All language subtitles for Gold Digger - 01x05 (1)

.ما داريم ازدواج ميکنيم

بابا چي ميشه؟

.لئو طرفِ منه

پس چرا راجع به من و مارشا
چيزي بهت نگفت؟

چون اون خبر داشت
.و هيچوقت يه کلمه چيزي بهت نگفت

زياد پيش نمياد از اين واقعيت که
.هيچ خانوادهاي ندارم سپاسگذار باشم

.ميخوام ازت محافظت بشه

اگه نيت بنجامين خوب باشه
.اعتراضي نميکنه

کم کم دارم به اين نتيجه ميرسم

اين فقط يه راه براي برگشتن پيش تدِ

.چرا امروز؟ بهخاطر اون

!اين هيچ ربطي به جوليا نداره

.همهچي برعکس شده

...خانوادهي خوشبختمون

،اوني که من به خاطر دارم...
.ديگه وجود نداره

مامان

بابا

لئو تولدت 25 سالگيت مبارک. بابا

.و اينها همش به 1 نفر ختم ميشه

...حذف کردنش

...حذف کردنِ مشکل...

ميتونم کمکتون کنم؟

اميدوارم

.دنبال بنجامين ميگردم

ببخشيد...جنابعالي کي باشين؟

.من داداششم

.:.جوينده ي طلا.:.

.:.Nashmil.:.
مترجـم: نــشــميــل

قبل از اينکه لئو برگرده چقدر شانس دارم
يه تيکهي کوچيک کيک گيرم بياد؟

.هيچي گيرت نمياد

اي نامرد -
بنجامين -

.يکي اومده ديدنت

کيرن

مامان ايشون برادرِ بنجامينه

ناتني

...اون...برادرِ ناتني منه

.ناتني.تني. همهش يه چيزه

.متاسفم يهويي اومدم

ميتونم قسم بخورم بهمون گفتي که
.بنجامين تک فرزنده، مامان

.اوه، حتما اشتباه متوجه شدي

.از ديدنتون خوشحالم. من جوليا هستم

.کيرن. من هم از ديدنتون خوشحالم

خب، اوضاعت چطوره؟

همسرت ايشونه؟

...نه خيلي...

...جوليا

.ما هستيم که...داريم ازدواج ميکنيم

اوه، خب پس از ديدنتون
.خوشحالترهم شدم

.تبريک ميگم

.ممنون

.کيرن براي مهموني يه ذره دير اومد
بهش نگفتي بنجامين؟

خب ما...مدتي هست
.همديگه رو نديديم

.يه مدتي" رو تعريف کن"

.کم و بيش، 17 سال

...خب، اينکه...اينکه
.مال عهد عتيقِ

چي پيش اومد؟

...فقط

.يکي از همون چيزها...

.چقدر با جزئيات توضيح دادي

بيا. چرا يکم خلوت نکنيم؟

.يه گپ و گفتي داشته باشيم

.بغلش کن ديگه

... مرد بيچاره اين همه راه رو

بهنظر مياد از يه جاي
.خيلي دور نسبت به کنت اومده باشه

.بايد آهنگ بخونيم

دلا، ميشه کمکم کني
شمعها رو روشن کنم؟

...جدا ميخواي تظاهر کني

چيزي پيش نيومده اصلا؟...

.من چيزي رو تظاهر نميکنم

،صادقانه بگم مامان
.هيچوقت نشنيدم از برادرش اسمي ببره

خب، چرا بايد بشنوي؟

تو به زور 2 کلمه با بنجامين
.بگو بخند داري

در هر صورت، اين به سختي جزو
.جذابترين ويژگيش محسوب ميشه

نصف عمرت رو با داداشت
.حرف نزني

.يه جورايي...روانپريشانهست

.خانواده...هميشه برخورد باهاش راحت نيست

با مهارت جمعش کرد

.چرا اول فکر نميکني
بعد دهندرازي کني؟

!اون مرد يه دروغگوئه، تموم شد رفت

پس راهحلت اينه، بذاري بري؟

ديگه خسته شدم چيزهايي رو به مامان بگم
.که نميخواد بشنوه

خودم خانواده دارم که نگرانشون باشم

!خبر جديد، ماهم خانوادهات هستيم

هايدي: زودتر برگرد ديگه
.ميخوام من رو بُکُني

!عمرا باور کني، اما...اوه

پاتريک ميره و تو هم دنبالش.خوبه

دو کلمه ست داداشي و
.اونها کلماتي هستن که تو نميشناسي

عدم بودجهي کافي
نميتونم از خير سواري مفت
.به سمت خونه بگذرم

بگذريم. تو که نميخواي شبِ تولدترو

.با خواهر برادرِ اخلاق خشکِ پيرت بگذروني

.نه. راست ميگي
.نميتونم به چيزي بدتر از اين فکر کنم

آره

.ميبينمت

!تولدت مبارک، لئو شيره

روندنش خوبه، مگه نه؟

.عاليه

اوه، هيچي نشده روش خط انداختي؟

.نه اون...کار پاتريک بود

خب همراه ناهار
آخرين خز بازي

پسرکِ کنگر خور لنگر اندازمونرو
.از دست دادي

داشتم فکر ميکردم تو، من

شام تولد بريم هتل بلوط

...مهمون من، تو هم نوشيدني ميريزي

.همه شاد و خوشحال...

.بهنظرم اينبار ديگه مچش رو گرفتيم بابا

.دوباره اينرو نميتونم بگم

.ديگه بيخيال بنجامين، بيخيال مادرت

..همهي اينها

.براي من خوب نيست

هنوز وقت هست جلوي اين
...عروسيرو بگيريم. ما ميتونيم

.ساکت باش لئو

.يادت باشه اينجا خونهي کيه

.شام دونفره، بهنظر عالي مياد

.فقط امشب نه

...حتما.هروقت شد. فقط

.پاتريک با يکي ديگه رابطه داره

پسر کو ندارد نشان از پدر، بهنظرم

.نه اون فرق داشت

،اون فقط بيحوصله يا حشري نشده بود
.مثل گوه کاري داداش بزرگهام

.اون...گم شده بود

منظورم اينکه، تو کل زندگيترو کار ميکني

و همه چيزترو ميذاري رو دايره

.و بعدش يهو بووم، بازنشست ميشي

خب...همهي اون کارکردنها
.کار درست انجام دادنها، ميشه هيچي

بنابراين وقتي چيز اشتباهي
...خودش رو نشون ميده

تو همين الان مادر منرو به عنوان
چيز اشتباه" توصيف کردي؟"

.خب اون تو رو زاييده

که به عنوان يکي از جبران اشتباهات زيادش
.درنظر ميگيرمش

.اما بعدش مادرپدرم رو از هم جدا کرد

که چقدرهم هردوشون
بي نقص بودن درسته؟

بنابراين اگه بهخاطر
جادو جنبل مادرم نبود

اونها هنوز باهم بودن؟

آره

.و لاو ميترکوندن

.هممون ميترکونديم

خب،ممکنه به زودي بتوني
.تئوريت رو امتحان کني

.فقط اولش رو رو نکن
.همه رو بگو ببينم

منظورت چيه؟

...منظورم اينکه

.اونها جدا جدا ميخوابن

بوسهي مرگ

.پس،شايد يه راهي باشه

.با يه کمکِ کوچيک

.به من نگاه نکن

متوجه هستي که اگه
...منافعمون باهم نباشه

هيچکدوم از اين...

جو مزخرفِ دروغين بچهي ناتني
.وجود نخواهد داشت

...و ما ميتونيم...
رابطهي بازتري داشته باشيم؟

تاريخ، مسير عجيبي براي
.تکرار خودش داره

همون اشتباه دوباره و دوباره
.تکرار ميشه

آخرسر به من خورد و
تو جرياني گير کردم که
نميخوام داخلش باشم

.با مردي که نميتونم بهش اعتماد کنم

...کيرن

اون قراره...تو...
.هتل بلوط بمونه

.تو بهم گفتي تک فرزندي

و باعث شدي جلوي اونها

.جلوي همهي اونها وايسم و دروغ بگم

.مجبور نبودي

فکر ميکني بچههاي من به دلايل
بيشتري نياز دارن تا ضد ما بشن؟

نه نه ببين ببين... ميدونم
...ميدونم که اونها نبايد

...ميدونم که اونها نبايد عليهمون بشن و من
.و...و من ميتونم توضيح بدم

...اما..اول ، تو
...بايد باور کني من

.اين اندازهاش که ناراحتم ميکنه

چون چيز کوچيکي نيست، مگه نه؟

...اين چيزي نيست که من فقط بتونم
...اون

.اون خانوادهته
.از گوشت و خونته

و اگه بتوني راجع به اون دروغ بگي
.ميتوني راجع به هرچيزي دروغ بگي

...بايد اينرو درک کني

من...کل زندگيمرو سعي کردم
...تا ازش

از اون...از گذشته... فرار کنم

،و وقتي اومدم لندن معنيش اين بود
.که ميتونم هرکسي که ميخوام باشم

!هر چيزي که ميخوام بگم

خب...فقط...آخرش اينطور شد که
!شروع کردم به مردم آسونترين چيز رو گفتن

.که من تک فرزندم

...و هرچي بيشتر گفتمش، بيشتر

خب، از شکل و شمايل دروغ دراومد

.و فقط عادي شد

و...بعدش تورو ملاقات کردم و
تو خيلي باهوش

.و...و...بافرهنگ بودي
!و من فقط ميخواستم ادامه بدم

درسته.پس اين گردن منه ديگه؟

!نه نه نه! نيست

.تو...تو... درک نميکني

!نميتوني که...درک کني

،اون سطح... ننگ و عار رو

فقط ميخواد به پوستت چنگ بزنه

!تا وقتي که ديگه وجود خارجي نداري

من چارهاي نداشتم، باشه؟

.من من من، اينکار رو کردم تا نجات پيدا کنم

و اون چي ازت ميخواد؟

...فکر کنم ميخواد

فکر کنم ميخواد نشونم بده
.که تغيير کرده

و تو خودت، چي ميخواي؟

...ميخوام
.اينجوري نگاهم نکني

چجوري؟

.انگار...انگار چيزيرو شکستم

!ميتونم درستش کنم

...ميتونم درستش کنم. چون من نميذارم

!من نميذارم بري

ميفهمي؟
!من نميذارم بري

!چون تو...چون تو همهچيزي

تو همهچيزي! همهچيز

پس چرا به خطر انداختيش؟

چي اونقدر برات خجالت آور بود آخه؟

بنجامين؟

.باشه. نفس بکش

...نفست رو بده تو

.نفس بکش. چيزي نيست. چيزي نيست

.چيزي نيست

.نفس بکش. همينه

.همينه.ادامه بده

.مشکلي نيست. مشکلي نيست

واقعا نيست؟ واقعا نيست؟

واقعا نيست؟ -
.آره، مشکلي نيست -

.چيزي نيست

...خب، اين نقشهي خبيثانهت

چطوري ميتونم کمک کنم؟

.براي امروز سرت مادرت رو گرم کن

خريد، مانيکور

و هر خز بازي که شما
.دخترهاازش لذت ميبرين

فهمت از جنس مونث
.افتضاحه

.بعدش، بقيهاش رو بسپار به من

حالت خوبه؟

آره

دراز کشيده بودم داشتم
.راجع به اون جريان فکر ميکردم

اينکه خواستي از اول شروع کني رو
.درک ميکنم

...بخشش

.اما ميخوام بدونم همش همينه

.چيز ديگهاي نيست

فکر کنم چيز ديگهاي باشه
.نابودم ميکنه

.دلم ميخواد کيرن رو بشناسم

.من هم همينطور

بهنظرم بايد ازش بخوايم
.اينجا بمونه

،تو براي اين دنيا زيادي خوبي
!ميدوني

بههرحال اون گفت
.نميمونه

.تو خونه يکم کار داره

.بعد تعطيلات ميره

،پس بيا دعوتش کنيم بياد
.بهش خوش آمد بگيم

.هي. اينها براي توان

.اوه، چقدر زيبان. بيا تو

.بخوريد. لطفا

،در غيراين صورت
.با کلي سوال پدرتون رو در ميارم

.و همه چي سرد ميشه

!اوه شروع کن بپرس

.اصلا نميدونم بايد از کجا شروع کنم

.آره ميدونم چي ميگي

اين عکس دونفريمونه
.وقتي بچه بوديم

.مدل موهارو قضاوت نکن

بلوند بودي؟

بلوندِ بلوند

موندم چقدر چيز مونده که من
راجع بهت نميدونم؟

.يه روز بعد تولد 10 سالگيش بود

شب، قات زد
.منظورم نق زدنهاش بود

.آب غوره گرفتنهاش

عکسهاي ديگهاي هم داري؟

.نه زياد اما آره
تو خونه

چي، تو هنوزهم...؟

.آره، يه دستي به سرو روشون کشيدم

اتاقمون روکردم به اتاق
.وزنه زدن

متاسفم
.تو اون طرفها نبودي ازت بپرسم

بايد بياييد و گاهي وقتها
.يه سري بزنيد

.اوه! ازخدامه! ببينم کجا بزرگ شدين

بچه که بود چه شکلي بود؟

...اون

.اون هميشه سرش به کار خودش بود

.مثل من نبود ميدوني
من با هرکسي حرف ميزدم
،اما داداش کوچيکه

اون از اون خودکار فابريک ها داشت
.شوخي نميکنم ها

.همه جا با خودش ميبردشون

،من فوتبال بازي ميکردم و حواسم بهش بود
.شش سالهاش بيشتر نبود

راجع به شاه آرتور و اژدها
.داستان مينوشت

.و چيزهايي که هيچي راجع بهشون نميدونستم

.ميدونستم براي خودش کسي ميشه

.که ترکمون هم کرد

تخم مرغ آبپز ميخوريد و سال هاي قديم رو
مرور ميکنيد؟

راه ديگه اي هست؟

.يه چندتايي رو اجاق برات گذاشتم -
.اوه نه، ادامه بديد -

.فقط اومدم يه چيزي بپرسم

فردا ميتونم مادرم رو ازت بقاپم؟

.لازم نيست از من اجازه بگيري

.برادرت عجب مَرديه ها

نقره رو بايد قايم کنيم؟

شوخيه مامان

کاري که قبلاها ميکرديم

.امروز خيلي...سرخوشي

چي، نميتونم ازاينکه روز رو
با مادرم ميگذرونم هيجان داشته باشم؟

.معلومه که ميتوني

راستش خيلي خوشحال شدم که
.اين پيشنهاد رو دادي

ميدونم که 6 ماه گذشته
...راستش خيلي

...واقعا اين بايد من ميبودم که
.اوضاع رو درست ميکردم

باشه. بهنظرم بايد واقعا
انتظاراتترو تو اين سفر

.مديريت کنيم
.سوناي آب گرم لاکچري که نيست

ميذاري مادر پيرت يکم
احساسات به خرج بده؟

.مهم نيست کجا داريم ميريم

من با ساندويچ گوشت
.نمک سود شدهام خوشحالم

.تا وقتي که ما 2 تا باشيم

از وقتي بچه بودي نرفته بوديم
.آبشار بکي

ايدهي تو بود؟

نه

.نه. ايدهي من نبود

اون روز چيزهايي که بهت گفتم رو
اصلا گوش دادي؟

.راستش گوش دادم

دليلي وجود داره هردوتون
همديگه رو ناديده ميگيريد؟

.ماهمديگه رو ناديده نميگيريم -
ناديده گرفتني در کار نيست، پسرم -

...خوبه

پس دليلي وجود نداره هردوتون
.نتونيد روز رو با من بگذرونيد

.واقعا ليزه
.پس بابا، به مامان کمک کن

.هي! من اونقدرهام زوارم در نرفته

.اينقدر کله شق نباش

،باشه ، چون رئيس من بودم

...به جاي کلي سيب سرخ کرده

داري مهارتهاي پيکنيک رفتن من رو
زير سوال ميبري؟

!بفرماييد

.اوه، سالهاست از اينها نخوردم

.بيسکويت قهرمانها

بنجامين داره وارسيات ميکنه کجايي؟

مامان، شکلات راکي بار؟

.اوه، اون وارسيام نميکنه

فقط اينکه ما تا عروسي
.خيلي کار براي کردن داريم

،اوه البته
.روز بزرگ چهار نعل داره نزديک ميشه

.هنوز دعوتنامه به دستم نرسيده

.جلوي صندوق پست علف زير پام سبز شد

.فقط يه چيز کوچيه
...منظورم اينکه، واقعا

.يه مهمونيه...

،صادقانه بگم
.فکر نميکردم بخواي بيايي

چرا آخه؟

حتما يکي بايد سر اين کارامل
.بهم کمک کنه، خداي من

به عنوان جوهرهي نقش بازي کردنِ
...يه خونوادهي خوشبخت

.خودت رو دعوت شده در نظر بگير

بايد برگرديم ساعت 3
.مريکاتها رو داريم
(نوعي جانور)

.واضحه که يکي ديگه هم لازم دارم

.براي مارشا

.اين اولين عروسي نيست که برنامه ريزيش کردم

.هرچند اين يکي فرق داره

چون اين دفعه راستش
.اجازه دارم هر کاري که ميخوام بکنم

.تو عروسي که ميخواستي رو داشتي

.نه، من عروسي داشتم که تو ميخواستي
.ببخشيد، امر کردي

که بيا صادق باشيم،همه چي

به پيروي از تو بود مگه نه؟

.مامان. لطفا

.ممنون پسرم

.بهت گفتم اون طرفِ منه

.من طرفِ کسي نيستم

اوه پس طرف پدرت نبودي

که رابطهاش رو از من مخفي کردي؟

چرا بهش گفتي؟

.چون ميخواد اذيتم کنه

.و حدس بزن چي شد، موثر بود

...مامان

.ايدهي بدي بود

.بالاخره روي يه چيزي به توافق رسيديم

.باشه ببينيد، ميتونيم استراحت کنيم
...ميدونم ميتونيم. ما فقط

.چند دقيقه رو بيرون ميگذرونيم

.برميگرديم، به ميرکاتها غذا ميديم

.بسه ديگه با اون ميرکاتهات تو ام

.ديگه 5 ساله نيستي

.نميخواستم چيزي ببينم
.نميخواستم چيزي بدونم

...باور کن مامان. من

وقتي به گفتنش بهت فکر ميکردم
.نميتونستم اونجوري بهت صدمه بزنم

بابا قسم خورد که مسائل رو
.باهات حل ميکنه

.همونجوري که قبلا بود -
قبلا بود؟-

چطوري بود؟

.شماها خوشحال بودين

تو و بابا

...و هرکدوم عبوس نميرفت پي خودش. فقط

.آروم کار خودتون رو ميکردين ...

.بهم احساس امنيت ميداد

.انگاري که....خانوادهمون پابرجاست

اما الان؟

...تيکه پاره شديم

.و همش تقصير اونه...

،هرچيزي که فکر ميکني اشتباه پيش رفته لئو

.قبل از بنجامين به اشتباه پيش رفت

مامان و بابا ، اونها
عاشق همديگه بودن مگه نه؟

،بذار آروم بيام تو بحث
.چرا نميذاري

.اما بودن. ميدونم که بودن
مگه نه؟

چرا به پاتريک زنگ نميزني؟
.اون عاشق چيزهاي عميق و پرمعنيه

.به پاتريک زنگ نميزنم

.به تو زنگ ميزنم -
...باشه بابا-

...فقط اينکه الان وقت مناسبي نيست

.همگي به داداش کوچولوي من سلام کنيد

.من داداش کوچولوي تو نيستم

.اوه اين يه جور اثرگزاريه، خنگ خدا

.و همچين متاسفانه، واقعا هم درسته

تو چته؟

.هيچيم نيست. هيچي

.امروز مامان و بابا رو بردم آبشار بکي

چرا همچين غلطي کردي؟

منظورت چيه؟
.قبلا اونجا خوش ميگذرونديم

،منظورت از خوش گذشتن اينِ که
هر دفعه که رفتيم به معناي واقعي کلمه بارون باريد؟

،بابا غر ميزد چقدر اين شيريني خامهاي ها گرونه

بعدش آخر سر گرسنه برميگشتيم
.يکيمون اشکش سرازير بود

.معمولا تو. راستش هميشه تو

،چرا هميشه اينکار رو ميکنيد
.تو و پاتريک

جوري وجه تمايز قائل ميشيد
انگار اون جوري که بايد نبوده؟

نه تو راست ميگي. ما هممون
،تو آبشار بکي دستهاي همرو گرفته بوديم

دسته ي گلهاي آفتاب گردون رو ميساختيم و
...از بين جنگل ميپريديم، آهنگ کومبا ميخونديم

"براي سفارش ترجمه فيلم و سريال با من در ارتباط باشيد"
Telegram ID:@Quantico_style

.هردوشون داخلان

.زحمت نکش. من دزدکي به دنيا اومدم

چطور پيش رفت؟

ميشه از خير حرف زدن بگذريم؟

آروم

چيکار داري ميکني؟

.بمون. ميتونيم...فيلم تماشا کنيم

.من نميخوام فيلم تماشا کنم
.من ميخوام سکس داشته باشم

اين کاري که جوونها ميکنن.ميدوني؟

.ما که زوج خسته کننده ي ميانسال نيستيم

...با شيرکاکائو و يه زيرنويس خسته کننده
(مترجم:حيف زيرنويس براي تو ابله)

.ما حتي زوج هم نيستيم

چرا اينقدر بيرحم شدي؟

.چي ميتونم بگم آخه؟ ذاتا اينجوريم

کَلي؟

کي اون توئه؟

درِجلو مشکلي داشت؟

...من داشتم

.به کلي براي درخواست کاريش کمک ميکردم

.متخصص هم که هستي

.من ديگه زحمت رو کم ميکنم

خب، قبل از اينکه کم کني، مطمئنم
.دلت بخواد پدرت رو ببيني

ادوارد

بهنظرت امروز به اندازهي کافي
دردسر درست نکردي؟

بهنظرم، همه چي خوب باشه

.تو...تو بشي عموي ناتنيم

چرا باهاش مشکلي نداري؟

داداشت با مادرم؟

جدا داري ميگي فاصلهي سني
اذيتت نميکنه؟

.من فقط از خوشحالي اون خوشحالم
.حالا هرجور که بهنظر بياد

.کثافته. کثافت و عجيب غريب
.اين چيزيکه به نظر مياد

...منظورم اينکه، اين از برادرت

...عين اونهايي که رو پوسترهاست ...

و بعدش اون از مادرم. منظورم اينکه
.اون به سختي تو روند زندگي خودش مونده

چقدر هم که مودب داري
.راجع به مامانت حرف ميزني

.انگار داري يکي گندهاش رو ميخوري

.بهش ميگن نوشيدني خوردن

تو که چيزي نميخوري رفيق

.متاسفم. تقصير من شد
.بذار يه نوشيدني بگيرم

.بازم از همون، عشقم

،پس قراره بهم بگي

چرا واقعا ديگه با بنجامين حرف نزدي

و چرا اينقدر فرق داريد؟

.از لهجه گرفته...تا همه چي

.باباهاي متفاوت. مدارس متفاوت
.رفقهاي متفاوت

و 17 سال رابطهي اينقدر سرد؟

.من يه کارهايي کردم گوه ازش ميباريد

.کارهايي که هيچوقت نبايد با خانواده بکني
...دروغ گفتم، دزدي کردم

.با آدم خوبي داريم وصلت ميکنيم -
.نه -

.نه، اون من بودم. نه برادرم

.اوه، نيست خودش مرد روراستيه

جوري تو خماري ميذارتت انگار
.يه راز کثيف داره

،ميدوني،من ميبخشمش
...تقريبا همه چي رو

.چون اون هم خون منه

.و آخرش هم، اين همهي چيزي که داريم

.اينجوري بايد انجامش بدي رفيق

ميشه به مامانم راجع به اين چيزي نگي؟

...کلي نوشيدني

.کلي کوکائين. فردا بندري ميزني

.بهنظر ترسناک مياد

و يادت باشه نذار
.داداش کوچيکهي من بزنتد زمين

.اون آدم بدي نيست

.هي

يه نصيحت ديگه که کاملا مختاري
.نديدهاش بگيري

.همون اشتباهي که من کردم رو نکن

...وقتي همسن تو بودم

به نظر مياد تمامِ کاري که کردم اين بود که...
.به مردم ثابت کنم راجع بهمون حق داشتن

.شب بهخير

،اسمش بايد اين باشه
"شرکت لئو و کرين"

.چون قراره شريک بشيم

.ميدونم داري به چي فکر ميکني

،داري فکر ميکني
خارج از دم عيد چيکار بايد بکنيم؟

"چه کاري نبايد بکنيم"
.سوال بهتري ميشه

.راستش من خيلي تحت تاثير قرار گرفتم

چي، تحت تاثير در حد "آفرين" يا
تحت تاثير در حد "سرمايه گذاري ميکنم"؟

بحث اعتماد نيست

من فقط موندم برات بهتر نيست

.تا سرمايهي استارت-آپ رو خودت دربياري

.و شورو شوقت هم کم نميشه

.کم نميشه. من سرِ اين جديام

همونجور که راجع به مدرسهي
موج سواري جدي بودي؟

اپ اجارهي دوچرخه؟

شبهاي شعرت؟

.باشه. داري دستم مياندازي
.دستم ننداز

.نه عزيزم
...من...من... فقط دارم سعي ميکنم

.قبلتر ميخواستي بگي آره
.ميدونم که ميخواستي

و الان به صورت معجزهآسايي
.نظرترو عوض کردي

با بنجامين حرف زدي مگه نه؟

.معلومه که زدم. اون نامزد منه

و اون بهت گفته کمکم نکني؟

.چون اون همهي پولت رو براي خودش ميخواد

چون اون ميدونه که
.ادامهاش بهت توانايي ميده

.بيشتر از نفع بهت ضرر ميرسونم

جدا حرف اون رو
بيشتراز من قبول داري؟

.به بنجامين ربطش نده

.همه چي راجع به بنجامينه

از روزيکه همديگه رو ديديد
.همه چي حول محور اون بوده

.متاسفم. من نميتونم کمکت کنم

تموم دوستام، تمومشون مستقيم
.بعد دانشگاه رفتن لندن

،رفتن آپارتمان گرفتن
.زندگي درست حسابي دارن

.اما من بهخاطر تو برگشتم

تو برگشتي چون اينجوري
.براي خودت بهتر بود

.که کاري که هميشه ميکني

.درسته

درسته.پس تظاهر ميکني داري ميري
.تا چيزي که ميخواي رو بهت بدم

.خيلي بالغانهست

.من تظاهر نميکنم

.مسخره نشو
اصلا کجا ميخواي بري؟

.جايي که دلم ميخواد

.پيش بابا

.هرجايي غير اونجا

.ازت خواهش ميکنم

تو چرا برات مهمه؟

تو کاملا واضح مشخص کردي
.که تنها به 1 چيز احتياج داري

.بنجامين

.اميدوارم بنجامين ارزشش رو داشته باشه

اسامي دعوت: تد، مارشا، کَلي

.بنجامين نبايد به ما زنگ ميزد

خوشم نمياد يکي ديگه راجع به
.مادرخودم بهم بگه

.اما حالا ديگه اينجاييم

ببين، فکرکنم دلت ميخواد
...لئو برگرده

...که کار آسوني نيست

.باتوجه به حسي که به بابا داره...

...مگه اينکه

.اگه راجع به...اون شب خبر داشت -
.بيسکويت ميخواييم -

.اگه ميدونست برميگشت

.وقتشه مامان

.وقتشه دروغ گفتن بهش رو تموم کني

.من هيچوقت دروغ نگفتم

.من فقط....بيانش نکردم

.و تو بيان نکردنش، از درد چشم پوشي ميکني

.محافظت ميکني

مشکلش چيه؟

.خيلي هم مشکل داره مامان

،اين همه سکوت، اين انکار
.مغز و ذهن رو به فنا داده

نه فقط براي لئو که
نميفهمه چرا مسائل

.اونجوريان
...اما براي من، براي ما

.وکيل وصي من نشو

،چي، واقعا ميخواي
نقش بازي کني چيزها درست درمون بوده؟

.باشه

.پس فقط خودمم

.همه چيز رو بارها و بارها مرور کردم

فکرِ اينکه شايد يه خواب بوده يا
.من اشتباهي فهميدمش

و نديدم بابام تا خورد
مامانم رو کتک زد

و بعد سعي کرد خودش رو بکشه؟

.بفرما، من گفتمش

.وهممون هم پودر نشديم

...من فکر ميکردم

.من فکر ميکردم يادتون نمونده

.ميخواستي که يادمون نمونه

.يه فرقي بين اينها هست

دلا،اون...؟ تو هم...؟

.نه. ما داريم اين بحث رو ميکنيم

.معلومه که يادشه
.ماباهم اونجا بوديم

نه

.تو رفتي مامان رو بياري

...من رو تنها گذاشتي با

...با بابا و من چيزي

...هيچ کاري نکردم.من فقط...

.من فقط... تماشاش کردم

.عزيز دلم تو همش 8 سالهت بود

.بحث رو کرديم

حالا. اجازه ميدي لطفا
بلند شم گورم رو گم کنم؟

دل

.تو هيچوقت چيزي نگفتي

آخه چند بارمامان؟
!ريويتا که بيسکويت نيست

فکر ميکردم دارم
کار درستي ميکنم

.که راجع بهش حرف نميزنم

و اين بهخاطر اين بود
.تا شما رو در امان نگه داره

...من خيلي

من همهي اينها رو نگفتم تا
.بهتون حس بدي بدم

بهتون گفتم تا براي لئو
.ايجاد تفاوت کنه

...من نميتونم

.من نميتونم اينکار رو باهاش بکنم

.پدرش تموم دنياشه

.اون ديگه بچه نيست
.هيچکدوممون نيستيم

.ميريم و باهاش حرف ميزنيم

...اما اگه ميشد بهش بگيم

.بعدش دوباره بابا برنده ميشه...

چطوري صدمه ديدي؟

.همکارهايي دارم ميتونن بهت کمک کنن

.افتادم

...لئو اون

.تو حال و هواي گوش دادن نبود

.سعيتون رو کرديد

اون ميدونه چقدر داره
مادرش رو ناراحت ميکنه؟

.بله، با حقيقت مجهزش کرديم

بعضي از حقايق

...تمام چيزي که براي گفتن داشت

اين بود که اون فکر ميکنه تو داري...
اعمال ناروايي روي

.دارايي هاي مادرمون انجام ميدي

اون" فکر ميکنه؟"

.باشه. من فکر ميکنم

ما فکر ميکنيم تو داري
.بهخاطر پولش بامادرمون ازدواج ميکني

...خب...خوبه که

.رو در رو گفتي...

.نگي بهت هشدار نداديم

همهي خانوادهها اينجورين؟

.به من که اينجوري گفتن

باورش سخته نه؟

.تو استحقاق اينکه خوشحال باشي رو داري مامان

از دستم ناراحت که نيستي، هستي؟

،که مداخله کردم
به پاتريک و دلا زنگ زدم؟

.کار خوبي کردي

.نشون داد اهميت ميدي

تو هيچوقتِ هيچوقت نبايد
.شک کني که اهميت ميدم

.اين...ديوونگيه

ما باهم آشتيايم؟

.بهتره باشيم

فکر ميکردم دعوت به شام اون هم
اينقدر نزديک به روز موعود

.يه جورايي ديوونگي مي اومد

اما شايد بشه اسم اينرو
.يه شروع مجدد بذاريم

و اگه کامل هم اين نباشه

اميدوارم حداقل بتونيم تمرين کنيم
،با همديگه متمدن باشيم

قبل از اينکه تو انظار عمومي باشيم

همگي به سلامتي -
بهسلامتي -

پاتريک؟

.بهسلامتي

مطمئني نبايد منتظر لئو باشيم؟

.اون از وقتش خبر داشت
.خبر داشت اين چقدر برات مهم بود

.برامون

.خودش ضرر ميکنه

.اوه لعنتي. متاسفم

.دستکشها رو شونته -
.ميدونم. احمقم ديگه-

.يه احمق دوستداشتني -
.اوه ممنون -

،ليوانت خاليه عشقم
.که کاملا غير قابلقبوله

مي خواي تا مسير رفتن از راهرو
من رو مست نگه داري؟

.حواسم بهت هست آقاي گرين

.گيرم انداختي

پاتريک، اشکالي نداره يه بطري ديگه
برامون بياري؟

.توي گاراژه

.خب، شامپاين مون نبايد کم بياد

مخصوصا با اين همه چيزهايي که
.براي جشن گرفتن داريم

.ممنون رفيق

.مامان متاسفم، ولي اون مرد خوبي نيست

...خيلي چيزها هست که

براي آخرين بار ميگم پاتريک

.نذار از بينتون انتخاب کنم

...هي. ببخشيد يهو اومديم. ما

.فقط خيلي خوبه اينجاييد

.فکر کردم داري برميگردي خونه

.چي بگم؟ نتونستم دور بمونم -
.بشينيد -

خب، شماها چيزي خورديد؟

.نه -
يکم موساکا ميخواييد؟ -

.آره. عالي ميشه. ممنون -
.خواهش ميکنم -

.الان برميگردم

.کيرن

ممنونم

خواهش ميکنم.از لئو خوشم مياد
.بچهي خوبيه

.من هم همينطور

.هي داداشي، گوش کن

يهسري خبرهاي واقعا خوب دارم و
.ميخواستم شخصا بهت بگم

چي رو بهم بگي؟

باباي لئو موافقت کرد تا
...سرمايهاش رو برگردونه

که معنيش اينه منبراي خودم...
.شغل دست و پا کردم

شغل. کجا؟

.اينجا ديگه

...اميدوارم اين باعث بشه

ما درست و حسابي دوباره ...
.همديگه رو بشناسيم

داري چيکار ميکني؟

.ميخوام که باهم فرار کنيم

.تصورش رو بکن، فقط خودمون

اون...اون ازدواجي که دلمون
ميخواد رو ميتونيم داشته باشيم

،و ميتونيم بريم
.بريم تو ويلات بمونيم

...و...و ميتونيم سعي کنيم

همونجوري بشيم که
...قبلا بود

.وقتي که اولينبار همديگه رو ديديم

.اين...رفتار عجيبيه

.خب، من خود انگيزشي رو ترجيح ميدم

.تا 2 روز ديگه عروسيمونه بنجامين

،دو روز، همه چي آمادهست

.کلي پول خرج شده

فکر ميکردم... فکر ميکردم
.پولکي نيستي

.به اون مربوط نميشه

.به برگشتن کرين مربوط ميشه

.نه نيست -
يه چيزي هست -

که نميگي و من هم
.احمق نيستم

هرچند که بهنظر مياد همه
.اينجوري باهام رفتار ميکنن

.باشه

باشه. من...من امشب
...دور ميز نشسته بودم

...و فکر ميکردم

فکر ميکردم، " کي واقعا
"براي ما خوشحاله؟

...و من...من همش اميدوار بودم که
...با گذر زمان

،که ازدواج کرديم
...چيزها يه جوري

.عوض بشن...

...چيزها، نميدونم
...اگه بهمون عشق نميدن

...به من نميدن، يه جورايي...

نميدونم، حداقل
.حسن نيت داشته باشن

...اما انگار

.ندارن

خب، تو و من، هـــم؟

چي ميگي؟

من که ميگم خيلي
.به فرار کردن شباهت داره

.يه شب ديگه

.جُدا

.فکرنميکردم جدي باشي

.اتفاقا هستم

تختخوابهاي جدا براي عروس و
...داماد شب قبل عروسي و

.وگرنه چيزهاي بدشگوني سرمون مياد...

الو

مامان! کجايي تو؟

.چند ساعته رفتي
.بنجامين زنگ زده بود

.ما نبايد قبل عروسي حرف بزنيم

.درسته

.بهش بگو

.و بهش بگو من پيش توام

.باشه اما نيستي

.خب دروغ بگو دلا
.مطمئنم ازت بهدور نيست

چي؟ چي شده مامان؟

.يه چيزي شده. ميدونم

مامان؟

بنجامين گرين رو که نميشناسيد، ميشناسيد؟

،اون قبلا اون طرف جاده
.تو املاک چترست زندگي ميکرد

بنجامين گرين؟

.نه، نميتونم بگم ميشناسم

و دوست دارم فکر کنم بيشتر
.آدمهاي اونجارو ميشناسم

برادرش کيرن مارشال رو
ميشناسيد؟

.اوه کيرن آره

همه کيرن رو ميشناسن
.اما به برادرش ميگن شان

...ببينيد

.اين بنجامينه

!خب، عجب چيزي شده

نسبتش باشما چيه؟

.قراره فردا باهاش ازدواج کنم

بعد کاري که کرد؟

پسرک قاتل بهخاطر قتل مغازه دار
.به زندان افتاد

.:.Nashmil.:. ترجمـه و تنظيــم: نــشــميــل