All language subtitles for The.Midwich.Cuckoos.S01E05.Why.Are.You.Lying.1080p.NOW.WEB-DL.DDP5.1.H.264-SMURF

«برنامهی پیش رو حاوی واژگان نامناسب است.»

.بازم خواب بد دیده

.یه زن اینجا مرده

.انتظار نداشته باش ساده از کنارش رد شم

چه خوابی میبینی، ناتان؟
.بهم بگو

.تو حق نداری اونجوری با ناتان صحبت کنی

ایوی؟

هم دروغگویی
.هم زندگی کردن باهات خطرناکه

...میخوام از این مخمصه خلاص شیم

.یه راهی پیدا میکنیم

.زوئی: مینویسم تا جهانیان بدانند

،توی سه سال

،شهرمون توسط نیروی بیگانهای بیرحم

.به تسخیر درآمده

.و حالا در وحشت و انزوا زندگی میکنیم

.جدا از تمام دنیا

.غریبه، با عالم و آدم

.حتی با خودمون

.بهمون گفتن سکوت کنیم

.به هیچکس چیزی نگیم

.هیچ کاری نکنیم

،تکتک حرکاتمون تحت نظر بود

.مکالمههامون شنیده میشد

،مثل زندگی کردن توی زندان بود

:فقط اینکه

.زندانبانهامون «بچه»اَن

تا مدتها از اقرار کردن به
.حقیقت میترسیدیم

ترس از اینکه اگر حرف بزنیم
.چه اتفاقی ممکنه بیفته

.ترس از مجازات و انتقام

.ولی بیش از این ساکت نمیمونم

.میخوام این طالع نحس تموم بشه

میخوام تمام دنیا بدونن چه اتفاقی
.داره توی میدویچ میافته

.صبح بهخیر، عزیزم

باز خواب بد دیدی؟

داری چی مینویسی؟

.هیچی. بیا بغلم

Prometheus :مترجم | @TheuSub

!سیر تا پیاز سینمای جهان رو با ما ببین
@Bamabinofficial :تلگرام، اینستاگرام و توییتر

هانا، اومدی؟

.مدرسه دیرمون میشه ها

.دندونهامو مسواک بزنم

.تمومه

.آمادهست

مطمئنی این کمکی میکنه، زوئی؟

.باید بکنه

بارشها. رگبارهای شدید...
،مرتب در حال گسترش هستن

...بهطوریکه برخی از آنها

،در حال تبدیل شدن به طوفانهایی سهمگین هستند...

.بنابراین با هشدار در مناطق مواجهایم

البته نه به شکلی که همهی مناطق
،طوفان و رگبار رو تجربه کنند

...اما جاهایی که اتفاق میافته

.خب راشل، از اتفاقات این هفتهت بگو

چیزی هست بخوای باهامون درمیون بذاری؟

.اوضاع خیلی بهتر شده

...بعد از اون حادثه، جو حسابی داره

.توی رابطهش با برادرش سنگ تموم میذاره...

.همهشون همینطورن -
.موافقم -

.سانی هم فوقالعاده بوده
.استوارت هم هاجوواج مونده

و همسر شما؟

.کرتیسـه دیگه

.باهاش ازدواج کردم. دوستش دارم

.همیشه توی مسیر، دستاندازهایی بوده

،فقط باید قوی بمونی

.و خودِ خودت باشی

.حق داشتی

.من بد دردسریاَم

کس دیگهای هست بخواد
چیزی رو باهامون در میون بذاره؟

کسی؟
چیزی هست بخوای باهامون درمیون بذاری؟

.من خوبم. ممنون جرالدین

.درک میکنم این شرایط باید برات سخت باشه

چند هفتهی اخیر مادرت روی این
.صندلی مینشسته

،هر وقت آمادهی صحبت در اینباره بودی

.ما سرآپا گوشایم

.گفتم که، خوبم

فکر میکنم کسی، کمی به زمان
.احتیاج داره، جرالدین

ویمبلدون یه گزارش سمشناسی
...دربارهی

.آمریتا چوهان بهم داده...

سهبرابر بیشتر از حد مجاز
.رانندگی نوشیده بوده

.با هتل هم موضوع رو چک کردیم

،گویا بعد از رسوندن بچه

،برگشته توی اتاقش و یخچال رو خالی کرده

،خواسته تو اون مستی رانندگی کنه

.که از قضا سر از ماشین اشتباهی در آورده

...غمانگیزه... ولی

...اینطور که من فهمیدم
.یه اتفاق مجزاست

اوضاع بچهها در چه حاله؟

.از اون روز هیچ حادثهای رخ نداده

،خب پس
.به پیش، سربازان مسیح

و همچنان میخوام تخیلات فعال دکتر ضلبی
.رو از این قضیایا دور نگه داریم

مشکلش چیه؟

مسئلهش شخصیه؟

اون چیه؟

زوئی موران سر راهم به اینجا
.تو پارکینگ این رو بهم داد

.تهدید کرده منتشرش میکنه

.خواهان یه ملاقاته

،سلام، با کسی تماس گرفتهاید»

«.اگر ضروریه، پیغامتون رو بذارید

امروز چطور بود؟ -
.خوب بود، خوش گذشت -

.نقاشی کردیم. شعر خوندیم

.آقای کلاید واقعاً خوانندهی افتضاحیه

.مامان، از اینطرف

.دیگه توی خونهی جدیدمونیم

.و منم خیلی بیشتر دوستش دارم

هی، چی شده؟

.اخم و تَخمشه

.به خاطر اینه -
.ضایعست -

.شبیه مامانها نیستی

اختیار اینکه چی بپوشم و چی نپوشم
.با خودمه، فدات شم

،باید بهش عادت کنه
مگه نه؟

.آره، همینطوره

.هیچم بهش عادت نمیکنم

.سلام

.سلام

.بالاخره خوابید

بهنظرت کِی بهش بگیم؟

.بههرحال که خودش متوجه میشه

میشه یهکم صبر کنیم؟

چرا دوباره اونو گذاشتی؟

شاید میخوام به تو بفهمونم
.کی رو میبوسی

.سم، بیا... میخوان ملاقات کنیم

.بابا، بریم -
.چشم، اومدم -

.بیا. بریم

.خداحافظ مامانی -
.به سلامت -

.سلام -
حالت چطوره؟ -

.خوبم ممنون

.میبینم دیگه تو جلسهها نمیای

.دلمون برات تنگ شده

،آره... آممم، شرمنده
.وقت سر خاروندن نداشتهم

،اگر احیاناً چیزی نگرانت کرده

.دربارهش حرف بزن، کمک میکنه

.قضیه، مشترک همهمونه

.باشه. حتماً -
.عالیه -

هفتهی بعد؟ -
.هفتهی بعد -

!جودی

.کار ناتان بود

.کار اون بود

.اون... اون مجبورم کرد

چیکار کردی؟ -
.فقط دوباره تبدیلش کردم به مامانی -

.همون چیزی که خودت هم میخوای

!از خواستههای من حرف نزن

!راست میگم
.چیزیه که اون میخواد. راست میگم

.قلم خوبی دارید -
.هدف خاصی از نوشتنش داشتم -

میخواید برید؟ -
.بله -

،بچهها من رو ول میکنن
.ولی سم رو، نه

.کنترلشون رو معطوف اون کردهن

.یا علاقهشون... اگر شما همچین اسمی روش میذارید

پس سم هم میخواد بره، درسته؟

.بله

مطمئنید؟

.بله

.و با کمک شما، میتونه

منظورت چیه «با کمک ما»؟

.جلوشون رو بگیرین، دنبالمون نیان

،ترتیبی بدید که هانا با یکی دیگه زندگی کنه

.تا کمکش کنن، ما رو فراموش کنه

،زوئی، باید بهت یادآوری کنم

.تو توافقنامهی عدم افشا رو امضا کردی

میخواید دستگیرم کنید؟

چون یه نسخهی دیگه از چیزی که
نوشتهم، دارم؛

.شاید لازمم بشه

و اگر موافقت کنیم بهت کمک کنیم چی؟

.تمام چیزی که نوشتهم، از بین میببرم

،فقط میخوام خلاص شم

،توی امنیت، بدون هانا

.بدون مجازات

و قول میدم که هرگز چیزی
.از هیچکدوممون نشنوین

.اگر برای بازرسی اومدی، زحمت نکش

.قصد ندارم جایی برم

.دربارهی آمریتا چوهانه
.سعی کردم بهت زنگ بزنم

،حرفی باهات ندارم
.و اینکه از مداخله در پرونده هم منع شدهم

.اون مرده

.انتظار مهمون نداشتم

.به کمکت احتیاج دارم
.هیچکس نمیدونه اینجام

خب؟

...جسدش رو یخزده توی

.یه ون یخچالی پیدا کردیم...

کِی؟

.الآن دو هفتهای شده

چرا چیزی نگفتی؟

.از بالا دستور داشتم

سعی دارن قضیه رو شبیه به
.یه خودکشی جلوه بدن

.در حالی که نیست

خب تو از کجا میدونی؟

ناتان کاری کرده؟

...من

.به آمریتا گفتم اینجا، جاش امنه

.تقصیر تو نیست

.باید خیلی وقت پیش حرفت رو گوش میکردم

...ولی اگر چیزی میدونی، بهم بگو

...هر چیزی

.آقای کلاید -
.بله، کانر -

خواست کی بوده که گیاهان
هوای مورد تنفس ما رو بسازن؟

...خب
.این بستگی به اعتقاد هر فرد داره

.بهنظر ما که فکر خود گیاهان بوده

.پس نباید اونا رو از بین ببریم

!اُلیو، مراقب باش

.هیچوقت بهشون دست نزن

.این توتها شدیداً سمیاَن

همگی متوجه شدین؟

.بله، آقای کلاید

.بسیار خب. بریم

.حواستون باشه عقبعقب وارد شین

.توی میدویچ شگون داره

.اینم از کلید خوشبختی خدمت شما

مامان سانی عصبانیتون کرد؟

بهش صدمه زدید؟

.تقصیر خودش بود

چی تقصیر خودش بود؟

چون میخواست سانی رو از اینجا ببره؟

ناتان، از خوابهات برام بگو؟

!بس کن

!اوی
چی میگه؟

.همین رو میخواستم بفهمم که عذرم رو خواستید

.یکی این رو دیروز برام فرستاد

«نورداسک» رو جستوجو کردم،

.ولی هیچی نیاورد

کی ممکنه چنین چیزی بفرسته؟

میشه ضبط صوت رو با خودم ببرم؟

.بهم اعتماد کن

.خواهش میکنم

.منم یهمشت بررسی روش دارم

.باشه، ببرش

...پاول

،تو به کسی گفتی وقتی بچه بوده

.چی بین من و اون اتفاق افتاده

...چیزی که من تمام این سالها

.ازش مخفی کردم...

.که نباید میکردم

.باهاش حرف بزن

...استیو، یه بهسازی صدا لازم دارم

.کسی نفهمه... زود

.شب جمعهست، رئیس

.باشه
.تا تموم نشده، نمیریم

!برگشتم

.مامان، فردا اردو داریم

میشه بریم؟

مامان؟

.مامان، بذار بیام تو. جیش دارم

.الآن

!مامان -
!الآن -

چه خوابی میبینی، ناتان؟

!بس کن

میتونی اون صدای بم رو دربیاری؟

.از خوابهات برام بگو

''

'Pojalista! Pojalista!'

.بهنظر روسیـه

''

این دیگه چه کوفتیه؟

.نورداسک

.جواب میده، سم. همهی بچهها اردو هستن

،تو هانا رو میبری
،ولی بعد که بهت پیام دادم

.یه دلیل میتراشی و در میری
.باقیش هم بسپر به من

.بچهها جلومون رو میگیرن -
.خبردار نمیشن -

فقط وقتی بهت پیام دادم، بیا... باشه؟

،و سم

.نباید چیزی به هانا بگی

.نه خداحافظی

.نه هیچی. حتی یه کلمه

تو هم میای اردو؟ -
.آره، گمونم -

واقعاً درک نمیکنم چطوری با
.شوهرت کنار میای

.رفتارش باهات اصلاً درست نیست

...میدونی وقتی عاشق میشی

چجوریه؟...

.نه، یاد ندارم

آخرین بار کِی...؟

اسمش رو دوستدختر میذاری؟

.اسمش رو «شریک» میذارم -
شریک؟ -

.از وقتی این قضایا شروع شده، نداشتهم

.ولی کانر رو دارم

.آره

،احساسی که وقتی پیش جواَم دارم

از سکس هم بهتره؟

میری سر کار؟

.آره، یه کاری پیش اومده

.ولی ناراحت میشه ها

!مامان، بریم

میشه حداقل زود بیای خونه؟

.دلم نمیخواد باهاش تنها باشم

.قول میدم

میخواستم عصری دیوید رو
.ببرم ماهیگیری

!کرتیس، همهش یه اردوئه ها

آره، ولی چرا همیشهی خدا باید
ما هم پابهپاشون باشیم؟

!چون اونا دوست دارن با هم باشن
!من چیکار کنم خب

بابایی، میشه شکلات انگشتی هم ببریم اردو؟

.آره. الآن نگاه میکنم [ببینم داریم]

.هانا، من امروز نمیرسم بیام

.یههو یهکم ناخوش شدم

تو همراه بابایی میری، باشه؟

.میرم کیفم رو بیارم

.سلام، با رایان تماس گرفتین
.پیغامتون رو بذارید

.آره، رایان. خودمم

،قرار بود دیروز بیای

و منم هر چی داشتم، تموم کردم و
.الان بدجور لازمم

!مامان، اصلاً بشقاب تمیز نداریم

.باشه، اومدم

.الآن بیا

.وایسا، وایسا، وایسا، خودم میرم

.یکی از دوستامه، یهچیزی برام آورده

تو برو و باقی وسایلت رو جمعوجور کن، خب؟
.منم زودی میام

.حالام زوده

اینجا چیکار میکنی؟ -
.بهت زنگ زدم -

.حق نداری نزدیک ما بشی

خواهش میکنم، کسی. میشه یه
.قهوه بخوریم؟ باید بهت توضیح بدم

.همین الآنشم دیرمون شده
.نمیتونم

کی... کی این کارو کرده؟

کی دستت رو اینجوری کرده؟

.باید همین الآن برم

گوش کن، کسی
به نورا بگو ایوی رو ببره، خب؟

.بگو تو بعداً میری پیششون

.باشه. ولی ایوی نباید تو رو ببینه

.باشه

.بشقاب و ماگم رو نگاه -
.چه باحال -

بابایی؟ -
جونم؟ -

.احساس میکنم یهچیزی رو بهم نمیگی

چی دارم که بهت نگم، عزیز دلم؟

.دروغگوی خیلی بدی هستی

سلام، کارول. کمر جورج چطوره؟ -
.خیلی بهتره -

حتم دارم بهونهشه تا از
!زیر کارهای خونه در بره

.گولش رو نخور

...کارول، راستی

خانوم کامینگز هست؟ -
.تو دفترشه -

،یه لطفی بکن
.نذار بفهمه من اینجام

!آخر هفتهای فرصت نفس کشیدن برام نمیذاره

.امروز بعدازظهر، بله

نمیدونم رفتن اونا باعث بشه
.چه برداشتی از بقیه ببینیم

.باشه. خب

چای میخوری؟

.آره. آره. لطف میکنی

.البته اگه ماگی چیزی پیدا کنی

.آره، یهکم سرم شلوغ بوده

.شوخی میکنم

!تازه خونهی من رو ندیدی

چیزی شده؟ با ایوی؟
چرا بهت صدمه زد؟

.اون نزد

.لطفاً بهم دروغ نگو

بازی امروز روری
.بازی چشم گذاشتن مادربزرگه

کی بازیش رو بلده؟ -
!من -

.سلام -
زوئی نیست؟ -

.یهکم ناخوش بود -
.آخی... حیف -

میشه برم بازی کنم؟ -
.آره، حتماً -

!همیشه بار همه چیز رو دوششه

،اگر ببینم کسی تکون میخوره

.باید برگرده سر جاش و از اول شروع کنه

،ببین، قبل از اینکه شروع کنیم

میخوام دو تا چیز رو تو ذهنت
.از هم جدا کنی

،حالا که تا اینجا اومدیم

،میشه لطف کنی و مادرم باشی
تا اینکه دکتر بازی دربیاری؟

.باشه، ببخشید

کسی تکون خورد؟ -
.چرا خوردیم -

.فقط تو ندیدی

.آره

.آره... ندیدیم

.سلام ایوی
.تو هم اومدی

کسی کجاست؟ -
.یهکم دیرتر میاد -

.حتماً خستهست -
.همهش تقصیر مامانشه -

.آخه... باید واقعاً ناراحتکننده باشه

!وااای... چه بهشتیـه

!هی، حواست رو جمع کن

من درمورد اتفاقات بچگیت
.بهت دروغ گفتم

.باید مشکلم رو بهت می گفتم

.سعیم هم کردم

ولی نمیخواستم یهوقت
...احساس کنی که

«دوستم نداشتی؟»

.ادامه بده

چند هفته بعد از باردار شدنت
.فهمیدم یهچیزی اشتباهه

.سخت... سخت کار میکردم

هیچکس نبود کمک کنه، میدونی؟

.پدرت رفته بود

.مادرم هم که نمیشد

.رو هم تلمبار شد

...و

.فکرم درست کار نمیکرد، کسی

...و اینکه

...وحشتزده بودم

،از تو

،از خودم

...و

.از کاری که ممکن بود، انجام بدم

.و بیخیالت شدم

.البته طولی نکشید

چند وقت؟

.یه سال

.حضانتت رو واگذار کردم

.آدمهای خوبی بودن

...اونا امکان به سرپرستی گرفتنت

.رو داشتن...

،اما بعدش... کمک گرفتم

،و حالم خیلی خیلی بهتر شد

.و... دلتنگت شدم

.دلم برات یهذره شده بود

.و تو رو پس گرفتم

چرا بهم نگفتی؟

.چون شرمنده بودم

،ولی اگر اون موقع بداحوال بودم

.قسم میخورم که الآن نیستم

.یهچیزی واقعاً... واقعاً اشتباهه

تو خوبی؟ -
.آره، آره، خوبم -

.یهچیزی بخور

.گرسنهم نیست، ممنون

مامان، میشه بریم تو جنگل قدم بزنیم؟

.باشه، فقط زیاد دور نشین

.از شهر بیرون نمیریم

.خب اینو خودمون میدونیم -
!زود برگردین -

.دوستت دارم

.بهتره منم برم یه سر به زوئی بزنم

.ولی تو که تازه رسیدی -
.آره، شرمنده -

.یهکم کیک برام نگه دارین
.زودی برمیگردم

چشه؟

.زنشه دیگه

.همین جا نگهش داشته

.دوستدخترشه. ازدواج نکردهن

.بچهها دارن کنترلت میکنن

...تو عاشقشونی... مراقبشونی

.و در حالت عادی همینها کافیه

،ولی اگر مقابلشون بایستی
.واکنش نشون میدن

.خودت رو ببین... نا به تنت نمونده

.خستگی طبیعیه

.نه، نه در این حد

.این، اصلاً طبیعی نیست

.ایوی داره مجازاتت میکنه

،برای هر خطایی
.هر تصمیم اشتباهی

.نه تا وقتی حقم نباشه

.کسی عزیزم، خوب به حرفت فکر کن

.آمریتا چوهان مرده

.بچهها پشت این قضیهن

.نه

.آره

...و من احساس میکنم

اونا هر لحظه ممکنه به...
.به یکی دیگه هم آسیب بزنن

.شاید یکی دیگه از مادرها
.شاید حتی خود تو

.داری دروغ میگی

.اون [زخمت] که دروغ نمیگه

.رفتار اونا حتماً یه دلیلی داره

،اگر دلیلش رو بفهمم

.باور دارم اونوقت میتونم عوضشون کنم

.ولی تو باید کمکم کنی که گوش کنن

کجان؟

!استورات، برو دنبالشون -
چرا من؟ -

کرتیس؟ -
کانر؟ -

!مامان، من اینجام -
کانر کجایی؟ -

.باشه، الآن راه میافتم

.گمونم فهمیده
.نه فقط اون که همهشون

.سم، این تنها فرصتمونه

.باید همین الآن بریم. عجله کن

.خودم دیدم. تو چشمهاش دیدم

یههو برگشتم دیدم خیره
...دارن نگاهم میکنن

.سم، مال دیروزه

نمیخواستم بهت بگم چون
.نمیدونم درسته یا نه

ولی مال توئه [بچه].

.برای همین باید بریم

.باید همین الآن بریم

.برو -
.باشه -

.سلام، پاول. منم

.میخواستم بدونم شام میای خونه یا نه

.واقعاً بهت نیاز دارم

.معذرت میخوام، مامان

.که بهت صدمه زدم

.اشکالی نداره

.تو خوشگلی

.ممنون

.تو هم همینطور

.اینم آمادهست -
.باشه -

.خودمم الآن میام -
.خیلهخب -

چطور بود؟ -
.خوش گذشت -

.بازی کردیم

.بعدش رفتیم تو جنگل

.ببخشید من نرسیدم بیام

.گرفتی خوابیدی

...نه، راستش

.مامانبزرگ اومده بود

!نباید میاومد

.حق نداشت بیاد

.اون باهات حرف داره، ایوی

.ایوی، نکن

.تو میخوای به من صدمه بزنی -
اینجا چیکار میکنی؟ -

.اومدم تا کمکت کنم -
.بازم میخوای بیای سر راه -

.ولی نمیتونی جلوش رو بگیری

.خیلی دیر شده

جلوی چی؟ چی دیر شده؟

سم! میشه بیای؟

.آره، یهلحظه صبر کن

کی اونجاست؟

.خواهش میکنم... نه

سم؟

سم، کجایی؟

ایوی، میخواید به کسی صدمه بزنید؟

مثل کاری که با آمریتا کردید؟ کی؟

.خواهش میکنم بهم بگو

.کسی که دوستمون نداره

زوئی موران؟

مگه زوئی می خواد چیکار کنه؟

.داره سعی میکنه اون رو ببره

کی رو ببره؟

.بابای هانا رو

.باید جلوش گرفته شه

الآن داره اتفاق میافته؟

...ایوی

،ایوی، خواهش میکنم

.قبل از اینکه کاری کنی، بیا با هم حرف بزنیم

.بگو نورداسک چیه

داری چیکار میکنی؟

این چیه؟

.همین الآن بدهش من، لطفاً

.بهم دروغ گفتی

.تو میدونستی از کجا اومدن

...گروهی از بچهها

.که همه در یک روز به دنیا آمدند...

.روسیه، 1973

.هیچیک زنده نماندند

.تو دقیقاً میدونی چه اتفاقی براشون افتاده

.پاول، بهت هشدار میدم

،تو اون زن رو کشتی

.مجبورم کردی روش سرپوش بذارم

...عمداً من رو وا داشتی

.تا سوزانا ضلبی رو رسوا کنم...

.و احساس وفاداری من به ناتان رو به بازی گرفتی

.سر انگشتت چرخوندیم

.چارهای نداشتم
.از دستورات پیروی میکردم

.من بهت اعتماد کردم

.بله

.باشه

.الآن راه میافتم

.کسی فکر میکنه زوئی موران تو خطره

زوئی میخواست بدون اینکه
.بچهها بفهمن، بره

خب مثل اینکه فهمیدهن و
.میخوان جلوش رو بگیرن

،زنگ بزن به وستکات

.و بهش بگو میخوام همه چیز رو بدونم

.لعنتی

نورداسک یه مکانه، درسته؟

.جایی که قبلاً بودید

.فکر میکردیم بهمون خیر مقدم میگن

.ولی نگفتن

چی شد؟

.بدون هیچ توجهی، ما رو کشتید

...قصد داشتی بری

.و بابایی هم با خودت ببری...

.و بچه رو

.هرگز

.هنوز از غذاهای اردو سیرم
میشه برم بخوابم، مامان؟

.آه

.آره، برو

.شب بهخیر

.شب بهخیر

منم چند دقیقهی دیگه میام، خب؟

پاول؟

ناتان؟

.ما این جهان رو بهعنوان خونهمون انتخاب کردیم

.میخواستیم مثل شما آدمها باشیم

.ولی شما ما رو نخواستید

.فکر کردین ما خطرناکیم

.نشونم بده

.نشونم بده چطور کشتیمتون

.توی کلاس زندانیمون کردین

.گفتین برای آموزشه

.همهتون از شهر رفتین

.نتونستیم بیایم بیرون

.تا اینکه هواپیماها اومدن

!ما اینجا زندانی شدیم! ما اینجا زندانی شدیم

.بابا، تو نباید اینجا باشی

ناتان، داری چیکار میکنی؟

.تو باید بری

...ناتان

.زندهزنده سوختیم

.جیغ کشیدیم، اما هیچکس نشنید

.شما گولمون زدین

.اینبار نمیذاریم اون اتفاق بیفته

.اینبار از شما قویتریم

.اینبار از خودمون محافظت میکنیم

.ببین. به من گوش بده

.ما نمیخواستیم چنین کاری باهاتون کنیم

.ما اینجا دوستتون داریم

.شما دوستمون ندارین

.فکر میکنین ما بدیم -
.نه -

.نه، ما چنین فکری نمیکنیم

.ما میتونیم کنار هم زندگی کنیم

.شما میتونید همینجا کنار ما زندگی کنید

.ولی نه اگر زوئی طوریش بشه

.اونوقت همه چی تغییر میکنه

،و اگر قبول کنیم

اونوقت ما رو دوست خواهید داشت؟

.قسم میخورم

...و اگر غیر این بشه

.اونوقت من تقصیر رو گردن میگیرم

.سلام بابایی

.قراره یه خواهر کوچولو گیرم بیاد

.قول، همیشگیـه، مامانبزرگ

Prometheus :مترجم | @TheuSub

!سیر تا پیاز سینمای جهان رو با ما ببین
@Bamabinofficial :تلگرام، اینستاگرام و توییتر

♪ در آوریل ♪

♪ باز میکنم نوک منقارم را ♪

♪ در مه ♪

♪ روز و شب هوهوکُنان میخوانم آواز ♪

♪ در ژوئن ♪

♪ تغییر میدهم نغمهی آوازم را ♪

♪ در ژوئیه ♪

♪ کوچ میکنم در دوردستها ♪

♪ در اوت ♪

♪ !جایی دورتر ♪

♪ !دورتر ♪

♪ !دورتر ♪