All language subtitles for A.Girl.Like.Me.2021.EP27.KoreFa.ir

کره فا با افتخار تقدیم میکند
KoreFa.ir

مترجم :mehrnoosh
ویرایشگر : elaheh_sh

** دختری مثل من **

** قسمت بیست و هفتم **

ارباب جوان

ولیعهد براتون یه نامه فرستادن

احتمالا درمورد نتیجه ی تحقیقاته

بر اساس اطلاعاتی که خبرچینمون بهمون داده

افراد عمارت وو ده فقط در حال رفت آمد به بیرون و داخل اندرونی بودن

شیه چونگ جین بهمون خیانت نکرده

حالا که این قدر مدارک محکمی داریم

می تونیم بریم به ولیعهد بگیم

** بر اساس تحقیقات انجام شده**

**کسانی که سعی کردن ارباب چنگ ان رو بکشن**
فی شیان رو کجا مخفی کرده

**بازماندگان خاندان یان بودن لطفا به شاهزاده لو شک نداشته باشید**

فعلا نمی تونیم چیزی به ولیعهد بگیم

بر اساس تحقیقات انجام شده

کسانی که سعی کردن ارباب چنگ ان رو بکشن

بازماندگان خاندان یان بودن لطفا به شاهزاده لو شک نداشته باشید

اونا سپر بلا هستن

ولیعهد انسان فوق العاده دلرحمیه

اون همیشه ملاحظه ی رابطه ی برادریش با شاهزاده رو می کنه

و نمی تونه به خوبی حقایق رو

درمورد شاهزاده لو ببینه

ولی الان همه ی کارا دارن تحت نظارت ولیعهد انجام می شن

چه طور می تونیم بدون اجازه اش کاری بکنیم؟

یه نفر هست که بیشتر از همه نگران

مخفی گاه شی فی شیانه

فرمانده شی جین

می خواید به جای اینکه به ولیعهد بگید

برید به یکی از اعضای خونواده شی

خبر بدید که شی فی شیان برگشته؟

این بهترین فرصته که

با شاهزاده لو بجنگیم

اگه همچین کاری بکنیم

فرصتمون رو از دست می دیم

اگه فرمانده شی بفهمه اون برگشته

دست رو دست نمی ذاره

شی فی شیانه که همیشه تو رابطه ی شاهزاده لو و شیه چونگ جین

سنگ می ندازه

اگه فی شیان زنده باشه

شیه چونگ جین سعی می کنه همیشه

با احتیاط عمل کنه

در همین حین شاهزاده لو هم هیچ وقت

به طور کامل به شیه چونگ جین اعتماد نمی کنه

به خاطر همین شی فی شیان بهترین گزینه ست که

که مبارزه ی بین اون دوتا رو متعادل کنه

اگه اون کشته بشه

معلوم نیست شاهزاده لو دست به چه کاری بزنه

اینجوری به نفع هیچ کس نیست

داروتون آماده ست

لطفا میل بفرمایید

خواهر

برادر

چرا بهم نگفتی که

برگشتی به پایتخت؟

چرا نیومدی خونه؟

صبر کن، اینجا خیلی خطرناکه

نباید اجازه بدیم کسی بفهمه

تو برگشتی

دیگه لازم نیست نگران باشی

من می برمت

یه جای امن

فی شیان

از اون روزی که تبعید شدم، خیلی گذشته

ولی به هیچ کدوم از قول هات

عمل نکردی

فی شیان، به حرفم گوش کن

قول می دم

از این به بعد ازت محافظت کنم

اجازه نمی دم کسی بهت صدمه بزنه

بهش احتیاجی ندارم

پدربزرگ تصمیم گرفت منو ول کنه

منم می تونم برای خودم یه سری تصمیمات بگیرم

دیگه هیچوقت پامو تو عمارت شی نمی ذارم

هیچوقت؟

پس می خوای تا آخر عمرت به جیانگ لو تکیه کنی؟

اگه بخوام رو پای خودم وایسم

بدون جیانگ لو زندگیم سخت می شه

بدون اون دیگه جایی برای موندن ندارم

شاهزاده لو خیلی آدم حقه باز و سنگدلیه

اگه یه روزی اتفاقی براش بیوفته

ولت می کنه و دیگه بهت اهمیت نمی ده

اون همچین کاری نمی کنه

به نظرت این خونواده ی شی نبودن که این کار رو کردن؟

خونواده ی شی طرف آدم اشتباهی رو گرفتن

ولیعهد خیلی ترسو عه

جین

واقعا فکر کردی موفق می شی؟

فی شیان، مواظب باش چی می گی

اگه بخوای

می تونم بهت کمک کنم

و با شاهزاده لو درموردت حرف بزنم

و کاری کنم که بهت ترفیع بده

تا وقتی که حالت خوب باشه

مقام و امتیازات ویژه هیچ اهمیتی برام ندارن

لطفا دیگه برو

من باهات نمی یام

اگه تو

واقعا به خاطر من عذاب وجدان داری

سویوئه رو بیار ، می خوام ببینمش

چی ؟

هرچی گفتم حقیقت داره

خوشبختانه بانو شی درخواستش رو قبول نکردن

و هنوزم تو اندرونی زندگی می کنن

کی اینو به گوش شی جین رسونده؟

نمی دونم

برو بیرون، الان اعصابم خورده

باید باهات حرف بزنم

!مگه نشنیدی چی گفتم؟برو بیرون

اگه با درخواستم موافقت کنی می رم بیرون

می خوام ازت طلاق بگیرم

طلاق بگیری؟

فقط منم که حق دارم طلاقت بدم

تو به هیچ وجه حق نداری از من طلاق بگیری

اگه موافقت نکنی

می رم پیش ملکه و از اون کمک می گیرم

!چه طور جرات می کنی

!ولم کن

!نگهبان

!زندانیش کنین

و تا وقتی بهتون اجازه ندادم

!حق ندارین آزادش کنین

!اطاعت می شه

تو هنوز به دردم می خوری

چه طور می تونم اجازه بدم از چنگم در بری؟

ببرینش

!ولم کنین!ولم کنین

نه خاکستر عود فایده داره

نه طب سوزنی اثری داره

ما هر روز خدا داریم تلاش می کنیم

ولی هنوز به هوش نیومده

پس این یعنی

روشمون اشتباه بوده

این چیزا اصلا براش مهم نیستن

به جز ارباب چنگ ان

دیگه چی براش مهمه؟

بیا بگیرش

آره درسته، لباس

چی؟چه لباسی ؟

بگیرش

عمو

ارباب

عمو، خیلی زحمت کشیدید

شما می تونید برید استراحت کنید

من از هوآ مراقبت می کنم

ممنون، ارباب

***داره خواب می بینه*

!بلند شو!هوآ

مادربزرگ

هوآ، می دونی؟

تو این مدت که خوابیده بودی

شکوفه های هلو در اومدن

درخت انارِ توی باغ شکوفه داده

می خوام این چیزا رو تو هم ببینی

کی می خوای بیدار شی؟

با وجودی که منظره ی زیبایی اون بیرون به وجود اومده

ولی کسی رو ندارم که منو همراهی کنه

چه بیدار بشی چه نشی

تا آخر عمرم کنارت می مونم

چرا دیگه چیزی نمی گی ؟

اگه اجازه بدی می خوام بگم

هوآ، بیدار شدی؟

حرف بزن، می خوام به حرفات گوش بدم

جاییت که درد نمی کنه؟

نمی خواد این قدر زود بلند شی، آروم

یه مدتی می شه که بیدار شدم

کم پیش می یاد که

همچین حرفای عاشقونه ای رو از تو بشنوم

به خاطر همین می خواستم بیشتر به حرفات گوش بدم

از کجاشو شنیدی؟

دوست داری بیشتر شنیده باشم

یا کمتر؟

اگه بخوای از این حرفا بشنوی

هر روز و هر شب برات حرفای عاشقونه می زنم

اگه کافی نباشه

کل زندگیم از این حرفا برات می زنم

چه حرفای عشقولانه ای می زنی

نکنه اون روزی که می خواستن بکشنت

یه چیزی خورده تو سرت؟

هوآ

بهم قول بده

هیچوقت منو تنها نذاری، باشه؟

نگران نباش

تا آخر عمرم کنارت می مونم

نمی تونی از دستم خلاص شی

**شاهزاده چی شیان مقدس**

خدایا به خاطر لطفت سپاس گزارم

لطفا هوآ رو حفظ کن

هوآ، نگاه کن

...من لباست رو برداشتم و

هوآ

اون چیه تو دستت؟

هیچی

می رم به مامان و بابا بگم به هوش اومدی

پس با اجازه

به کارتون ادامه بدین

به کارتون ادامه بدین

هوآ، می دونی چیه؟

وقتی بی هوش بودی

پدر و مادرت نمی تونستن بخوابن

و هر روز و هر شب بالای سرت بودن

تک تک گوشه کنارای پایتخت رو زیر و رو کردن

تا راهی برای درمانت پیدا کنن

اونا هیچوقت تو این مدت استراحت نکردن

هنگم خیلی نگرانت بود

من خیلی خوش شانسم که

خونواده ام و تو رو دارم

به خاطر همین

باید بیشتر تلاش کنم که از همه تون محافظت کنم

چه طوره بریم بیرون از پایتخت زندگی کنیم؟

بیا یه زندگی آروم و بدون نگرانی داشته باشیم

...من

متاسفم ولی هنوز چند روز دیگه

باید تو قصر بمونم

چرا؟

دیگه از دست اعلی حضرت ناراحت نیستی؟

ولی مثل روز روشنه که اونا می خواستن تو رو بکشن

هنوز نفهمیدی؟

تنها کاری که برای اتفاقات گذشته

از دستمون بر می یاد اینه که بی خیالشون بشیم

ولی اگه همین طوری بذاریم بریم

شاهزاده لو تاج و تخت رو تصاحب می کنه

اون وقت چه بلایی سر مردم عادی می یاد؟

من دل مشغولی هات درک می کنم

ولی اگه یه مو از سرت کم بشه

نمی ذارم قسر در بری

هوآ، حالا که تو پیش منی

بهت قول می دم

خوب از خودم مراقبت کنم

بیا، زود باش

هوآ حتما این چند روز گرسنگی کشیدی

اون پوره ست با خرمای قرمز و دونه های نیلوفر آبی، خیلی برای انرژی حیاتیت خوبه

خوراک قرقاول و لاک پشتم حالتو جا می یاره

از کدومش می خوای بخوری؟

این یکی

بذار فوتش کنم

فوتش کن، یه وقت نزنی دهنش رو بسوزونی

نگران نباش

بیا، دهنتو باز کن

بیشتر بخور، بیشتر بخور

پدر، دیگه حالم خوب شده

ببخشید که نگرانتون کردم

بیا، آروم بخور

راستی، یینگ بانگ بانگ

برو برام اون لباسم که گلدوزی شده بود رو بیار

می خوام برم تو خیابون قدم بزنم

نه

تو تازه خوب شدی، نباید جایی بری

آره، نباید فعلا جایی بری

واقعا حالم خوب شده،زود برو برام لباسمو بیار

بانو، نظرتون چیه یه لباس دیگه بپوشید؟

ـ چرا؟
ـ آره، یه لباس دیگه

من چند روزه پامو از عمارت نذاشتم بیرون

به خاطر همین باید قشنگترین لباسمو بپوشم

...ولی اون لباستون

...چیزه

...چیزه

بان هنگ

!بان هنگ

بیاید غذاتونو بخورید، بانو، عصبانی نشید

ـ زود باش، براش فوتش کن
ـ عصبانی نشو

ـ عصبانی نشو
ـ فوتش کن

فی شیان واقعا خودتی؟

ببخشید که این قدر زجر کشیدی

صدمه دیدی؟

الان کجا زندگی می کنی؟

ممنون که بهم اهمیت می دی

حالم خیلی خوبه

ولی فکر نکنم ولیعهد به خوبی تونسته باشه از پس وظایفش بر بیاد

حتما خیلی به خاطر این ماجرا عذاب کشیدی

فی شیان، چه طور می تونی همچین حرفی بزنی؟

ولی لازم نیست نگران باشی

وقتی شاهزاده وو ده به تخت بشینه

دیگه لازم نیست عذاب بکشی

تو الان داری تو عمارت شاهزاده لو زندگی می کنی؟

می خواستم ارباب چنگ ان رو بکشم ولی بان هوآ صدمه دید

باوجودی که هدفم این نبود که بهش صدمه بزنم ولی اینجوری قلب ارباب چنگ ان شکست

به هر حال ،اینجوری هم خوب شد

...تو

می تونی اینو هدیه ی برگشتنم

به پایتخت در نظر بگیری

کارِ تو بود؟

پس همه چی زیر سر شاهزاده لو بوده

شاهزاده لو و ولیعهد باهم برادرن

یه وقتایی باید بهم کمک کنن

مگه نه، سو یوئه؟

فی شیان، تو خیلی عوض شدی

هر کی دیگه هم جای من بود بعد از پشت سر گذاشتن اون همه سختی

عوض می شد

به هر حال

اگه یه وقت کمکی احتیاج داشتی

می تونی به پای منو شاهزاده لو بیوفتی و التماس کنی

فی شیان، فی شیان

اون حتما هنوز عصبانیه

به خاطر همین نمی فهمه چی می گه

لطفا از این قضیه چیزی به کسی نگو

فی شیان چه طور می تونه این قدر عوض شده باشه؟

من بهش کمک می کنم حقایق رو ببینه

و شاهزاده لو رو ترک کنه

بانو، بیاید

چند سال از آخرین باری که خونواده مون اینجا بودن می گذره؟

تو تازه خوب شدی

به خاطر همین آوردیمت یه جای ساکت و آروم

تا تجدید قوا کنی

به نظرت اینجا دنج نیست؟

بیا بریم

بریم، بانو

بریم

ای بابا، تمیزه

من خیلی وقته تو رو می شناسم

ولی نمی دونستم این قدر باملاحظه ای

معلومه که هستم

قبل از اینکه ما بیایم خدمتکارا همه جا رو برق انداختن

ارباب چنگ ان کجاست؟

بانو، چه طوره یه کم ماساژتون بدم؟

آره،وقتی بی هوش بودی

یینگ بانگ بانگ مهارتای خیلی زیادی

از یه متخصص یاد گرفته که حالتو جا بیاره

ماساژ خیلی برای بدنت خوبه

الان باید تا می تونی خوش بگذرونی

درسته، درسته

...ولی

ای بابا، نگران نباش، هوآ

اگه ارباب چنگ ان بیاد اینجا

بهت قول می دم مزاحمتون نشم

درسته، درسته

ـ بریم بانو
ـ زود باش برو

بانو، از این طرف بفرمایید

برو حالشو ببر

بریم، بریم

!وای خدا جون

وقت ِ کار ِاصلیه

داری می گی

لو، فی شیان رو برگردونده؟

فی شیان از نظر ذهنی ضعیف بوده

و شاهزاده لو از این ضعفش سوءاستفاده کرده

سرورم، نمی شه پیش قدم بشید

و فی شیان رو برگردونید؟

من احساساتت رو درک می کنم

ولی شی فی شیان یه هویت خیلی به خصوص داره

و از طرف دیگه این مساله مربوط به لو عه

نمی تونم دخالتی بکنم

شاهزاده لو یه انگیزه ی مخفی داره

اون برای رسیدن به هدفش دست به هر کاری می زنه

اگه یه روزی خطری تهدیدش کنه

بدون شک فی شیان رو ول می کنه

سرورم، لطفا به خاطر من

به خواهرم کمک کنید

سو یوئه

لو از ته قلبش عاشق فی شیانه

اون هیچوقت ولش نمی کنه

شاید فی شیان بتونه

صیغه ی لو بشه

اینجوری دیگه خطری فی شیان رو تهدید نمی کنه

به هیچ وجه

چرا ؟

طرفدارای شما حتی از قبلم کمتر شدن

فقط افراد سابق شیا دارن با جدیت بهتون کمک می کنن

حالا شاهزاده لو قدرت و نفوذ خونواده ی شیه رو هم به دست آورده

اگه با فی شیان ازدواج کنه

اونایی که قبلا از شما حمایت می کردن

می رن طرف شاهزاده لو

این مساله اون قدرا هم جدی نیست

سرورم، شما امپراتور آینده ی دایه هستید

باید همیشه حواستون به شاهزاده لو باشه

**عمارت وو ده**

وانیو داشت چرت و پرت می گفت

لطفا از دستش عصبانی نشید، سرورم

شما خیلی بانو شی رو دوست دارید

من اینو خوب می دونم، ولی وانیو نمی دونه

لطفا اونو ببخشید

لطفا اجازه بدید ببینمش

خونواده ی شی و یان دارن سقوط می کنن

وانیو رابط

بین شما و خونواده ی شیه ست

ممنونم، سرورم

روان مین مین

گلدون یه کم کجه

کجه؟الان چه طوره؟

یه کم دیگه،آهان خوبه خوبه

چن

اون بالا رو تمیز کن

دست بجنبونین

چشم

اگه هوآ بفهمه خیلی بد می شه

چی رو بفهمم؟

منو تک و تنها تو خونه ول کردی

داری قایمکی اینجا چی کار می کنی؟

ـ چه خاکی تو سرمون کنیم؟
ـ من بهش چیزی نگفتم

جواهرات عروسی

اونی که دوسش داری کیه؟

آره، درسته

من دیگه بچه نیستم و این اولین باریه که عاشق شدم

چون خجالت می کشیدم بهت چیزی نگفتم

باورم نمی شه همچین سلیقه ی خوبی داری

این دستبند منحصر به فرده

ازش خوشت می یاد؟

حواستون هست دارید چی می گید؟

پس

همه ی این چیزا رو ارباب چنگ ان آماده کرده؟

می خواستم به شما دوتا کمک کنم

به خاطر همین مجبور شدم قایمکی همه چی رو آماده کنم

واقعا خیلی زحمت کشیده

به نظر می یاد یکی قبلا این لباس رو پوشیده

نکنه قبلا یکی بهش خیانت کرده؟

چه طور امکان داره؟

هیچ کس جرات نداره به ارباب چنگ ان خیانت کنه

داری زیادی با خودت فکر و خیال می کنی

طرحش اینجوریه

پس این مو اینجا چی می گه؟

اینو چه طوری می خوای توضیح بدی؟

راستشو بهم بگو

وگرنه، مجبورت می کنم از امروز به بعد

روزی ۱۰ ساعت شمشیر زنی تمرین کنی

ده ساعت؟

بگو دیگه

اون روز شیه وانیو قرضش گرفته بود

شیه وانیو؟

مخت تاب برداشته؟

چه طور جرات کردی از شاهزاده لو تقاضای طلاق کنی؟

من دوسش ندارم

اونم منو دوست نداره

نباید باهم ازدواج می کردیم

اگه نگران شی فی شیانی

نگرانیت بی فایده ست

اگه شی فی شیان بچه ای به دنیا نیاره

نمی تونه عنوانت رو ازت بگیره

با این اتفاقاتی که اخیرا افتاده

هنوز درکم نمی کنی ؟

نمی خوام همسر شاهزاده باشم

!دیگه نشنوم همچین حرفی بزنی

دو تا از وزیرا سقوط کردن و نابود شدن

ولیعهد ضعیفه

همکاری کردن با شاهزاده لو بهترین گزینه ست

نمی ذارم خودخواهی تو

!آینده ی خونواده ی شیه رو نابود کنه

داداش تا حالا بهش فکر کردی؟

تو فقط چون نمی خوای تحت سلطه ی

خونواده ی یان و شی و شاهدخت بان و ارباب چنگ ان باشی داری این کارا رو می کنی

پس من چی ؟

من تموم این مدت تحت سلطه ی تو و بابا بودم

...برات سوءتفاهم شده ، من هیچ وقت

داداش

برو بیرون

ارباب

حتما سفر طولانی ای داشتی، ببخشید که منتظرت گذاشتم

مهم نیست

یینگ یانگ یانگ خیلی خوب بلده ماساژ بده

خوابم برده بود

تازه بیدار شدم

خیلی خوبه

هوآ، می دونی چیه؟

یه جای اسرارآمیز همین اطرافه

اسرار آمیز؟

کجاست؟

اون جای اسرارآمیز رو

نمی شه توصیف کرد خودت باید بری با چشمای خودت ببینیش

هوآ، با من بیا وقتی برسیم اونجا خودت می بینیش

عالیه

بیا بریم

بریم

این غار همون جای اسرارآمیزیه

که می گفتی؟

اون تو چی قایم کردی؟

این غار واقعا اسرارآمیزه

می برمت توشو ببینی

هوآ، دنبالم بیا

تا وقتی بهت نگفتم

چشماتو باز نکن

هوآ ، چشماتو باز کن

هوآ، با من ازدواج می کنی؟

از حالا به بعد

تو همسرمی

تا ابد عاشقت می مونم

مواظب باش، هوآ

چرا وایسادی؟

دنبالم بیا

داری منو کجا می بری؟

چرا خاموشش کردی؟

تا وقتی بهت نگفتم

چشماتو باز نکن

یه لحظه صبر کن

هوآ

چشماتو باز کن

هوآ، اونجا رو نگاه کن

دارم رو یخ اسکی می کنم

تو هم اونجایی

وقتی بچه بودم با برادرم می رفتیم رو یخ اسکی می کردیم

و پدر و مادرم می شستن ما رو نگاه می کردن

بعد از اینکه خونواده ی رونگ نابود شد

دیگه نرفتم رو یخ اسکی کنم

اون روز

آرامشی رو تجربه کردم که خیلی وقت بود تجربه نکرده بودم

درست مثل این بود که برگشتم به روزای قدیم

وقتی داشتیم زیتر می زدیم؟

تنها چیزی که یادم می یاد اینه که موهام لای تارش گیر کرد

خیلی خجالت آور بود

برای اینکه عاشقم باشی

چیزی رو امتحان کردی که دوسش نداشتی

به نظر من اون اتفاق عاشقانه بود نه خجالت آور

!مراسم شکار پاییزی

اون اولین باری بود

که بهم تیر اندازی یاد دادی

اون روز من مست بودم

من محو تماشای تو شده بودم

صورتت وقتی غرق تیراندازی شده بودی

خیلی زیبا بود

تا آخر عمرم نمی تونم فراموشش کنم

!اون

نه من نه تو انتظار نداشتیم

بوسه مون تو اون موقعیت خطرناک

باعث بشه عاشق همدیگه بشیم

پس از خیلی وقت پیش داشتی نقشه ی این چیزای رو می کشیدی؟

نقشه نبود

سرنوشتمون بود

همه تون، حواستون رو خوب جمع کنین

به محضی که اومدن بیرون

موسیقی بزنین

چشم، چشم

پای ازدواج خواهرم در میونه

هیچ کدومتون حق ندارین اشتباه کنین

فهمیدین؟

ـ فهمیدیم
ـ فهمیدیم

چه خبره؟

چرا نمی یان بیرون؟

بعد از اینکه برگشتیم به پایتخت

از اعلی حضرت درخواست می کنم

که بهمون اجازه بده

بریم بیرون از پایتخت زندگی کنیم

داری جدی می گی؟

من کاملا افسرده و دل مرده بودم

ولی خوشبختانه تو رو دیدم

خوب درموردش فکر کردم

تو مهمترین چیز تو زندگیِ منی

هوآ

با من ازدواج می کنی؟

از حالا به بعد

تو همسر منی

تا ابد عاشقت می مونم

نه، باهات ازدواج نمی کنم

اونا اون تو دارن چی کار می کنن؟

ارباب جوان، دارن می یان دارن می یان

برین عقب

آماده این؟

سه، دو ، یک

هوآ، چرا تنهایی؟

شوهر خواهرم کجاست؟

آره

هوآ

نکنه من زیادی عجله کردم؟

چه طور تونستی بی دلیل بهش جواب رد بدی؟

به تو هیچ ربطی نداره

چرا به من ربط نداره؟

این روزا

اون مشغول آماده کردن تدارکات عروسی بود

بیا، بریم نگاه کنیم

اون با دقت

سه دست لباس عروسی برات انتخاب کرد

اون تموم روز داشت سعی می کرد تو کوه کرم شب تاب بگیره

تموم شب از دیواره ی غار آویزون شده بود تا با عسل اون نقاشی ها رو بکشه

اون این همه برات زحمت کشید، چرا دست رد به سینه اش زدی؟

دیگه دوسش نداری؟

اگه هنوزم دوسش داری

پس چرا درخواست ازدواجش رو رد کردی؟

نگرانی خوابی که دیدی تعبیر بشه؟

بسه، دیگه نمی خوام چیزی بشنوم

این ازدواج خودمه

به تو هیج ربطی نداره

هوآ

ـ هوآ
ـ هوآ

هوآ

همش تقصیر تو عه

باشه، تمومش کن

نگاش کن، تازه عصبانیم می شه

دارم می یام

ببخشید که نصف شبی مزاحمتون شدم

چیزی شده، آقای دو؟

لطفا این نامه رو به دست شاهدخت برسونید

**به شاهدخت بان از طرف رونگ شیا**

خدانگهدار

حالا که جواب رد شنیده

می خواد فرار کنه؟

خانم روان ، من اون قدرا هم دور نشدم

لازم نیست این قدر صداتون رو ببرید بالا

اون به همین راحتی با یه شکست پا پس کشید

اگه بخواد این قدر ترسو باشه

چه طوری می تونه دختری که دوسش داره رو به دست بیاره؟

می شه به سوالم جواب بدید؟

چه طوری می تونم دختری که دوسش دارم رو به دست بیارم؟

اون دختر کیه؟

نمی تونم بهتون بگم

اگه درست برام توضیح ندید

چه طوری می تونم جواب سوالتون رو بدم؟

هوآ

می دونی وقتی با پدرت ازدواج کردم

دو سال از تو جوون تر بودم

البته که می دونم

تا حالا چند بار برام تعریف کردی

مردم می گفتن پدرت یه آدم جلف و

نادون و بی جربزه ست

و فقط بلده حقه بزنه

و به هیچ وجه امکان نداره اون شوهر و پدر خوبی بشه

اونا حتی بهم گفتن اگه با خونواده ی بان وصلت کنم

زندگیم سخت می شه و سرنوشتم اینه که

زندگی پر رنج و عذابی داشته باشم

اونا داشتن چرت و پرت می گفتن

تو الان زندگی خیلی خوبی داری

پس چرا فکر می کنی اگه با ارباب چنگ ان ازدواج کنی

قرار نیست زندگی خوبی داشته باشی؟

شما دوتا همدیگه رو دوست دارین

هر کدوم از شما دوتا

اون یکی رو به خودش ترجیح می ده

همچین احساساتی خیلی ارزشمندن

تو زندگی

سختترین چیز اینه که

کسی رو پیدا کنی که باهات هم عقیده و هم فکر باشه

بقیه ی مسائل

در مقایسه با این اصلا مهم نیستن

هوآ

سرنوشت ما آدما از پیش تعیین شده نیست

این خود ماییم که سرنوشتمون رو تعیین می کنیم

عشق زندگیت رو به خاطر ترست

از دست نده

ارباب جوان

ارباب جوان

برو خونه

ارباب جوان، واقعا می خواید برگردید؟

نمی خواید دوباره با شاهدخت حرف بزنید؟

شاید من زیادی گستاخ بودم

که بدون اینکه نظرش رو بپرسم اون کار رو کردم

به خاطر همین اوضاع اونجوری شد

این قدر خجالت می کشم که فعلا نمی تونم هوآ رو ببینم

مترجم :mehrnoosh
ویرایشگر : elaheh_sh

برای دیدن سریالهای بیشتر با زیرنویس فارسی به سایت مراجعه کنید
KoreFa.ir