All language subtitles for Afsana.Pyar.Ka.1991.All.Web.BollyCine.Fa.UTF8

تقديم به باليوود دوستان پارسي زبان
Www.Bollycine.org

"داستان عشق"

.باليوود سينما با افتخار تقديم ميکند
Www.Bollycine.xyz

"من يه عاشق ديوونه ام"
"من يه پروانهي رواني ام

قراره به کي دل بدم؟"
"فقط خدا ميدونه

من يه عاشق ديوونه ام"
"من يه پروانهي رواني ام

قراره به کي دل بدم؟"
"فقط خدا ميدونه

"من آواره ام.... دلم آواره ست"

"عشق هم آواره ست"

اون گيسوهاي پريشون"
"بازواني که من رو بغل ميکني

"اون نگاههاي ديوونه کنندت, دلم رو ميبره"

"شيطنتهات, دلم رو ديوونه ميکنه"

"هر لحظه قلبم ميتپه"
"ديگه نميتونم زندگي کنم"

من آواره ام...دلم آواره ست"
"عشق هم آواره ست...آواره

"هموني که تو قلبمه....هموني که تو نفسهامه"

"هموني که تو روياهامه...نميتونم پيداش کنم"

بين اين همه چهرهي زيبا"
"چهرهي اون کدومه؟

"همون که تو تقدير منه..... اين رو نميدونم"

من آواره ام.... دلم آواره ست"
"عشق هم آواره ست...آواره

من يه عاشق ديوونه ام"
"من يه پروانهي رواني ام

قراره به کي دل بدم؟"
"فقط خدا ميدونه

من آواره ام...دلم آواره ست"
"عشق هم آواره ست...آواره

:ترجمه تخصصي از رسانه فرهنگي هنري ما
مترجم: مهدي. ز - ويرايش: سميرا

راج
بابا-

هنوز نخوابيدين بابا؟-
ميخواستم تو رو ببينم-

با اين که زير يه سقف زندگي ميکنيم
اما خيلي کم همديگه رو ميبينيم

وقتي من ميرم سر کار تو خوابي

و وقتي تو مياي خونه, من خوابم

اين رو ببين پسرم
اينجا امضا کن

امضاي من بابا؟
آره, شرکت جديد رو ميخوام به نام تو باز کنم-

توي سه تا کلان شهر نمايندگي خواهد داشت

و ميدوني سود ساليانه چقدر خواهد بود؟

دويست ميليون روپيه

چندتا شرکت ديگه ميخوايد
به اسم من باز کنيد بابا؟

با اين همه پول ميخوايد چيکار کنيد؟

من به پول درآوردن عادت کردم پسرم

فقط پوله که ميتونه تمام آرزوها, خواستهها
و روياهاي آدم رو به واقعيت تبديل کنه

تو دربارهي اهميت پول چي ميدوني؟

برو از اونهايي بپرس که به خاطر فقر
روياهاشون رو از دست دادن

شب بخير بابا
شب بخير پسرم-

سلام ديپا
سلام ديپاک-

ديپا, بين 7 تا 249 يه شماره بگو

49-
تاريخ تولدت چيه؟-

هفتم جولاي-
عاليه-

چهل و نه رو به هفت تقسيم ميکنم

جواب چي ميشه؟-
7-

هفت بعلاوهي هفت جولاي ميشه 14

هر سال 12 ماه داره
چهارده منهاي دوازده چي ميشه؟-

دو-
تو خيلي خوش شانسي-

منظورت چيه؟-
يعني اينکه, تو الان "يک" هستي-

و خيلي زود يک نفر ديگه وارد زندگيت ميشه

واقعا؟ با کمک اعداد ميتوني اسمش رو هم بگي؟

اسم رو که پدر و مادر تو بچگي انتخاب کردن

....ديپا و
ديپاک-

ديپا، فکر نميکنم الان وقت خوبي باشه

بعد از سخنراني بيا پيشم
تا ببينم ميتونم کاري بکنم

باشه-
خب ديگه برو-

سلام گيتا

کجا بودي؟ امروز هم دير کردي

ديپا حوصله م رو سر برد بابا
راجع به روزنامه صحبت ميکرد

باشه باشه
من تا الان اصلا به تو شک نکردم

يعني ممکنه شک کني؟

يه دختر تا وقتي عروسي نکنه نميتونه صددرصد
به دوست پسرش اعتماد کنه

همون دوست پسري که هميشه
ميگه: عزيزم, با يه اشاره جونم رو برات ميدم

اوني که منتظرش بوديم اومد

بياين
بياين بريم

...هنوز جواب من رو ندادي-
فردا ميبينمت-

سلام راج-
سلام, چطوري؟..... -خوبم-

انتخاب خوبيه
ادامه بده

ويکرام پسر خوبيه-
اما تو بهتريني-

ممنون

خيلي خب, بعدا ميبينمت

ببخشيد ويکرام

تقصير من نيست...خودش اومد پيش من

اشکال نداره رفيق
همهش بازيه

اما تو از اين فرصت استفاده نکردي

تفاوت بين من و تو دقيقا همينه

براي تو, هر دختر يه فرصته

اما من فقط دنبال کسي ميگردم
که از تموم دخترها بهتر باشه

يعني: بهترين

معرکه ست

عاليه

شگفت انگيزه

خارق العاده ست

رومينا
سلام رومينا

اين روش, براي رابطه برقرار کردن
با يه دختر غريبه, ديگه قديمي شده

نميخواستم رابطه برقرار کنم
فقط ميخواستم اسم تون رو بدونم

فعلا همينقدر کافيه که بدوني
من تازه وارد اين دانشکده شدم

اما اولين بار نيست که وارد دانشکده شدم

و دربارهي اسم هم بگم که
تو شبيه رومئو هستي

اما اسم من ژوليت نيست

حرکتت که خيلي خوب بود داداش
اما جواب نداد

حالا چي؟

عمليات روملو

نيکيتا

تو از کجا ميدوني؟-
خيلي راحته-

هر دانشجويي که وارد ميشه
اسمش رو آخر ليست مينويسن

به محض اينکه رفت, فهميدم

پس حتما اين رو هم فهميدي
که اون نه تنها تو کلاس راج ـه

بلکه هم گروهيش هم هست

اينکه از دو تا گروه مختلف به هم برسيم
بيشتر حال ميده

من اون رو مال خودم ميکنم
و راج تنها ميمونه

شرط ببنديم؟-
ببنديم-

چقدر؟-
صد روپيه-

تا چند روز؟-
پونزده روز-

اگه نتونستي شرط دو برابر ميشه-
دوبرابر-

حله

دست نميدي؟-
بعد از اينکه شرط رو بردم-

باشه

عمليات از همين الان شروع ميشه

سخنراني بعدي چيه؟-
فيزيک-

گورو مورتي

موضوع ...نور

يعني روشني

حالا دانشجويان

سرعت نور 300.000 کيلومتر بر ثانيه هست

و در مقابل اون "صوت" هست
سرعت صوت در مقايسه با نور خيلي ناچيزه

تقريبا 343 متر بر ثانيه

به خاطر همينه که در زمان رعدوبرق
اول نور رو ميبينيم و بعد صدا رو ميشنويم

هي...جه خبره؟

چرا بلند شدي؟-
...استاد-

رعدوبرق بود استاد-
مزخرف نگو-

حالا وايسا و جواب بده

بگو ببينم, چقدر طول ميکشه

نور خورشيد به زمين برسه؟

بدون اينکه جواب بدي نشستي؟

بلند شو، وايسا

استاد, شايد ميخواست با نشستنش
به صورت عملي نشون بده

حتما جواب مدت زمانيه که
طول کشيد تا اون بشينه

خانم شهناز, از وينيت سوال پرسيدم
تو چرا پريدي وسط؟

حالا خودت جواب بده-
سه تا چهار دقيقه-

اشتباهه

پنج و نيم دقيقه-
اشتباه, دوباره اشتباهه-

دقيقا 8 دقيقه کامل طول ميکشه

بشين

بايد از خودتون خجالت بکشيد
همهي اينها رو تو پيش دانشگاهي خوندين

اصلا نميفهمم, واقعا عجيبه
شماها چطور اومدين بالا؟

خداي من

:اينستاگرام و تلگرام رسمي رسانه ما
@BollyCineOfficial

اين صداي با فرکانس بالا از کجا اومد؟

کي بود؟ کي بود؟
سريع بگو

ببخشيد استاد-
ببخشيد استاد-

دو تا عذرخواهي براي يک اشتباه؟
و اون هم همزمان؟

وقتي دوتا علامت متضاد به هم برسن
يه اتصال کوتاه بوجود مياد

حالا ساکت باشيد, بشينيد
وگرنه قاطي ميکنم

اجازه هست استاد؟

بالاخره اومدي؟
بفرما, بفرما, بياداخل

موضوع: روشنايي

خيلي خوبه، خيلي خوبه

نور بر دو نوع هست

گرم و سرد

براي مثال: نور خورشيد و نور ماه

يکي جسمت رو گرم ميکنه و
ديگري دلت رو نرم ميکنه

عشقي که بين دو قلب در
يک شب مهتابي بوجود مياد

از چهارچوب فيزيک خارجه

و بايد تحقيقات ويژه اي
روي اين امر انجام شود

...من زبان روسي نميدونم, اما مطمئنم

"که در اون زبان, به روشنايي ميگن "نيکيتا

امروز کلاس مون چقدر روشنه

گويي هزاران چراغ در کلاس روشنه

و تمام اينها به خاطر دانشجوي جديد
يعني نيکيتاست

يعني, جز روشني چه چيز ديگه اي ممکنه باشه؟

حضور تو باعث درخشندگي زندگي من شده

با ديدنت, قلبم پر از نور و سرور شده

الان فقط يک آرزو و تمنا دارم

که روشنايي نيکيتا فقط به سمت من بتابه

اين عاشقانه هست
فلسفهي شاعرانه هست

اما به هيچ عنوان فيزيک نيست

اين رو کي نوشته؟

اين انيشتين کيه؟

نميدونم استاد, از پشت اومد

تو... تو.. تو بلند شو بيا اينجا

ديوار اين نامه رو نوشته؟

من ننوشتم استاد

پس چرا به سمت ديوار اشاره کردي؟
ديوار نوشته؟

کتابهات رو بردار بيا اينجا
بيا, بيا

حالا بگو ببينم

براي آخرين بار ميپرسم
اين نامه رو نوشتي؟

نه استاد-
خيلي خب-

کارت دانشجوييت رو بهم بده
گفتم کارتت رو بهم بده

برداشتي؟ حالا از کلاس برو بيرون
و بعد از کلاس بيا ببينمت

تو نرفتي؟

استاد, شايد اون داشت راست رو ميگفت

حتما يک نفر ديگه اون نامه رو نوشته

من خيلي وقته اون پسر رو ميشناسم
و خيلي خوب هم ميشناسم

امروز اولين روزه که اومدي اينجا

احساس بدي بهم دست ميده که تو اولين روز
...اولين کلاس, و يه همکلاسي رو

به خاطر من کارت دانشجوييش رو گرفتين...
و از کلاس بيرون کردين

همکلاسي؟

باشه, باشه

بيا کارتش رو بهش بده

ممنون

شايد به خاطر اين اومدين اينجا؟

پيش شما بود؟-
بله, از استاد گرفتم-

ممنون

حالا ميدمش به مدير

ايشون تصميم ميگيرن که مجازات
نوشتن نامهي عاشقانه تو کلاس, چيه؟

اين کار رو نکنيد
از دانشکده اخراجم ميکنن

اينطور خيلي خوب ميشه-
ببينيد, من عاشق.... اين دانشکده ام-

کاملا واضحه...و من مطمئن ميشم
که شما مجازات ميشيد

باشه

اگه ميخوايد زندگي من رو نابود کنيد
پس هر کاري که دوست داريد بکنيد

اگه آقاي مدير من رو از دانشکده بيرون کنن

ديگه هيچوقت نميتونم ادامه تحصيل بدم
زندگيم نابود ميشه

از اين بدتر ديگه چي هست؟-
بسه بسه, ديگه فيلم بازي کردن بسه-

با يک شرط کارتت رو بهت ميدم

هر چيزي که باشه قبوله

ديگه هرگز براي دخترها
نامهي عاشقانه نمينويسي

يعني فقط براي شما ميتونم بنويسم؟

چي؟-
نه, نه, براي هيچکس نامه نمينويسم-

البته که مينويسم
اما اين بار, رديف آخر نميشينم

بد نيست

اما هنوز مثل خودش نيست

نقاشي قشنگيه دايي جون

بله دخترم, اما لايق اين نيست
که مادر تو باشه

بيست سال پيش يک دختر رو تو خواب ديدم

نه تا به امروز ديدمش
و نه تونستم عکسش رو به درستي بکشم

اون خواب رو فراموش کنيد دايي حون

تلاش ميکنم دخترم
اما داشتم راجع به تو فکر ميکردم

وقتي پدر و مادرت تو رو تنها گذاشتن
تا جايي که ميتونستم بهت عشق بدم, دادم

اما الان دارم فکر ميکنم که اي کاش
عشق يک مادر رو هم بهت ميدادم

دايي جون, شما براي من
خيلي بيشتر از مادر هستين

حتي پدر و مادرم هم نميتونستن
به اندازهي شما بهم عشق بدن

تو همه چيز مني دخترم

خيلي خب, بگو ببينم
روز اول دانشگاه چطور بود؟

خيلي خوب, دانشگاه که خوبه
اساتيدش هم خيلي خوبن

خيلي خب

دانشجوها چطور؟
با کسي دوست شدي؟

چطور ميتونم روز اول با کسي دوست بشم؟-
باشه-

اما حتما پسري رو ديدي
که با پسرهاي ديگه متفاوته؟

بله, يکي هست...اينقدر خاصه که
رديف آخر ميشينه

يعني رديف آخر ميشينه؟

بله ماريسا؟
قربان-

طرح شرکت کامپيوتر براي تاييديه اومده

...اگر شما-
پس بفرستش-

خودم طرح رو تکميل کردم
فقط پيمانکار رو بفرستين اينجا

چشم-
خيلي خب-

پسر عزيزم

پسرم راجو.... بريم خونهي جديدمون

چي شد؟ گفتم که آماده شو

کدوم خونه؟ خونه اي که با
خون يک دختر ساخته شده؟

فقط به خاطر پول, با دختري
که سرطان داشت ازدواج کردي

و زن و بچهي خودت رو فراموش کردي

اگه فراموش تون کرده بودم, برنمي گشتم

اگه کاري کردم, به خاطر شما بود

به خاطر خانواده م اين کار رو کردم

به خاطر سختيهايي که از فقر کشيديم
اين کار رو کردم

اين کار رو کردم تا بتونيم
تو آرامش زندگي کنيم

براي عملي کردن آرزوهات, پول داشتن الزاميه

با فريب دادن مردم؟-
من کسي رو فريب ندادم-

دختر آقاي راي بهادر
داشت با مرگ سر و کله ميزد

اون ميخواست قبل از مرگ دخترش
تو لباس عروسي ببيندش

خودش خواست که من با دخترش ازدواج کنم

بينا, اگه من قبول نميکردم
يک نفر ديگه از اين کار سود ميبرد

اما اون شخص, شوهر من نميبود

من هنوز هم شوهر توام-
فراموشش کن-

رابطهي ما ديگه هيچ معنايي نداره-
چي؟-

تو زندگيم جايي براي تو ندارم

خيلي فکر کردم تا به اين تصميم رسيدم

تصميم, يا تکبر؟

هر دو, چون اصول من و تفکرات تو
هرگز نميتونن يکي بشن

حتي با اين وجود هم بايد با هم زندگي کنيم

چون تو مادر بچهي مني-
نميذارم به بچهي من نزديک بشي-

من تحصيل کرده م, خيلي خوب
ميتونم از بچه م نگهداري کنم

اما يک چيز رو فراموش کردي
هر لحظه, به اسم من نياز خواهي داشت

اگه مردم بپرسن که اسم پدر بچه ت چيه
چه جوابي ميدي؟

چي؟-
برو, بچه رو هم با خودت ببر-

بينا

حالا هيچکس چيزي از من نخواهد پرسيد

فکر ميکنم که هرگز....هرگز مادر نشدم

ماهيندرا

چي شده؟ چه خبره؟

آقاي آناند ورما, من پسرم رو با خود ميبرم

از امروز من ديگه مستاجر شما نيستم

و ديگه لزومي نداره که چيز بيشتري بدونيد

بينا, چيکار کردي؟
چطور ميخواي بدون بچه ت زندگي کني؟

داداش, مردم هيچ موقع
اسم مادر بچه رو نميپرسن

اون زن کله شقي بود

نميدونم کجاست و حالش چطوره

صبح بخير آقا-
صبح بخير-

صبح بخير

خانمها و آقايون, ايشون خانم بينا هستن

مدير جديد دانشکدهي ما
...ايشون آقاي چاوان هستن

استاد تاريخ باستان

خانم شاليني, استاد علوم سياسي

...خانم پاتل

بعدا باهاتون ملاقات ميکنم
خيلي ممنون

بفرماييد

حالا ميبرم تون به دفترتون که من 15 سال
از زندگيم رو اونجا گذروندم

امروز نه, فردا
امروز فقط براي آشنايي با شما و ديدن دانشکده اومدم

تجربهي من نشون داده که براي
ديدن نظم و انضباط يک دانشگاه

بهترين مکان, سالن غذاخوريه

ميتونم از سالن غذاخوري ديدن کنم؟

صبح بخير آقا-
صبح بخير آقا-

صبح بخير آقا-
صبح بخير آقا-

تو اينجا چيکار ميکني؟
نميري سر کلاس؟

صبح بخير آقا-
صبح بخير-

ايشون مدير جديد دانشکدهي ما هستن

صبح بخير خانم-
صبح بخير-

داشتم تکاليف فيزيکم رو انجام ميدادم-
تو سروصداي سالن غذاخوري؟-

اين هياهو بهم آرامش ميده
و اين جمعيت بهم امکان خلوت کردن رو ميده

واقعا؟ اما معمولا دانشجوها يا توي کتابخونه

و يا تو خونه تکاليف شون رو انجام ميدن

تو خونه آرامش نداري؟

تو خونهي ما اينقدر بوي گند ثروت مياد
که حتي کتابها هم احساس خفگي ميکنن

عجيبه, فکر نميکني تو اين دنيا
پول همه چيزه؟

ببخشيد خانم

آدمي درجهي بالاتري داره که
براي زندگي اصول داره, نه پول

کسي که ميتونه همه چيز رو فداي اصولش کنه

عذر ميخوام

خداحافظ آقا-
خداحافظ-

سلام

هي وينيت، اون رو ببين داره نگاهت ميکنه

ميدونم بابا, ول کن

صداش کن بياد اينجا

نه بابا, من صداش نميکنم-
باشه پس, از اينجا بلند شو

سلام نيکيتا

اينجا چيکار ميکني؟
آزمايشت به اين زودي تموم شد؟

من اصلا شروع نکردم
آزمايشش خيلي خسته کننده ست

راستش من خيلي از فيزيک متنفرم

چرا يه رشتهي ديگه انتخاب نکردي؟

به خاطر دوستهام, همه ي
دوستهاي من فيزيک ميخونن

يعني, تو اصلا علاقه اي به درس خوندن نداري؟

پس, دانشگاه اومدن چه فايده اي داره؟

هم خوش ميگذره و هم دوستهاي جديد پيدا ميکنم

و گاهي اتفاق خوبي برام ميوفته...مثل تو

اين تازه سومين باره که همديگه رو ميبينيم

پس من دير کردم, زيبايي رو بايد
لحظه اي که ديدي، ازش تعريف کني

فرقي نميکنه دختر باشه
يا يه شاخه گل زيبا

...و يا-
بسه بسه, اميدوارم استاد حرفهات رو نشنيده باشه-

شنيدم, و کاملا متوجه هم شدم

حالا تو متوجه شدي که من الان چي ميخوام؟

نه, از آزمايشگاه برو بيرون

استاد.... اما-
گفتم فقط برو بيرون-

و تو هم کارت رو ادامه بده

عذر ميخوام

فقط يه......... فقط يه فرصت بهم بدين

چرا افتادين دنبال من؟-
کي افتاده دنبال شما؟-

فقط يه فرصت بهم بدين تا بهتون نزديک بشم

اما, همچين فرصتهايي
توي کتابخونه داده نميشن

فرصتها داده نميشن
بلکه گرفته ميشن

هرجايي که باشه-
به نظر مياد که ارادهي قوي اي دارين-

ميتونم کمک تون کنم؟

بفرماييد پايين-
ممنون-

دستم رو ول کنيد-
...من مثل اون بيوفاها نيستم-

که دست کسي رو بگيرم و بعد ولش کنم

خيلي خوب ميدونم چيکار بکنم
تا دستم رو ول کني

احمق

چي شد؟

اين اساتيد خودشون يه زماني دانشجو نبودن؟

اصلا نميفهمن
دانشگاهها فقط براي درس خوندن نيستن

البته, براي عشق بازي هم مياييم اينجا

شماها فقط براي عشق بازي اومدين اينجا

انگار عجله دارين؟-
مشکلي هست؟-

البته که نه...اما شما حتما
به مشکل برميخوريد

چون, اون پسري که ازش خوشتون اومده
يه دختربازه

و تو اغفال کردن دخترهاي معصوم و زيبايي
مثل شما خيلي حرفه ايه

ديگه چي؟
به من اعتماد ندارين, نه؟-

پس گوش کنيد...راج با من شرط بسته

و اون هم براي 100 روپيه در روز

که در مدت 15 روز, اون شما رو ميبوسه

خيلي ممنون که ميخواييد از من محافظت کنيد

من ميتونم مراقب خودم باشم

دوباره سلام

تو آزمايشگاه نتونستيم با هم صحبت کنيم-
و تو کتابخونه صحبت کردن ممنوعه

قانونها براي شکسته شدن هستن

اما من اصلا علاقه اي به قانون شکني ندارم

اما من به هرچيزي که شما علاقه دارين
علاقه دارم

چي ميخواي تا تنهام بذاري؟

چند لحظه وقت گذروندن با شما-
راه خروج از اون طرفه-

اگه شما هم همراه من بياييد که مشکلي نيست-
ببينيد, من نميخوام با شما صحبت کنم-

شهرتت به گوشم رسيده-
شهرت من؟-

معصوم بازي درنيار

ويکرام بهم گفته که تو دخترباز قهاري هستي

اوه, فهميدم

دربارهي شهرت ويکرام هم

به اندازهي شهرت من ميدوني؟-
منظورت چيه؟-

يعني اينکه, تمام دانشجوهاي اين دانشکده
ميتونن راجع به شهرت ويکرام بهت بگن

فکر نميکردم دختر فهميده اي مثل شما
اينطور شايعات رو باور بکنه

بگذريم, من ديگه تلاش نميکنم شما رو ببينم

ديگه ميرم-
گوش کنيد-

نميخواستم ناراحت تون کنم

چه فرقي ميکنه؟
سرنوشت من همينه

شما همه چيز رو به سرنوشت واگذار ميکنيد؟

فقط در صورتي که شخص مقابل
بهم اعتماد نداشته باشه

مي توني تلاش کني تا متقاعدش کني

براي اينکه بتوني به شخص ديگه اي اعتماد کني
اول بايد به خودت اعتماد کني

من به خودم اعتماد دارم

پس ميتوني با من, جلوي کسي که

سعي کرد تصوير من رو لکه دار کنه, قدم بزني؟-
چرا که نه؟-

بريم

ويکرام, ببين, نيکيتا داره با راج مياد

راج, تو بوکس هم کار ميکني؟

آره, گفتم که, ويکرام يکي
از دوستهاي قديمي منه

بله, و اون دوست داره از من کتک بخوره

داره دربارهي خودش حرف ميزنه-
موفق باشي -ممنون-

با راج بودم-
ممنون-

بريم؟-
بريم-

من با دختره ميرم
تو هم به پوستر چسبوندنت ادامه بده

بدرود

بيا ديگه

دايي جون

دايي جون, اين همکلاسي منه, راج

سلام

همون که رديف آخر ميشينه؟

الان ديگه رديف آخر نميشينه

کاملا واضحه...چرا امروز زود اومدي؟

بله, راج با ماشينش من رو رسوند

و تو هم موافقت کردي؟
خواهرزادهي من يه خوبي داره که

هيچوقت در شناخت
انسانهاي شريف اشتباه نميکنه

مخصوصا, دايي عزيزم رو

بهت نگفتم؟

چرا وايسادي؟ بشين ديگه

تو هم بشين

راج, نظرت راجع به اين نقاشي چيه؟

زيبا رو

بي مانند

حتما هنرمندش آدم بزرگيه

نميدونم آدم بزرگي باشه يا نه
اما هنرمندش الان جلوي تو نشسته

شما هنرمند قهاري هستين دايي جون-
دايي جون؟-

...شما دايي نيکيتا هستين-
به خاطر همين من رو دايي خودت هم کردي-

عاليه, تو برقراري رابطه درنگ نميکني

دايي جون, تو اولين ديدار
حوصلهي راج رو سر نبريد

مگه من دخترم که تو ديدار اول
دل کسي رو ببرم؟

پس شما فکر ميکنيد که دخترا اينطور هستن؟-
من ميخوام اين سوال رو از تو بپرسم-

نظرت راجع به عشق چيه؟

هنوز نظري ندارم-
يعني درست مثل مني-

اينجا چيزي ميبيني؟

بله, البته

اين تصوير قلبيه که هنوز عشق رو تجربه نکرده

احسنت

اگه من ميتونم با رنگها حرفم رو بزنم
تو هم کارت با کلمات عاليه

با حرفهاي شيرينت ميتوني دل هرکسي رو ببري

همه رو نه...ميخوام دختري رو تحت تاثير قرار بدم
که هيچکس مثل اون نيست

دختري که بعد از ديدن اون
دلم دختر ديگه اي نبينه

فقط اون رو ببينم
راج, نميگفتي که بايد زود بري خونه؟-

آره, کاملا فراموش کرده بودم

اينجا خيلي جو جادويي داره

واقعا از ديدنتون لذت بردم
حتما از اين به بعد هرازگاهي به ديدن تون ميام

چرا هرازگاهي؟
چرا فردا نمياي؟

فردا تولد نيکيتاست

باشه پس, فردا ميبينمتون
من ديگه ميرم

خوبه -خدافظ-
خدافظ-

!!خدافظظظ

عصبانيتت رو روي اين کيسه خالي کردن
چه فايده اي داره؟

اتفاقي که افتاده ديگه افتاده

اون امروز نيکيتا رو با خودش برد
حتما به زودي شرط رو هم ميبره

!خفه شوووو

فرصتش که پيش بياد
جوري ميزنمش که

نه تنها ديگه هيچ دختري بهش نزديک نشه, بلکه
ديگه خودش هم خودش رو نشناسه

"تولــــــــدت مبــــــــــارک"

"نيکيتاي عزيز، تولدت مبارک"

مرسي

نيکيتاي عزيز

تولدت مبارک

اميدوارم عطر اين گلها"
"هميشه خوشي رو به زندگيت بيارن

"امروز ميخوام موضوع مهمي رو بهت بگم"

"که تو چهارديواري خونه, جا نميشه"

"راج"

خوش اومدين

بفرماييد

خيلي خب, بگو ببينم چرا گفتي بيام اينجا؟

چيه؟ چي ميخواستي بگي؟

اينجا حرف زدن يه کم سخته
بيا بريم يه جاي ديگه

امروز هوا خيلي خوبه, نه؟

بيا بريم يه جاي ديگه

بگو ديگه..... چرا چيزي نميگي؟

...من

بريم يه جاي ديگه

اينجا هم خوب نيست...بريم

يه چيزي بگم؟

ميشه يه کم ديگه قدم بزنيم؟-
چي ميخواي بگي؟-

بيا ديگه-
..هرچيزي که ميخواي بگي, همين الان-

همينجا بگو...وگرنه من ميرم

من دوستت دارم نيکيتا

چي؟

دوستت دارم

چرا انقدر آروم ميگي؟
بلند بگو

دوستت دارم

بلند تر...از اونجا

دوستت دارم نيکيتا

از اينجا نه...از اونجا

دوستت دارم

من هم دوستت دارم

"قلب من ديوونهي عشقه"

"قلب تو ديوونهي عشقه"

"سرنوشت ما اين بود که همديگه رو ببينيم"

"الان ديگه شروع شده"

"داستان عشق"

"داستان عشق"

"قلب من ديوونهي عشقه"

"قلب تو ديوونهي عشقه"

"سرنوشت ما اين بود که همديگه رو ببينيم"

"ديگه شروع شده"

"داستان عشق"

"داستان عشق"

"از روزي که ديدمت"

"قلبم بيقرار شده"

اين اولين باره که من از"
"داستان عشق صحبت کردم

"انگار قلبم هميشه اينجا منتظر تو بوده"

"اول تو عشقت رو ابراز کردي"

"اما اول من عاشقت شدم"

"داستان عشق"

"داستان عشق"

"قلب من ديوونهي عشقه"

"قلب تو ديوونهي عشقه"

"سرنوشت ما اين بود که همديگه رو ببينيم"

"الان ديگه شروع شده"

"داستان عشق"

"داستان عشق"

"دنيا هرگز ما رو فراموش نخواهد کرد"

"ما همينطور عاشق هم خواهيم بود"

"جوري که انگار کسي قبل از ما عاشق نشده"

"وقتي دو دلِ جوان با هم آشنا ميشن"

"تو همچين راهي"

اميدوارم روياشون از بين نره"
"و عشقشون به اتمام نرسه

"داستان عشق"

"داستان عشق"

"قلب من ديوونهي عشقه"

"قلب تو ديوونهي عشقه"

"سرنوشت اين بود که من و تو با هم آشنا بشيم"

"اون ديگه شروع شده"

"داستان عشق"

"داستان عشق"

"داستان عشق"

خيلي خب, شرط رو بردي-
چي؟-

اين حقيقت داره يا نه؟

آره

ويکرام همون اول بهم اخطار داد
اما من باورش نکردم

تا همين چند لحظه پيش باور کرده بودم
که واقعا دوستم داري

اما اين واقعيت داره نيکيتا, من دوستت دارم-
خفه شو-

مبلغ شرط چقدر بود؟
صد روپيه؟ دويست روپيه؟

پونصد؟ هزار؟
همين؟

نيکيتا-
اين اسم رو فراموش کن-

از اين به بعد سعي نکن به ديدنم بياي

ازت متنفرم-
نيکيتا, صبر کن نيکيتا-

ازت متنفرم

نيکيتا, بايد يه چيزي بهت بگم

خواهش ميکنم يه فرصت بده تا حرفم رو بزنم

بعد از اون خودم ميرم

خواهش ميکنم

گوش کن نيکيتا

دربارهي من اشتباه ميکني

قبول ميکنم که شرط بندي کردم
قبول دارم که اشتباه کردم

قبول دارم که دلت رو شکستم

اما اون موقع من حتي تو رو نميشناختم نيکيتا

اما امروز, بهم اعتماد کن
واقعا دوستت دارم

ميگن, براي يک انسان, زندگي باارزش ترين چيزه

تو الان زندگي من شدي، نيکيتا

نيکيتا

وقتي قلبهاي دو نفر با هم يکي بشن
ديگه از هم جدا نميشن

عشق هرگز از بين نميره

از قلبت بپرس
ببين چي ميگه

ميگه که: اشتباهي رو که يک بار مرتکب شدي
دوباره تکرار نکن

حالا ديگه ميتوني بري

پسرم راج

راج

دخترم, راج چش شده بود؟
نه وايساد و نه چيزي گفت

من از خونه انداختمش بيرون-
چرا؟-

اون من رو فريب داد-
راج؟-

اين امکان نداره

حتما داري اشتباه ميکني

خودش هم گفت-
کاملا درست گفته-

من هم تو جووني همين اشتباه رو کردم

به کسي که دوستش داشتم اعتماد نکردم
و به خار همينه که الان مجردم

شما نميدونيد...اون با يه پسر شرط بسته بود

که من رو عاشق خودش بکنه

و اون شرط رو باخت؟

نه, برد

پس بايد بهش بله رو بگي

اما تو از خونه بيرونش کردي
يعني اينکه, همه چي رو خراب کردي

تاريخ شاهد همچين حوادثي بوده

بسه ديگه دايي جون
ديگه نميخوام چيزي راجع به اون بشنوم

اونهها

عجب دوست خوبي هستي تو

ما منتظرت بوديم, اما نيومدي

رفتيم کلوب, اما اونجا هم نيومدي

امروز کالج هم نيومدي
آخه تو چت شده؟

ها؟

راج
راج-

راج, دخترهاي زيادي اومدن تو زندگيت و رفتن

اما به هيچکدوم شون علاقه اي نداشتي

اما انگار نه گفتن اين دختر
زندگيت رو نابود کرده

راج اين دختر چيه؟
فقط يه شرط بندي بين تو و ويکرام

ببخشيد
اشکالي نداره-

الان اون فقط يه شرط بندي نيست
بلکه تبديل به بخش بزرگي از زندگيم شده

من بدون اون نميتونم زندگي کنم

نيتا, من نميتونم راج رو تو اين وضعيت ببينم

فردا هرطور شده بايد نيکيتا رو بياريم
سر جلسهي تمرين موسيقي

باشه

"چشمهاي ما به هم افتاد و زل زديم بهم"

"بعدش ديوونه شديم"

" و دوباره تو وجود هم ديگه گم شديم"

"چشمهاي ما به هم افتاد و زل زديم بهم"

"بعدش ديوونه شديم"

و دوباره هم رو ديديم و"
"تو وجود هم گم شديم

"از من دور نشو...بيا نزديک"

"بيا تو آغوشم...بيا پيش من"

"چشمهاي ما به هم افتاد و زل زديم بهم"

"بعدش ديوونه شديم"

و دوباره هم رو ديديم و"
"تو وجود هم گم شديم

بذار امروز بغلت کنم"
"بغلت کنم و چشمهات رو لمس کنم

نگاه ميکنم, به تو نگاه ميکنم"
"ميخوام, تو رو ميخوام

"تو شدي آرزوي من"

حالا که همديگه رو ديديم"
"ديگه يک لحظه هم از هم دور نميشيم

"اميدوارم تموم لحظهها رو کنار هم باشيم"

"و هرگز با غم جدايي آشنا نشيم"

"حالا بيا اين فاصله رو پشت سر بذاريم"

"بيا تو آغوش من, بيا پيش من"

"چشمهاي ما به هم افتاد و زل زديم بهم"

"بعدش ديوونه شديم"

و دوباره هم رو ديديم و"
"تو وجود هم گم شديم

"امروز فهميدم...امروز دونستم"

"که عشق چقدر باارزشه"

"عشق زندگيه...عشق خوشيه"

آدم سخت عاشق ميشه, اما وقتي عاشق بشي"
"ديگه هيچ کاريش نميتوني کني

"بعدش هر اتفاقي که بيوفته"
"و هرچقدر که بگذره"

"عشق کم رنگ نميشه"

"تمام چيزهايي که دارم, متعلق به تو هستن"

"بيا تو آغوش من, بيا پيش من"

"چشمهاي ما به هم افتاد و زل زديم بهم"

"بعدش ديوونه شديم"

و دوباره هم رو ديديم و"
"تو وجود هم گم شديم

"از من دور نشو...بيا نزديک"

"با من بيا"

"بيا پيش من"

"بيا پيش من"

"بيا پيش من"

:اينستاگرام و تلگرام رسمي رسانه ما
@BollyCineOfficial

بايد بگم راج, تو تور کردن دخترها خيلي ماهري

آخرش شرط رو برنده شدي
بيا اين هم مبلغ شرط

نيکينا, نيکيتا گوش کن

آروم باش راج

اينجا نه, نميخوام اينجا هياهو به پا کنم

تو رينگ بوکس جوابت رو ميدم

راند اول

برو راج.... آره

برو راج

زودباش راج.... زود باش

راج...راج...راج

راج...راج...راج

راج...راج...راج

دور آخر

راج

زودباش راج

راج

بزن, بزن

1 . 2 . 3 . 4

يکي ديگه

زود باش

1.2.3.4.5.6

آره

بيشتر...بجنب

آفرين راج, آفرين

راج

آخرين دور از راند آخر

بجنب راج

بجنب

سريع تر

لعنتي... آمونياک؟ تقلب

4...3...2...1

بزنشون, بزن

الو, بله؟

جاي نگراني نيست آقاي بهل
خداروشکر آمونياکه رقيق بوده

وگرنه آسيب زيادي به چشمهاش ميرسيد-
چند روز طول ميکشه که خوب شه؟-

دو تا چهار روز ديگه کاملا خوب ميشه

راج, چيزي لازم نداري پسرم؟-
نه, بابا-

چيزي نياز داشتي خبرم کن
من هم مدام حالت رو ميپرسم

باشه-
مراقب خودت باش-

عمو, ميتونيم راج رو ببينيم؟ -دکتر؟-
بله, اما خيلي طولش ندين-

راج بايد استراحت کنه

خيلي اذيتش نکنيد, باشه؟

سلام راج-
سلام راج-

همه اومدن؟-
آره, همه اينجان-

راج, ما حتما ويکرام رو به خاطر
اين کارش مجازات ميکنيم

ديپاک, من به نيکيتا خيلي آسيب زدم

شايد به خاطر همين دارم مجازات ميشم-
خدا از اشتباهات آدم ميگذره داداش-

افسوس که نيکيتا حتي بهم فرصت نداد
ازش عذرخواهي کنم

اما ما هم تو اون اشتباه مقصر بوديم

پس چرا فقط او بايد مجازات بشي؟-
نه, اون اشتباه من بود-

من دلش رو شکوندم

اما بهش بگيد که من متوجه اشتباهم شدم

کيه؟
نيکيتا؟

نيکيتا؟

بخششي در کار نيست
تقلب شما اثبات شده

هر دوي شما اين ترم تعليق ميشيد

اما تموم سال مون به باد ميره خانم

فقط در همين صورته که متوجه ميشيد
سرانجام کار بد هميشه بده

ديگه ميتونيد بريد

الو

تويي نيکيتا؟

دوستت دارم نيکيتا

هرگز نميتوني من رو ببخشي؟

نيکيتا, دوستت دارم نيکيتا

من نميتونم بدون تو زندگي کنم

دوستت دارم نيکيتا
دوستت دارم

کي هستي؟-
ديپاک-

بيا تو

سلام-
سلام-

اينجا چيکار ميکني؟
نرفتي دانشگاه؟

نه, امروز کلاس مهمي نبود

کلاس مون براي تحقيق
دربارهي "پروژهي هند" داره ميره به گوا

همه دارن ميرن, من نميرم-
اون هم ميره؟-

آره, شايد دوستهاش مجبورش کردن-
چطور ميرن؟-

با اتوبوس-
اتوبوس کي حرکت ميکنه؟-

ساعت 4 عصر-
ديپاک, تو باهاشون برو-

و من هم به محض اينکه بهتر بشم, ميام

...اما راج-
خواهش ميکنم ديپاک-

شايد عشق مون توي گوا
دوباره جوونه بزنه

کسي هست به اين مرد نابينا کمک کنه؟

کجا ميخوايد بريد؟

فقط من رو ببريد کنار آب

بريم
ممنون-

دخترهاي امروزي اصلا رحم و مروت ندارن

اما شما خيلي خوب هستين

!خداي من
اون رو ببين

راجش ميخواد مخ اون دختره رو بزنه

يه کتک مفصل ميخوره-
چه اتفاقي براي چشم تون افتاده؟-

من از زمان تولد نابينا هستم

حسابش رو ميرسم, گوساله

چيکار ميکني؟
فکر کردي من کورم؟

من کورم...قسم ميخورم من کورم

بي حيا

چي شده؟ امروز گونههات سرخ شدن

امروز فقط يه سيلي خورده-
خفه شو-

تو هم از دخترا خوشت نمياد
و نميذاري هيچکس خوش بگذرونه

اين که چيز تازه اي نيست

بياييد بچه
بياييد برقصيم

يک لحظه, همه چي خوبه, اما نيکيتا کجاست؟

مياد بابا, حتما جايي کاري داره

بياييد بريم و برقصيم

"خاطرات تو از ذهنم نميرن"

"خيلي عذابم ميدن"

"تموم شب رو بيدار ميمونم"

"و خاطرات باعث ميشن اشک بريزم"

"خاطرات تو از ذهنم نميرن"

"خيلي عذابم ميدن"

"تموم شب رو بيدار ميمونم"

"و خاطرات باعث ميشن اشک بريزم"

"هيچوقت فکر نميکردم اينطور عاشق بشم"

اين که دو تا غريبه همديگه رو ببينن"
"و عاشق هم بشن

"بدون تو قلبم آرامشي نداره عزيزم"

"من بيتاب توام..... چطور من رو جادو کردي؟"

"خاطرات تو از ذهنم نميرن"

"خيلي عذابم ميدن"

"تموم شب رو بيدار ميمونم"

"و خاطرات باعث ميشن اشک بريزم"

"حرفهات رو به ياد ميارم"

"و اشک از چشمهام جاري ميشه"

"....چه کسي ميتونه اينطور"

"ديد جدايي رو تحمل کنه؟"

"چطور حالم رو برات توضيح بدم؟"

"اين داستان عشق رو چطور برات تعريف کنم؟"

"خاطرات تو از ذهنم نميرن"

"خيلي عذابم ميدن"

"تموم شب رو بيدار ميمونم"

"و خاطرات باعث ميشن اشک بريزم"

راجش, ديپاک کجاست؟-
حتما با يه دختري, يه گوشه کناريه-

همتون مثل هم هستين

فکر نميکني اين نوشيدني شيرينيش کمه؟

نه, وقتي تو داري ليوان رو لمس ميکني
چطور ممکنه شيرين نباشه؟

حس شوخ طبعي خوبي داري-
شوخي نميکنم-

فقط عشق ميورزم-
چي؟-

مي تونم بهت نشون بده که چقدر دوستت دارم

چيکار ميکني؟

....تو دلم

تو خوابهام...تو روياهام

فقط تو هستي

اين ديگه چه مسخره بازيه؟

مسخره بازي نيست
من واقعا دوستت دارم

چي شد؟-
هيچي بابا-

هم تو واقعيت سيلي ميخورم
هم تو خواب

ببين, راج اومده

سلام راج

کي اومدي؟-
همين الان-

چشمهات چطورن؟-
نميبيني؟-

با چشم کور تا گوا رانندگي کرده

اما انگار اين چشمها دارن دنبال کسي ميگردن

نيکيتا چطوره؟-
ديدي؟ چقدر نگران نيکيتا هستي؟-

مسافرم, بايد آدرس مقصد رو بپرسم

راج, اون از ما دوري ميکنه
خيلي ناراحت به نظر مياد

غم و شادي دو چهرهي عشقن

وقتي يکيش رو ديدي
بايد آمادهي ديدن اون يکي هم باشي

غم جدايي هرچقدر که باشه

شوق ديدار, از اون بزرگتره

اگه عشق من واقعيه
پس من اون رو مال خودم ميکنم

دوستان, حتما تا حالا بازي اي به اين
جذابي رو تجربه نکردين

اينجا اسم هر پسر روي يک تيکه کاغذ نوشته شده

هرکدوم از دخترها يکي برميدارن
و اسم هر پسري که روش بود

با هم يار ميشن

روي ميز شمع هست

پسره از يک طرف شروع به روشن کردن ميکنه
و دختره از طرف ديگه

اما يک شرط داره
...اون هم اينکه بايد همهي شمعها رو

فقط با يک کبريت روشن کنن...

بردار

ديپاک, دوست پسر تو-
فعلا يار توئه-

باشه؟-
باشه-

حالا نوبت توئه

زودباش, يدونه بردار

راج

خيلي خب, بازي رو با
راج و نيکيتا شروع ميکنيم

بيا
بيا ديگه

نه

حالا بازي رو شروع ميکنيم

برقها رو خاموش کنيد

نيکيتا

چي شده؟
چرا اومدي اينجا؟

چون اون بازي نبود, بلکه نقشهي شما بود

تا من با راج تو يه تيم باشيم-
آره, آره, بود-

چون اون تو رو دوست داره
و تو هم بهش علاقه داري

دوستش نداري؟

نميخواي به عشقت اقرار کني

خيلي خونسرد رفتار ميکني
اما داري عذاب ميکشي

تو عمدا داري بهش آسيب ميزني
و خودت هم درد ميکشي

آخه تو چي ميخواي؟
ميخواي جلوي تو قلبش رو بشکافه؟ يا جونش رو بده؟

اگه همچين چيزي ميخواي, پس قلب تو قلب نيست
سنگه, سنگ

خداي من...ببين

هرچيزي که لازم بود بگم رو گفتم
حالا ديگه تصميمش با خودت

"من متعلق به توام"

"تو متعلق به مني"

"من متعلق به توام"

"تو متعلق به مني"

"چيک, چيک , چيک...بارون شروع شده"

"چه بخواي و چه نخواي... تو مال مني"

"چه بخواي و چه نخواي... تو مال مني"

"من مال توام"

"تو مال مني"

"من مال توام"

"تو مال مني"

"چيک, چيک , چيک...بارون شروع شده"

"چه بخواي و چه نخواي...تو مال مني"

"نه گفتن تو...يعني بله"

"اين رو از چشمهات خوندم"

"چهره ت راز دلت رو او داده"

"ميدونم که من توي قلب تو زندگي ميکنم"

"چه بخواي و چه نخواي"

"من مال توام"

"تو مال مني"

"من مال توام"

"تو مال مني"

"چيک, چيک , چيک...بارون شروع شده"

"چه بخواي و چه نخواي... تو مال مني"

"تو شدي تموم زندگيم"

"تو توي تموم نفسهامي"

"من اونطور که تو فکر ميکني نيستم"

"به زودي متجه ميشي"

"اگه بخواي ميتونم زندگيم رو برات بدم"

"من مال توام"

"تو مال مني"

"من مال توام"

"تو مال مني"

"چيک, چيک , چيک...بارون شروع شده"

"چه بخواي و چه نخواي... تو مال مني"

"چيک, چيک , چيک...بارون چرا وايساد؟"

"قبول دارم که من متعلق به توام"

"چيک, چيک , چيک...بارون چرا وايساد؟"

"چه قبول بکن و چه قبول نکنم...من مال توام"

"چه قبول بکن و چه قبول نکنم...من مال توام"

"من مال توام"

"تو مال مني"

"من مال توام"

"تو مال مني"

"چيک, چيک , چيک...بارون چرا وايساد؟"

"چه قبول بکن و چه قبول نکنم...من مال توام"

"ديوونه بازيهات دلم رو رام کرد"

"برخوردمون تغيير کرده... چون فصل عشق اومده"

ما ميرقصيم, قلبهامون ميرقصن"
"و زمين هم ميرقصه

"زمين از بهشت هم زيباتر به نظر مياد"

"...آره, دوباره بگو"

"آره, آره, من مال تو شدم"

"چه اتفاقي براي زندگيم افتاده؟"

چه قبول کنم و چه قبول نکنم"
"من مال تو شدم

"من مال توام"

"من مال توام"

"من مال توام"

"من مال توام"

شماها نيکيتا رو نديدين؟
تو اتاقش نيست

عجيبه.... راج هم نيست

چي؟-
راج هم نيست؟ عجيبه-

آخه کجا رفتن؟

من رو کجا آوردي راج؟-
چرا؟ ترسيدي؟-

نه اصلا

اينجا جاي جالبيه

اين مجسمه از زمان راجا چاندراگوپت اينجاست

ميگن که داخلش يه شيطان زندگي ميکنه

اگه دستت رو بذاري تو دهنش و آرزويي بکني
آرزوت به حقيقت تبديل ميشه

...اما يه چيزي هست

اگه خواستههات حتي کمي شيطاني باشن

اون شيطان دستت رو ميخوره-
واقعا؟ اين راسته؟-

خب اينجوري شنيدم
بيا امتحان کنيم

تو يه آرزويي بکن

باشه

نه

اول تو-
چي شد؟-

باشه

!!!!راج

نيکيتا, دستم-
راج-

ترسيدي؟-
ديگه هيچوقت همچين کاري نکن-

بريم؟-
بريم-

راکش, اتوبوس الان ميرسه

ولي راج و نيکيتا هنوز نيومدن

نگران نباش بابا
تا اتوبوس بخواد بياد, خودشون رو ميرسونن

نيکيتا

...هنوز احساس ميکنم

دارم رويا ميبينم

و ثابت شد دروغه که ميگن
روياها به حقيقت تبديل نميشن

من احساس ميکنم که
خوشبخت ترين دختر روي زمينم

همينطوره

...اون روز گفتي که از من متنفري

من درباره ت اشتباه فکر ميکردم
خواهش ميکنم اگه ميتوني, من رو ببخش

اشتباه از من بود
تو فقط به خاطر کاري که من کردم, مجازاتم کردي

من خيلي اذيتت کردم

هيچوقت نسبت بهم احساس تنفر نداشتي؟

براي اولين بار تو زندگيم عاشق شدم
چطور ازش متنفر بشم؟

و اگه اين اتفاق مياُفتاد
چطور ميتونستم تو رو به دست بيارم؟

امروز فهميدم که من چقدر خوشبختم

خوشبخت منم, که تو رو
براي هميشه مال خودم کردم

قول بده که تا آخر عمر کنارم ميموني

من ميخوام از خدا چيز ديگه اي بخوام-
چي؟-

هر بار که به دنيا اومدم
باز هم مال تو بشم

دوستت دارم نيکيتا

عصر بخير خانم-
عصر بخير-

همه اومدن؟-
نه نه, دو نفر نيومدن

ديگه زمان حرکت اتوبوسه
يک دقيقه هم بيشتر صبر نميکنم

لطفا چند لحظه صبر کنيد

راج, الان چيکار کنيم؟-
حتما اتوبوس هم تا الان رفته-

بقيه دربارمون چي فکر ميکنن؟-
مردم هميشه حرف ميزنن-

داستان ما زبانزد همه ميشه-
دايي جون چي ميگه؟-

چي ميخواد بگه؟
با پدر و مادرم قرار ازدواج مون رو ميذاره

بينا؟

آقاي بورما, متاسفم که نشناختمتون

من هم شما رو نشناختم
بالاخره خيلي وقته که همديگه رو نديديم

خيلي تلاش کردم که اون روزها رو فراموش کنم

خواهش ميکنم اون روزها رو
برام ياد آوري نکنيد

اما شما اينجا چيکار ميکنيد؟
بفرماييد بشينيد

راستش, خواهرزادهي من نيکيتا
تو دانشکدهي شما درس ميخونه

و يه پسر تو کلاسش هست به اسم راج

شما ميشناسيدش؟-
بله, خيلي هم خوب-

اومده خونه مون...پسر خوبيه

حق با شماست, فهميدم که چرا اومدين اينجا

و اون سفر؟-
...همهي دانشجوها برگشتن-

به جز راج و نيکيتا-
به خاطر همين نگرانم-

نيکيتا خواهرزادهي من
اما مثل دختر خودم دوستش دارم

نگران نباشيد, من قول ميدم نيکيتا
صحيح و سلامت برميگرده خونه

خيلي ممنون

خيلي آروم شدم

نميدونم تا کي بايد منتظرشون باشيم

شايد راج به خانوادش خبر داده باشه

شما آدرس شون رو نداريد؟-
نه, من ندارم-

اما حتما توي دفتر هست-
شما زحمت نکشيدين-

خودم ميرم ميپرسم

بينا, بعد از اين همه سال همديگه رو ديديم

يه روزي با نيکيتا بيا خونه

حتما ميام

بگو
قربان-

آقاي آناند برما ميخوان شما رو ببينن

آناند برما؟

وقت قبلي داره؟-
نه قربان-

يه کار شخصي باهاتون دارن؟

زياد وقت تون رو نميگيرن
فقط پنج دقيقه

خيلي خب, بفرستش داخل

آقاي ماهيندار, من رو نشناختين؟

حتي بعد از اين همه سال
بلافاصله شناختمتون

آره, يادم اومد

آناند ورما
بله-

همون آدم که يه روز مستاجرش بودي

بودم-
درسته-

بشين

سريع برو سر اصل مطلب
وقت ندارم

من هم وقتي براي هدر دادن ندارم

بهتره به پسرت اخطار بدي
ديگه سعي نکنه به ديدن نيکيتا بره

نيکيتا؟

آره, نيکيتا, خواهر زاده م

اونها با هم همکلاسن

از شانس بدم هردوشون با هم دوستن

وارما، واقعا که ناشُکري
خيلي ساده اي

بايد به خواهرزاده ت تبريک بگي

که پسر ماهيندرا بهل رو به عنوان
دوست انتخاب کرده

اون تنها وارث تموم ثروت منه

ماهيندر...کافيه

ماهيندر

آقاي ماهيندرا بهل

مراقب حرف زدن تون باشيد

تو مراقب حرف زدنت باش

و چيزي که بهت گفتم رو به پسرت بگو

چون تو رگهاي اون، خون تو جريان داره

و من نميخوام کاري که تو با همسرت کردي رو
اون با نيکيتاي من بکنه

و تو هم به نيکيتا بگو که

فقرا هميشه روياي رابطه با پولدارها رو ميبينن
ولي اين رويا هيچوقت عملي نميشه

ديگه ميتونيد تشريف ببريد

شما هيچوقت عوض بشو نيستين

آدم پستي مثل تو, هيچوقت تغيير نميکنه

بالاخره اومدي-
...دايي جون-

دايي جون ببخشيد که دير اومديم

وقتي ما رسيديم
اتوبوس دانشگاه حرکت کرده بود

وظيفهي من بود که نيکيتا رو
صحيح و سلامت برسونم خونه

خب به وظيفه ت عمل کردي
ممنون

من مطمئنم که خواهرزاده م
هرگز قدم اشتباهي برنميداره

بله, من ديگه ميرم

صبر کن

از امروز به بعد, ديگه پات رو اينجا نذار-
چي؟-

و فراموش کن که خواهرزاده م
زماني تو زندگيت بوده

چي ميگيد دايي جون؟

لازم نيست دليلش رو بدوني

از وقتي بچه بودي, هر کاري که کردم
و هر چيزي که گفتم فقط به خاطر تو بوده

اما ما همديگه رو دوست داريم

و ميخوايم بعد از تموم شدن دانشگاه
با هم ازدواج کنيم

!!!!!!ازدواج
غيرممکنه

من به اندازهي کافي بزرگ شدم که
براي خودم تصميم بگيرم دايي جون

اما راج هرگز نميتونه بخشي از زندگي تو باشه

راج چه مشکلي داره؟

چطور جرات ميکني با من اينطور حرف بزني؟

چون هيچکس نميتونه بدون دليل
ما رو از هم جدا کنه

حتي شما هم اين حق رو ندارين

دايي جون-
تو دخالت نکن-

اما بايد بدونم چه چيزي باعث شده
انقدر از من متنفر بشيد؟

چرا ما نميتونيم با هم ازدواج کنيم؟

نميخوام جلوي نيکيتا شرمنده ت کنم

اما اگه واقعا ميخواي بدوني
پس بهت ميگم

تو لياقت ازدواج با خواهرزادهي من رو نداري

چون خون تو خرابه

دايي جون, داريد به پدر من توهين ميکنيد-
اون لايق توهينه-

اون همسرش رو به خاطر پول ترک کرد

ترک کرد؟ اما به من گفتن که مادرم فوت کرده

اين دروغ رو پدرت بهت گفته

تا تصوير خودش پيش تو خراب نشه

اما مادرت هنوز زنده ست
و کلي عزت و احترام داره

مادرم کيه؟-
مدير دانشکده تون, خانم بينا-

اگه باور نميکني
برو از خودش سوال کن

و از اين به بعد به اين خونه نزديک نشو

راج

فراموشش کن
تو ديگه با اون هيچ رابطه اي نداري

نه

به من اعتماد کن نيکيتا, هيچکس
نمي تونه مارو از هم جدا کنه

منتظرم بمون

راج

خواهش ميکنم دايي جون
من بدون اون نميتونم زندگي کنم

خواهش ميکنم با من اين کار رو نکن

راج

خواهش ميکنم دايي جون

متاسفم نيکيتا

نميخوام زندگيت رو نابود کني

ديگه از اين اتاق بيرون نمياي
دانشگاه هم نميري

ميخوام خانم بهل رو ببينم

خانم, يه نفر ميخواد ببينتتون

تو اينجا؟.... هرچيزي که ميخواي بگي
فردا تو دفتر بهم بگو

نيومدم چيزي بگم
اومدم بپرسم

چيزي که تو دفتر نميتونم بپرسم

و همين الان جواب ميخوام

چي ميخواي بپرسي؟-
سوالم مربوط به خيلي سال قبله-

يه زن, به خاطر اصولش
بچهش رو با شوهرش ميذاره و ميره

خفه شو

تو حق نداري تو زندگي من دخالت کني

ببخشيد خانم بهل

ولي هين اصولهاي شما
زندگي من رو به اينجا کشوند

شوهرتون جنون ثروت گرفته بود

و شما از هم جدا شدين

اما فراموش کردين که يک بچه هم دارين

که تمام زندگيش
براي عشق پدر و مادرش لَه لَه ميزد

و وقتي بالاخره عشق به زندگيش اومد

حتي اون عشق هم ازش گرفته شد

گفتن که خون بدي تو رگهاش جريان داره

مسئول اينها کيه؟
مادرش؟ يا پدرش؟

من چطور جواب اين رو بدم؟

شما بايد جواب بدين

چون پسر ماهيندرا بهل داره ازتون سوال ميکنه

تو...؟

راج؟

هر دوي شما, طوري که دوست داشتين زندگي کردين

...من حق ندارم بپرسم که چرا هيچکدوم تون

هيچوقت به زندگي پسرتون فکر نکردين؟

بچه اي که با وجود پدر و مادرش
هميشه مثل يتيمها بود

چيز ديگه اي هم ميخواي بگي؟

چيز ديگه اي نمونده-
پس گوش کن، واسه همه اين اتهاماتت-

فقط يه جواب دارم

اين جامعه يا اين دنيا

زندگي بچه اي که اسم پدرش رو نميدونه
تبديل به جهنم ميکنه

من نميخواستم تو هرگز اين رو تجربه کني

به خاطر همين, عشق مادري رو فدا کردم

هيچوقت به ياد من نيوفتادين؟

!!راج

اين درد, اين زخم, هميشه همراه من بوده

دوباره اون زخمها رو باز نکن

مامان-
راج, پسرم-

پسرم

گريه نکن مامان

بذار گريه کنم... بذار اشک شوق بريزم

اينطور آروم ميشم

تا حالا هيچکس جز تو, گريهي من رو نديده

...امروز

اينها اشک شوق يه مادره

تو رو که به دست آوردم
انگار همه چي رو به دست آوردم

امروز به همهي آرزوهام رسيدم پسرم

امروز به همهي آرزوهام رسيدم پسرم

مامان

از امروز به بعد ديگه هرگز گريه نميکني

پسرت اين قول رو بهت ميده

راج, کجا ميري؟

فقط يک حساب ديگه مونده

که بايد تسويه کنم

عمو... بابا کجاست؟

بالاخره اومدي؟

شايد به نظرت لازم نيست جواب بدي؟

و حتما نميخواي بدوني چرا
اين موقع شب بيدارم؟

اين همه سال تلاش کردم
تا به اين مقام و شهرت رسيدم

اما فقط يک کار تو, همه چي رو خراب کرد

امروز, يک آدم معمولي به من توهين کرد

دلم ميخواد مثل رعد و برق برات غرش کنم

اما نميتونم اين کار رو بکنم

ميتونم بپرسم که چرا اين کار رو کردي؟

چرا اينطور پدرت رو بيعزت کردي؟

جواب بده

براي تمام سوالهاتون جواب دارم

اما اول شما بايد به يه سوال من جواب بدين

مادر من کجاست؟

جواب بدين

بگيد که مُرده-
آره, مادرت مُرده-

کدوم مادر؟ همون که من رو به دنيا آورده؟

يا اون مادري که شما
به خاطر پول باهاش ازدواج کردين؟

فهميدم...پس اون آناند ورماي حرومزاده
تو رو عليه من تحريک کرده؟

خير, اون فقط حقيقت رو به من گفت-
کدوم حقيقت؟-

همون حقيقتي که شما از من مخفي کردين

و چندين سال من رو تو تاريکي نگه داشتين

اينکه همسرتون رو ترک کردين
تصميمش با خودتون بوده

اما حق نداشتين يه بچه رو از مادرش جدا کنيد

اون براي من مُرده ست
امروز براي اولين باره که اين رو ميگيد-

وگرنه, هميشه به من گفتين که مادر من
درحين زايمان از دنيا رفته

آره, اين حقيقت داره-
من حقيقت رو ميدونم-

از چه روشهاي غير انساني و خوار و ذليلي

براي به دست آوردن پول استفاده کردين

راج

چي ميخواي بگي؟

مادر من زنده ست

و اون مدير دانشکدهي منه

با وجود اينکه به خاطر اصولش

از شوهر و بچهش جدا شد
اما با مقام و منزلت بالايي داره زندگي ميکنه

و تو داري از روي احساسات حرف ميزني راج

احساسات؟

عشق؟

شما ارزش اين چيزها رو نميدونيد

لازم هم نيست که بدونم

تو دنياي امروز, فقط پول از همه چيز مهم تره

مهمتر از عشق مادر نيست

راج

قبل از اينکه قدم برداري
خوب گوش کن

اگه فکر کردي رفتنت, من رو تغيير ميده

بايد بگم اشتباه ميکني

از ثروت من حتي يک روپيه هم بهت نميرسه

سالها پيش بخاطر پول و ثروت
مادرم رو ترک کردي

اما امروز من تمام ثروت شما رو
به خاطر مادرم ميريزم دور

تو زندگيم جايي براي تو نيست

بعد از کلي تفکر اين تصميم رو گرفتم

احساسات؟ عشق؟

شما ارزش اين چيزها رو نميدونيد

هيچوقت عوض بشو نيستي

يه آدم کثيف هميشه کثيف ميمونه

چون اصول من و عقايد تو
هرگز نميتونن با هم در يک راستا باشن

سالها پيش بخاطر پول و ثروت
مادرم رو ترک کردي

امروز من به خاطر مادرم
تموم ثروت شما رو ميريزم دور

دايي جون

دايي جون

لعنتي

الان حتي تو دانشگاه هم
نمي تونيم همديگه رو ببينيم

و دايي اون رو تو اتاقش زندوني کرده

من بدون نيکيتا نميتونم زندگي کنم-
داييش نميتونه اونطور بهش زور بگه-

اين کارش غيرقانوني هم هست

شما دوتا بالغ هستين و به هم علاقه دارين

هيچکس نميتونه جلوي ازدواج شما رو بگيره

احمق نباش بابا

بدون عروس چطور ميشه عروسي کرد؟

و خوده داييش مراقبشه

فقط يک راه وجود داره
يک بار بايد نيکيتا رو بياريم بيرون

درسته

وقتي عقد کنيد
ديگه مشکلي نميمونه

براي کمک کردن به من آماده ايد؟-
سوال کردن داره؟-

شک داشتي مگه؟

پس تمومه..... امشب نيکيتا رو مياريم بيرون

بريم
بريم-

:اينستاگرام و تلگرام رسمي رسانه ما
@BollyCineOfficial

نيکيتا

نيکيتا

راج, تو؟-
نيکيتا, زود پنجره رو باز کن-

من بدون تو نميتونم زندگي کنم راج

نميتونم زندگي کنم

نيکيتا
راج-

من هم نميتونم بدون تو زندگي کنم نيکيتا

هيچ نيروي توي دنيا نميتونه
ما رو از هم جدا کنه

کيه؟
کيه؟

کي تو باغچه ست؟

!!چراغ

راج, من خيلي ميترسم

نيکيتا, بايد با من بياي-
کجا؟-

جايي که فردا صبح ازدواج ميکنيم

ازدواج؟ اما دايي جون؟

نيکيتا, اين آخرين فذصت ماست

بعد از ازدواج هيچکس نميتونه جدامون کنه

بعدا ميايم که ازش درخواست دعاي خير کنيم

بريم

چه خبره؟

بارلي پسرم

کي اونجاست؟

نيکيتا

نيکيتا

الو؟
ببين، آناند برما هستم-

همين الان پسرت با خواهرزادهي من فرار کرد

حرفت رو بزن, من وقتي براي هدر دادن ندارم

پس گوش کن, اگه اتفاقي براي نيکيتا بياُفته
زنده نميذارمت

فهميدي؟

رسيديم به تالار عروسي-
شماها بريد يه عابد بياريد-

ما نميتونيم شما رو تنها بذاريم

دو نفر هيچ موقع نميتونن تنها باشن

الان خيلي دير شده
صبح ميتونيم برگرديم

اشکال نداره, شما بريد
و حتما مادرم رو خبر کنيد

بريد-
بريم-

باشه، خدافظ

نيکيتا

چرا اينقدر ساکتي؟

الان ديگه نگران چي هستي؟
فقط تا صبح بايد صبر کنيم

اگه باباي تو و دايي من هم موافقت ميکردن

چقدر خوب ميشد-
آره-

اونوقت انقدر به زحمت نمياُفتاديم

و عابد هم مجبور نبود تا اينجا بياد

اما کاملا اصولي و طبق
رسوم مون ازدواج ميکنيم

تا هيچکس نتونه بهمون انگشت اتهام بزنه

رسومات شامل دعاي خير بزرگترها هم هست

مادرم اين کار رو ميکنه
تو دنيا براي هيچکس به اندازهي اون احترام قائل نيستم

نه تنها برات دعاي خير ميکنه
بلکه بهت عشق هم ميده

چيز ديگه اي هم هست؟

آره, آره, ميدونم کجا بيام

باشه, ميام اونجا-
هرچه سريعتر بياييد-

راج و نيکيتا ميخوان که با دعاي خير شما
ازدواجشون رو تکميل کنن

باشه باشه, ميام

خانوم بينا

آقاي برما؟ شما؟

اومدم که از پسرتون شکايت کنم

ديشب اون خواهرزادهي من رو دزديده

ميدونم, و دليل فرار کردن شون هم شماييد

اونها همديگه رو دوست دارن
و ميخوان با هم ازدواج کنن

اما من نميخوام-
فقط به خاطر اينکه از پدر راج متنفريد؟-

بله, اونها خونشون يکيه

نيمخوام ببينم که نيکيتا
هم مثل شما عذاب بکشه

و اين اتفاق نخواهد افتاد
بله, راج پسر پدرشه

اما من اون رو به دنيا آوردم
شايد خون اون تو رگهاش باشه, اما اصول من تو قلبشه

با اين وجود هم نميخوام که
خواهرزادهي من بشه عروس

اون آدم ديوونهي ثروت

اين فکر رو از ذهن تون دور کنيد

چون پسر من, به خاطر من و نيکيتا
ثروت پدرش رو براي هميشه ترک کرده

حالا چه بخوايد چه نخواييد

من همين الان ميرم که براي پسرم
و عروسم دعاي خير کنم

اما اين ازدواج چطور ممکنه؟-
چرا؟-

منظورم اينه که بدون حضور من
چطور ميخوان مراسم رو انجام بدن؟

گاتسون، برو دنبال اون ماشين

فکر کنم اومدن

خيلي خيلي ممنونم راج

براي چي؟-
براي اين که کار من رو راحت کردي-

تو نيکيتا رو آوردي اينجا
و حالا من از اينجا ميبرمش

اگه کسي به نيکيتا دست بزنه
زنده نميذارمش

زرنگ بازي درنيار
وگرنه پشيمون ميشي

به خاطر تو به اندازهي کافي عذاب کشيدم

امروز انتقام همه چي رو ميگيرم

و اون هم يه انتقام خوشگل

!!!راج

ولم کن

!!راج

:ترجمه تخصصي از رسانه فرهنگي هنري ما
مترجم: مهدي. ز - ويرايش: سميرا

يالا، بريم داخل

:ارائه شده توسط مرجع باليوود سينما
Www.Bollycine.org

راج

راج, چه خبره؟
اين کيه؟

دشمن عشق

دخترم-
دايي جون-

حالت خوبه؟-
خوبم دايي جون-

اما شما رو اذيت کردم-
فراموشش کن دخترم-

حتي من هم دشمن عشق تون بودم

اما الان مانع شما نميشم

:کاملترين آرشيو سينما و تلوزيون هند
Www.Bollycine.org

!!!!راااااج

!!خداي من

خيلي خون داره ميره ازت

بذار خون نجس من بريزه

تو نيکيتا هستي؟

بله و همسر آينده م

اين همه خشونت فقط به خاطر اون؟

اگر محافظت از آبروي همسر آينده م خشونت ـه
پس آره

اما شما اين رو درک نميکنيد

بحث فهميدن نيست
بحث تجربه ست راج

هر سه نمونه ش, اينجا حاضرن

اين زن, به خاطر اصولش
شوهر و بچهش رو ترک کرد

دومي شما دو تا جوان بيتجربه و نادانيد

که فکر ميکنيد عشق بزرگترين کاميابي زندگيه

...و سومي

...سومي، من

...که ميتونه بميره

اما نميتونه شکست رو قبول کنه

اما چرا اينها رو به ما ميگيد؟

چون من شکست خوردم

اون هم توسط تو

آره, تو شکستم دادي راج

وقتي من رو ترک کردي, حس کردم

ديگه چيزي تو زندگيم ندارم

از ثروت خودم متنفر شدم

تو بهم فهموندي که زندگي من تا به امروز

فقط يک سلسله از اشتباهات بوده

و امروز حتي لياقت عذرخواهي هم ندارم

وقتي يک انسان متوجه اشتباهاتش ميشه

حتي خدا هم ميبخشتش

من که فقط همسرتم

چقدر خوش شانسي ماهيندر
چندين سال پيش همه چي رو از دست دادي

و تو يک لحظه, همه چي رو دوباره به دست آوردي

زنت....پسرت و عروست

بيا دخترم

First Edited - Farsi Version
Nowruz 99 - By Bollycine
Copyright© Bollycine.Org