمل نشه می میره. شکی هست؟ خب انجامش بده

اول نجاتش بده بعد حرف بزن-
هیش-

بیا-
صبر کن-

ترسیدی؟

بعد از همه کارهایی که کردم، هنوز این رو میپرسی؟

هی

خانوم داره بهت زنگ میزنه

میام

بیا-
برو. میام-

همش واقعیت داره؟

بله آقا

لاکشمی رو دزدیدن

چی؟

فکر کردین سیرکه؟

این همه آدم تو خونه بود، بعد لاکشمی ناپدید شد؟

هارن لعنتی. ساکت نباش. لاکشمی کجاست؟

حرف بزن. حرف بزن

هر سه تاتون گوش کنین

تو سوشال مدیا درباره اش حرف نزنین

نه-
اصلا-

محاله-
...و-

...اگه خبری از هیجال گنج شد

تو گروه واتساپ بفرستین

اینطوری بهتره-
...و...جوی دا-

...قول داده سنگبد کلکته حالا هیچ داستانی منتشر نکنه. پس

هیچ خبرنگار دیگه ای از کلکته اونجا نذاشتیم

همشون مردم محلی ان

منم اینجا چیزی نمی بینم-
آره-

امروز چیزی نیست. ولی ممکنه به زودی باشه

خبرا ممکنه دیر هم درز کن

باید حواسمون باشه

راهنمایی درست حسابی لازم داریم

اون هم از مدیریت

...خانم، اگه کسی رو می شناسی که بتونه

کاش می تونستی امتحان کنی

می دونی کسی رو می شناسم. برای همین درخواست کردم

این همه سال، هیچ کمکی واسه خودم نخواستم

حتی درخواست نکردم

ازم می خوای واسه کمک التماسش کنم، چون گند زدی

"باید بهش بگم" یه کار غیرقانونی کردن. لطفا روش سرپوش بذار

ازم برنمیاد

ببخشید. باید زودتر فکرش رو می کردی

مسئولیت کارت رو قبول کن. یا فقط برگرد بچه رو پس بده

نمی تونم به کسی بگم

نسل بی مسئولیت

ببخشید خانوم

...لازم نیست کاری کنیم. سعی و کمک می کنیم. اگه شکست خوردیم

بهرحال تو هیجال گنج نمی میره

ولی اینکه نسل بی مسئولیت صدامون کنی درست نیست

این نسل ازش یه سیرک سوشال مدیا نساخته

نسلمون برای لایک جمع کردن پست نذاشته

اگه نجات یه جون بی مسئولیتیه، نمیدونم مسئولیت چیه

پس بهم بگین. چند بار شماها همچین ریسکی کردین؟

امیر ساکت باش-
مثل ما-

الان وقتشه که کنترل اعصابت رو از دست بدی؟

عصبانی نمیشم. فقط حسم رو میگم

تو شهرمون، یکی زخمی تو جاده میفته و بدون درمان ول میشه

چون مردم باید از پرونده سازی تو کلانتری دوری کنن

جیغ های قربانی های خشونت خانگی نشنیده می مونه. منتظر یه فرصت بهترن

و تو همچین شهری، سه تا دکتر جوون...طعنه رو باش

سعی میکنن یه بچه کوچیک رو نجات بدن. شد بی مسئولیتی؟

واو

بابابزرگم

"همیشه تو بچگی اینطوری صدامون می کرد "بیا اینجا کثیف خان

اون "کثیف خان" یه توهین نبود

عشقه

لطفا بهش اهمیت نده

نه

چون شب نخوابیده اعصاب نداره

گوش کن. به نظرت باید لاکشمی رو تو خونه ام نگه دارم؟

نه. اینجا تحت مراقبت های پزشکی قرار میگیره

گوپا هم یه داستان جدید پیدا کرد

پس بهتره الان بریم

آره. به نظرم باید برین خونه

بفهمم بعدش باید چیکار کنیم. شما برین بخوابین

ببینم چیکار می تونم بکنم

آره

بیاین-
بریم-

برین بخوابین. ببینیم چی کار میشه کرد

بیا-
اول تو-

خانم

خیلی زود عصبانی میشی. فشارت رو چک کن

خفه شو. برو-
ببخشید-

"هشت ساله به ریتوبروتو زنگ نزدم"

"یه بار تو پرایمر یه فیلم بهش برخوردم"

"همیشه کلی محافظ باهاشه. معلومه که حرف نزدیم"

"اون وزیر حمل و نقل شهری و مسکنه"

"تنها آشنامه که می تونه کمکمون کنه"

"خب آره، می شناسمش"

"سومین بزرگسال این بازی بچگونه"

روند عادی، بردن بچه رها شده پیش پلیسه

و بعد

بچه رو می فرستن بخش رفاه کودکان

اگه والدینش پیدا نشن، بچه تو یتیم خونه میمونه

چقد طول میکشه؟-
چقد؟ روزها؟-

تنظیمش وقت می بره-
تا اون موقع بچه میمیره-

یه اسکن و آزمایش فوری، و بعدش جراحی لازمه

احمق نباش. می خوای پروانهات رو از دست بدی؟

نمی تونن خونواده اش رو متقاعد کنن؟

الان بچه کجاست؟

خونه، پیش من-
محشره. خیلی خوبه-

فوق العاده ست

واقعا چهار تا دست داره؟

عکس داری؟-
آره. سعی کردم یکی بگیرم-

بذار ببینم

صبر کن

تو دامن گوپا

باور نکردنیه

یادمه تو بچگیم، تو یه نمایشگاه دوقلوی به هم چسبیده ای مثل اون دیدم

شبیه گوپاست. نه؟

چی شده؟

گوپا ازدواج کرده؟

آره، سه ساله

بچه داره؟

نه. چطور؟

خیلی خب، ببین. دوست دارم این سه تا شورشی رو ببینم

هرچه زودتر. وقت داره تموم میشه

کجا باید بفرستمش؟-
اینجا ممکن نیست-

...نه-
حتی اداره ام هم نه-

فکر کنم باید حاضر باشم

درواقع می خوام پدر امیر، انور بای هم اونجا باشه

خونه من؟-
نه، خونه من؟-

اگه اشکالی نداره، معلومه که آره

زن یا دوست دختری ندارم که براش مهم باشه. پس اشکال نداره

...و

...همه این بادیگاردها و

همراه ها...بهتره از شرشون خلاص شی

این تنها شرطه

باشه

لباس ها و عکس های لاکشمی نتونستن آدم های زیادی جمع کنن

بعد از پخش شدن خبرها، نمایشگاه تقریبا تعطیل شده

خانواده رای هم دست از ملاقات برداشتن

فقط یه کاهنه. و کسی که پیشکش های مالی رو جمع می کنه

مادر لاکشمی تب بالایی داره. اتفاقی که براش افتاده یه خشم ساده نیست

خشونت خانگیه. ستم

تو رمانم، مادر لاکشمی، نقشش خیلی مهمتر از امیره

ولی این رو فهمیدم، که برای مادر الهه لاکشمی بودن

باید به اندازه الهه دورگا قوی باشی

شیبناث و امیر مرتب زنگ میزنن تا خبر جدیدی بگیرن

رای ها اومدن دنبالم، کلی سوالم پرسیدن. اینکه می شناختمشون یا نه

گفتم اسمشون رو نمی دونم. فقط تو نمایشگاه دیدمشون

شماره جدید امیر به عنوان احمق 1 تو گوشیم سیو شده

گایاتری احمق 2 و شیبناث احمق 3 هستش

بزرگترین هدیه ای که تو محل نمایشگاه لاکشمی پیدا کردم

این سه تا احمقن

اگه بچه رو برگردونیم می میره. و اگه طبق قوانین پیش بریم و منتظر باشیم

بدون درمان می میره-
حرفمون همینه-

یه دقیقه-
وقتی حرف می زنم حرف نزن-

خواهش می کنم

این یه جلسه رسمی نیست. به عنوان وزیر اینجا نیستم

این یه جلسه رسمی نیست. به عنوان وزیر اینجا نیستم

فقط اینجام چون خانومتون درگیر این قضیه شده

باید یه چیزی یادتون باشه

هرچی اینجا میگیم نباید بیرون بره

بین خودمون می مونه

اگه کمکتون کنم و بچه درمان شه

و برگرده پیش مادرش چیزی بابت شرمندگی ندارم

دقیقا

و امیر...همه چی رو شنیدم

به عنوان یه مدیر، تا این حد می تونم بهت بگم

وقتی بزرگ شدی تا کشور رو به دوش بکشی

هند جای خیلی بهتری واسه زندگی میشه

بهت افتخار می کنم پسرم

چرا احساسی میشی؟

جنگ تازه شروع شده

بیا، تو میتونی

هی

خیلی استرس داره

هی اشکات رو پاک کن

چی شده؟

درست غذا نمی خوره. نمی خوابه

خیلی بی اعصاب شده-
خیلی متاسفم-

سربازها نمی خوابن انور بای

توام نباید بخوای

تا وقتی تو جنگ برنده نشدی استراحت نکن

هیچکس نمی خوابه-
بله آقا-

میتالی، اول باید یه کار خیلی مهم کنی

گوپا رو راضی کن نقش مادر لاکشمی رو بازی کنه

و انور بای، یه گواهی تولد رسمی لازمه

نگران نباش. آماده میشه

آقا-
بله، بهم بگو-

...آقا فکر می کنم اگه تو یه استان دیگه درمان رو انجام بدیم

...یعنی میگم...بنگالور...حیدرآباد...یا

دهلی...یا هر استان دیگه ای. هرجایی که نتونن رد و اثری ازمون بگیرن

...بیمارای زیادی هر روزه واسه درمان میرن بیرون. پس

به نظرم باید...آه، راستی این...دراصل ایده شیبناثه

زدی تو خال شیبناث

راستش منم به این فکر میکردم

درواقع دیکلودا، رئیس بیمارستان استان بوبانسوره

بهش میگم-
...دیکلو-

دیبیندوی ما

باید تو یه نامه، به عنوان متخصص به دکتر دیبیندو ماهاپاترا توصیه کنی

انور بای، دارن یه کار اصیل میکنن. واقعا مشکلی نمی بینم

...فقط یه چیز هست

همتون باید با ماشین برین

برین اون جا و هرچه زودتر درمان رو شروع کنین

فقط کار رو پیش برین

راستش بچه تب داشت. مسیر حداقل ده ساعته ست

فکر کنم بهتره با قطار بریم

درسته

منم همین فکر رو می کنم-
باشه. میرم بلیت های قطار رو اوکی کنم-

تو گوپا، بچه و انور بای رو با قطار ببر

ولی...شما سه تا باید با ماشین برین

باشه؟-
من رو صدا زدین؟-

نه

یه فنجون چای دیگه می خواین؟-
آره حتما. مشکلی نیست-

باشه-
نگران نباش خانوم-

خانوم

حرفاتون رو شنیدم

میدونین، شوهرم عشق بچه ست. ولی بهش گفتم الان سرم شلوغه

مادر شدن به این راحتی نیست

باشه. فعلا نقش مادر لاکشمی رو بازی کن. تمرینی

بعدش می تونی خودت بچه دار شی

صبر کنین. بازم چای میارم-
باشه-

لطفا بچه رو معاینه کنین-
درسته0

بشین

سرگردون بودم...امیدوارم دردسری درست نکنن

دیگه چه دردسری میتونن درست کنن؟ کاریه که شده

اگه تو این ماموریت موفق شن، حداقل جون یه آدم بیگناه نجات پیدا میکنه

هرروز هزاران گواهی هویتی جعلی درست میشه

خارجی ها میان اینجا و به عنوان هندی زندگی می کنن

دکترها و معلم های تقلبی

حتی مجرم ها...بیماریشون رو جعل می کنن تا تو بیمارستان بمونن

اونم ماه ها! چی کارش ن می کنیم؟

یه مادر قلابی. چند تا قانون زیر پا گذاشته شده
ولی دارن جون یه آدم رو نجات میدن

ممنون آقا-
خواهش میکنم-

ممنون خانوم

خیلی متاسفیم

اگه کمکمون نکرده بودی...واقعا ممنونیم

یکی دیگه کمک میکرد-
نه، جدی میگم-

بذارین یه چیزی بهتون بگم

فرستاده خدا. فرشته ها. میگن فرشته ها رو پشتشون بال دارن

پشتتون بال می بینم. شماها نمی تونین ببینین؟

دقیقا

اون بال های فرشته، ما آدم ها رو راهنمایی می کنه تا به هم کمک کنیم

همه رو خوب شدن لاکشمی سرمایه گذاری کردن

آقای ریتوبروتو دونه دونه همه مشکل ها رو حل می کنه

بقیش سرنوشت لاکشمیه

دو نفر که هشت سال دور بودن، همه گِله هاشون رو کنار گذاشتن

تا کنارمون وایستن

"همونطور که آقای ریتوبروتو گفت "فرشته ها

واسه ما حکم فرشته رو دارن

توجه کنین لطفا

چای رو میخورم و میرم

همتون لطفا وسایلتون رو جمع کنین و برین بوبانسور، همین الان

موقع ترک هتل آدورشو هیندو

یه کار مفید کردم

متوجه شدم که هیچکس ثبت پذیرش رو نگاه نمی کنه

پس هیچکس هیچوقت متوجه چیزی درباره

اسم، آدرس و امضاهای سه تا احمق نمیشه

برمیگردم کلکته

...داستانم داره

چرخش جدیدی پیدا میکنه

آدورشو هیندو هتل

باز میکنم. بشین

خانم

کیه؟-
بیا-

خوبی؟-
آره-

چی شده؟

همونطور که گفتی، بدون همراه اومدم...که این ها رو تحویل بدم

یه لحظه

میای تو؟-
حدس بزن کیه-

پسر خوب؟ کیه؟

پس کی باشه؟ امیر

الو بله. صبح بخیر

آره. آدرس جایی که می مونین رو پیامک کردم

قبلا بهشون گفتم. پس... خدا حفظت کنه

موفق باشی

...این همه کار واسم میکنی

لطفا اینجا واینستا. بیا چای بخور

امروز نه. عجله دارم

...ولی

اینطور نیست که این کار رو فقط به خاطر تو کنم

درباره ام اشتباه نکن-
نه-

...هرکاری می کنم

واسه لاکشمیه

یادته معنی اسم رومینی چیه؟

تجسم الهه لاکشمی-
آره-

نتونستیم لاکشمی خودمون رو نجات بدیم

حداقل بیا از همه وجودمون واسه نجات این یکی لاکشمی مایه بذاریم

و آره

اگه چیزی لازم داشتی، لطفا به خاطر غرورت مردد نباش

نه-
لطفا نکن0

بلیت ها و بقیه اسناد

ممنون-
امن نگهشون دار-

مرسی-
خدافظ-

اه راستی مهمه

امروز یه شکایت بچه گمشده به اسم لاکشمی تو موهانپور پر شده

بهترین ها رو برات آرزو دارم

مرد جوون، با پوست طلا

مزین شده با تاج گل های طلا و نقره

با نور ماه روشن شد

ارباب آگنی به الهه لاکشمی لطف می کنه

[مترجم:Rose.nri]
@Moviezindian

اونی که با لطف نیلو،ر آبیه. اونی که روی گل نیلوفر آبی اقامت داره

اونی که عزیز همه ست

همسر ارباب ویشنو

امیدوارم دعای خیر مقدست همراهمون باشه

به بچه ها، خانواده، ثروت و محصولمون برکت بده

با احشام و ارابه ها بهمون برکت بده

الهه عزیز، مادر دنیا

زندگی سالمی بهمون عطا کن

اوه الهه، با نیلوفر آبی توی دستت، تو خونه هامون ساکن شو

الهه عزیز، دعای خیرت رو به همه جا بپاش

همسر ارباب ویشنو، خیلی بخشنده های

تویی که عزیز ارباب مادهاوا هم بودی

اوه الهه، تو دوست عزیز ارباب ویشنویی

تعظیم می کنیم، به درگاهت دعا می کنیم

روی یه نیلوفر آبی زندگی میکنی، الهه ناریانی

کسی که با صورت و پای شکوفا بهش لطف شده

با یه نیلوفر آبی در دستت مورد فیض قرار گرفتی، همسر عزیز ارباب ویشنو

الهه بخشنده توانا، بهت تعظیم میکنیم، به درگاهت دعا میکنیم

مادر موجودات، تو آدیتی هستی

از زندگی تا مرگ، گریزی از تو نیست

اوه ای خردمند، خردت رو بر سرما بریز

تو، الهه عزیز، خلاصه برکتی

الهه عزیز، بدون تو دنیا بی معنیه

مرگ، بدون حضور تو به زندگی غلبه می کنه

یه دختر سه ساله تو کلاس یه مدرسه خیریه تو هند می شینه

ولی این بچه عادی نیست

لاکشمی تاتما یه بچه با هشت دست و پا بود

برای بعضی ها، یه معجزه پزشکی بود

برای بقیه، اون تناسخ زنده یه الهه بود

و وقتی دکترها یه جراحی پیشگامانه رو پیش میبردن

تا دست و پاهای اضافیش رو حذف کنن، چشم های دنیا به سمت اون بود

حالا بعد یه سال، لاکشمی با عمل های بیشتری روبرو میشه

فقط می خوایم درمان بعدی اش انجام بشه

کیه؟

صبر کن لطفا

دو تا مرد اینجان

می پرسه پسر خوب اینجاست یا نه

پسر خوب؟-
ولی لاکشمی یه دختره-

نمیدونم

میرم ببینم-
باشه-

...چی-
فکر کردم باید بیام-

ببینین کی اینجاست-
بیا دیکلو دا-

بیا تو

برو کنار

امیدوارم درک کنی که چرا نیومدم بیمارستان

ولی چرا اومدی اینجا؟-
فکر کردم بیام-

همینطوری. به لطف پسر خوب عزیزمون

هر ساعت بهم خبرها رو می رسوند

واقعا؟ پس همتون می دونستین؟-
اونا نمی دونستن. فقط من-

...پرواز هوایی هند تو ساعت 9:10 صبح. و

آقا ساعت 10:20 اینجا فرود اومد

...دقیقا. تو هتل بودم. و آخرین خبرای 5 دقیقه اخیر

دکتر، لطف کن باهام درمیون بذار

قلبش، ریه هاش و کلیه هاش به خوبی کار می کنن

خوبه-
ولی...انگشتاش چلیپاییه-

بهرحال عمل موفقه

ولی...واقعا خیلی سخت بود

واقعا. ولی تهش همه چی خوب تموم شد

پس باید این پیروزی رو جشن بگیریم

جوجه مانچوریان و نودل هاکا...همش به حساب من

سفارش بدین. و دیکلو دا این رو آورده. ممنون

واسه هممون-
چرا سفارش بدیم؟

پلاو و گوشت گوسفند درست کردم-
اونم می خوریم-

همش رو می خوریم-
آره می خرویمش-

ولی بذارین این رو روشن کنم

میذاریم بچه ها امروز یکم تنبلی کنن، نه؟

بچه ها تازه امروز عمل رو تموم کردن

میشه این سه تا رو بچه صدا زد؟

چی؟-
تصمیم گرفته شد. جشن می گیریم-

آقا من جوی هستم-
میترا...روزنامه نگار-

بله داداش-
...ببین آقا-

به زودی دیگه شانس دورهمی گیرمون نمیاد

بیاین یه عکس گروهی بگیریم تا این روز رو به یاد موندنی کنیم. اگه اجازه میدین

خیلی باهوشی. خیلی خب، بفرما

الانشم یه ماه تو بوبانسور گذشته

اولا بذارین بهتون بگم که رومکینی، آکا لاکشمی

با دو تا دست کاملا اوضاعش خوبه

بیمارستان قبلا مرخصش کرده

اینکه این آخرین فصل رمانمه یا نه رو

هنوز نمی دونم

چی میخوای؟

خبری از لاکشمی نشد؟

لاکشمی مرده. گمشو

نه زنده ست. و حالش خوبه

دخترت خوبه. عملش انجام شد، حالش خوبه

کی بهت گفته؟

چرا برات مهمه بدونی؟

...هی تو

بیا اینا

بشین

باهامون شوخی می کنی نه؟

یه شوخی کوفتیه ها؟

لاکشمی خوبه؟ الان خوبه؟

من رو زدی پیرمرد؟

یه ذره شهرت انقدر مغرورت کرده؟ باورم نمی کنی؟

از کجا خبرا رو شنیدی؟

آقای جوی بهم زنگ زد. خواست بهت بگم

بهم برش می گردونن؟-
معلومه که برمی گردونن-

چرا بچه ات رو بگیرن؟ همه چی رو نمیشه تلفنی گفت

فعلا ساکت باش

میدونم این پیرمرد تا خودش نبینه باور نمی کنه

بیا

...ببین

این مال توئه عزیزم؟

بچه عزیزم...شیرینکم

این اسباب بازی کیه؟

امیر و گروهش تو نجات بچه موفق بودن

شاید ما هم کمکشون کردیم که عملیش کنن، آره

ولی امیر بود که اولین نفر آتیش رو روشن کرد

حالا چالشمون برگردوندن الهه به معبدشه

آره، یه جنگه. چون دیگه مثل یه الهه، چهار دست نداره

حالا فقط یه دختر عادیه

یه چیز رو بهم بگو. الهه ها و خدایان هندوی ما

واقعا چهاردست و ده تا سر دارن؟

واقعا ممکنه؟

خودن چی فکر میکنی؟-
پوراناس مقدسمون این رو میگه-

پوراناس؟-
پوراناس رو خوندی؟-

فکر میکنی نخوندم؟-
...یه نکته سبکتر-

بگو...پدر شیبناث. میره واسه پسرش عروس بیاره

واو

چرا من؟ از طرف خودت حرف بزن

گوش کن-
فقط شوخی میکنه-

داری حرفم رو قطع میکنی. خب...عمو میره

اول زنگ در رو به صدا درمیاره

حالا دختری که نمایانگر الهه دورگاست میاد در رو باز می کنه

بعد با ده تا دست بهش سلام میکنه و میگه

"بیا تو عمو"

الان فقط دو تا گزینه می بینم. یا به عمو حمله قلبی دست میده

یا احتمالا فلنگ رو می بنده

...یعنی

...همچین تصویری رو می پرستیم. ولی تو واقعیت

ده تا دست قابل قبول نیست. شرمنده

واسه تو قابل قبوله؟-
بیچاره. چرا اون رو هدف گرفتی؟-

راستش یه نکته جدی دیگه

به عنوان یه مسلمان احتمالا نباید درباره آیین هندو نظر بدم

ولی در طول همه این ها یکم درباره اساطیر هندو مطالعه کردم

و باید بگم...رویاییه

ما فقط مثل احمق ها از نمای بیرونی بت می سازیم

...ولی خیلی بیشتر-
باز شروع کرد. سخنرانی-

خفه شو

ادامه بده. لطفا بگو

الهه دورگا ده تا دست داره

این نماده

یعنی الهه دورگا زن همه کاره ایه

پس بلده برقصه، بخونه

و خیلی هم خوب آشپزی کنه

یا شاید کوک هم بزنه

رانندگی، شنا، ممکنه یه ورزشکار عالی هم باشه

یا شاید به عنوان یه مادر یا همسر، فوق العاده باشه

شاید مثل گایاتری مناظره کننده خوبیه

...یا شاید

یه نقاش خوشگله

کی میدونه...دست هاش همه جا هست

ده جور استعداد

چهار سر برای یه خدا...واقعا ممکن نیست

نمادینه. یه استعاره ست

یعنی خیلی پویاست

...می تونه ذهنش رو تو همه جهت ها بذاره. مثلا

راوانا ده تا سر داشت. پس می تونست ذهنش رو روی ده تا چیز بذاره

به عنوان یه مدیر

...مثلا بگو

خانم

...الان خانم شاید هشت تا د ست داشته باشه

پس هشت تا استعداد داره

...و آقای ریتوبروتو-
من چی؟-

به عنوان یه مدیر چهار تا سر داره

چی شد؟ حرف غلطی زدم؟

خوبه

امیر قیاست واقعا چشمگیره

...منظورم-
فراموش نشدنیه-

حداقل من هیچوقت فراموشش نمی کنم

دورگا پوجای ینده یه معنی کاملا متفاوت برام خواهد داشت

واقعا-
فقط افکارم رو در میون میذاشتم-

مشاهده خوبیه-
باشه-

یه لحظه. بیاین حالا بریم سر اصل مطلب

آره شرمنده

بابت اینکه بابات واسه ات عروس ده سر می گیره؟

نه. درباره اون حرف نمیزنم-
اون نه؟-

درباره لاکشمی حرف میزنم. حالا واسه اش چه اتفاقی میفته؟

...گوپای ما-
گوپا دی-

آره، گوپا دی...تا کی میتونه به عنوان مادر الکی ادامه بده؟

نه

اون باید به خونه، پیش والدینش برگرده

صد البته

خیلی دل و جرات داشت که بچه اش رو دست ما سپرد

درسته-
قطعا-

آره. همش خوبه ولی... کی انقد شجاعه که پیشقدم شه؟

درسته

باید سالم بهشون برش گردونیم. همین

مهیج نیست ابو

...ممکنه بهمون توهین کنن ولی

بالاخره مطمئنم...مطمئنم خوشحال میشن

به خونواده اش خبر داده شده که اون زنده و سالمه

خوکون راهنمای محلی رو میشناسین؟ امروز صبح بهش زنگ زدم

خیلی خوشحال بود

معلومه. بهرحال بچه سالم داره برگردونده میشه

میگفت هیچکس باور نمی کرد که اون زنده ست

یه پیروزی بزرگ علیه خرافات و تعصبه

دقیقا

و شماها قهرمانین، پیشکسوت ها

شما سه تا این سفر رو شروع کردین

عادلانه اش اینه که شما این چرخه رو کامل کنین

می تونین انجامش بدین. منظورم اینه که اینطوری انجامش میدین

ببینین، وقتی که انجامش میدین، وقتی که چالش رو به جون می خرین، رشد می کنین

میریم آقا-
...درسته. ولی بازم فکر میکنم-

یکی از ما...بزرگترا باید همراهشون باشه

آره-
بزرگترا؟ کی؟-

آره ما بزرگتریم. ولی می تونیم با زیرکی و اعتماد به نفس جلو ببریمش؟

فکر نکنم. باید خودشون چالش رو به جون بخرن

به نظرم یکیمون باید بره-
برای امنیت-

به پلیس موهانپور خبر میدم. اونجا میان

بنظرم فقط باید با اعتماد به نفس برین تو کارش

منطقیه-
مشکلی پیش نمیاد-

ممنون-
خیلی ممنون آقا-

خیلی باارزشه

خوبه. پس آماده میشین؟ گایاتری، شیب، امیر؟

پس بریم-
من چی؟-

تا ابد منتظر این لحظه بودم. من چی؟

آره میاد-
عجب دراما کویینی-

باشه توام میری-
باید برم-

بین همه این ها یادتون نره لاکشمی هم با خودتون ببرین

نه چرا ببریم؟

گاپا رو هم ببرین. به کارتون میاد

آره خوبه

...غذای راه چیه؟ شیبناث

تو شهر روی سیخ های نقره ای که جرنگ جرنگ میکرد قدم زدم

آهنگی که فقط برای چند نفر خوندم

ساکت. خوابه

سیخ های نقره ام رو دید و گفت بذار یکم زمان بگذره

و بهت میدمش

شراب تابستانی

اوه

شراب تابستونی

توت فرنگی ها، گیلاس ها و بوسه فرشته تو بهار

بیاین

من اول باید برم تو؟-
نه با هم میریم-

گاپا دی اینجا با لاکشمی می مونه-
باشه-

آقا اینجا منتظر باش. اگه لازم شد صدات می کنیم

باشه-
شامبودا، ای سی رو روشن بذار-

معلومه

بریم

بریم

هارن پیر

مادر لاکشمی

هارن پیر. همه کجان؟

...مادر لاکشمی

بیاین بیرون

...اونجا

بیاین بیرون

اینجایین. بیاین

شناختیشون؟

ها؟

اونا خداهای واقعی ان

همه چیشون رو ریسک کردن تا لاکشمی عمل و درمان بشه

امیر بهشون بگو

لطفا من رو ببخشین

که اینطوری بچه رو دزدیدم

ببینین، لاکشمی بدون عمل می مرد

تو تلویزیون نشونتون دادم، سعی کردم قانعتون کنم ولی گوش نکردین

این شرایطیه که برای دوقلوها رخ میده

لاکشمی یه آدمه. چطور میتونه چهار تا دست داشته باشه؟

دو تا دست دیگه مال اون قلش بودن

...خیلی سخت بود که بقیه بخش های درون بدنش بریده شه

می دونین چقد طول کشید؟-
سی و دو ساعت-

هی

چرا انقد حرف میزنی؟

چرا برامون سخنرانی میکنی؟

الهه مون رو بردی

حالا برش گردون

برای همین اومدیم. وگرنه می تونستیم بذاریم مسئول های بیمارستان بیارنش

لاکشمی رو بگیر-
آره-

اومدیم اینجا که این خوشی رو باهاتون شریک بشیم

و بعد شیش ماه، دوباره می بریمش پیش دکتر. می تونین باهامون بیاین

هی

بله

...بله

اون دکتر تازه کار از کلکته، لاکشمی رو عمل کرد. اومده برش گردونه

...آره درسته

باشه خدافظ-
اینم لاکشمیتون-

اون رو به مادرش بده. حتما خیلی دلت براش تنگ شده

نگیرش. چه مدرکی هست که اون لاکشمی ماست؟

دارم میگم این لاکشمی منه-
اینطوری نمیشه. مدرک می خوام-

چه مدرکی می خوای؟ مثل ما به جای چهار تا، دو تا دست داره

اگه باور نمیکنی چک کن. جای عمل موندده

نمی تونی تشخیص بدی دختر خودته یا نه؟ باباشی

برو کنار. لازم نبود پولش رو بدی. چرا ترسیدی؟

کل هزینه ها رو به عهده گرفتیم-
پیرمرد هارن-

چرا شلوغش می کنی؟ بچه ات رو درمان کردن

باید جشن بگیری

به خونواده مون بی احترامی کردی. عزت نفسمون رو خراب کردی

چه زری میزنی؟

با دزدیدن لاکشمی چهار دستمون زدی تو صورتمون

می خوام الهه چهار دستمون برگرده. همین و بس

جرات کردی به الهه دست بزنی. چطور جرات میکنی؟

پیرمرد...به اندازه کافی تحمل کردم. دیگه جرات نکن داد بزنی

من تصمیم می گیرم دخترم کجا بره. من تصمیم میگیره

پات لب گوره. حالا تمومش کن

ولم کن. ولم کن

به چه جراتی داد میزنی؟

بذار بگم

ببرش تو

برین بیرون. از اینجا برین بیرون

برو تو. برو تو

برو تو. در رو ببند

شیبناث بچه رو بگیر-
نمیتونم بغلش کنم-

گایاتری بگیرش-
ولی باید برش گردونیم-

الان بچه نمی تونه اینجا باشه. بچه رو بگیر

برش دار و برو تو ماشین شامبودا

ولی چرا؟-
منتظر چی هستی؟-

باید بچه رو پس بدیم-
وقت نیست. فقط به حرفم گوش کنین-

کجا میرین؟

...میریم بیرون. داشتن داخل داد میزدن. بچه

چیزی نمیشه

من اینجام. بیاین

بچه ها بیاین تو. بیاین

هی

در رو باز کن

باز چیه؟-
...خب پیرمرد-

آقا میگن این لاکشمی ماست

راجات بابو، این لاکشمیتونه. حالا درمان شده، مثل بقیه دخترا

دخترم رو بهم بدین

کدوم خری داد میزنه؟-
مادرش. جنجال درست کرده-

اون زن؟ اون مجرم اصلیه

باز کنین. در رو باز کنین

پس یه دکتر مسلمون، الهه هندوی ما رو درمان میکنه و نجاتش میده

پیرمرد، مذهب ما این رو تایید میکنه؟

دکترا وقتی مریض رو درمان می کنن به مذهب اهمیت نمیدن راجات بابو

لاکشمی می مرد. ما نجاتش دادیم

خیلی خب. ممنون

گفتی اسمت چیه؟-
امیرحسین-

راجات بابو، تمام مدت باهاشون بودم. همه چی رو میدونم

درست میگه. بدون اونا، نمی تونستیم لاکشمی رو نجات بدیم. باور کنین

یه مرد تحصیل کرده ای. بهم بگو

نباید دقیقا چیزی که بردن پس بدن؟

الهه مون رو دزیدین و یه دختر متفاوت پس میدین

چرا مردم اجازه اش رو بدن؟

هی دیگه بهتون نیازی نیست. برین

باشه

آره برین

چاران لباسای بچه رو دربیار

برو کنار

همه چی رو باز کن. هر تیکه لباس

زود باش. بازش کن

درسته

آره. بچرخونش سمت من

...پدر لاکشمی

با دقت ببین. این لاکشمی توئه؟

این لاکشمی ایه که هزاران فدایی داشت؟

واسه همین خونه ات رو تصفیه کردیم؟

بگو که اون لاکشمیته

نه آقا

نمیتونم این دختر رو راه بدم آقا. بدشانسیه . ببرینش

ببرینش-
تموم شد؟ بچه رو پس بدین-

کافیه دیگه. همتون گم شین

و تو آقای روزنامه نگار

فقط برین-
و تو؟-

اگه چیزی اش بشه همه چی هدر میره. فقط برین

اونجا دارین چی پچ پچ می کنین؟

بیارش شیب

راجات بابو، همه برگه های پزشکی رو داریم

آزمایش اشعه ایکس، گزارش عمل، گزارش پزشکی، گزارش خون، همه چی

خوکا گوش کن-
آره-

باید از اینجا بریم بیرون

کجا میری داداش؟

آقای روزنامه نگار

چطور میتونم بذارم داداش مسلمون کوچیکم بدون پذیرایی بره؟

اولش بهش غذا میدیم، بعد میتونه بره

فهمیدی؟

بیا

...راجات بابو

راجات بابو...ولش کن

راجات بابو ولش کن-
از پدرش بپرس. اون لاکشمیه-

پدرش دروغ میگه. اون الهه نیست. یه دختر عادیه

در رو باز کنین

جوی دا درباره همه اش بنویس. بذار مردم بدونن

الهه تون لاکشمی رو نجات دادم جوی دا

ولی الهه تون نتونست نجاتم بده

راجات بابو-
جوی دا-

راجات بابو

راجات بابو، امیر پسر خیلی خوبیه. بچه صادقیه

روح کمیابی داره. همه چی اش رو به خطر انداخت، اون رو برد به یه استان دیگه و درمانش کرد

بریم

جوی دا

گمشو

راجات

راجات

اگه امیر چیزیش بشه ازت نمی گذرم

سلام، ایستگاه پلیس موهانپور؟

افسر مسئول کجاست؟

الو

الو

برین

برین تو

الو؟

...خانم

گوشی رو بده من

الو؟ الو خانم

خانم اونا امیر رو گرفتن

الو

الو؟ آنتن نیست

ولم کنین

بیارینش

کارش رو تموم کنین

پست فطرت لعنتی

لطفا ولم کنین

هی، حال همتون چطوره؟

خوبیم

منتظر این روز بودیم-
آره-

مینا

چهارسال گذشته. و دوباره برگشتیم

ریتروبروتو اینجا یه کارخونه پلی وود داره

انور بای مدیرشه

این منطقه اقامتیشه

عمو میرم اتاقش-
حتما-

همه قیدهای شهری رو می دَرم، اینجا در آرامش استراحت می کنیم

حتی فردا رو مرخصی میگیرم-
خوبه-

جوی همه چی خوبه؟ اوضاع روزنامه خوبه؟

از کار روزنامه کشیدم کنار

این روزها یه سری گزارش دیجیتل انجام میدم. و یه رمان می نویسم

باشه-
به زودی تموم میشه-

بعدش منتشر میشه-
عالیه-

بیا-
و آره-

خبرای بدی هم هست

مادر لاکشمی...دوباره به زور حامله شد

به این امید که الهه دیگه ای به دنیا بیاد

...با چهار دست. ولی

این اتفاق نیفتاد. بعد از شکنجه شدن، خودکشی کرد

که اینطور

تولدت مبارک

هزار روز به این روزها

منم موهام رو کوتاه کردم. خوشگل شدم؟

میخوام تو بیمارستان نزدیک کار کنم

میذاری اینجا بمونم؟

[مترجم:Rose.nri]
@Moviezindian

ریتوبروتو بابو اینجاست

چه خبر؟

همه چی خوبه؟-
چطوری؟-

خوب

همه اینجان. لطفا بیاین

بدش من-
بیا-

ما برات یه سری گل مقدس فرستاده. از معبد تریپورشواری

میگه واقعا نتیجه میده. ما بهش باور داره

پرنده بی کران در آب موّاج تاریک غرق میشه

امروز، نه فردا باید ردی ازش ظاهر شه

پرنده بی کران در آب موّاج تاریک غرق میشه

امروز، نه فردا باید ردی ازش ظاهر شه

دختر کشاورز عزیز، چرا منتظری؟

رودخانه باریک شونده زمان، از طریق فصل ها جریان پیدا می کنه

یه آینه، یه شونه، یه ربان از بازارهای میدناپور و بانکورا

با دقت موهات رو می بندی دختر عزیز، ولی بازم نقص داره

یه آینه، یه شونه، یه ربان از بازارهای میدناپور و بانکورا

با دقت موهات رو می بندی دختر عزیز، ولی بازم نقص داره

شاهدخت تاریکی عزیز، ماه رو دور گردنت می بندی

هرروز، زیبایی طره گیسوهات ذره ذره بیشتر میشه

کانال تلگرامی فیلم سینمایی
@Moviezindian

پسر گل

این لاکشمیته

بعد از کلی فرمالیته های قانونی

حالا اولین بچه پارتو و گوپاست

تو یتیم خونه می موند. حالا با پدر و مادرش زندگی می کنه

گوپا بزرگش می کنه

فهمیدی؟-
تازه از یتیم خونه آوردیمش-

من و پارتو، شوهر گوپا

الان خوشحالی پسر خوب؟

خوشحالی عزیزم؟

اگه بیشتر از این لو بدم، هیچکس رمانم رو از نمایشگاه کتاب نمی خره

...ولی نامردیه که این رو نگم

روز شومی که لاکشمی به هیجال گنج برگردونده شد

امیر، تهش به شکل غیرانسانی ای دور انداخته شد

صدمات متعددی به طناب نخاعی و مغزش وارد شد

بعد از اینکه حدود هفت ماه تو بیمارستان بود

امیر رو برگردوندیم

ولی امیر و پسری که تو موهانپور دیدم، یکی نبودن

راجات نارایان رای دستگیر شد

هرچند بعد از چهارماه به قید ضمانت آزاد شده

حالا تو انتخابات شرکت می کنه

سرش گرم پویش سیاسیه

بهش فکر کنین

اگه تو زندان باشی نمیتونی رای بدی، ولی حتما میتونی تو انتخابات شرکت کنی

چه شهر باشه چه روستا، اگه بچه ای مثل لاکشمی دیدین

وقتت رو واسه منتظر موندن برای یه امیر هدر ندین

خودتون باشین بهتره! نقش امیر رو به عهده بگیرین

انسانیت باید تنها مذهب باشه

:)ممنون که این فیلمو با ترجمه ما نگاه کردید
@Moviezindian