All language subtitles for [For TV].What.We.Do.in.the.Shadows.S05E09.1080p.HULU.WEB-DL.DDP5.1.H.264-NTb + ETHEL + EDITH + PSA

هاه

اینجا زده خامۀ ترش توی «شاپ مارت» حراج شده

ببند، کالین رابینسون

تقتق

گییرمو، یه نفر در میزنه

نه، من بودم

«فقط دارم میگم: «تقتق

گییرمو، بیخیال. کسی نبود

هوم. اوه، من فقط اومدم به همه یادآوری کنم

که امشب افتتاحیۀ بزرگ نگارخانۀ من از تمام
نقاشیهاییه که داشتم روشون کار میکردم

نقاشی؟ اکسیر مستیآور ذهن خسته

هنرمندش کیه؟

من

از حراج خامۀ ترش بیشتر برام تعریف کن، کالین رابینسون -
وایسا -

همهتون میاید دیگه، درسته؟ چون به دعوتنامه جواب مثبت دادید

اِه... جابهجایی برنامهها اینقدر دیر
یهجورایی سخته، ولی بذار روـش فکر کنیم

...این کتاب خیلی خوبیه، پس

باشد

!اوه

آ... شما یه پیغام پستی از پردیتا موریگن دریافت کردید

پردیتا موریگن؟

آره -
اوه، پردیتا موریگن معروف؟ -

پردیتا موریگن کیه؟

میشه یادداشت رو بخونی؟

زود باش. بخون بشنویم -
خیلیخب -

خانم موریگن درخواست افتخار همراهیتان برای یک آخرهفته»
«در ملک آباوْاجدادیشان «ملک اربابی موریگن» را دارد

!ملک اربابی موریگن»، عشق من»

پردیتا موریگن

بانوی اعظمِ -
« لازلو و ناجا » -

طبقۀ اشرافی خونآشامی «دنیای جدید»ـه -
آره -

اون رئیسۀ یکی از اولین خانوادههای خونآشامی «آمریکا»ست

با «مِیفلاور» اومد به اینجا
کشتی مسافرتیای که در سال ۱۶۲۰ میلادی ساخته شد ]
[ و موجب نخستین مهاجرت انگلیسیها به «دنیای جدید» شد

اون در «مستعمرات پلیموث» هنگام اولین
زمستان، زمانی که 45 نفر مُردن حضور داشت

و 23 تا از اونها قتلهایی بود که بهدست خود پردیتا صورت گرفت

...خیلی آهسته

انجامش داد، و بعد انداختش گردن هوای سرد

پردیتا موریگن یک دورهمیِ بعد از «مت بال» برگزار میکنه -
« نندور » -
[ مت بال یا مت گالا: یک مراسم سالانه برای هنرمندان و طراحان دنیای مد ]

که بهقدری انحصاریه که هیچکس دعوت نمیشه

،منظورم اینه، میفهمم. این پردیتا یه کلّهگندهست

ولی خونآشامهای من میدونن که من چقدر -
داشتم روی این نقاشیها زحمت میکشیدم
« راهنما » -

بهنظرم تصمیم درست رو میگیرن

گییرمو، ماشین رو بیار. از اینجا میریم

« ملک اربابی موریگن »

خیلیخب، رسیدیم

پا شو خوابآلو

وای، اینجا رو ببین

چه تجملاتی

باید «چاکرا»هام رو بازآرایی کنم

اِیوای. آره

کاری بود که باید میشد

آخیش

به این معناست که راه رو درست رفتی

قضیۀ این چرند مضحک چیه؟

چسبیه؟ -
اوه -

نه، پیش خودم گفتم واسه آخرهفته بذارمش

هوم. واقعاً؟

اونقدر سریع میتونی سیبیل بذاری؟ -
اوه، آره -

نه، مجبورم تقریباً روزی سه بار اصلاح کنم

و فقط صورتم رو هم نه

خیلیخب -
...شاسّی، سینه، تخمها -

اوه! رسیدیم

بله، ببخشید که مجبور بودی کُل راه رو پرواز کنی

آخه واقعاً توی ماشین جا نبود -
آره -

فکر کنم حدود 300 کیلومتر بود

تقریباً -
بالای 300 کیلومتر -

میخوام یه حالی بهتون بدم

نقاشیها رو آوردم -
اوه -

،گفتم اگه همهتون نمیتونید بیاید به افتتاحیۀ نگارخونه

پس افتتاحیۀ نگارخونه میتونه بیاد پیش شما

اوه. بچهها؟

اوه، میفهمم، میخواید داخل نگاهشون کنید. باشه

اوه

سلام؟

پردیتا؟ سلام؟

یهخرده کثیفه

مطمئنای دعوتنامه برای این هفته بود؟

بله! اوه، یه یادداشت برامون گذاشته -
یه یادداشت؟ -

«...نوشته: «میهمانان عزیز

ما رو میگه

.به ملک اربابی موریگن خوش آمدید»

بسی متأسفام که حضوراً از شما استقبال
،نمیکنم، اما لطفاً عازم اتاق پذیرایی شوید

«جایی که پیغامی خصوصیتر برایتان گذاشتهام

خب، سلام، میهمانان عزیز من، و نیز سلام وْ درود

...استدعا دارم، لطفاً غیاب من را ببخشید، اما کاری پیش آمده -
چی؟ -

و این آخرهفته به شما ملحق نخواهم شد -
تُف -

اما لطفاً، از تمام وسایل رفاهیای که
...خانۀ من برای عرضه دارد، لذت ببرید

...سالن شمشیربازی، شکارگاهها، برج ناقوس تاریخی

فقط من اینطور فکر میکنم، یا
این دختره خفن حوصلهسربره؟

و البته، اتاق بازیهای تختهای...

اما آگاه باشید؛

ملک اربابی موریگن» میتواند مکانی ناامن باشد»

همگی باید مراقب یکدیگر باشید
و هوای یکدیگر را داشته باشید

آره -
،باید در قالب خانوادهای که هستید عمل کنید -

نه در قالب شش فردی که تنها به فکر خودشاناند -
شش؟ -

اه -
پس، موفق باشید -

و فعلاً بدرود

چه ضدّحال چاقوْچلّهای

ولی اون برای برنامۀ زمانی اجتماعی بهشدت شلوغش معروفه

کس دیگهای نگران اون بخش آخر نیست؟

اینکه «ملک اربابی موریگن» ناامنه؟

...نه سرِسوزنی. هرچند

طلوع آفتاب نزدیکه. شاید بهتر باشه
بخسبیم و بعداً نگران اون باشیم

خوبه؟ -
این شد حرف حساب -

سوای باروْبنه -
شب خوش -

،یهجورایی امیدوار بودم خالی و بازشون کنی

اگه موردی نداره. هرچه سریعتر

ممنون -
احتمالاً باید برم نقاشیهام رو از توی ماشین بیارم -

مشکلی نیست. من میتونم برات بیارمشون

ممنون، گییرمو. تو خیلی مهربونای

« شب دوم »

اولین فکرم این بود که «پَری» کنم
[ دفاع با اسلحه برای بستن «کانتر» حریف ]

دومین قصدم این بود که «ریپوست» کنم
[ حمله در پاسخ به حرکت حریف ]

فقط «پوینت-این-لاین» (نکتۀ همسو/امتیاز همراستا) منه
قرارگیری پوزیشن با زوایۀ ۱۸۰ درجۀ ]
[ آرنج و همراستایی ساعد و شمشیر

اون مزاح شمشیربازیه. بهش عادت میکنید

اه، میبینم که از سالن ورزشی لذت میبری، هان؟ -
بله -

چه سالن ورزشی مجهزی هم هست -
بهراستی -

مایلای چند دور بریم، دوست من؟

!گاردگیری
[ به فرانسوی ]

!پوف

چی شده؟

از کمی رقابت دوستانه میترسی؟

نه. ترجیح میدم روی آدمکم تمرین کنم

اوه. مطمئنای؟

کاملاً مطمئن

...باشه. آم

خیلیخب. خوش بگذره -
خدافظ -

تو از کجا پیدات شد؟

خب، میبینم که اخلاق ورزشکاری نقطهقوتت نیست

باید عبرت بگیری

سپس دو نفر شدند

خب، من همیشه خواهان یک «تریسام» (سهنفره) بودهام

برقصیم؟

هی، لازلو، فکر میکردم شریک شمشیربازی نمیخوای

ببخشید، الآن نمیتونم حرف بزنم. دستهام پُره

بیا، این رو فراموش کردی

و مطمئنای به کمک من نیازی نداری؟

نه، با این جوانکها رفتهام توی حس

حالا، کجا بودیم؟

اه، بله

!گاردگیری
[ به فرانسوی ]

!اون رو بگیر

!و اون. هه

و... اون

خوشت اومد، نه؟

یک «چهارنفره» (به فرانسوی). چرا که نه؟

!اوه-هو

کمی «روپ-اِ-دوپ»! به اینجا
تکنیکی در بوکس که در آن با تلاش برای دوامآوردن یا ]
[ خستهکردن حریف، وضعیت دفاعی خود را روی طنابها حفظ کنید

یالا، جوانکها، این که خیلی راحته

!هاها

همهش همین رو توی چنته داشتید؟

چی؟

خب، بهگمونم این بهتون چیزی رو میده که ما آقایونِ
«متشخص بهش میگیم «شانسموفقیت معقول

انگشتهات رو بپّا

اون رو توی «آلمان» یاد گرفتم

«اون رو، توی «افغانستان

اوه، بله

چه دلپذیر

اوه، تُف

...پس

اسبها میتونن دو خونه حرکت عمودی
داشته باشن و از روی یه خونه بپّرن؟

من بلد نیستم این پُخ رو بازی کنم

فکر میکردم تو بلدی این پُخ رو بازی کنی

هوم، چه مفرح -
!ایش -

«سایههای باکِس»
خدای شراب در اسطورهشناسی یونان و نیز :Bacchus ]
[ «ارجاع به فیلم «گلس آنیِن: یک چاقوکشی اسرارآمیز

حدس بزنید چیه؟ یه پیغام دیگه از میزبانمون گرفتیم

کارکنان من یک شکار سنتی برای همۀ شما»
«اندکی پس از طلوع ماه تدارک دیدهاند

اوه -
،دراینبین» -

«لطفاً از این نمایشگاه هنر نقاشیهای رنگ روغن معاصر لذت ببرید

پردیتا اون رو نوشته؟ -
خب، اون بخش آخرش رو من اضافه کردم -

ولی بهنظرم عاشق اینها میشید -
...نه، من نمیشم -

چون من تابهحال توی عمرم از اون عینکها نزدم

کسی لازلو رو ندیده؟ هیچجا نمیتونم پیداش کنم

و واقعاً ازش بعیده -
...اوه -

لازلو گم شده، هان؟ -
آره -

هوم، مسابقه در شُرف برگزاریست

میدونی، این خونه یه برج ناقوس پُر از خفاشهای بومی داره

شاید لازلو رفته باشه اون بالا

،اوه، خیلی به شوهر عزیز منحرف من میخوره

که بلافاصله بهمحض ورود
روسپیخانۀ محلی رو پیدا کرده باشه

میتونی من رو ببری به برج ناقوس؟

،معلومه که میتونم. و همینطور، قبل از اینکه بریم

دوست داری لذت ببری؟ -
آ... میدونی؟ -

من پارسال چندتا اثر هنری دیدم. پس روالام

از اینطرف؟ -
باشه -

نوبت توئه -
بله -

دو تا همزمان

چه الهامبخش

،این برج ناقوسه، و جایی که برج ناقوس باشه

...مطمئناً -
خفاش هم هست -

بله، اون خیلی به لازلوی من میخوره

لازلو خیلی خوششانسه که کسی مثل تو رو داره

کسی که بهش اهمیت میده و نگران سلامتیشه

خب، بله، لازلو فقط شوهرم نیست، یا
بکُن شمارۀ یکم، بلکه دوستم هم هست

باید قشنگ باشه

،لازلو، منحرف حقیر

بگیر که اومدم

چه پُخی پشت اون دره؟

بذار اول من برم، تا در امان نگهت دارم

مواظب باش

!ناجا، کمک

بله، اومدم -
!کمک -

...بگیر که اومدم. دارم میام کمک

فقط چشمهام بودن که داشتن فریبم میدادن

چیزی نیست

!ناجا، برگرد بالا

بیا دنبال لازلو بگردیم... اوه

اوه، نه

زود باش، گییرمو

اون شیپور

بر آزادسازی انسانها دلالت داره

اونها نسبت به ما فرجه دارن

باید ورزشکارهای دانشگاهی باشن

چالشبرانگیزترین شکار

بوشون کردی؟

چی؟ -
هدایتم کن -

نه. من که سگ بلادهوند نیستم

بیا. از این میتونی بوشون رو بگیری

نه، من به اون دست نمیزنم

فقط پوزهت رو بذار اینجا و یه بوی تپل بکن

نه -
با این میتونی ردّشون رو پیدا کنی -

میدونی چیه؟ این چطوره؟

تو همینجا منتظر بمون، و من
میرم و تو منتظر علامت من باش

باشه؟ -
علامت؟ -

آره. منتظرش بمون، باشه؟

علامت چیه؟ -
!حالا میبینی -

ماشالا

،همچین آدمی یه بوی مُشکی به مشامش برسه

هیچجوره متوقف نمیشه

اوه، آره

دویدم توی جنگل و بعد وقتی نندور
حواسش نبود دور زدم برگشتم داخل

کلیدِ شکارکردن انسانها

اینه که بینشون تفرقه بندازی و بعد لهشون کنی

،اگه انسانها بهصورت گروهی عمل میکنن

میتونن خیلی قدرتمند باشن

اما معمولاً فهموْشعور اون رو ندارن

و آخرسر متفرق میشن

گییرمو؟

چی پیدا کردی؟

!چه پسر خوبی

من واقعاً دلش رو ندارم که، مثلاً، انسان شکار کنم

هنوز

،میدونم آخرسر باید انجامش بدم
ولی... واقعاً حسش رو ندارم

!گییرمو

بیا، پسرجون

چه وضعشه؟ -
نمیخوام دروغ بگم -

این بههمونبَدیه که به نظر میرسه

خیلی بد به نظر میرسه

اصلاً بیرون اینقدر دور چیکار میکنی؟

دنبال تو میگشتم

ناجا و لازلو ناپدید شدن

نگرانیت بیدلیله. مشکلی نیست

،خیلیخب، بذار یه ترکه پیدا کنم

و پات رو از توی تله جدا میکنم

یه ترکه، ترکه، ترکه، ترکه، ترکه -
اوه، نه -

چیه؟ -
دارن میان -

و به نظر میرسه دارن تیمی کار میکنن

...نندور، اگه باید من رو رها کنی

بایستی بکنم. میبینمت -
اوه -

خدافظ

!گییرمو! محتاج کمکتام

!گییرمو؛ اوه

بقیه کجان؟ -
هوم -

سؤال جذابیه

ولی شاید بهتر باشه من یک سؤال از تو بپرسم، نه، موسیو؟

از چی حرف میزنی؟

،امشب خودمون رو در چه «مخمصه»ای یافتهایم

نه، گییرمو؟

احدی در دیدرس نیست. فقط من وْ تو

«سپس دو نفر باقی ماندند»

باز هم میگم، از چی حرف میزنی؟

میدونم تو بودی، گییرمو

میدونم تو بودی که همهمون رو
به بهانههای دروغین کشوندی اینجا

و توئی که همه رو یکبهیک ناپدید میکنی -
چی؟ -

اون مُضحکه. اصلاً چرا همچین کاری بکنم؟

چون میدونی که نندور آخرسر بو میبره

که رفتی بهدست یه نفر دیگه جز اون تبدیل به خونآشام شدی -
خیلیخب -

خب، پس چرا فقط نندور رو نکُشم؟

چرا بقیه رو بکُشم؟

...آ

...آم... چون

ما همه رازت رو میدونیم

باشه، خب پس همه رو میکُشم
،چون میخوام راز رو از نندور مخفی کنم

ولی بعدش همچنان نندور رو هم میکُشم؟

هاه

خب، شاید من یه سرنخی رو از قلم انداختم

اینجوریه که آخرین نفری که زنده بمونه، خونه رو به ارث میبره؟

نه -
،آره، خب، حتی وقتی داشتم اون رو میگفتم -

زیاد با عقل جور در نمیومد

!لعنتی
[ به فرانسوی ]

چی شد؟ -
حالا نندور هم رفته -

من توی تله گیر افتادم و بهش گفتم من رو رها کنه

اون هم کرد. مثلاً، خیلی سریع

مثلاً آدم فکر میکنه برمیگرده
،«میگه: «نه، تو رو رها نمیکنم

فقط محض مهربونی، ولی گازش رو گرفت رفت

و بعد قاپیده شد بالا داخل درختها و نتونستم پیداش کنم

سپس سه نفر باقی ماندند

میشه یه نگاه بندازم؟

طوری نیست، گییرمو. من خونآشامام

تا فردا خوب میشه -
مطمئن؟ -

درد داره؟ -
نه خیلی -

بیا اقلاً بیاریمش بالا، ببینیم با چی سروْکار داریم

مواظب باش. مواظب باش -
خیلیخب -

اوه! اون خون زیادیه

ممنون از دلسوزی

میدونی، اعمال مهرآمیز کوچک
میتونن ارزش زیادی داشته باشن

و هر روز، کُلی فرصت بهمون داده میشه
تا با یه نفر دیگه مهربون باشیم

،میدونی، که کاری کنیم احساس تعلق کنن

که کاری کنیم احساس کنن جزئی از داروْدستۀ قدیمیان

خواستۀ زیادی به نظر نمیرسه

ولی برای بعضیها، بهگمونم
،کاریه که هیچجوره انجام نمیدن

بااینکه باید بدونن برای بقیه قدّ دنیا ارزش داره

میدونی چه حسی داره که بدونی یه گروه
،کامل از رفقا هست و هر کاری هم که بکنی

هیچوقت تو رو جزئی از اون گروه نمیدونن؟

میدونم

اونهمه سال، من فقط یه مستخدم بودم

...همیشه حس میکردم من -
ببخشید، گییرمو -

از تو نمیپرسیدم. داشتم از اون میپرسیدم

اه

سلتیکس» برد. اِیول»

کالین -
بله -

چیه؟ چیزی میگفتی؟

اوه، کون لقش. ممکن نیست همهشون باهوش باشن

از اینطرف

اون چیه؟ صدای پا

چه وضعشه؟

!چهعجب. سریع

یک نفر یا یک چیزی همۀ ما رو زندانی کرده

نه، اُسکل. کار اونه

مچم گرفته شد -
چی؟ -

و میبینم که همگی دارید قشنگ با
خونههای جدیدتون خو میگیرید، بله؟

نقرۀ ناب

ای، نقرۀ وامونده

مواظب باش

خب، من به نقره مصونام، پس توی
زندانینگهداشتن من موفق باشی

اوه، کلید داری؟ -
(توشِی» (خوب اومدی» -
[ همچنین اصطلاحی برای ضربۀ موفق در شمشیربازی :Touché ]

این شکنجۀ نفرتانگیز چیه که از خودت درآوردی؟

ولی من دوست دارم بیشتر به چشم درسعبرت بهش نگاه بشه

به چشم تربیت

پردیتا تو رو به این کار وا داشته؟

پردیتا؟

...منظورت اینه

...ملک اربابی موریگن»... میتواند مکانی ناامن باشد»

و غیره؟

منظورت اون پردیتاست؟ -
!ساحره -

آفرین -
تمام مدت من بودم -

نهبابا، غیب گفتی

وقتی من رو از روی صندلیم شوت کردی میدونستم

خوبه -
خیلی «گلس آنیِن» (پیاز شیشهای)طور -

فکر کنم پردیتا موریگن خودش رو جای «راهنما» جا زده

نه، شُلمغز

همین الآن گفت که کار خودش بوده

کی؟ -
ای ریدم به این شانس -

فقط بذار این رو آرومآروم بگم -
من باشم به خودم زحمت نمیدم -

من باشم فقط ادامه میدم -
نباید بگم؟ -

نه -
آره -

میدونم که پردیتا فصل کسادی رو توی
،کلبۀ کوهستانیش در «گشتات» سپری میکنه
شهری در بخش آلمانیزبان «سوئیس» که مقصد ]
[ محبوبی در میان جامعۀ مرفهین به حساب میآید

و اینکه در اون زمان عمارتش خالیه

و بهترین جا برای اینه که به همۀ شما یه درسعبرت
ارزشمند دربارۀ اهمیتِ مهربونبودن با آدمهایی رو بدم

که ممکنه جزئی از گروه اصلیتون نباشن

ولی کُلی کار قشنگ براتون انجام دادهان

و بااینحال همچنان مثل عن باهاشون تا میکنید

وایسا، عوض اینکه ازـمون بخوای یه صحبت کوتاه دربارۀ
احساساتت داشته باشیم، همۀ این کارها رو کردی؟

آره، بهگمونم همینطوره -
،باشه، بهنظرم بهشون درسعبرت دادی -

...پس حالا فقط -
نه، گییرمو -

درسعبرت من تازه آغاز شده

تکتکتون باقی عمر جاودانهتون رو در اینجا سپری میکنید

نزدیک به همدیگه، بااینحال با فاصله از هم

تا بفهمید تمام این مدت چه حسی به من دادید

همیشه جدااُفتاده

،و هر دفعه که سعی میکنم نزدیک بشم

چزونده میشم -
فکر میکردم واقعاً از ما خوشت میاد -

میومد

عمیقاً و مستأصلانه

و تنها خواستهم این بود که از من خوشتون بیاد

...عوضش، با من مثل یک

پساندیشه تا میکردید

دیگه هیچ دوست مؤنث واقعاً صمیمیای ندارم

اعصابخردی

اوه، خسته نباشی، نکبت

مویدماغ

میتونی بری اونور وایسی و فقط وانمود کنی که گوش نمیدی؟

اون کار رو میتونم بکنم

اسباب زحمت

به دعوتنامه جواب مثبت دادید

جابهجایی برنامهها اینقدر دیر یهجورایی سخته

پس حالا این اساساً یه «نمایش کلیپ»ـه؟
اصطلاحی در دنیای تلویزیون برای قسمتهایی از یک ]
[ سریال که مختص نمایش گلچینی از قسمتهای پیشین است

ما «گُلدن گرلز» (دختران زرّین)ایم؟
[ «سیتکام آمریکایی دهۀ 80 میلادی شبکۀ «اِنبیسی ]

میدونی، کمکم دارم فکر میکنم که
ممکنه این همهش تقصیر من باشه

این بهخاطر طلسمیه که من باهاش نفرین شدهام

اوه، ناجاخاتون عزیزم

خبرهای خوب دارم -
هان؟ -

طلسمی وجود نداره

هیچوقت طلسمی وجود نداشت

فقط این فکر رو انداختم توی سرت که طلسمی وجود داره -
چی؟ -

!ساحره -
اون رو روی کارت «بینگو»ی 2023م نداشتم -
[ «ارجاع به فیلم «گلس آنیِن: یک چاقوکشی اسرارآمیز ]

!چرا؟ -
تا بتونم سعی کنم کمکت کنم -

،تا تو، نمیدونم، من رو به چشم یه دوست ببینی

بهعنوان یه دوست باهام رفتار کنی

بابت کمک با طلسم که ازت تشکر کردم

نه حتی یک بار -
قصد داشتم؟ -

نداشتی -
خیلی ممنون -

!دیگه دیره

،حتی تا آخرِ آخر

،با امید واهی

به تکتکتون آخرین شانس رو دادم که
کوچکترین میزان مهربونی رو بهم نشون بدید

!و حتی اون هم از درکوْتوانتون خارج بود

کسی بهمون نگفت که یه امتحان واموندهست

وا-وایسا، چرا «گامبال» (آدامستوپی) اینجا پیش ما نیست؟

چون گییرمو تنها کس از بین شماست
که تابهحال به من مهربونی نشون داده

خودشیرین -
و بااینحال شما همه بهقدری حقیرانه باهاش رفتار میکنید -

که حتی بعد از اینهمه مدت انتظار
...برای تبدیلشدن به یکی از شما

مجبور شده تسلیم بشه

و خودش زمام امور رو به دست بگیره

ببخشید، چی؟

،خب، فکر کنم، می-میدونی

فکر نکنم قصد داشته باشن تو رو طرد کنن

گییرمو، پشت اونها درنیا -
این کار رو نمیکنم -

...«برگردیم به: «گرفتن زمام امور به دست خودش

،خب، فکر نمیکنم نکتهش اون باشه. نکتهش اینه که

اون نقاشیها خیلی مهمان -
خب، یهجورایی نکتهش همونه -

کس دیگهای نسبت به این کنجکاو نیست؟

لازلو؟

ناجا؟ اصلاً کنجکاویای وجود داره؟

من این قفس رو دوست دارم

...کالین رابینسون؟ کنجکاویای -
نه، قربان -

باشه، میدونی، یهجورایی احساس میکنم که

یه خبرهایی هست و همه میدونن چیه جز من

چه معذبکننده

ارباب

بله؟

...من، آ

جون بکّن

من مرتکب اشتباه بزرگی شدم

،و نمیخواستم به شما بگم
چون نمیخواستم آزردهتون... کنم

سپردم یه نفر دیگه تبدیلم کنه به خونآشام

از اون خواستم انجامش بده

ای گُه بگیرن

...از یه نفر

دیگه خواستی؟...

یه خونآشام که من نبودم؟

احساس کردم چارۀ دیگهای ندارم

میتونستی از من بخوای

گیر آوردی ما رو؟

من 13 سال مدام ازت خواستم

بله، و میخواستم وقت پیدا کنم که انجامش بدم

!در اون وهله خیلی مشغله داشتم

کی؟ -
چی؟ -

کی بود؟

فکر نمیکنم اون خیلی مهم باشه

برای من مهمه -
آخه، کاریه که شده -

!گییرمو -
درِک -

باشه

خب، ممنون که باهام روراست بودی

خیلیخب -
ممنونام -

حالا من با تو روراست میشم

این خوبه

...من

...میزنم

،سَقَطت میکنم

گییرمو

و بعد بهاحتمالزیاد خودم رو

همهش به این بستگی داره
،که بعد از اینکه تو رو بکُشم

!همچنان کاملاً و مطلقاً احساس حقارت بکنم یا نه

،وایسا، وایسا، وایسا، اگه حالت رو بهتر میکنه

اون فقط یه خونآشام نصفهوْنیمهست

بله، میدونم. رگ «ون هلسینگ» داره

سلولهای خونآشامکُشیش با تمام قوا با
سلولهای خونآشامیش مقابله میکنن

خیلیخب. پس جریان همینه -
اوه، تُف -

گُه بگیرن -
یه معمای دیگه حل شد -

خب، آدم از اشتباهاتش درس میگیره، درسته؟

...ارباب، اگه فقط بذارید من حرف

!خودت رو مُرده بدون

گیزمو، جای تو بودم، فقط... گوربهگور میشدم

جلو نمیومدم

و دراینبین، مستندسازها کجان؟ پشتم؟

اینجائید که

میگم، میتونید نوارهای 21 نوامبر 2022 رو پیدا کنید؟

،آره. میدونم فامیلی نداره یا اصلاً اسم کوچک

ولی واقعاً فکر میکنم «راهنما» واقعاً مهربونه

از نظر من که چیزی بیشتر از مهربونه، کالین رابینسون

لطافتطبع فوقالعادهای داره و ماتحتی عالی

،اون معمولاً باعث حسودی من میشه

!اگه کامل موافق نبودم

و، میدونی، شنوندۀ خیلی خوبی هم هست

،و بهمحض اینکه به اون صدا عادت کنی

چیزهای خیلی جالبی برای گفتن داره

،من اغلب فکر کردهام، چنانکه در جستوْجوی همسر بودهام
که جواب ممکنه تمام مدت همین زیر گوش خودم بوده باشه

فکر کنم کافی باشه، رایان

میتونی خاموشش کنی. نکتهش رو گرفت

اوه -
ممنون -

اون خیلی دوستداشتنی بود

ولی چطور هیچکدومتون تابهحال
هیچکدوم از اینها رو بهم نگفتید؟

،چون ما خونآشامایم

دوست جیغجیغوی مجنونِ خُلوضعِ احمق من

و گاهی اوقات با فرهیختهبازی و مهربونی با
اونهایی که بهشون اهمیت میدیم میونهای نداریم

...ولی قلبمون

سرشار از محبته

بیراه نمیگه

من خیلی خجالتزدهام

!اوه

غمت نباشه، دخترجون. ما همه ازـمون اشتباه سر میزنه

حالا بذار-بذار بیام بیرون -
باشه -

یالا -
این هم از این -

ببخش وْ فراموش کن، تکیهکلام منه

!حالا بذار از این قفس بیام بیرون تا بتونم گییرمو رو سَقَط کنم

بهگمونم یهجورایی فکروْخیال الکی کردم -
بله، بهنظرم همینطوره -

!اوه -
!گُه بگیرن -

من هیچوقت قادر به انجام اون کار نبودهام

دیگه داری به رخ میکشی

خیلی درِکطور

،ارباب، اگه بذارم از این قفس بیاید بیرون

قول میدید من رو نکُشید؟

قول میدم

جدی میگید؟

!نه

چیکار داری میکنی؟

دارم بهت فرجه میدم، پخمه

لازلو، بذار از این قفس بیام بیرون
!تا بتونم گییرمو رو سَقَط کنم

!اون کلید رو بده من

جای تو بودم، فرار میکردم

!فرار کن، پسرک، فرار کن

!...گییرمو

« بعد از تیتراژ ادامه دارد »

کاری از هومن صمدی
@RaylanGivensSubs

♪ Bitch - Damnation Alley ♪

،من اغلب فکر کردهام، چنانکه در جستوْجوی همسر بودهام
که جواب ممکنه تمام مدت همین زیر گوش خودم بوده باشه

میدونم. سلیقۀ خیلی عالیای هم داره

تمام اون مشکیها وْ خاکستریها

اوه، که اینطور

...میفهمم. شماها

دارید تلاش میکنید من با اون بریزم رو هم

و بنابراین ما زوج میشیم

و آخرسر اسبابکشی میکنم میرم
و شرّم از سرتون کم میشه

میفهمم -
چی؟ چی؟ -

ما هرگز همچین کاری نمیکنیم -
!معلومه که نه -