All language subtitles for Dragons Race to the Edge S07E12

این همه چیز رو عوض میکنه

!سمت چپت

!و راستت

!و خب،همه جا

!سریعتر،ویندشر

مطمئن نیستم کجا رو اشتباه رفتیم

من بهت میگم که ما کجا رو اشتباه رفتیم

ما یکی دیگه از خاطرات مرگ پدر عزیز قدیمی رو دنبال کردیم

و مارو به تله رسوند

چه شوکی

ما نزدیکیم.داگور.میتونم حسش کنم
ما باید به گشتن ادامه بدیم

اسوالد تسلیم نمیشه

!تنها چیزی که داریم بهش نزدیک میشیم والهالاست

تو داری تلاش میکنی "سرنخ هایی"پیدا کنی داخل چیزی که کاملا بی معنیه

و به من اعتماد کن
به عنوان کسی که بیشتر زندگیش رو

درحالت های مختلف بحران گذرونده

!من معنی بی معنی بودن رو میفهمم

من دارم میرم خونه

،هرکاری میخوای بکن

اما من تا زمانی که پدر رو پیدا نکنم متوقف نمیشم

لطفاً کشته نشو،هیتر

من خواهر داشتن رو دوست دارم

تو داری تمیزکاری بهاره میکنی؟

بالاخره داری قالب هارو از خونت بیرون میکنی؟

اگه ما ما داشتیم تمیزکاری بهاره میکردیم،مطمئنا تو میدونستی

ما داریم از شر این چیزا و کلبه خلاص میشیم

من هرگز یه سنگ رو یه طرف نمیذارم،یا یه گوشه ناخوشایند

و نه یک قسمت نچرخیده

تا زمانی که تخم شکسته شده من پیدا شد

مرغ دوباره گم شده

مرموزه.فتنه ای

من عاشقشم

شاید اون یکم وقت تنهایی خواسته ،تاف

مرغ از تنهایی متنفره
مگه اینکه با من باشه

تازه،اون اخیرا عجیب رفتار میکنه

اون همینجوری ناپدید میشه
اون همیشه خسته است

و این هفته به کلوب کتاب نیومد

...اون هرگز کلوب کتاب رو از دست داد

به خصوص زمانی که داریم جوجه روشن میخونیم

فهمیدی؟جوجه.روشن

شاید مرغ پرواز کرده؟

!اه،نه

واقعاً،آسترید؟
رفتن مرغ وحشتناک این وقت سال؟

تو بهتر از اونی

اما مرغ باید واقعا از قفس رفته باشه

یا یه چیز شیطانی تر تو کاره؟

فقط زمان پاسخگوئه

یا میشه؟

!داگستر

میدونی من از القاب متنفرم،اسنات-هت

لقب ها برای دوستان
فکرمیکردم ما دوستیم

خب،هیکاپ هست؟

اگه اون به دنبال کردن این خاطرات ادامه بده
اون میمیره

اون بی پروا شده

و منظورم به حالت باحالش نیست

نمیدونم که متوجه شدی یانه

اما مرمدم خانواده من
میتونن روی چیزا متمرکز بشن

مثل حکومت به مجمع الجزایر

کنترل یک اسکریل،تورو میکشه

و تو میترسی که هیتر هم وسواس طبیعی بگیره

!ما برسرکر هستیم.این توی خون ماست

لطفاً،هیکاپ
خاطرات پدرم رو نگاه کن

و ببین چیزی توش هست

یه سرنخ،یه نشونه،یه عذاب پیشاپیش
یه چیزی

خب،اسوالد قطعا نمیخواسته کسی بدونه که
اون روی چی کارمیکرده

!دقیقاً

خب،وقتی تو به هیتر میگی که چیزی ارزش دنبال کردن رو نداره

!اون به تو گوش میده

اون به من گوش نمیده

... چون اون لجباز،عصبانی ،خشنه

نگهبان

خب،کلمه ای نیست که من انتخاب کنم

نه،این طرح

به نظر میرسه که اون یه اژدهای نگهبانه

فقط یه مکان هست که اون اژدهاها زندگی میکنن... واناهیم

تو هیجان داری؟چون من دارم میترکم

چقدر این جزیره بازنشسته دوره؟

ببین،داگور
واناهیم یه مکان مخفی شگفت انگیزه

تو نمیتونی به کسی دربارش بگی

نگران نباش
من توی راز داری عالیم

خشم،سرخوردگی،خشم

!هیکاپ،اینو ببین

هرگز یه اژدها شبیه اون ندیدم

واناهیم،اون پر از راز ها و اسطوره هاست

این فقط یه موضوع دررابطه با تاریخ عمیق و غنی اونه

اماده ای،رفیق؟ -
خیلی خب،به صف -

حالا اماده

صاف وایسا

من میخوام خنده بشنوم

این مسخره است
به اون مرغ های خجالت آور نگاه کن

منظورم اینه،اون حتی یه مرغ نیست

خب،متوجه شدم که مرغ هنوز پیدا نشده

اون دیشب شام نخورد

اون هرگز شام رو از دست نمیداد

مگه اینکه یکی از فامیلاش توی منو باشه

شاید اون ... یه بازی مسخره بوده

یه شهر کوچولو بود

اون یه مرغ روی صخره بود که به سمت لبه میرفت

لبه؟خدایا،لبه نه

منظورم اینه،یه پرتگاه شاید اما لبه نه

ما باید جستجو رو گسترش بدیم

به مقیاس بزرگتری فکرکن -
مرغی -

من میمونم

ممنونم

میتونیم بریم؟

منظورم اینه،نه اینکه شکار مرغ شما مهم نباشه

اما بیاید واقعا بریم،مردم

من واقعا امیدوارم که چیزی درباره پدر

توی جزیره متلاشی اژدهاها پیدا کنیم،هیکاپ

برای خوبی هیتر

باید هیتر رو با خودم میاوردم؟

اون چه حسیه که من دارم؟

اون چیه؟

باید گناه باشه

من خوشم ازش نمیاد

تو گفتی که وسواس اون داره خطرناک میشه

من گفتم؟به نظر درسته

پس تو داری کار درست رو انجام میدی

!اونجاست

خیلی خب،اینم نقشه

ما فرود میایم،دنبال اسوالد میگردیم و بعد خودمون رو توی میوه پوشش میدیم

...نه اینکه من حموم میوه رو الان و دوباره نپسندم

...منظورم اینه،آخرین چیزی که

اما من واقعا نمیدونم اون چطور کمک میکنه؟

برای خروج.داگور.برای خروج

پس این مجسمه ها واقعا اژدهان؟

نگران نباش
اونا توی ورود به ما آسیب نمیزنن

شاید توی مسیر خروج

هیکاپ؟

شما مطمئنید که این جزیره درسته؟

!فقط بیاید بیرون

اونا مارو از دفعه قبل یادشونه

اونا میدونن که ما اژدهای مریض نیستیم
... اونا

درسته،میدونم!اون خیلی شگفت انگیزه

میدونی دیگه چه چیزی رو شگفت انگیز میدونم؟

!کشته نشدن

میبینمشون

هی،فیشلگز؟ -
اونا اژدهای مریضن؟ -

باید باشن

پس اونا به اونا اجازه میدن اما ما نه؟

من این همه مسیرو اومدم که برای هیتر جواب بگیرم

دنبالم کنید

!برو،دختر

درخشان بود،داگور

میدونستی که فشار هوا

مارو به اندازه کافی کند میکنه

که له نشیم

اره،همینجوری بود

مرغی!مرغی

ردپا دیگه نیست

ردپا؟ما داریم ردپا دنبال میکنیم؟

اونا ردپاهای اسناتلوته،تاف

چه احمقی

دوباره.نشد

نمیدونم چرا به این میگن گروه جستجو

من میگم که مراسم تشیع جنازه باحال تره

گودال مراسم تشییع جنازه عمو ماگمار رو یادته؟

واقعاً؟

من تا سه روز بعد از اون دستشویی رو ترک نکردم

اون محدود بود چون من ... من یه یکم با خودم به خونه بردم

تا توی دستشویی بخورم

....زمان های خوب،اون

اون سه روز رو امیدوارم که میتونستم با مرغ بگذرونم

!بسه

با تاف خیلی خیلی بیشتر بیرون از خونه بودی

مرغ باید کاملا نا امید شده باشه

میشه صحبت درباره تنش گذشته مرغ رو تموم کنی؟

این بدین معنیه که اون با وضعیت کنار اومده که .... که من قبولش نمیکنم

میشه توی ماموریت بمونیم؟
نقشه چیه،تاف؟

راف؟راوی مزاحم؟

خفه شو،آسترید!اون هوشمندانه واکنش میده

اگه فقط یه اژدها بود که دنبال کردن رو دوست داشت

و مرغ .چرا ؟چرا،خدا؟

خیلی سخته که همچنین موجودی بسازی؟

!یه پردم
یا...یا شاید هم مال ران اونه

!یه پر ران

و اون زمانیه که ماموریت نجات تبدیل به ماموریت بازیابی میشه

برای عشق به تور بسه

تلاش میکنم که اینجا مثبت فکرکنم

اما حس میکنم که دارم دورخودم میچرخم

!صبرکن.من یه چیزی پیدا کردم

من هرگز دندون هایی مثل این ندیدم

شاید یه کلاس تیز؟

و اینجا هم هست

!عالیه

،پس علاوه برای پیداکردن یه دسته از دندون اژدها

خاطرات مارو به یه بن بست دیگه کشوند

ما باید چیزی رو از دست داده باشیم

چیه،رفیق؟

شما باید اینو ببینید

اه،خدایا

!درسته

صبرکن.چی درسته؟

جمجمه.توی خاطرات بود،داگور

اون ثابت میکنه که اسوالد اینجا بوده -
و ممکنه هنوز باشه -

من هرگز بهش فکرنکردم

اصلا بهش فکرنکردم

خب،بی دندون

هرچی که این اژدها هست

اون بزرگ تر از رددیث ـه

و خیلی خیلی وقته اینجاست

ما نزدیکیم.میتونم حسش کنم

چیه،رفیق؟

هیکاپ،اینا همون دندون هایی هستن که زودتر پیدا کردیم

این اژدهاها مریض نیستن

دارن شکار میکنن

بوش هنوز هست

نمیتونم دیگه ادامه بدم

!این طرف -
نمیتونم نگاه کنم.نمیتونم -

!هیچکس چیزی رو توضیح نده

مرغ؟

!مرغ -

!خدایان پرنده ممنونم

!تو زنده ای

صبرکن.اون داره چیکار میکنه؟

صبرکن.من اونو میدونم
من اونو یادش دادم

اون داره ردش رو پاک میکنه؟

و دروغ هاش ... رو پوشش میده

جراتشو نداری

!نه

چرا باید پیروزی خوشحالی

تبدیل به یه چرخش تاریک بشه

نه،نه،نه!اینکارو نکن.من بهتر میشم

من دیگه تا دیروقت کار نمیکنم
من ظرف هارو میشورم

تو ماساژ میخوای؟بهت میدم

نه!نه

این چوب از یک گالیون برسرکر بوده

اون خراب شده

خب دربزنیم؟

شاید باید بریم یه چیزی بخوریم برگردیم

کسی گرسنه نیست؟یکم گرسنم

من شوخی کردم

منظورم اینکه،یکی باید انجامش بده،هیکاپ،درسته؟

برسرکر ها یه رییس میخوان

داگورفخوبی؟

منظورم اینه،اره،البته شاید یه قدرت جذب باشه

که باعث شد اسوالد گم بشه

اون دیوونه است اما من هرگز واقعا نمیخوام پشیمون بشم تا الان

!داگور،باز کن

میتونم انجامش بدم

بابا؟

اینا همه تقصیر منه

اون...اون رنجیده بود،هیکاپ

اون اینجا مرده...توی تنهایی

تو نمیدونستی که اون کجاست

من-من-من هرگز یه گروه برای جستجو نفرستادم

منظورم اینه،من باید خیلی وقت پیش برمیگشتم
یکم شرور بودم

اما من باید تلاش میکردم

تو احساس گناه میکنی.اون کاملا عادیه

من یه خائن بودم

... نه،تو بچه بودی

... یه اشتباه،اهریمنی،یکم ناراحت

اره،خب،باشه.تو یه بچه بد بودی

اما هیچکدوم از اینا باعث تغییر نمیشه
اون پدرت بوده

مهم نیست چی بشه اون عاشقت بوده

فکرمیکنم ما هرگز نمیفهمیم

بچه ها؟
فکرمیکنم باید اینو ببینید

ببین،تو درست گفتی،هیکاپ

اونا شکارچی هستن

اسوالد به اونا میگفت گرین گنسشر ها

اونا اژدهاهای مریض رو شکار میکنن

و ظاهراً،اسوالد به نگهبان ها برای دورکردن اونا کمک میکرده

پدرت قهرمان بوده

البته که بوده.اون یه برسرکر بود

رفیق؟چیه؟

یکی برای هیتر

و این برای...منه؟

این بدترین چیزیه که تاحالا دیدم
اون وحشتناکه

!ترس

ببین!اینا،دارن همه کارایی که ما باهم انجام میدادیم رو انجام میدن

تو پرهای مرغ رو لیس میزدی؟

اون چی بهت داده که من ندادم؟

مرغ خانواده داره

اره،اون یکی هم هست
من نمیتونم روی تخم بشینم

مرغ عاشق زندگی و خانوادشه

اما خطرناکترین چیزی که اون عاشقش بود داشتن دونفر بود

نمیفهمم چرا کسی یه خانواده دوم میخواد

!تمومش کن
من به سختی میتونم یه برادر رو کنترل کنم

اونجوری نگام نکن

،فکرمیکردم ما موافقت کردیم

اگه ما قراره که زندگی دوم مخفی داشته باشیم
باید بهم دیگه بگیم

راز ها.عشق.مرغ

سه چیز که هیچ چیز مشترکی ندارن تا زمانی که انجامش بدن

نه -

اه،اره،درسته.نه

نه،من خر نمیشم

...فکر....فکرنکن چون تو یه

...خوش رنگ ترین،زردترین

...زیباترین،چیزیه هستی که دیدم

من میخوام که برای تو داستان شبانه بخونم و شبا بهت شیرینی بدم

...و من

من به تو میگم چیکلت

...به نظر میرسه همه چیز پایان خوشی داره تا زمانی که

خب،خب،باشه،پایان خوشیه

یا بوده؟

داگور،اگه تو اینو میخونی،معلومه که خیلی دیره

من قطعا نابود شدم

به دنبال جواب سوالاتی که هرگز معلوم نشدن

اما بهت اطمینان میدم،که من درارامش استراحت میکنم

میخوام بفهمی که من همیشه عاشق تو بودم و دلم برات تنگه

تو کاری که من میخواستم بکنم رو انجام دادی

تو مراقب مردم ما بودی

بهت افتخار میکنم

"افتخار"اون گفت"افتخار"

میتونم امیدوار باشم که از دوران دیوانگیت رد شدی

برای من،این جزیره مثل خونست

تنها پشیمانی من اینه که نتونستم بزرگ شدن تو و هیتر رو باهم ببینم

اما من مطمئنم که تو مراقب خواهرت هستی

و ازش دربرابر شیاطین توی مجمع الجزایر مراقبت میکنی

اونو اشتباه کرده

همیشه یادت باشه،شما برسرکی هستید

توی خون شماست

من فقط امیدوارم که تو و هیتر بتونید صلح مشابه رو پیدا کنید

...که من اینجا توی وانهایم داشتم

و احتمالا توی والهالا

سنگین بود

!این برای توئه،بابا

!داگور،رییس رو بزن

!دارمش

!فیشلگز،تو گرونکل رو پوشش بده

شنیدی،دختر

!سوپرایز

ممنون

ما قدرت اژدهای بیشتر میخوایم

به خاطر من!به خاطر بابا

اره،خودشه

این جزیره اسوالده
آشغال

!اره

برای نبرد بدون مرگ و میر

اون واقعا باحال بود

هی،بچه ها،به نظر میرسه که وقت رفتنه

داگور؟

اره،هیکاپ.من باوردارم که تو درست میگی

هیکاپ؟ما شاید باید برای میوه برگردیم

فکرنمیکنم اینبار کار کنه

اونا دارن چیکار میکنن؟

به نظر میرسه داره از ما تشکر میکنن

!خواهش میکنم

میدونی که اونا کورن،درسته؟

!اینو ببین

صدها و صدها دستور میوه

میدونی،فیشی،عشق تو به کشف کردن بی نظیره

میدونم

من باید اینو به هیتر بدم

خب،شاید بعضی وقتا بتونی اونو بیاری اینجا

به نظر میرسه ما احترام نگهبان هارو گرفتیم

که خیلی چشمگیره

صبرکن،پس من احترام گرفتم؟

من خیلی میخواستمش

دیوانگیه -
میدونی چیه،داگور؟

رفتن به داخل اون کلبه شجاعانه ترین چیزی بود که من دیدم تو انجام دادی

خب،نمیتونستم بدون راهنمایی تو انجامش بدم

و میدونی،اگه یه تعقیب وحشیانه غیرممکن خواستی

...و یکم کمک خواستی

هرزمانی میشه

میتونی روی من حساب کنی،برادر

هیکاپ،این همون چیزی نیست که من فکرمیکنم؟

چی؟

من خبرهایی دارم که شتابزده،عاقلانه و بیشتر سردلسوزی اومدم

من فقط به خاطر ملاقات از سفر اومدم

...با ملاقات با سلطان

تمومش کن،یوهان

....من یه مرد توی بازارشمالی ملاقات کردم که پدرت تورو دیده

زنده